روح تکنولوژی مدرن و جایگاه تفکر در مدارس(بررسی ارزش تفکر در تکنولوژی آموزشی رایج)- بخش اول

چکیده

هدف این مقاله بررسی جایگاه تفکر در مدارس و تأثیر تکنولوژی مدرن در ارتقای تفکر در مدارس است. لذا ابتدا برخی از نظریات معروف درباره تکنولوژی مدرن و تأثیر آنها بر زندگی و دیدگاه های مردم به اجمال طرح می‌شود، سپس با نگاهی اجمالی به مؤلفه‌های تکنولوژی آموزشی، دیدگاه‌های مطرح شده در خصوص تکنولوژی مدرن به تکنولوژی آموزشی تعمیم داده شده و تأثیر تکنولوژی آموزشی بر ابعاد و زوایای مختلف زندگی دانش‌آموزان و به‌ویژه بر فکرآموزی آنان در مدارس بررسی شده و جایگاه و اهمیـت تفکر و پرورش آن مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

در نهایت نشان داده می‌شود که این تکنولوژی دانش‌آموزان را در مسیرهایی پیش می‌برد که آموزش تفکر در آن جای چندانی نداشته و تفکر دانش‌آموزان را در امور مهم زندگیشان مورد تأکید و توجه قرار نمی‌دهد. به این ترتیب لزوم جایگزینی یا تجدید نظر در تکنولوژی آموزشی رایج روشن شده و اهمیت برنامه‌هایی شبیه برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان مشخص می‌گردد.

۱. مقدمه

فلاسفه عموماً درباره تأثیر تکنولوژی بر فرهنگ و دیدگاه‌های مردم درباره جهان و نحوه گذران زندگی صحبت کرده اند. آنان این تأثیرها را بررسی کرده و نشان داده‌اند که تکنولوژی که به ظاهر ابزاری بیش برای پیشبرد اهدافمان نیست به‌تدریج روش‌ها و دیدگاه‌های خاصی را به کاربران خود تحمیل کرده و ازاین رو زندگی آنان را متحول می‌سازد. این تأثیرات در زمینه اخلاق بیشتر مورد توجه فلاسفه قرار گرفته است، به طوریکه آن‌ها متذکر خنثی نبودن تکنولوژی شده‌اند و درخصوص تأثیر بطئی و عمیق آن به ما هشدار داده‌اند. عموماً دیدگاهی که تکنولوژی را خنثی می‌داند آن را ابزار و وسیله‌ای می‌داند که هرگز نمی‌تواند تأثیری بر دیدگاه‌ها، افکار و اندیشه‌های بنیادین کاربرآن بگذارد. به عنوان مثال گفته می‌شود اتومبیلی که سوارش می‌شویم، چگونه می‌تواند در اخلاقیات فرد تأثیر گذارد و مثلاً یک آدم خیّر را تبدیل به یک آدم بی‌تفاوت و بی‌توجه به مشکلات دیگران سازد.

فلاسفه‌ای که خنثی بودن تکنولوژی را انکار می‌کنند معتقدند که تکنولوژی تنها به عنوان یک ابزار عمل نمی‌کند، بلکه گاهی به‌عنوان موضوعی مطرح می‌شود که فرد کاربر را برای مهار خود (به‌عنوان یک ابزار) به کار می‌گیرد. یکی از این فلاسفه، فیلسوف معاصر، ماریو بونگه (M. Bunge)، است که معتقد است که تکنولوژی از لحاظ فلسفی خنثی نیست. او در مقاله « ورودی‌ها و خروجیهای فلسفی تکنولوژی (philosophical Inputs and Outputs of Technology)» نشان می‌دهد که تکنولوژی نه تنها از لحاظ فلسفی و اخلاقی خنثی و منفعل نیست، بلکه به‌وجودآورنده دیدگاه‌های فلسفی و اخلاقی است.

ازاین رو می‌توان حدس زد که تکنولوژی جدید سهم زیادی در جایگاه تفکر در میان جوامع داشته است. به دلیل تأثیر تکنولوژی جدید، و به تبع آن تکنولوژی آموزشی جدید، تفکر در جوامع حاضر و به‌ویژه در میان قشر جوان و نوجوان کمرنگ و کم‌اهمیت شده است. چرا که تکنولوژی آموزشی رایج در مدارس، به عنوان یکی از مصادیق تکنولوژی، به‌نوبه خود بیشترین سهم را در زندگی دانش‌آموزان دارد و ازاین‌رو می‌تواند تأثیرهای عظیمی در نظام فکری و فلسفی آنها داشته باشد.

تکنولوژی، با این تأثیرات محتمل، در حوزه‌های مختلف وارد شده است. یکی از این حوزه‌ها آموزشوپرورش است. لذا در این مقاله تکنولوژی آموزشی بیش از دیگر انواع تکنولوژی مورد توجه است.

در این راستا، برخی از تأثیراتی که کودکان و نوجوانان در دوران تحصیل در زمینه تفکر و یادگیری آن از وضعیت تکنولوژی موجود و به ویژه از تکنولوژی آموزشی دریافت می‌کنند مورد بررسی قرار می‌گیرد. به عبارت دیگر جایگاه و اهمیتی که با توجه به هنجارهای تکنولوژی جدید (یا رایج) به تفکر در میان قشر کودک ونوجوانان داده می‌شود مورد بررسی قرار می‌گیرد. ضرورت جایگزینی یا تجدید نظر در این تکنولوژی روشن و اهمیت برنامه‌هایی همچون برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان مشخص می‌گردد.

به این ترتیب قبل از همه دیدگاههای مختلف فلاسفه تکنولوژی مطرح می‌شود و سپس با بررسی برخی مؤلفه‌های تکنولوژی آموزشی رایج و برخی عوامل محیطی همسو (با این تکنولوژی)، تأثیر آنها در غفلت از آموزش تفکر در مدارس یا توجه به آن بررسی می‌شود.

۲. نظریاتی فلسفی درباره تأثیر تکنولوژی مدرن بر جنبه‌های مختلف زندگی آدمی

در اینجا ابتدا نظر هایدگر دربار تکنولوژی مدرن را به اختصار مرور می‌کنیم تا سپس تبعات و استلزامات آن را در تکنولوژی آموزشی بررسی کنیم.

دیدگاه‌ هایدگر: تکنولوژی به‌عنوان انکشاف یا ابزار؟

در تصور رایج، تکنولوژی به عنوان ابزاری صرف و وسیله‌ای برای فعالیت‌های انسانی در نظر گرفته می‌شود. اما از نظر هایدگر تکنولوژی یک ابزار صرف نیست بلکه نحوی از انکشاف است. انکشاف عبارت است از حضور یافتن در چهارچوبی معین. ارتباط ماهیت تکنولوژی با اکتشاف این است که هر فرآوردنی در انکشاف۱ ریشه دارد. به عبارت دیگر امکان هرگونه سازندگی مولد (یا تولید هر گونه فرآورده) به‌دلیل انکشاف صورت می‌گیرد. نزد هایدگر پیدایش تکنولوژی مدرن، نحوه‌ای از انکشاف حقیقت برای انسان مدرن است که به موجب آن، نگاه انسان مدرن به عالم عوض می‌شود. اما این نگاه چگونه عوض می‌شود؟

چنانکه هایدگر می‌گوید انسان غربی در وهله اول تسخیر طبیعت شده است، سپس او خود را خواجه و طبیعت را بنده می‌بیند. آنچه قبلاً به عنوان سلطه طبیعت بر انسان به شمار می‌آمد، معکوس می‌شود و اکنون این انسان است که از طریق تکنولوژی بر طبیعت سلطه می‌یابد. «در چهارچوب این روندهای زنجیره‌ای و مرتبط برای تأمین انرژی برق حتی خود رودخانه راین هم به عنوان عاملی تحت فرمان ظهور می‌کند...»

«انکشافی که بر سراسر تکنولوژی جدید حاکم است خصلت دراُفتادن (تعرض) دارد، تعرضی که طبیعت را در مقابل این انتظار بیجا قرار می‌دهد که طبیعت تأمین کننده انرژی باشد تا بتوان انرژی را از آن جهت که انرژی است، از دل طبیعت استخراج و ذخیره کرد». برای مثال وقتی معدن مورد تعرض قرار می‌گیرد زمین خود را همچون معدن برای انسان منکشف می‌کند. مزرعه هم به گونه ای دیگر به عنوان معدن «ظهور» می‌کند.

بشر به هرچه نگاه می‌کند آن را از این زاویه که آیا دارای مخازن گران بهایی هست یا نه می‌سنجد. کره ماه ارزش توجه خواهد یافت به شرطی که در آن ذخایر و معادن گران‌بها یافت شود، در غیر این صورت هرچه هم دلربایی کند به چشم نخواهد آمد. از سوی دیگر هایدگر انکشاف را امری انضباط دهنده می‌داند که به اراده و اختیار آدمیان وابسته نیست. او می‌گوید «انکشافی که انضباط می‌دهد فقط ساخته و پرداخته آدمی نیست.» اما آنچه ساخته و پرداخته آدمی نیست لاجرم مستقل از اراده اوست. لذا می‌توان نتیجه گرفت که انکشاف، ریشه ماهوی دیگری مستقل از اراده آدمی دارد.

اما حال اگر جهان به عنوان منبعی لایزال نگریسته شود، یعنی اگر نحوه اساسی درک جهان چنین باشد، آنگاه واکنش انسانی متناظر با آن هم باید موجود باشد. لذا در عصری که این تکنولوژی حاکم است فعالیت‌های افراد بشر در واکنش به جهانی که به عنوان منبع ذخایر قلمداد می‌شود عبارت است از منکشف کردن امکانات و بالقوگی‌های آن جهان؛ امکاناتی که هایدگر آن‌ها را چنین توصیف می‌کند: «از بند آزاد کردن، تغییر شکل دادن، ذخیره کردن، توزیع کردن و تغییر مدار».

البته به نظر دن آیدی براساس دیدگاه هایدگر (کل) بشر هرگز به یک ذخیرة ثابت تبدیل نمی‌شود. با این همه نمی‌توان تضمین کرد که بخشی از بشر به بخش دیگری از انسانها، نظم نخواهد بخشید. با این وجود هایدگر معتقد است نحوه انکشاف خاص تکنولوژی خود را در امری همچون قفسه بندی یا گشتل۲ نشان می‌دهد. گشتل نه تنها طبیعت، بلکه انسان را نیز همچون منبع دائم و قائم (Be stand) منکشف می‌سازد. ازاینرو براساس آرای هایدگر می‌توان گفت که وقتی انسان به عنوان یک عامل و نیرو در نظر گرفته می‌شود درواقع این طبیعت و سرشت آدمی است که خود را به عنوان نیروی بالقوه مولد منکشف می‌کند. وانگهی اگر ما تکنولوژی را بهعنوان امری خنثی تلقی کنیم در این صورت با در نظر گرفتن استقلالی که تکنولوژی از اراده آدمی دارد بردة آن خواهیم شد.

اما تهدید تکنولوژی بیشتر به جهت ماشین‌آلات و دستگاه های بالقوه مهلک نیست. تهدید واقعی تأثیری است که روی ماهیت بشر گذاشته شده است. وقتی نظم بخشی و مرتب کردن نگرشی همگانی می‌شود، و «همه چیز خود را صرفاً در عدم استتار منبع لایزال عرضه می‌کند» این خطر به وجود می‌آید که به نظر برسد که کل جهان باید به تمامی به عنوان منبع ذخایر ظهور کند. آدمیان هم متقابلاً با در نظر گرفتن موقعیت خود در جهان در معرض این خطر قرار می‌گیرند که چه بسا آنان هم به عنوان یک منبع ذخیره قلمداد شوند.

تهدید «ازخودبیگانگی» هم همیشه وجود دارد که در آن ما خودمان را در خویشتن غیرشخصی و اجتماعیمان گم می‌کنیم. یعنی پشت نقاب و نقش اجتماعیمان دفن می‌شویم. از سوی دیگر حتی اگر هم بشر به عنوان منبع نباشد، آنچه قبلاً ارائه شد نشان می‌دهد که می‌تواند اینگونه ملاحظه شود. مثلاً سربازان منابعی انسانی محسوب می‌شوند که باید در زمان لازم فدا شوند تا آرمانی والا حفظ گردد. ازاین رو اضطراب و ازخودبیگانگی جوامع انسانی به تکنولوژی ربط داده می‌شود.

۳. مروری بر دیدگاه مارکس درباره تکنولوژی مدرن

یکی از مفاهیم اساسی در مکتب مارکسیسم، مفهوم زیربنا (infrastructure) و روبنا (superstructure) است. «مارکس جامعه را به بنایی تشبیه می‌کند که زیربنا و شالودة آن را قوای اقتصادی، و روبنای آن (یعنی خود بنا) را افکار و آداب و رسوم و نهادهای قضایی، سیاسی، مذهبی و غیره تشکیل می‌دهد. همانطور که وضع یک ساختمان به وضع پی و اساس آن بستگی دارد، روابط تولید نیز به ابزار تولید وابسته است، همچنین چگونگی افکار و رسوم و نظام سیاسی نیز تابع وضع اقتصادی است».

بنابراین در هر جامعهای زیربنا «ساخت اقتصادی» آن جامعه است و سایر نهادها و ارگانها همه تابع آن می‌باشند. ایدئولوژی، فلسفه، دین، هنر، سیاست و غیره نیز همه بازتابی از چگونگی ساخت اقتصادی جامعه بوده و همگی «روبنا» را در آن جامعه تشکیل می‌دهند؛ به طوریکه با تغییر ساخت اقتصادی جامعه، یعنی با تغییراتی که در زیربنای جامعه در مسیر تاریخ به وجود می‌آید، عوامل روبنایی نیز متناسب با آن تغییر می‌کنند. هیچکدام از عوامل روبنایی جامعه مستقل از زیربنا نیست تا بتواند از تغییراتی که به تبع تحولات زیربنایی به وجود می‌آید، مصون بماند، چه در آن صورت دیگر روبنا نیست.

لانگدون وینر در کتابی که شاید از بسیاری جهات شاخص ترین محصول تحقیقات نظری دانشگاهی اخیر در باب تکنولوژی به شمار می‌آید، یعنی کتاب تکنولوژی خودمختار، می‌نویسد مارکس فکر می‌کرد که با تکنولوژی «اصلی‌ترین متغیر مستقل و فعال در کل تاریخ را مشخص کرده است».

اما مارکسیست‌ها هم آرای متفاوتی درباره میزان تأثیر زیربنا روی روبنا دارند. بیشتر طرفدارن مارکس این نوع جبریت را نمی‌پذیرند . یک مارکسیست خام می‌تواند بگوید همانطور که ابزارهای تولید، مثل آسیاب دستی موجب پیدایش جامعه ارباب و رعیتی فئودال و آسیاب بخاری موجب پیدایش جامعه‌ای با سرمایه‌داری صنعتی می‌شود بقیه امور هم کاملاً تحت تأثیر تکنولوژی خواهد بود.

لذا به طور کلی می‌توان گفت همه مارکسیست‌ها در تأثیر تکنولوژی بر دیدگاه‌های اجتماعی و اندیشه‌ها و رفتار مردم اجماع دارند، اما تفاوت در میزان و کیفیت این تأثیر است.

۴. مروری بر آرای آلبرت بورگمن در زمینه تکنولوژی مدرن

بر اساس نظر هایدگر تکنولوژی مدرن هویت ما را به مجموعه‌ای از مهارت‌های مجزا تبدیل می‌سازد. بورگمن (A. Borgmann) هم چیز مثبتی در نتایج تکنولوژی مدرن نمی‌یابد «به جز اینکه ما را در کفش‌های مسابقه‌ای خوب و ساندویچ‌های بزرگ مک دونالد غرقه سازد. چرا که او تکنولوژی را به عنوان بالاترین شکل ذهنیت می‌بیند. تکنولوژی مدرن ممکن است هویت ما را پارهپاره کند، اما ما را به‌عنوان موجودات آرزومند نگه می‌دارد نه به‌عنوان کاشفان جهان». بورگمن در تفسیر هایدگر مفهوم فعالیت‌های کانونی (focal practices) و قلمروهای محلی (local world) را مطرح می‌کند. بروگمن آنچه را که هایدگر نیروی گردآورنده۳ توصیف می‌کند،«فعالیت‌های کانونی» می‌نامد.

فهم بورگمن از فعالیت‌های تکنولوژیک او را به این نتیجه می‌رساند که اشیای تکنولوژیک نمی‌توانند فراهم‌آورنده امکان برای فعالیتهای کانونی باشند. راه حل بورگمن برای خلاص از این وضعیت به نحوی مرتبط به قلمروهای محلی هایدگر است. قلمروهای محلی هایدگر در حول و حوش اشیای روزمره حادث می‌شوند و این اشیا، هم خود را و هم کسانی را که درگیر فعالیتی معمولی درخصوص کاربرد آن اشیایند به خود خویشتنشان برمیگرداند.

۴ بورگمن این فعالیت‌ها را که پشتوانه این گردهم‌آوری محلی‌اند،« فعالیت‌های کانونی» می‌خواند. مثال‌های هایدگر برای این اشیایی که ناظر بر گردهمآوری محلی‌اند، کوزة شراب و پل سنگی قدیمی است. اشیایی از این سان کردارهای کشاورزان جنگل سیاه را دور هم جمع می‌سازند، لیکن از نگاه بورگمن وقتی سفرة غذای خانوادگی باعث ترویج مهارتهای آشپزی و اجتماعی اهل خانه می‌شود و اقتضای آن را دارد که مادران، همسران، بچه‌ها، دور هم جمع شده و گرمی، شادابی، شوخ طبعی و وفاداری فامیلی به‌نحوی نیکو مجال بروز یابند، پس این سفره نقش شیء کانونی را ایفا می‌کند.

خلاصه از نظر بورگمن تجهیزات تکنولوژیکی با ارضای امیال دل‌بخواه ما، آن هم به‌نحوی هرچه سریعتر و شفافتر، هرگز نمی‌توانند کانون مجموعه کردارها و زندگی‌های ما باشند، بلکه فقط بر این کردارها و زندگی‌ها سنگ تفرقه می‌افکنند. لذا چنانکه در بالا مطرح شد، طبق نظر بورگمن تکنولوژی، فعالیت‌های کانونی را ازبین می‌برد و به این ترتیب از زندگی آدمی تمرکززدایی می‌کند تا «بر آن سنگ تفرقه بیفکند.» منتها او معتقد است که می‌توان از این خطر تکنولوژی رهایی جست. از نظر او افزایش فعالیت‌های کانونی در زندگی آدمی می‌تواند مانع آن شود که تکنولوژی هویت ما را به خطر اندازد.

حال با نگاهی به مؤلفه‌های مهم تکنولوژی آموزشی و عوامل حاشیه‌ای به تعمیم نظریات فوق به تکنولوژی آموزشی مدرن می‌پردازیم.

ادامه دارد...

نویسنده
Submitted by Anonymous (تایید نشده) on س., 06/26/2018 - 20:03