چرا والدین فرزندان خود را کتک می زنند؟
خشونت جسمی با فرزندان اغلب واکنشی نسبت به استرس ناشی از محیط کار، اختلاف با یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستان یا تنش عمومی به خاطر سبک و طرز زندگی و به طور کلی ناخشنودی از آن است.
والدینی که به تنبیه جسمی فرزندان خود اقدام می کنند ظاهرا ویژگی های مشترکی دارند. نخست آن که به هر دلیلی نمی توانند خود را کنترل کنند و گرفتار احساسات منفی می شوند و درصدد تخلیه آن بر می آیند. ضرب و شتم فرزندان گاه واکنشی خود به خود به استرس است. اغلب کسانی که فرزندان خود را مورد ضرب و شتم قرار می دهند خود در خانواده هایی بزرگ شده اند که بدرفتاری جسمانی متداول بوده است.
بخش مهمی از رفتار والدین بدرفتار تکرار مستقیم آن چیزی است که خود در کودکی تجربه کرده اند و در کم سالی آموخته اند. الگوی آنها کسی بوده که با آنها بد رفتاری کرده است. بسیاری از والدین با انبوهی از مشکلات احساسی و نیازهای برآورده نشده پای به دوران بلوغ می گذارند و به لحاظ احساسی هنوز کودک هستند. اغلب آنها به عنوان جانشین پدر و مادر به فرزندان خود نگاه می کنند و می خواهند نیازهای احساسی و عاطفی برآورده نشده در دوران کودکی خود را بر آورده سازند.
پدر و مادر بدرفتاری که می بینند کودک آنها نمی تواند نیازهای آنها را برآورده سازد خشمگین می شوند. خشونت جسمانی با فرزندان اغلب واکنشی نسبت به استرس ناشی از محیط کار، اختلاف با یکی از اعضای خانواده یا یکی از دوستان یا تنش عمومی به خاطر سبک و طرز زندگی به طور کلی ناخشنودی از آن است.
بچه ها هدف های ساده ای هستند و نمی توانند ازخود دفاع کنند و می توان آنها را وادار به سکوت کرد. متاسفانه هم برای شخص بدرفتار و هم برای قربانی، جابه جا شدن خشم تنها به طور موقت اسباب تسلی خاطر بدرفتار را فراهم می سازد و بخش اصلی خشم او دست نخورده باقی می ماند و بار دیگر تولید مشکل می کند و متاسفانه هدف خشم او نیز مجبور به تحمل می شود تا این ناراحتی را به دوران بلوغ ببرد.
والدین آسیب رسان بر اساس ساختار روانی شان به چند دسته تقسیم می شوند؛ و از جمله می توان به تقسیم بندی کلی که در پی می آید توجه کرد:
والدین عصبی: این نوع والدین با خشونت و پرخاشگری با کودکان رفتار و فرزند خود را کنترل می کنند و به طور ضمنی این پیام را به کودک می دهند که با داد زدن می تواند به هدف هایش برسد. بر اساس نظر روانشناسان در تربیت اخلاقی کودکان استفاده از تنبیه و سرزنش جایز نیست. به دلیل اینکه کودک برای فرار از تنبیه کار مورد درخواست والدین را انجام می دهد، ولی لزوما یک ارزش اخلاقی در او درونی نمی شود. این کودکان معمولا به رشد اخلاقی مورد قبول جامعه دست نمی یابند وبه دلیل عصبی بودن احتمال درگیری با مراجع قانونی و قضایی برای آنها وجود دارد.
والدین وسواسی: این قبیل والدین بیش از اندازه مشوش هستند و خصوصیات شخصیتی و وسواسی در آنها دیده می شود و معمولا کمال طلب بوده و انتظارات غیر واقعی از خود و و دیگران به خصوص در مورد فرزندانشان در آنها دیده می شود. والدین وسواسی در مورد جزئی ترین مسائل مربوط به کودک از قبیل بهداشت، طهارت، غذا خوردن، لباس پوشیدن و... دخالت نموده و در نتیجه فشار زیادی به کودک وارد می کنند که ممکن است به او آسیب برساند. این گونه کودکان اغلب احساس درماندگی می کنند و تا پایان عمر چیرگی پدر و مادر بر آنها باقی می ماند.
والدین طرد کننده: در این قبیل خانواده ها بیش از حد کودک طرد می شد و اکثر قریب به اتفاق افراد بزهکار در خانواده های پرخاشگر پرورش می یابند. طرد کردن کودکان شدت و ضعف داشته و دارای درجات گوناگون است این نوع رفتار گاه به شکل بی توجهی به رفاه و آسایش کودک است و گاه به شکل رفتار خصمانه نسبت به کودک بروز می کند. رفتار طرد کننده والدین احساس امنیت کودک را به خطر انداخته، اعتماد به نفس او را متزلزل می سازد و موجب نگرانی و پریشانی در وی می شود. این شرایط موجب مختل شدن سازگاری اجتماعی کودک می شود.
عدم رضایت از زندگی زناشویی که معمولا نتیجه تزلزل و ناپختگی عاطفی پدر یا مادر و یا هردوی آنهاست معمولا موجب رفتار طرد کننده مادران نسبت به فرزندان می شود.
کودکان مطرود را می توان از نظر رفتاری به ۴ تیپ تقسیم کرد:
۱- تیپ سرکش و متجاوز که بی قرار و خواهان توجه هستند؛
۲- تیپ سرکش و ستیزه جو؛
۳- تیپ مطیع و سرافکنده (درمدرسه ضعیف و شرمسار و ترسو)؛
۴- تیپ آمیخته و پایدار که تظاهارت رفتاری هر سه گروه در آنان مشاهده می شود. رفتار خصمانه پدر یا مادر و یا هر دو موجب سرکشی و رفتار تجاوز آمیز در پسران می شود. ستیزه جویی در دختران ناشی از رفتارآکنده از تضاد والدین و یا رفتار خصمانه پدر است.
والدین حمایت کننده: این والدین بیش از اندازه به فرزندان شان توجه نشان می دهند و از آنها حمایت می کنند. این امر موجب وابستگی بیش از حد کودک به والدین می شود. این کودکان نیاز شدیدی به توجه، کمک، ستایش و تایید دیگران دارند. در این کودکان ناراحتی های عصبی مانند زود رنجی، بی تابی و فقدان تمرکز فکری مشاده می شود. این کودکان از پذیرش مسئولیت سرباز می زنند و به قابلیت و توانایی خود اعتماد ندارند و در برابرانتقاد بسیار حساس هستند. به سبب رفتار اجتماعی ناپخته خودخواهی و نازپروردگی این کودکان در سازگاری اجتماعی با مشکلات فراوانی روبرو می شوند و معمولا دوستان زیادی ندارند.