۲۰ اصل روان‌شناسی آموزشی در کلاس درس

انجمن روان‌شناسی امریکا، مجموعه‌ای را منتشر نموده است که در آن ۲۰ اصل مهم و اساسی روان‌شناسی آموزشی را که در هر کلاس درسی می‌تواند مورد استناد و استفاده معلم‌ها قرار گیرد، گردآوری کرده است. این ۲۰ اصل در دو قسمت به صورت خلاصه فهرست می‌شوند.

اصل اول:

باورها و پنداره‌های دانش‌آموزان در مورد هوش و توانایی‌هایشان، بر عملکرد ذهنی و یادگیری آن‌ها اثر می‌گذارد. در صورتی که دانش‌آموزان باور داشته باشند قابلیت‌های ذاتی آنان قابل رشد و پیشرفت است، تلاش بیشتری می‌کنند اما در صورتی که باور کنند هوش و استعداد آن‌ها مادرزادی و غیر قابل تغییر است، انگیزه تلاش را از دست می‌دهند.

اصل دوم:

معلومات پیشین دانش‌آموزان بر یادگیری اکنون آن‌ها اثر می‌گذارد. معلم‌ها باید متوجه تداخل معلومات پیشین دانش‌آموزان با مباحث درسی جدید باشند زیرا دانسته‌های دانش‌آموزان تنها در کلاس‌های درس شکل نمی‌گیرد محیط خانواده و اجتماع و تعاملات دانش‌آموزان با جوانب مختلف زندگی روزمره می‌تواند منابع کسب دانش آن‌ها باشد. این دانسته‌های پیشین می‌تواند بر یادگیری جدید، اثر منفی یا مثبت داشته باشد.

اصل سوم:

توان ذهنی و یادگیری دانش‌آموزان محدود به مراحل رشد فعلی آن‌ها نیست. تحقیقات جدید نشان می‌دهد که قوای ذهنی دانش‌آموزان همیشه و در همه موارد محدود به اقتضای سن و سال آن‌ها نیست دانش‌آموزان می‌توانند به سطوح بالاتری از تفکر و رفتار دست یابند در صورتی که از نظر بیولوژیکی به اندازه کافی رشد یافته باشند، میزانی از آشنایی قبلی یا ارتباط با موضوع درسی را داشته باشند، با موضوعات چالش انگیز رو به رو شوند و در یک محیط آموزشی غنی (همکلاسان با استعداد یا معلم‌های خوب) قرار گرفته باشند.

اصل چهارم:

یادگیری نیاز به بسترسازی دارد بنابراین برای تعمیم آموخته‌ها به موقعیت‌های جدید باید ارتباط بین مطالب جدید و پیشین را برقرار ساخت. انتقال یادگیری جدید به ساختارهای قبلی ذهن کار ساده و خودکاری نیست، دانش‌آموزان برای ارتباط دادن معلومات جدید با ساختارهای ذهنی سابق خود نیاز دارند که هر چه بهتر و عمیق‌تر رابطه‌ای را بین دانش جدید و قدیم خود ایجاد نمایند بنابراین معلم‌ها برای آموزش مفاهیم جدید نیاز به فراهم کردن بستر مناسب از طریق استفاده از انواع روش‌های تدریس، استفاده از مثال‌ها و مصادیق و غیره هستند.

اصل پنجم:

انتقال آموخته‌ها و مهارت‌ها به حافظه بلند مدت نیازمند تمرین است. به تجربه دریافته‌ایم که هیچ مطلب یا مهارتی نمی‌تواند بدون تکرار و تمرین از حافظه کوتاه مدت یا میان مدت وارد حافظه بلند انسان شود. بنابراین برای درونی کردن دانش یا مهارت جدید نیاز به تکرار و تمرین بسیار وجود دارد.

اصل ششم:

بازخورد صریح، واضح و به موقع یادگیری دانش‌آموزان را افزایش می‌دهد. دانش‌آموزان برای اینکه جایگاه خود را نسبت به مراحل یادگیری درک کنند و بدانند که تا چه حد بر یک موضوع درسی تسلط یافته‌اند نیاز به دریافت بازخورد توسط معلم دارند. بنابراین بازخورد به موقع، صریح و واضح می‌تواند به دانش‌آموزان در تائید آموخته‌ها و تصحیح اشتباهات خود کمک کند.

اصل هفتم:

مهارت‌های برنامه ریزی و انضباط شخصی دانش‌آموزان یادگیری آن‌ها را تسهیل می‌کند بنابراین این مهارت‌ها می‌توانند به دانش‌آموزان آموخته شوند. دانش‌آموزانی که از انضباط شخصی برخوردار هستند و برای انجام امور روزمره زندگی از تحصیل و سرگرمی و سایر امور از برنامه ریزی استفاده می‌کنند، بیشتر از سایر دانش‌آموزان به موفقیت دست می‌یابند بنابراین آموزش مهارت‌های مدیریت وقت و برنامه ریزی می‌تواند جزئی از برنامه درسی مدارس باشد.

اصل هشتم:

خلاقیت دانش‌آموزان می‌تواند تقویت شود. امروزه می دانیم که خلاقیت پدیده‌ای ذاتی و غیر قابل تغییر نیست. دانش‌آموزان می‌توانند از طریق یک برنامه آموزشی مناسب و رویکرد مثبت معلم، خلاقیت و تفکر جانبی خود را تقویت نمایند استفاده از برنامه‌های هنری و تفکر و بحث آزاد می‌تواند در تقویت قوای خلاقیت دانش‌آموزان مؤثر باشد.

اصل نهم:

انگیزش درونی بهتر و موثرتر از انگیزه‌های بیرونی می‌تواند یادگیری را برای دانش‌آموزان لذت بخش و شوق انگیز کند. معلم‌ها باید سعی کنند، انگیزه‌های یادگیری دانش‌آموزان را از عوامل بیرونی و سطحی همچون کسب نمره، رتبه با جایزه مادی، به سمت انگیزه‌های درونی و پایدار همچون میل به دانایی، کمال و زیبایی سوق دهند.

اصل دهم:

انتظارات و برداشت‌های معلم از دانش‌آموزانش می‌تواند بر عملکرد، انگیزه و یادگیری دانش‌آموزان مؤثر باشد. تحقیقات نشان می‌دهد قضاوت و برداشت معلم از میزان توانایی و استعداد دانش‌آموزان می‌تواند بر عملکرد واقعی آن‌ها تأثیر داشته باشد در صورتی که معلم یک دانش آموز را مستعد و باهوش ارزیابی کند، دانش آموز تلاش بیشتری برای جامه عمل پوشاندن به برداشت معلم می‌کند اما اگر معلم دانش آموز را کودن یا بی استعداد تلقی کند، این برداشت به طور ناخودآگاه بر عملکرد دانش آموز اثر منفی می‌گذارد و او را از آموختن و تلاش کردن دلسرد می‌کند (اثر پیگمالیون).

 

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on د., 09/05/2016 - 10:16