نقش ادبیات در آموزش و شیوه جدید مبتنی بر ادبیات
نگارهی حاضر به موضوع نقش ادبیات در آموزش میپردازد و تلاش میکند تا از طریق شفافسازی این ایده به عنوان راهی برای غنی سازی آموزش کودکان، نگاه جدیدی در شیوهی تعلیم و تربیت کودکان پیشنهاد دهد. مرور گذشته نشان میدهد که از زمانهای دور (حداقل یونان باستان و مشخصاً نوشتههای افلاطون) استفاده از ادبیات، قصه و افسانهها برای تربیت کودکان رایج بوده است. گمان عمومی بر این است که روایتها و داستانها، زبان قدرتمندتر و البته نزدیکتری به دنیای کودکان هستند. آنها با این زبان راحتتر ارتباط برقرار میکنند(یگر،1397).
اما حوزهی ادبیاتی که برای کودکان استفاده میشد چندان تفاوت مشخصی از ادبیات بزرگسال نداشت و گاهی آثار ادبی مکتوبی که در واقع برای بزرگسالان نوشته شده بود، به منظور آموزش به کودکان مورد استفاده قرار میگرفت. این از نیمهی قرن نوزدهم بود که به تدریج ادبیات کودک، راهی جدا از ادبیات بزرگسال در پیش گرفت و به عنوان یک حوزهی پژوهشی مستقل، دستورکار ویژه و مختص خویش پیدا کرد. (پولادی،1387)
از آن زمان تاکنون ادبیات کودکان در سراسر جهان به عنوان یکی از حوزههای مهم تربیت و آموزش کودکان محسوب میشود؛ میتواند گنجینهای غنی و پربار برای دوران کودکی به ارمغان آورد. در کشور ما هم اندک اندک زمزمههایی از شکل گیری یک جریان در حوزهی آموزش از طریق ادبیات شنیده میشود(به عنوان نمونه: محمدی، 1395). علیرغم این تلاشها، کمتر نوشتهای به بررسی مبانی این رویکرد پرداخته است و کوشیده است آن را مورد بررسی قرار دهد. فقدان مبانی نظری و نظرورزیهای پژوهشی راه را برای رواج روایتهای سطحی و تجاری و سوءاستفادهها از این حوزه هموار میسازد.
نقش ادبیات در آموزش
حوزه ادبیات کودکان از جنبهها و زاویهی دیدهای مختلفی دنبال میشود. در این نوشته تلاش میشود تا از منظر استفاده از ادبیات کودکان برای آموزش آنها به عنوان یک رویکرد جایگزین در آموزش رسمی و غیر رسمی، به این حوزه نگریسته شود. به باور نگارنده یکی از جریانهای قدرتمندی که میتواند آموزش و تربیت کودکان را غنیتر و آن را از دام مشکلات متعدد رهایی ببخشد، استفاده از ادبیات است. با استفاده از ادبیات کودکان میتوان وجههی انسانیتری به آموزشهای رسمی داد و آن را با زیست و دنیای کودکانهی کودکان همراهتر نمود.
علیرغم اهمیت این حوزه و توان آن در ایجاد تحول در حوزه آموزش، گاهی روایتهای ضعیفی از آن ارائه میشود به شکلی که استفاده از ادبیات در آموزش را به گفتن چند قصه و خواندن چند داستان در کنار درسهای رسمی برای کودکان معرفی میکند. در این نگاه حداقلی استفاده از ادبیات در حاشیهی آموزشهای رسمی و به عنوان یک فعالیت جانبی تلقی میشود که توان محدودی برای اثرگذاری دارد. اما در این نوشته آموزش از طریق ادبیات به عنوان یک رویکرد که میتواند اساس حوزهی آموزش را دگرگون سازد مورد بررسی قرار میگیرد. در این نگاه ادبیات، نوع نگاه ما به آموزش و یادگیری کودکان را تغییر میدهد و به عنوان عنصری که نوع آموزشهای رسمی را در معنایی متفاوت مطرح میکند، طرح میشود.
از این منظر ادبیات بجای آموزشهای رسمی مینشیند و زبان خشک و منطقی شدهی ان را با زبان روایتها که سرشار از خیالپردازی و احساسات است جایگزین میسازد. برای تببین بیشتر این نگاه تلاش میشود تا از ادبیات رشتهی مطالعات برنامهی درسی کمک گرفته شود. این نوشته با ارائهی تعریفی کوتاه از ادبیات کودکان، بر سؤال چرایی استفاده از ادبیات در آموزش کودکان و ارائهی یک روایت قدرتمند و نظری متمرکز میشود و در نهایت به برخی ابهامات موجود در زمینهی استفاده از ادبیات پاسخ میدهد.
چیستی ادبیات کودکان
هدف از این بخش ارائهی تعریفی ساده و ابتدایی از ادبیات کودکان است، لذا ورود به مناقشات مفهومی پیرامون چیستی ادبیات با هدف نوشته سازگاری ندارد. ادبیات کودکان از قرن نوزدهم در مغرب زمین به تدریج راه خود را از ادبیات بزرگسال جدا کرد و امروزه تبدیل به درخت تناوری گشته است که شاخههای فراوان با پویایی و تحرک در خور توجه دارد. ادبیات تراکم هنر، خالقیت، عشق، آموزهها و دیگر تظاهرات فرهنگی است که در قالب کالم، ریخته میشود. ادبیات با خودآگاهی هنری آفریده میشود و به طور غیر مستقیم بر مخاطب اثر میگذارد. ادبیات گوهر اصلی ادبیات محسوب میشود و در شناخت ادبیات نمیتوان از این هستهی بنیادین غافل بود. ادبیات سرشتی سیال، پویا، ایماژین، تعاملی، سازندگی و انسانی دارد. به مدد این سرشت ادبیات است که میتوانیم آن را نورافکنی بر راههای آیندهی بشر بدانیم. تا این جای کار از ادبیات به طور عام کمی صحبت شد، اما ادبیات به معنای خاص آن یعنی ادبیات کودکان، همان ادبیات به معنای عام است با دقتها و کیفیتهای دوچندان. در واقع آنچه ادبیات بزرگسالان را از ادبیات کودکان متمایز میکند، نیازها، اهداف و امکانهای کودکی است. بنابراین ادبیات کودکان عبارت است از، تلاشی هنرمندانه در قالب کلام، برای هدایت کودک به سوی رشد، با زبان و شیوهای مناسب و در خور فهم او. منظور از ادبیات کودکان، ادبیاتی است که مخاطبان کودکان هستند و طبیعتاً در انتخاب موضوع و یا ویژگیهای بیانی و پرداخت های محوری، تناسب با دنیای کودکان را مورد نظر خود قرار میدهد. این نوع از ادبیات ارزش هنری و زیبایی شناختی داشته و زیر مجموعهی ادبیات قرار میگیرد. (ایمن اهی،1397).
بنابراین ادبیات کودکان به معنای عام به آثاری اطلاق میشود که هم از نظر درون مایه، ساخت و پرداخت و تصویر و هم از نظر زبان و بیان و شیوه ارائه با نیازها، علاقمندیها، تجربهها و تواناییهای درک و خواندن کودکان متناسب باشد. در این اصطلاح مراد از کودک فردی است که دستکم بتواند با دیدن تصویرهای کتاب، متن آنها را درک کند. گستره سنی این تعریف تا ۱۴ یا ۱۵ سالگی ادامه پیدا میکند. این آثار معمولاً توسط بزرگسالان تعریف و تبیین، تألیف، تصویر، ترجمه و ویراستاری، چاپ، توزیع، ارزیابی، نقد، انتخاب و حتی گاه برای کودکان خوانده میشود. بنابراین نگاه بزرگسالان به دوران کودکی و برداشتهایی که آنها از این دوران دارند بر ساختار و کیفیت این آثار تأثیر میگذارد. مروری بر روند تاریخی این پدیده در جهان نشان میدهد که قرنهای طولانی دوران کودکی اهمیت خاصی نداشته است.
در واقع استدلال این بود که کودکان تنها از نظر نیروی جسمانی قابل اعتنا هستند. با توجه به چنین نگرشی انتظار وجود پدیدهای مستقل به نام ادبیات کودکان نیز واقع بینانه نبود. کودکان به همان ترتیبی که در همهی مسائل زندگی بزرگسالان سهیم بودند، از ادبیاتی که به پدران و مادرانشان تعلق داشت نیز بهره میگرفتند. در این دوران طولانی ادبیات کلاسیک و مکتوب نیز راه تکامل خود را طی کرد ولی به سبب عدم گسترش سواد در میان بزرگسالان، آنچه نصیب کودکان و نوجوانان شد بیشتر برگرفته از ادبیات شفاهی بود. (قزل ایاغ،1381)
باور مروجان اولیهی ادبیات کودکان این بود که در کنار ادبیات بزرگسال، کودکان نیاز به ادبیاتی متناسب با ویژگیهای خود دارند تا بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. از ان زمان تا کنون به تدریج حوزهی ادبیات کودکان مبنا و ملاکهایی مختص به خود یافته و دستور کارهای ویژهای را دنبال میکند.
تقسیم ادبیات به داستانی و غیرداستانی، در ادبیات کودکان هم یک تقسیم محوری بهشمار میرود. ادبیات داستانی با محوریت روایتها پیش میرود و انواع مختلفی دارد و ادبیات غیرداستانی هم زیر مجموعههای متنوعی دارد که انواع ان را میتوان در منابع مرتبط دنبال کرد. (میرهادی،1398)
چنانچه پیشتر بیان شد، ادبیات کودکان از جنبههای مختلفی قابل بررسی است و البته در حوزههای مختلفی میتوان از آن استفاده کرد. موضوع بررسی این نوشته استفاده از ادبیات کودک برای آموزش کودکان است، که بصورت بین رشتهای از پژوهشهای حوزهی ادبیات کودک و حوزهی تعلیم و تربیت تغذیه میکند. مدعای اصلی ما این است که آموزشهای رسمی و غیررسمی میتوانند به شکلی گسترده از ادبیات کودکان استفاده کنند و به وسیلهی ان با دنیای کودکان هم اوا شوند. همچنین بیان شد که برای استفاده از ادبیات کودکان در آموزش، میتوان روایتهای حداقلی را از حداکثری متمایز کرد. در ادامه این دو روایت از آموزش از طریق ادبیات مورد بررسی قرار میگیرد. در ضمن این بررسیها چرایی و ابعاد استفاده از ادبیات کودکان در آموزش بیشتر روشن خواهد شد.
بیشتر بخوانید: مطالعات پرلز (PIRLS) و بررسی سواد خواندن و درک مطلب در کودکان
نگاه حداقلی در ادبیات کودکان
در نگاه حداقلی به ارتباط ادبیات و آموزش کودکان، استفاده از ادبیات کودکان به عنوان یک فعالیت فوق برنامه یا جانبی تلقی میشود. استفاده از ادبیات کودکان به معنای این است که در ساعتهای اضافی و به منظور ایجاد تفریح و رهایی از بار آموزشهای رسمی، برای کودکان کتاب و داستان بخوانیم. بر این اساس استفاده از ادبیات کودکان در آموزش حتی به عنوان یک روش هم مطرح نمیشود و بطور طبیعی از آن انتظار نمیرود که تحول عمیقی در نظام آموزش و یادگیری کودکان ایجاد کند.
در کشور ما عموماً هنگامی که از آموزش از طریق ادبیات سخن گفته میشود منظور این است که در ساعتهای اضافی، کتابها و داستانهایی با هدفهای مشخص بخوانیم تا از این طریق مفاهیمی به کودکان منتقل شود. در این تلقی، نگاه تخصصی و حرفهای به ادبیات کودک و دبستان با آموزش کودکان مورد توجه نیست و در نهایت تلاششان، سعی میشود کتابهایی مناسب برای کودکان در طول سال خوانده شود. در صورتی که این نگاه بطور جدی در مراکز آموزشی کودکان دنبال شود، در نهایت خطی موازی با آموزشهای رسمی و مدرسهای ایجاد میشود که محور آن برنامهی کتابخوانی و قصهگویی برای کودکان است و آموزشهای حاشیهای در کنار روال رسمی آموزشها، از طریق کتابخوانی به کودکان ارائه میشود. چنانچه مشاهده میشود در این تلقی، ادبیات کودکان به عنوان عنصر تحول ساز در آموزشهای رسمی مورد توجه قرار نمیگیرد و قرار نیست از طریقان، هویت آموزش و یادگیریهای رسمی دگرگون شود.
این نگاه، اشتباه نیست و میتواند نظام آموزشی ما را به شکلی حداقلی بهبود ببخشد. اینکه کودکان هر از گاهی کتاب و داستان بخوانند، میتواند عادت به مطالعه و لذت از یادگیری را در آنها برانگیزد. اما آنچه در این نوشته مورد نظر است ایجاد ارتباطی عمیقتر بین ادبیات کودکان و آموزش و نگاه به ادبیات کودکان به عنوان عنصری تعالی بخش و متحول کننده است، که در ادامه مورد بررسی قرار میگیرد.
نگاه حداکثری در ادبیات کودکان
آموزش از راه ادبیات کودکان از گونه آموزش جایگزین است. آموزش جایگزین جای آموزش رسمی مینشیند. به طور کلی آموزشهای جایگزین برآمده از نیازهای کودکان است و اجبارهای آموزش رسمی را که وابسته به ساخت قدرت است، ندارد.
آموزش از راه ادبیات کودکان از گونه آموزش باکیفیت است و ویژگی عمده آن آمیختن ادبیات کودکان با موضوع آموزش است. کودکان همیشه و همواره مشتاق شنیدن و خواندن ادبیات مانند شعر و داستان و دیدن نمایش هستند. هنگامی که داستان، شعر و نمایش با آموزش آمیخته میشود، انگیزههای کودکان برای آموختن درونی شده و درک و شناخت آنها از سطح به ژرفا میرود.
آموزش از راه ادبیات کودکان رویکردی جایگزین برای آموزش و پرورش رسمی و پایه است که میکوشد از ظرفیتهای ادبیات کودکان برای آموزش کودکان در دوره پیش دبستان و ابتدایی بهره ببرد. ادبیات کودکان به عنوان پدیدهای چند وجهی که هم از سازههای شناختی و هم از سازههای عاطفی در قالب نوشتار و تصویر و اجراهای نمایشی بهره میبرد، این توان را دارد که جایگزینی مناسب برای رویکردهای خشک آموزشی با محتواهای کسالت بار باشد.
گرایش کودکان به ادبیات، ریشه در جادو و کششهای زبانی دارد. زبان که عامل پیوند کودک با جهان خود و جهان دیگری است چنان گنجایشی دارد که میتواند فضاهای تخیلی برای کودک بسازد، فضاهایی چون جهان افسانهها که کودکان را شیفته خود میکند و در بستر این فضاها آن چه که باید با زبانی دوستانه و عاطفی به آنها آموزش میدهد.
رویکرد آموزش از راه ادبیات هرگز با کودکان و زیست آنها بیگانه نیست. در حقیقت این رویکرد برای هزاران سال با کودکان و همراه آنها بوده است. نیاکان ما در کودکی تنها از راه افسانهها سنتها و فرهنگ خود را میآموختند و آموزش میدیدند؛ اما درجهان نو این رویکرد به سبب چیرگی شناخت عقلی بر فرهنگ انسانی به کنارزده شد و به جای آن برنامههای درسی با رویکرد غیرادبی جایگزین آن شد. کسانی که در این دههها و شاید سدهها برنامه ریز درسی بودند، هرگز به فکرشان نمیرسید یا توانایی آن را نداشتند که شاید بتوان آن آموزههای شناختی را از راههای کارآمدتر و دل نشین تر هم میتوان به کودکان آموزش داد. کارنامه ناامید کننده بسیاری از کشورها در زمینه آموزش ریاضی به کودکان خردسال نشان دهنده ناکامی آنها در کاربرد روشهای خشک عقلی در گستره آموزش و پرورش است. با این همه در گوشه کنار جهان گروهها و گرایشهایی بودند که نقش ادبیات کودکان را در آموزش کودکان بی جانشین میدانستند و همواره بر تأثیر بلند مدت ادبیات کودکان بر ذهن کودکان تاکید داشتند.
تفاوت آموزش از راه ادبیات با آموزش رسمی
آموزش از راه ادبیات کودکان در سالهای نخست کودکی چه تفاوتهایی با آموزش رسمی دارد؟
- آموزش از راه ادبیات کودکان، هم آموزش است و هم سرگرمی، در حالی که آموزش رسمی تنها روی موضوع آموزش متمرکز است و چندان به نیازهای سرگرمی کودکان آشنا نیست.
- آموزش از راه ادبیات کودکان برپایه سازه زیبایی شناسی شکل میگیرد و از سالهای خردسالی، کودکان را با این سازه در بستر آموزش آشنا میکند.
- آموزش از راه ادبیات کودکان مانند آموزش رسمی خشک و گرفته یا عبوس نیست؛ زیرا با زبان عاطفی با کودک ارتباط برقرار میکند و کودک خود به خود با شنیدن داستان، ترانه یا شعر به سوی آن کشیده میشود.
- آموزش از راه ادبیات کودکان، در ذهن کودک پایدارتر و ماندگارتر خواهد بود، چون برای خردسالان با زبان و کنشهای آشنا سخن میگوید، در حالی که در آموزش رسمی، این پایداری و ماندگاری دیده نمیشود، زیرا کودک اگرچه آنها را میشنود، اما کمتر به دل میسپارد.
- آموزش خلاق از راه ادبیات کودکان، بر خلاف آموزش رسمی از راه و روشهای زور و اجبار استفاده نمیکند و کودکان با گرایش و میل خود به سوی آن کشیده میشوند. در حالی که در آموزش رسمی به سبب زبان منطقی کودکان را باید مجبور کرد که به آن توجه کنند.
- آموزش از راه ادبیات کودکان، به سبب ساختار پیچیده جهان داستان و شعر، خود گونهای آموزش تو در تو است. کودکان نه تنها آموزههای درون داستان یا شعر را میآموزند که خود ساختار زبانی داستان و شعر نیز آنها را به اندیشه و یادگیری برمی انگیزد. در حالی که در آموزش رسمی متنها و نوشتارها چندان ساختار پیچیدهای ندارند که کودکان از کشف آنها لذت ببرند و بیاموزند.
- آموزش خلاق از راه ادبیات کودکان هم از زبان نوشتاری و هم از زبان دیداری بهره میبرد. این دو زبان در پیوند انداموار با هم هستند، در حالی که در آموزش رسمی، اگر زبان دیداری در کنار زبان نوشتاری قرار میگیرد، پیوند انداموری میان آنها وجود ندارد و تنها ممکن است زبان تصویری مکمل یا تزیین کننده نوشتارها باشند. (محمدی، 1397)
این متن بلند، از زبان یکی از مروجان اصلی نگاه حداکثری به استفاده از ادبیات در آموزش کودکان بیان شده است. تأمل در قسمتهای مختلف آن، تفاوتهای ظریفان را با نگاه حداقلی و یا نگاههای رایج آموزشی نمایان میسازد. برای روشنتر شدن موضوع تلاش میشود با استفاده از ادبیات رشتهی برنامهی درسی، این نگاه مورد بررسی بیشتری قرار بگیرد.
برای توضیح بیشتر باید گفت، از این منظر نوع نگاه ما به ادبیات و ارتباط آن با آموزش، ناشی از نوع تلقی ما به کودک، دانش و یادگیری است. استفاده از ادبیات و بهطور مشخص روایتها ریشه در نوع نگاه ما به ویژگیهای کودکان و توجه به اهمیت ویژهی روایتها در طول تاریخ انسانی دارد.
در این نگاه، مرز قاطعی بین دانش روایتی با دانش منطقی شده گذاشته میشود و ادعا میشود که ذهن کودکان به شدت روایت محور است. روایتها به شکل عجیبی با وجود کودکان آمیخته میشود و ابعاد انسانی همچون تخیل، سرگرمی، احساسات و هیجانات و کنجکاوی که در آموزشهای رسمی به دست فراموشی سپرده شده است را دوباره وارد آموزش میسازد. دانش را از شکل خشک و نظم مکانیکی عاری از احساس و تجربهٔ شخصی خارج میسازد و دانشی شخصی و برخاسته از تمام وجود انسانی و نه فقط عقل را ترویج میکند.
در آخر
در این مقاله به تعریف و شناخت نقش ادبیات در اموزش کودکان پرداخته شده است. این مقاله در سه بخش است که در قسمتهای بعدی به کارکردها و ویژگی های دیگر ورود ادبیات به اموزش در سایت آموزک به تفصیل گفته شده است. که شما را دعوت میکنیم مقالات دیگر این وب سایت را بخوانید. همچنین برای تهیه بسته های آموزش خلاق از راه ادبیات به کودکان می توانید به سایت هدهد مراجعه کنید.
بیشتر بخوانید: