لذت آموزش از راه ادبیات
یک: آواورزی با سی بی لک
کسی نیست که بگوید چرا؟
شاید کتاب چرا[1] را دیده باشید و لیلی دختر کوچولوی کتاب را بشناسید. کتاب با این واژهها آغاز میشود: «فقط یکی از کارهای لی لی بود که پدرش را حسابی عصبانی میکرد.» و چه کاری؟: «در واقع یک کلمه بود که او تکرار میکرد: چرا؟» لیلی همیشه این واژه را میگوید. وقتی پدرش از او میخواهد لباس بپوشد، صبحانه بخورد، با هم بیرون بروند، خرید بکنند، وقتی برایاش قصه میخواند، هوا آفتابی است، هوا ابری است و به هزاران کار و دلیل دیگر! هیچ چیزی نیست که پدر به لیلی بگوید و یا از او بخواهد و لیلی در نگوید چرا. جالب این است که پدر فقط کارهای روزمره را به لی لی یادآوری میکند و یا او را برای خواب یا غذا صدا میزند: «
- تو باید حالا لباسات را بپوشی.
- چرا؟
- تا یک دقیقهٔ دیگر تخممرغ پخته میشود.
- چرا؟
- روزی روزگاری در سرزمینی دور و سبز تمساحی زندگی میکرد
- چرا؟
- وقت خواب است لی لی
- چرا؟
- پدر لی لی سعی میکرد همه چیز را برای او توضیح بدهد. آنجا ننشین لی لی
- چرا؟
- چون شلوارت خیس میشود
- چرا؟
- بهخاطر اینکه علفها خیس هستند
- چرا؟
- چون شب قبل باران آمده است
- چرا؟
- چون ابرهای سیاه بزرگ پر از باران توی آسمان بودند.
- چرا؟
- چون خب ابرهای سیاهی بودند لی لی
- چرا؟
- لی لی من دلام میخواهد تو اینقدر نپرسی چرا؟
- چرا؟
- به خاطر اینکه این کلمه مرا دیوانه میکند
- چرا؟»
چند کودک را مانند لیلی میشناسید؟ تقریباً میتوانیم بگوییم همهٔ کودکان مانند لیلی هستند. بله، همه مانند لیلی دربرابر سادهترین کارها نمیپرسند چرا، اما همه پر از پرسش هستند. چرا؟ چون دارند دنیای پیرامونشان را میشناسند و برای آموختن و دانستن چرایی دارند. چند بزرگسال را مانند بابای لیلی میشناسید که از این همه چرایی عصبانی و کلافه نشده باشد؟ البته بابای لیلی در برابر پرسشهای او صبور هم هست! بیشتر بزرگسالان طاقت بیش از یکی دو پرسش را ندارند و زودتر بیتاب میشوند، خودشان را از کودکان پنهان یا فرار میکنند از پاسخگویی، یا واکنشی بدتر نشان میدهند، عصبانی میشوند، پرخاش میکنند و کودک را وادار میکنند که ساکت بمانند.
ما چهقدر پرسش داریم؟ روزانه چهقدر دنبال پاسخهایمان در دنیای واقعی یا فضاهای مجازی میگردیم یا از دیگران میپرسیم؟ آموختن در ما تمام شده؟ حتی اگر دربارهٔ مسائل روزمره باشد؟
ما میتوانیم همه چیز را به کودکان پیش از آنکه بپرسند، بدهیم؟ میتوانیم پاسخها را پیش از پرسیدن داشته باشیم و به آنها بدهیم؟ میتوانیم مقابل پرسیدنشان و چراییهایشان را بگیریم؟
فرض کنید به فروشگاهی رفتهاید و از فروشنده درباره قیمت جنسی میپرسید. او به جای پاسخ بگوید: «پرسیدن ممنوع!» فکر کنید بالای سر در همه جا نوشته شده باشد پرسیدن ممنوع. همه بالای سرشان این نوشته را زده باشند. شهری را تصور کنید هیچکس حق نداشته باشد در آن از کسی بپرسد چرا؟ فکر میکنید پرسشهای لیلی غیرمنطقی و عجیب است؟ غذایی نخوردهاید که بپرسید چرا شور است شیرین یا خوشمزه و بدمزه است؟ از هوای ابری و بارانی پرسش نداشتهاید؟ کسی به شما پیشنهاد نداده لباسی بپوشید و نپرسیدهاید چرا؟
همهمان پرسش داریم. اما بیشتر ما، هر سالی که به سنمان افزوده شده، پرسشهایمان هم کمتر شده و بدتر از آن، سادهتر! پرسشهایمان شده دربارهٔ گرما و سرمای هوا یا ترافیک و چیزهایی شبیه این. ما دیگر مسئله نداریم! شناختن را کنار گذاشتیم!
آموزش چیست و برای چه هدفهایی است؟ دانستن نادانستهها؟ فهمیدن مجهولها؟ دانستن و پس از آن فهمیدن، چگونه در ما رخ میدهد؟ باید چه چیزی در فرآیند دانستن همراه ما باشد؟ کودکان چگونه میآموزند؟
شاید این سخن ارسطو در اهمیت آموزش بتواند تا حدودی اهمیت آموزش به کودکان را بازتاب دهد: سربلندی کسانی که به خوبی به بچهها آموزش میدهند، به همان اندازهٔ کسانی است که آنها را به دنیا میآورند: گروه دوم به آنها زندگی میبخشد و گروه نخست، راه خوب زندگی کردن را به آنها میآموزد.
پس مهمترین هدف آموزش میتواند راه خوب زندگی کردن به کودکان باشد، چیزی که در هدفهای آموزشی بسیاری از جامعههای امروزی گم شده است. برای این که کودکان بتوانند خوب آموزش ببیبند اصل اول و اساسیترین اصل در آموزش چیست؟ شاید شما بگویید پرسش کردن. شاید به نوعی این درست باشد، اما برای این که کودکان پرسشگران خوبی باشند، باید چیزی را خوب آموخته باشند، آن چیز خوب گوش کردن و خوب شنیدن است. بنیاد همه آموزشهایی که وابسته به زبان است، به خوب گوش کردن وابسته است. هنرمندان و آموزشگران بزرگ موسیقی کودکان میگویند اگر کودکان بخواهند موسیقیدان یا موسیقی شناس خوبی شوند، باید بتوانند پیش از هر کاری خوب گوش کنند. در آموزش زبان هم اصل اول و بنیادیترین اصل، خوب گوش کردن است. کاری که باید در دوره خردسالی با کودکان کار شود، و البته در جامعههایی مثل ایران چنین کار و آموزشی انجام نمیشود و به طور کلی نهادهای آموزشی با آن بیگانه هستند.
اکنون در این جا قصد دارم یکی از موفقترین نمونههای آموزش آواها را که به کودکان خردسال خوب شنیدن و خوب سخن گفتن را آموزش میدهد با شما در میان بگذارم. «آواورزی با سی بی لک» همان بسته آموزش خلاقی است که خوب شنیدن و خوب سخن گفتن را با کودکان خردسال از راه ادبیات کار میکند. شخصیت اصلی این بستهٔ کیست؟
«زمین پر از آواها و صداهای زیبا است. سیبیلک دوست دارد همهٔ آنها را بشناسد. هربار که او آوایی میشنود با خودش میگوید این آوا از کیست؟ چرا این آوا مانند آوای من نیست؟ کسی نیست که به او بگوید: چرا؟»
«سی بی لک» یک گربه سبیل بلند است که آواها را دوست دارد. آواها چه هستند؟ تاکنون به آواها فکر کردهایم؟ گوش دادن به آوا چه کمکی به کودکان میکند در یادگیری؟
پس گربهای بهنام سی بی لک دنبال آواهاست و پرسش دارد، او هم میخواهد هم آوای خودش را بشناسند، هم آواهای دیگر و هم تفاوت آواها با هم. برای همین سفر سی بی لک برای شناخت و آموختن آغاز میشود.
بوی غذایی را میشنویم، دنبال میکنیم و میپرسیم چیست؟، صدایی را میشنویم، میپرسیم چیست یا کیست؟ صدای زنگ تلفن، در خانه و چیزهای دیگر. اینها پرسشهایی از چیستی و چراییهای کارهای روزمرهٔ زندگی هستند. دانستن و دریافتن همیشه با پرسش آغاز میشود با چرایی و پس از آن است که فرآیند آموختن در ما طی میشود. اما محیط پیرامون ما باید از مواد آموزش غنی باشد. چگونه؟ گاهی کافی ست به کودکان یاد دهیم، عادتشان دهیم که به پیرامونشان توجه کنند. با اینکار، فرآیند آموختن هرگز در آنها تمام نمیشود و همیشگی خواهد بود. محیط خانه به سادگی میتواند از مواد آموزشی غنی باشد. سی بی لک، تجربهای از این دست است. پس از کار با این بستهٔ آموزشی، کودک و حتی بزرگسال به آواهای محیط پیرامون خود حساس میشوند و آواها را میشنوند. آواهایی که هر روز شنیدهایم اما به آن توجه نکردهایم.
«کسی نیست که به او بگوید: چرا؟» پس سفر سی بی لک آغاز میشود برای دانستن تا کسی را پیدا کند که پاسخ را بداند. اما سی بی لک در این سفر خودآموز است! چگونه؟
«سی بی لک به مامان گاوه میگوید: تو می دانی من با چه زبانی حرف میزنم؟ مامان گاوه.... میگوید: ماع ماع!
سی بی لک میگوید: نه نه نه! گربهها هیچ وقت ماع ماع نمیکنند. شاید این زبان گاوهاست که با آن حرف میزنی.» سی بی لک هم زبان گاو را میشناسد هم تفاوت زبان خودش با او. اما این تنها سی بی لک است که آموخته؟ خواننده و بیننده کتاب چه؟
سی بی لک از مرغابی و قورباغه میپرسد: «کواک کواک و قور قور زبان من نیست!» خودآموز بودن سی بی لک را دیدید؟
او در سفرش، زبان و آوای مرغ، الاغ، سگ را یاد میگیرد اما هنوز نمیداند با چه زبانی حرف میزند تا به مامان گربه میرسد و می یو می یو را از او میشنود آوایی شبیه آوای خودش. حالا سی بی لک پاسخ یک پرسشاش را پیدا کرده و با بچه گربهها به جست و جوی پاسخهای دیگر میرود تا زبان دیگران را یاد بگیرد.
کتاب خواندن این بستهٔ آموزشی، پنج بخش است، شبیه پنج فصل یک داستان بلند! در هر بخش فرآیند یادگیری و داستانها کمی متفاوت میشود و پیچیدهتر. در بخش دوم او با جابهجا کردن ابتدای واژهها آواهای متفاوتی میسازد: «مع را ببینم داره/ بع را ببین ب داره» در بخش سوم او برای یک پدیده، چندین آوا میسازد برای مثال برای باد: هوو هوو/ فوو فوو/ زو زو/. در بخش چهارم او آوای وسایل نقلیه و افزار را میشناسد و در بخش پنجم، آواهای زندگی انسان. داستانکها بلندتر میشوند در هر بخش با کنشهای بیشتر.
سی بی لک در سفرش در بخشهای مختلف این کتاب، با هر داستان، بیشتر و بیشتر با آواها آشنا میشود و خواننده و بیننده کتاب هم درگیر این یادگیری. در بین داستانکها پرسشهایی پرسیده شده تا یادگیری همراه با شعر و بازی در این کتاب، در کودک تثبیت شود.
سی بی لک در این داستانکها به یک شخصیت دوست داشتنی تبدیل شده است. وجود او هم وابسته به فرآیند آموزشی ست و هم جدا از آن زیست مستقلی دارد. سی بی لک هم یک یادگیرنده و هم آموزشدهنده. او درون کتاب هم یاد میگیرد و هم به بچه گربهها آموزش میدهد. بیرون از کتاب هم چنین است. او برای کودکی که کتاب برایاش خوانده میشود و میخواند، هم یک آموزگار است و هم یک همراه در کنارش که مانند او در حال یادگیری است.
داستانکها هم چنین زیست دوگانهای دارند. هم میآموزند و هم در بافت خودشان داستانهایی کوتاه و سرگرمکننده هستند برای کودکان.
این بستهٔ آموزشی که دو کتاب ویژه کار با کودکان و یک راهنما و یک سی دی برای شناخت ویژگیهایی آوایی ترانههای درون کتاب کارورزی دارد، به راستی یک سفر کم مانند آموزشی است، آموزشی که در آن اجبار نیست، بلکه هر چه هست، شیرینی و شادی خواندن داستان و ترانه است. این بسته آموزشی خود در زنجیرهٔ بستههای دیگر آموزش خلاق از راه ادبیات قرار دارد. زیرا قرار است که این بستهها خوب شنیدن، خوب سخن گفت، خوب خواندن و خوب نوشتن را به کودکان از راه بازی و شادی و با لذت آموزش دهند، تا آنها پرسشگر شوند، همان کودکانی که همواره و همیشه به دنبال کشف ناشناختهها هستند و چرا بر نوک زبانشان است.
[1]. نویسنده: لیندسی کمپ/ تصویرگر: تونی رأس/ انتشارات پیدایش/ ۱۳۸۲