بررسی و تحلیل برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با نظر به میزان ابتنای آن بر پراگماتیسم دیویی-بخش اول
چکیده
در این مقاله میزان و نحوه تأثیرگذاری فلسفه پراگماتیسم در برنامه آموزش فلسفه به کودکان (فبک) ارزیابی میشود. این مطالعه با شیوه تحلیلی استنتاجی و عمدتاً در چهارچوب بررسی آرای کلینتون گلدینگ صورت میگیرد، که از اصلیترین طرفداران وجود رابطه تنگاتنگ میان فبک و پراگماتیسم است.
این رابطه در نظر گلدینگ به گونه ای است که پراگماتیسم را بهترین حامی نظری، معرفت شناختی، و فلسفی برنامه فبک میکند؛ بر این اساس فبک ماهیت پراگماتیستی پیدا میکند. این مقاله درصدد بررسی این ادعاست. پرسشهای اصلی از این قرارند: آیا واقعاً تأثیرپذیری برنامه فبک از پراگماتیسم به گونه ای است که میتوان گفت این برنامه ماهیت پراگماتیستی دارد؟ آیا پراگماتیسم در قیاس با دیگر فلسفهها بیشترین تأثیر را در برنامه فبک داشته است؟
آیا میتوان پراگماتیسم را بهترین حامی نظری فبک دانست؟ آیا به رغم تأثیرپذیری احتمالی، میتوان نشان داد که در پاره ای موارد مهم همسویی چندانی میان فلسفه پراگماتیسم و فبک وجود ندارد؟ پاسخگویی به این پرسشها و برخی سؤالات دیگر درک دقیقتری از برنامهٔ فبک را در اختیار مینهد و راه را برای اجرای درستتر آن آمادهتر میکند. در این پژوهش نشان داده شده است که در بسیاری موارد پراگماتیسم میتواند حامی نظری و معرفت شناختی خوبی برای فبک باشد، ولی نمیتوان مطمئن بود که بهترین حامی است، یا در همه موارد میتوان آموزههای فبک را همسو با آموزههای پراگماتیسم دیویی دانست.
۱. مقدمه
در شکلگیری برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان (فبک)، مکاتب و دیدگاههای فلسفی بسیاری میتوانند تأثیرگذار بوده باشند. متیو لیپمن خود فلاسفه بسیاری را در کار خود تأثیرگذار میداند. او از ویتگنشتاین، دیویی، راولز، و فیلسوفان دیگری نام میبرد که در مبانی فکری او برای تأسیس برنامه فبک تأثیر انکارناپذیری داشتهاند. با وجود این، بر فلسفه پراگماتیسم، به منزله یکی از اصلیترین خاستگاههای برنامه فبک، بیش از همه تأکید میشود.
کلینتون گلدینگ (Golding) اصلیترین طرفدار تنگاتنگ بودن رابطه، میان فبک و پراگماتیسم، بر این باور است که پراگماتیسم مبنای اصلی شکل گیری فبک است. بر اساس چنین دیدگاهی است که برخی معتقد شدهاند فبک ماهیت پراگماتیستی دارد. این مطالعه با شیوه تحلیلی استنتاجی، و عمدتاً در چهارچوب بررسی آرای گلدینگ، به بررسی این ادعا و پارهای پرسشهای دیگر میپردازد.
پرسشهای اصلی این پژوهش از این قرارند: آیا واقعاً تأثیرپذیری برنامه فبک از پراگماتیسم به گونه ای است که میتوان گفت این برنامه ماهیت پراگماتیستی دارد؟ آیا رابطه برنامه فبک با پراگماتیسم رابطه ای ذاتی و انفکاک ناپذیر است؟ آیا قطع این ارتباط میتواند به تضعیف یا زوال برنامه فبک بینجامد؟ آیا پراگماتیسم، در قیاس با دیگر فلسفهها، بیشترین تأثیر را در برنامه فبک داشته است؟
آیا میتوان پراگماتیسم را بهترین حامی نظری فبک دانست؟ آیا به رغم تأثیرپذیری احتمالی، میتوان نشان داد که در پاره ای موارد مهم هم سویی چندانی میان فلسفه پراگماتیسم و فبک وجود ندارد؟ پاسخگویی به این سؤالات میتواند درک درستتری از برنامه فبک پدید آورد و راه را برای اجرای صحیحتر آن هموار کند. با این هدف در این پژوهش رابطه برنامه فبک با پراگماتیسم دیویی را، با نظر به ماهیت پراگماتیستی معرفت، با نظر به ماهیت پراگماتیستی پژوهش یا کندوکاو (inquiry)، با نظر به ماهیت فرایندی و ویژگی خطاپذیرانگارانه نظریات حاصل از پژوهش، و با نظر به ویژگی آزمون گرایانه پژوهش بررسی میکنیم.
۲. رابطه برنامه فبک با پراگماتیسم دیویی با نظر به ماهیت پراگماتیستی معرفت
برنامه فبک بر برداشتی از معرفت مبتنی است که بر اساس آن معرفت هم ماهیت کشفی دارد و هم ماهیت جعلی. این برداشت از معرفت در تقابل با برداشتی است که معرفت را صرفاً ساخت گرایانه یا صرفاً واقع گرایانه تعریف میکند، بلکه موافق دیدگاهی است که قائل به حضور همزمان عناصری از هر دو دیدگاه در معرفت است. گلدینگ این موضوع را مبنا قرار میدهد و نتیجه میگیرد که، در غیبت مبنای صرفاً ساخت گرایانه و مبنای صرفاً عینیت گرایانه، پراگماتیسم دیویی مبنای مناسبی برای برنامه فبک است.
وی اعتقاد خود را به مبنای پراگماتیستی برنامهٔ فبک با عنوان ریشههای دیوییایی برنامه فبک بیان میکند. در پاسخ به این سؤال بوغوسیان که «آیا باید معرفت را درباره جهانی واقعی که مستقل از ماست تلقی کنیم یا باید معرفت را از آن خودمان بدانیم؟» گلدینگ میگوید برنامهٔ فبک معرفت را هم برساخته فرد و هم مربوط به جهان واقع میداند. درواقع بنیان گذاران برنامهٔ فبک هم همینطور فکر میکردند. لیپمن و دیگران تأکید دارند که «معرفت چیزی است که هم کشف میشود و هم خلق میشود» آن مارگارت شارپ این موضوع را به این صورت توضیح میدهد:
اگر جهان ما به همان اندازه که ساخته میشود کشف شود (و من فکرمیکنم این اتفاق میافتد) نتیجه میشود که فرایند دانستن و آگاه شدن برای کودک به همان اندازه که فرایند ساختن است گزارش از امور موجود هم هست. این موضوع مستلزم آن است که جهانی در خارج وجود داشته باشد تا کشف شود، اما تعداد زیادی از مفروضات، مقولات، ایدهها،و منظرها (perspectives) توسط فاعلان شناسا به داخل کشف وارد میشود که این خودش به آنچه آنها کشف میکنند تلون میبخشد. در این معنا این افراد هم زمان هم ابداع و هم کشف میکنند.
لذا برنامهٔ فبک هم ویژگی های عینیت گرایی و هم ساخت گرایی را میپذیرد بدون اینکه مواضع افراطی این دو را قبول کند. از این رو، گلدینگ میگوید هنگامی که دانش آموزان درگیر ساختن چهارچوب مفهومی خودند، به گونه ای، معنا ساخته میشود، ولی «معنا اگرچه ساخته میشود در تقلید واقعیت است». مثلاً، اشتباهات و خطاهای عینیای وجود دارد که میتواند نظر ساخته شده را غیر مفید، بدساخت، و نامعقول کند. ما مجبوریم این قیود عینی را کشف کنیم تا معناسازیمان را محدود کنند. همینطور ما معرفت و درکی از جهان داریم که دال بر نوعی کشف درباره ماهیت این جهان است، با وجود این، چنین نیست که معرفت و معنا به صورت عینی در خارج وجود دارند و منتظر کشف ما میمانند.
طرفداران این دیدگاه معتقدند که چون عینیت گرایی محض (pure objectivism) معرفت را به منزله بازنمایی واقعیت مستقل (independent reality) میبیند و ملاک حقیقت یا ملاک صحت معرفت را مطابقت با واقع میداند، عینیت گرایی محض یا واقع گرایی خام مبنای مناسبی برای فبک نیست. آنها همچنین ساخت گرایی محض را نیز، به این دلیل که واقعیت مستقل را انکار میکند و به دامن ذهن گرایی افراطی میاندازد، سازگار با برنامه فبک نمیدانند. بر این اساس است که گلدینگ میگوید:
فلسفه برای کودکان و نوجوانان با هیچکدام [از این دو نظریه] همنشین نمیشود و بیش تر شبیه پراگماتیسم است که معرفت یا معنا را محملی برای مطابقت [و جفت وجورشدن] با واقعیت مستقل میبیند. معنا، به شرط اینکه مقید به واقعیت خارجی باشد، چیزی است که در حل مسائلی که ما با آن مواجه میشویم به درد میخورد.
گلدینگ در مقاله «پراگماتیسم، ساخت گرایی، و عینیت گرایی سقراطی» نسخه کامل این استدلال را میآورد، و بیش از آنکه درباره پراگماتیسم و تطابق اهداف معرفتی آن با اهداف معرفتی فلسفه برای کودکان صحبت کند، به نفی انتساب برنامه فبک به دو دیدگاه عینیت گرایی محض و ساختگرایی محض میپردازد.
گلدینگ همچنین برای اینکه نشان دهد برنامه فبک عینیت گرای محض نیست، به نفی رابطه عینیت گرایی سقراط با این برنامه میپردازد و به نقل از رأس (G. M. Ross) میگوید چنین نیست که برنامه فبک مشابه مباحثه عقلانی کندوکاو سقراطی باشد که هدفش حمله به مواضع یا دفاع از آنها در جست وجوی حقیقت است. او ادامه میدهد که هدف معرفتی برنامه فبک، به همان میزان که زیرسؤال بردن و آزمون ایدههاست. بناکردن ایدههای خود بر اساس ایدهها و افکار دیگران است و به همین جهت برچسب «عینیت گرایی سقراطی» برای برنامهٔ فبک نامناسب است. گلدینگ همچنین میگوید:
برچسب ساخت گرایی نیز برای برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان نامناسب است، چون اهداف معرفتی این برنامه، به همان میزان که ساختن [ایدهها] است، کشف هم هست.
برخی از نسخههای ساخت گرایی وجود واقعیت خارجی را به رسمیت میشناسند، ولی به نظر گلدینگ ما با زدن برچسب ساختگرایی به برنامه فبک به ماهیت ساختنی بودن معرفت تأکید کرده و قیود معینی را نادیده گرفتهایم. فلسفه برای کودکان بر آن است آن چه در ذهن ساخته میشود در واقعیت کارایی داشته باشد «نه فقط در سرهای ما و نه فقط به این دلیل که گروههای اجتماعی آن را میپذیرند».
ما باید قبل از اینکه ادعا کنیم معرفت یا با معنا بودن ایده ای برای ما ضروری و مسلم شده است پیشنهاداتمان را با آرای دیگران و منطق در بوته آزمون قرار دهیم. «ما ناچاریم درباره معنا با گروههای اجتماعی مان مذاکره کنیم به همان نحو که تلاش میکنیم با ماهیت زمخت و نیرومند واقعیت و منطق این کار را انجام دهیم».
عینیت گرایی سقراطی ادعا میکند که ما میتوانیم معرفت بی واسطه ای درباره حقیقت یا بازنمایی دقیقی از واقعیت داشته باشیم و «هدف یافتن توصیف دقیق و درستی از آن واقعیت یا حقیقت است»، اما در فلسفه برای کودکان و نوجوانان، دانش آموزان جهان را به این منظور مشاهده میکنند که ایدههایشان را بیازمایند و بررسی کنند که آیا میتوانند مسائلی را که دربارهشان به تحقیق و کندوکاو پرداختهاند حل کنند یا نه. «آنها بررسی نمیکنند که آیا توصیف درستی از واقعیت دارند یا نه».
گلدینگ، با تأکید بر اینکه معانیای که ما میسازیم هم شخصی و هم معطوف به زمینهاند، نامناسب بودن اهداف معرفتی عینیت گرایی را برای برنامه فلسفه برای کودکان گوشزد میکند:
هدف معرفتی عینیت گرایی، برای برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان، نامناسب است چون هدف آن دستیافتن به حقیقت مطلق است، اما فلسفه بر ای کودکان و نوجوانان فلسفه را منتهی به پاسخهای ابطال پذیر و موقتی میداند که همیشه محل مناقشهاند و راه را برای تجدید نظر باز میگذارند.
البته او اعتراف میکند که نسخههایی از عینیت گرایی و نیز ساخت گرایی میتواند با برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان سازگار باشد، ولی زدن این برچسبها به این برنامه را درست نمیداند.
گلدینگ پس از کنارگذاشتن این دو برچسب، برای برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان، پراگماتیسم را بهترین برچسب از نظر مشابهت اهداف معرفتی میداند. او فقط این توضیح را میدهد که «برنامه فبک هم به ساخته شدن معرفت و هم به قیود عینی در ساختن معرفت صحه میگذارد» و درباره قیود عینی و نحوه ساخته شدن معرفت از طریق آنها مطلبی اضافه نمیکند. گلدینگ درنهایت بر این باور است که برنامه فبک در میانه طیف خلق یا جعل و کشف قرار میگیرد، که ما میتوانیم آن را عینیت گرایی برساختی (constructed objectivism) یا ساختگرایی عینی (constructed objectivism) بنامیم، اما پراگماتیسم سادهتر است.
گلدینگ میکوشد فبک را بر پراگماتیسم مبتنی کند، اما نظر او با دلایل متقن و شواهد روشنی استوار نشده است. گلدینگ گزینهها را به سه انتخاب محدود میکند: ساخت گرایی محض، عینیت گرایی محض، و پراگماتیسم. او ساخت گرایی محض و عینیت گرایی محض را با برنامه فبک ناسازگار میداند و ارتباط آنها را با برنامه فبک رد میکند.
سپس نتیجه میگیرد که چون آن دو رد شدهاند پس یگانه گزینه ای که میتوان آن را مبنای فبک قرار داد پراگماتیسم است. یعنی اگر عینیت گرایی محض و ساخت گرایی محض نمیتوانند برنامه فبک را حمایت کنند، پس آنچه باقی میماند پراگماتیسم است که اتفاقاً اهداف تربیتی آن با اهداف تربیتی برنامه فبک سازگار است. نارسایی این استدلال، اگر بتوان آن را استدلال نامید، روشن است. هیچ دلیلی در دست نیست که بر اساس آن بتوان گزینههای ناظر به تعریف معرفت را به سه دیدگاه فوق محدود کرد. علاوه بر آن، گلدینگ شواهد معتبر و مرتبطی دال بر یکسانی اهداف معرفتی فبک و پراگماتیسم نمیآورد.
ادامه دارد...
بررسی و تحلیل برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با نظر به میزان ابتنای آن بر پراگماتیسم دیویی-بخش دوم
بررسی و تحلیل برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با نظر به میزان ابتنای آن بر پراگماتیسم دیویی-بخش سوم
بررسی و تحلیل برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با نظر به میزان ابتنای آن بر پراگماتیسم دیویی-بخش پایانی
آموزک در رابطه با این موضوع، مقالهی زیر را پیشنهاد میدهد: