اعتیاد کودک به جعبه جادو
کافی است هر یک از ما به زندگی خود نظر کنیم تا جایگاه قدرتمند این جعبه جادو را که اینک در بهترین و بالاترین مکان خانه قرار میگیرد، دریابیم. بدیهی است رسانهای مثل تلویزیون کارکردهای زیادی از تامین سرگرمی تا فرهنگسازی و جامعهپذیری دارد و نمیتوان آن را از ساختار زندگی مدرن حذف کرد. حتی دیگر تلویزیون نشانه مرفهبودن نیست و اقشار فقیر هم حداقل یک دستگاه تلویزیون کوچک در خانه دارند.
با این حال نمیتوان از تاثیرات مخرب تلویزیون برافراد جامعه بهخصوص کودکان که قدرت قضاوت و مهارت انتزاعی کمتری برای تشخیص دارند، چشم پوشید. «سروان شرایبر» نویسنده کتاب «نیروی پیام» با اشاره به واکنش بیشتر مردم به برنامههای تلویزیون، مینویسد: «برنامه، چه خوب باشد و چه بد، مردم جلوی تلویزیون مینشینند، حتی وقتی برنامه بیش از اندازه بد است، شکایت میکنند اما از تماشای آن چشم نمیپوشند.» وی در اثبات نظر خود، به نتایج و تجربههایی اشاره میکند که حکایت از تاثیر مخدر رسانههای جمعی بهخصوص تلویزیون، روی مردم دارد. اعتیاد به تلویزیون در پدیدآمدن «فرهنگ تماشا» و جانشینی آن با بسیاری از فعالیتهای مفید و ارزشمند مانند ورزش، تفریح و گردش در اوقاتفراغت و آزمایش و مطالعه، موثر بوده است تا جایی که بهنظرمیرسد هر قدر رسانههای جمعی بیشتر گسترش یابند، فاصله انسان با حرکت، زندگی و طبیعت بیشتر میشود.
آنچه به عنوان تهدیدات تلویزیون بهخصوص برای کودکان شناخته میشود، بیشتر به سلامت روانی و عاطفی آنها برمیگردد؛ مثلا تاثیری که این جعبه جادو به گرایش و میل به خشونت و پرخاشگری دارد. به اعتقاد جان کندری، محقق رسانهها، تلویزیون نمیتواند برای کودکان منبع مفید اطلاعات باشد زیرا افکار غلط و غیرواقعی به آنها عرضه میكند. وی با اشاره به نظریه جایگزینی، به انتقاد از تلویزیون میپردازد و میگوید: «وقتی بچهها ساعتها جلوی تلویزیون مینشینند، فواید دیگر فعالیتهایی که میتواند به پیشرفت آنها كمك كند از دست میدهند و این تازه اول کار است، زیرا محتوای تلویزیون بر شخصیت، باورها و رفتار کودکان تاثیر میگذارد.»
امروزه از یک اعتیاد مدرن که یک اعتیاد اجتماعی ـ رفتاری است، صحبت میشود که با اعتیاد به تلویزیون شناخته میشود. البته این اعتیاد دامنه و تنوع زیادی دارد و تا اعتیاد به اینترنت هم کشیده میشود. به طورکلی منتقدان اعتیاد کودکان به تلویزیون، این رسانه را به دلیل محدود کردن مهارتهای یادگیری، آسیب رساندن به رشد اجتماعی و کاهش کارایی در مدرسه متهم میکنند. برخی از آنها معتقدند تلویزیون برای بچهها، نه تنها بد، بلکه خطرناک هم است زیرا به کنترل مخاطبان خود میپردازد.
ژان کارنو، پژوهشگر شهیر ارتباطات، مینویسد: «منتقدان، تلویزیون را از این جهت محکوم میکنند که کودکان را از انجام تكالیف تحصیلی بازمیدارد، به آنها صحنههای خشونتآمیز نشان میدهد، عواطفشان را جریحهدار میكند و خیلی زود به سوی زندگی بزرگسالی سوقشان میدهد.»
کارل پوپر، فیلسوف اتریشی نیز با انتقاد از کارکرد تلویزیون در غرب، ایرادهای وارد را به نوع سازماندهی امروزی این رسانه نسبت میدهد و معتقد است با سازماندهی مناسب و هدایت و کنترل بهتر تلویزیون، میتوان به کودکان آموزش داد و آنها را تربیت کرد. مطالعههای انجام شده در آمریکا نشان میدهد چند درصد کودکان تا به سن ۲ سالگی برسند، مرتب برنامههای تلویزیونی تماشا میكنند. در بیشتر موارد به نظر نمیرسد این موضوع که تلویزیون پرستار کودک شده، چندان باعث نگرانی والدین شود و بیشتر آنها معتقدند برنامههای مخصوص کودکان، توانایی ذهنی و مهارتهای کلامی و شناختی فرزندشان را تا حدی گسترش میدهد.
درباره میزان تماس کودک با وسایل ارتباط جمعی، نکاتی قابل ذکراست:
۱. زمان اختصاص وقت کودک به تلویزیون پس از ۳ سالگی، در همه کشورها کاهش یافته است و شاید دلیل آن تنوع و تعدد دلمشغولیهای کودک و بعد نوجوان و جوان باشد.
۲. زمان تماشای تلویزیون كودك تا حدودی ناشی از میزان جذب یا دفع محیط پیرامون او است؛ وقتی «گرایشهای دفع» بر «گرایشهای جذب» غلبه میكنند، کودک به تلویزیون پناه میبرد، حتی بعضی به نوعی «انحصار» یا «یکتایی» تلویزیون در این زمینه معتقدند. تلویزیون تنها وسیلهای است که طفل برای فرار از مشکلات خود به آن پناه میبرد (البته امکان دارد، نبودن تلویزیون بدون آنکه کمکی به حل مشکل طفل کند، باعث روآوردن او به چیزهای دیگر شود.)
در این حال، تلویزیون جایگزین واقعیت میشود و به نوعی فرار از آن را ممکن میكند. رابطه مفرط کودک و تلویزیون تا حد زیادی نشاندهنده تنازع یا آرامش خانوادگی است. به نظر شران، هرگاه طفلی در محیط خانواده و خارج از آن روابط مناسب، صحیح و لذتبخشی با اولیا و همسالان خود نداشته باشد، برآن میشود به دنیای شیرین تلویزیون پناه ببرد و آن را چون مامنی برای فراموش کردن مسایل و مشکلات زندگی واقعی خود مییابد.
از این دیدگاه تلویزیون، به عنوان روزنهای برای «گریز از واقعیت» حتی تامینکننده نوعی خلسه روانی است اما بسیاری دیگر، علاوه بر این، بر ویژگی دیگر یعنی «بلع» تاکید دارند.
فارغ از مباحث سلامت محور در مورد تاثیرات تلویزیون بر کودکان، باید به نوع برنامهسازیهای کودک با توجه به مسایل روانشناختی و جامعهشناسی کودک امروز توجه شود. آیا واقعا برنامههای کودک تلویزیون ما در شرایط حاضر به ویژگیها و تغییر و تحولات هوشی و اجتماعی کودک امروز توجه میکند و متناسب با روحیات او است یا خیر؟ بدیهی است کودک دهه ۹۰ با کودک دهه ۶۰ تغییرات اساسی و بنیادی دارد و خواسته و نیازهای او متفاوت از آن برنامههایی است که ۲ دهه پیش ساخته میشد. کودک امروز، در بین انواع و اقسام وسایل ارتباط جمعی و رسانهای متولد شده و در یک جامعه شبکهای و رسانهای بزرگ میشود و به همان اندازه نیز به رسانه، بهخصوص رسانههای بصری مثل تلویزیون، وابسته است. آیا این وابستگی به معنای اعتیاد و اسیر شدن او در دستان قدرتمند جعبه جادوست یا در رشد و سلامت جسمانی و روانی او تاثیر دارد؟ نباید قدرت تلویزیون را دست کم گرفت تا بتوانیم کودکان سالمی برای آینده تربیت كنیم.