«فلسفه برای کودکان» و کنترل پرخاشگری (بخش اول)

پرخاشگری ، درمیان واکنش‌های هیجانی، به دلیل پیامدهای فردی و اجتماعی‌اش توجه بسیاری از روان‌شناسان و جامعه‌شناسان را به خود جلب کرده است.

علی رغم بروز برخی رفتارهای پرخاشگرانه در سال‌های اولیه‌ی تولد، کودک درطی فرایند رشد خود فرصت‌هایی برای یادگیری مهارت‌های نظارت بر هیجان و رفتار را خواهد داشت، که منجر به کنترل مناسب خشم و پرخاشگری می‌شود. بااین حال، بعضی از کودکان در کسب این مهارت‌ها موفق نیستند، در نتیجه سطوحی از پرخاشگری را در روابط میان فردی بروز می‌دهند. در کنار خانواده، مدرسه مهم‌ترین نهاد برای پرورش مهارت‌های اجتماعی کودک است.

تحقیقات، درباره علل پرخاشگری در کودکان، نشان داده است که ناکامی در خود ابرازگری، قرارگرفتن درموقعیت‌هایی که کودک دچار دوگانگی و تضاد درونی می‌شود، و فقدان کفایت در قوه استدلال می‌تواند از مهم‌ترین آن‌ها باشند.

 بنابراین ایجاد فضایی دوستانه و تفکربرانگیز، که در آن گوش دادن به سخن کودکان ارزش محسوب می‌شود و منجر به ارتقای قدرت استدلال و داوری کودک می شو د، می‌تواند در پیشگیری از پرخاشگری بسیار کارساز باشد. مبدعان برنامه‌ی «فلسفه برای کودکان» بر این باورند که پرورش قدرت تمییز، داوری، و استدلال ورزی، که مبتنی بر تفکر منطقی است، باید از دوران کودکی و با شروع زندگی اجتماعی کودک آغاز شود.

بدین ترتیب، برنامه‌ی فلسفه برای کودکان در تلاش است با ایجاد فضایی موسوم به «حلقه‌ی کندوکاو» فرصت تقویت قدرت استدلال و داوری را برای کودکان فراهم سازد.

می‌توان انتظار داشت که هم زمان با تقویت تفکر استدلالی و منطقی کودک از طریق گفت وگوهای جمعی، بتوان پرخاشگری را در آنان مهار کرد. نتایج تحقیقات متعددی تأثیرات مثبت این برنامه بر کنترل رفتارهای پرخاشگرانه را در کودکان نشان داده است.

مقدمه «فلسفه برای کودکان» و کنترل پرخاشگری

در عصری که ابزار غلبه بر دیگران و تخلیه‌ی‌خشم، از اسید و سلاح سرد و گرم به سلاح هسته‌ای رسیده است، رشد حتی یک فرد پرخاشگر، که قادر به همدلی با انسان‌ها و درک ارزش‌های انسانی نیست، می‌تواند فاجعه آفرین باشد. علی رغم تدابیر موجود، میزان خشونت در جامعه سیری فزاینده دارد.

هر روز، شاهد بروز خشونت در خانه، کوچه، بازار، و مدرسه‌ایم و یا اخباری درمورد آن می‌شنویم و حتی بسیاری از مردم، در زندگی روزمر ة خود، بارها خشونت را حس می‌کنند. این‌ها دلایل کافی برای نگرانی والدین و مسئو لان آموزشی و اجتماعی، از شیوع و رواج خشونت در میان کودکان، است.

همه ساله تعداد چشمگیری از افراد کم سن و سال، قربانی و یا درگیر خشونت‌های میان فردی می‌شوند. این خشونت‌ها نه تنها از سوی افراد بزرگسال بر کودکان اعمال می‌شود، بلکه در بسیاری موارد در میان خود کودکان و نوجوانان رخ می‌دهد و آسیب‌های فراوان جسمی و روحی را بر فرد وارد می‌کند که تأثیرات آن تا بزرگسالی ادامه می‌یابد.

روان‌شناسان، به جز پرخاشگری‌ های رقابتی، که در فرایند اجتماعی شدن به طور طبیعی رخ می‌دهند، دو نوع پرخاشگری را از یکدیگر متمایز کرده‌اند؛ پرخاشگری وسیله‌ای و پرخاشگری خصمانه.

پرخاشگری وسیله‌ای رفتاری است برای رسیدن به هد فی خاص، مثل پرخاشگری بازیکنان فوتبال هنگام مسابقه، ولی پرخاشگری خصمانه رفتاری است برای آسیب رساندن به دیگران که ممکن است منجر به مرگ یا آسیب جدی به د یگری شود. هر دوی این رفتارها می‌توانند رشد جوامع انسانی را مختل کنند.

 مطالعات بسیاری تأثیرات منفی‌ای را که اعمال خشونت بر بهداشت روان و رفتار فرد و جامعه وارد می‌سازد تأیید کرده‌اند که مهم‌ترین آن‌ها خطر فزاینده مشارکت در رفتارهای خشونت آمیز آتی است. رواج خشونت‌های کلامی، تحقیرهای روانی، و برخوردهای فیزیکی در میان دان شآموزان روز به روز نگران کننده تر می‌شود. در مدارس هنوز خطراقدامات مرگ بار چندان زیاد نیست، اما خطر قرارگیری در معرض خشونت و قربانی رفتارهای خشون تبار شدن، به ویژه در میان کودکان مقطع دبستان و راهنمایی همچنان زیاد است

این پدیده بسیار شایع به نوعی سوء استفاده از قدرت است، که در آن غلبهٔ فرد قوی بر فرد ضعیف‌تر مکرراً صورت می‌گیرد. در پژوهشی که «انجمن سلامت و خدمات رفاهی امریکا»(U. S. department of health and human services) انجام داد، مشخصش د این مشکل در اوایل نوجوانی، یعنی در ۱۱ - ۱۴ سالگی، شدت بیشتری پیدا می‌کند.

 این پدیده در میان دو جنس رایج است، اما بسته به جنسیت، کیفیت آن متفاوت است. زورگویی و قلدری در بین پسرها اغلب از نوع خشونت‌های فیزیکی و فعال و توأم با کاربرد کلمات ناشایست و زد و خورد است، اما در بین دخترها اغلب روانی و همراه با رفتارهای منفعل مثل قهر، طرد، تحقیر، تمسخر، و غیبت کردن است. پسران قلدر معمولاً هردو جنس را آزار می‌دهند ولی دختران قلدر تقریباً فقط هم جنسان خویش را می‌آزارند.

از آن جا که قلدری اغلب مواقع مؤثر واقع می‌شود و زورگو را به خواسته‌هایش می‌رساند، تداوم نیز می‌یابد. البته احتمال تداوم نقش در قربانیان کمتر از احتمال تداوم نقش در فرد قلدر است. آن‌چه در اکثر پژوهش‌ها تأیید شده این است که زورگویان و خشن‌ها با قربانیان و حتی سایر افراد هیچ گونه احساس همدلی ندارند. این افراد قربانیان خود را مستحق رفتار آزار دهندة خویش می‌دانند و چنین توجیهی راه را برای اصلاح رفتار می‌بندد.

از طرفی شواهد پژوهشی نشان می‌دهد که میزان شیوع پرخاشگری را می‌توان با شروع برنامه‌های پیشگیرانه در دوران کودکی و افزایش قدرت استدلال و انعطاف پذیری و بهبود شایستگی‌ها و صلاحیت‌های اجتماعی کاهش داد، چراکه پیش آگاهی رفتارهای خشونت آمیز در کودکان، ترکیبی از کم شایستگی یا نداشتن صلاحیت‌های اجتماعی، پرخاشگری، و ضعف عاطفی و شناختی است.

اهداف پژوهش کنترل پرخاشگری

نگارنده در این مقاله تلاش می‌کند نشان دهد که از طریق برنامه‌ی فلسفه برای کودکان، می‌توان قدرت داوری و همدلی را در میان هم کلاسی‌ها در محیط آموزشی بالا برد و احتمال بروز خشونت و قلدری را به حداقل رسانید.

این هدف از طریق پرورش کودک در سه حیطه دست یافتنی است:

۱- قادر کردن کودکان به استدلال و تفکر انتقادی، برای ساخت یک هویت با ثبات‌تر وکسب اعتمادبه نفس بیشتر به دو منظور اساسی شناخت خود به مثابه یک فرد کامل‌تر و متمایز کردن خود از دیگران؛

۲- ارتقای آگاهی کودکان درباره اشکال مختلف خشونت؛ یعنی این که چگونه مظاهر خشونت را شناسایی، نام گذاری، و راجع به آن فکر کنند.

۳- تشویق کودکان به خلق تصویر هماهنگ و یک پارچه از جهان، که فقط می‌تواند از طریق روش‌هایی که صلح آمیزند حاصل شود. ما صلح و جهان صلح آمیز را وجه مقابل خشونت می‌انگاریم.

 روش پژوهش

نوشته‌ی حاضر پژوهشی توصیفی  تحلیلی و جزء پژوهش‌های کیفی است. روش جمع آوری اطلاعات در این تحقیق روش مطالعه‌ی کتابخانه‌ای است. با بهره گیری از مقالات و کتب متعدد داخلی و خارجی، به بحث دربارة تأثیر شرکت دانش آموزان در حلقه‌های کندوکاو بر کاهش خشونت در مدارس پرداخته‌ایم.

 قلدری در مدرسه

قلدری (bully) یکی از انواع خشونت و رایج‌ترین نوع آن در مدارس است که به بی رحمی، لجبازی، بد اندیشی، و خشونت فیزیکی و روانی تعریف می‌شود و ممکن است منجر به صدمات فیزیکی و روانی متعددی شود. کودکان قلدر به تسلط بر دیگران و کنترل آن‌ها تمایل دارند. آن‌ها برای رسیدن به اهداف خود از شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کنند و دامنه‌ی رفتارهای تهاجمی آن‌ها از متلک گویی، نام گذاری تمسخر آمیز، و شایعه پراکنی های زشت تا تهدید کودکان دیگر گسترده است.

 در حدود صد و شصت هزار دانش آموز در سراسر دنیا هرروز از رفتن به مدرسه سر باز می‌زنند، چر اکه مایل‌اند از این گونه قلدری‌ها به دور باشند و تخمین زده شده است که نیم میلیون از دانش آموزان جهان، هر ۳۰ روز یک بار به علت این قلدری‌ها غایب می‌شوند. هرچند پژوهش‌ها حاکی از آن است که فقط گروه کوچکی از قربانیان (حدود ۱۰ درصد) عمداً و به شکلی تحریک آمیز توجه قلدرها را به خود جلب می‌کنند، اغلب قلدرها بر این نظرند که قربانیان خودشان تمایل دارند مورد آزار قرار بگیرند و حتی آن را طلب می‌کنند، بنابراین حقشان همین است.

این افراد که اغلب پسرند گاهی پرخاشگران بی عرضه نیز شناخته می‌شوند. این‌ها ممکن است از پسرهایی که هم زمان مورد تحسین و تنفرشان قرار دارند تقلید کنند و مردم را سرزنش یا مسخره کنند.

این کودکان اغلب مشکلات شخص قلدر و قربانی را هم زمان دارند. آن‌ها از همه مضطرب‌تر و افسرده‌ترند و بیشترین پتانسیل را دارند که به مصرف الکل و مواد غیرقانونی کشیده شوند و به نا بهنجاری‌های شخصی تی ضداجتماعی دچار شوند. کودکان دیگر این افراد را، که ضعیف‌ترین وضعیت تحصیلی را دارند، آزاردهنده، مجادله گر، ضدیت جو، و متظاهر توصیف می‌کنند. در موارد شدید، ذهن این کودکان مملو از تخیلات انتقام جویانه است.

در گذشته، تصور می‌شد که زورگویی و خشونت در مدارس دو فرد را درگیر می‌کند؛ نخست قربانی را که هدف دور ههای مکرر آزار روانی یا فیزیکی قرار می‌گیرد؛ دیگر اعمال کننده یا عامل که دیگری را آزار می‌دهد اما مطالعات اخیر با ارائهٔ تصویری از فرد یا افراد تماشاگر، که دارای نقشی به همان درجه‌ی اهمیت قربانی و قلدرند، تعریف جدیدی از رابطه‌ی زورگو قربانی ارائه می‌دهند این پژوهش‌ها تأیید می‌کنند که تماشاگر در«معماری اجتماعی» خشونت مشارکتی فعال دارد (ibid) که ممکن است در این فرایند نقشی به مراتب چشم‌گیرتر از آنچه قبل از این پنداشته می‌شد بازی کند.

برخی تماشاگران افرادی‌اند که، به دلیل ضعف‌های جسمانی و شخصیتی، قدرت یا جرئت درگیری با سایرین را ندارند. به همی نعلت افراد قلدر را تحریک به درگیری و نزاع می‌کنند و در این حین با آن‌ها همانند سازی می‌کنند. برخی دیگر نیز در مواجهه با قلدری بی تفاوت به نظر می‌رسند، زیرا نمی‌دانند چه باید بکنند و بعضی ممکن است، چون فقط ماجرا را تماشا می‌کنند و هیچ اقدامی نمی‌کنند، به صورت غیرمستقیم موجب تشویق مهاجم شوند.

با این تعریف اخیر، مشخص می‌شود که تمامی دانش آموزان در محیط مدرسه به نحوی تحت تأثیر پدیده قلدری‌اند. در بررسی‌های انجمن روان شناسی امریکا، از کل دانش آموزان ۱۳ درصد قلدر، ۱۱ درصد قربانی، و ۶ درصد هر دو تلقی می‌شوند. از این رو، ضرورت شناسایی این پدیده در مدارس و ارائهٔ پاسخ‌های مؤثر به این مشکل جدی و فراگیر کاملاً احساس می‌شود، چراکه این معضل نه تنها محیط مدارس را با ترس و نگرانی همراه می‌کند، بلکه بر توانایی یاد گیری دانش آموزان هم تأثیر می‌گذارد.

علاوه بر تأثیر منف یای که قلدری، بر تمام فضای مدرسه می‌گذارد تجربه‌ی بسیار ناخوشایندی را برای تمام دانش آموزان به وجود می‌آورد . محققانی که مشکلات مربوط به خشونت در مدارس را از ابعاد مختلف بررسی کرده‌اند، دریافته‌اند که قلدری و زورگویی دارای تأثیرات کوتاه و بلند مدت متعددی در حیطه‌های جسمانی، روانی، اجتماعی، و عاطفی در زورگو، قربانی، و تماشا گراست برای مثال، هرکدام از این سه دسته می‌توانند با طیفی از مشکلات از افسردگی، اعتماد به نفس پایین، و روا نپریشی بزرگسالی گرفته تا خودکشی و اعمال خشونت درقبال سا یرین (مثلاً اقدام به شلیک‌های مرگ بار در مدرسه) دست و پنجه نرم کنند.

حتی این مشکلات به بزرگسالی کشیده می‌شود؛ سنینی که آن‌ها درگیرسطوح فزاینده‌ای از خشم، مشکلات توجه، اضطراب، افسردگی، و اعتماد به نفس پا ییناند:

بر این اساس، لازم است به منظور تبیین بهتر موضوع به برخی از ویژگی‌های افراد درگیر در فرایند قلدری بپردازیم:

خصوصیات فرد قلدر

 آن‌ها نترس، تهاجمی، و متکی به نفس به نظر می‌رسند و در بین همسالان شهرت و حتی محبوبیت دارند. هواداران افرد قلدر اغلب افرادی ضعیف‌اند که برای احساس امنیت به دنبال جلب رضایت آنان‌اند و برای پایداری این رابطه‌ی متزلزل از هیچ عمل و تملقی فروگذاری نمی‌کنند. به همین سبب ممکن است فرد زورگو برای اعمال تخریب گرانه‌ی خود حتی تحسین شود یا بر او غبطه خورند. گفته شد افراد زورگو، با این دلیل سازی کاذب که قربانیان خود مسبب این فرایندند، احساس شرمندگی و گناه نمی‌کنند و مهم‌تر این که با دیگران احساس همدردی و همدلی نمی‌کنند.

آن‌ها غالباً خود  را، در صحنه‌ی زندگی، یکتا می‌بینند و به قدرت‌های خود متکی‌اند و به دنبال نشانه‌های ضعف و انفعال در دیگران می‌گردند تا قربانیان خود را انتخاب کنند. بااین حال در قلدرها، برخلاف ظاهر مطمئنی که دارند، درصد بالایی از اختلالات خلقی (تقریباً برابر بامیزان اختلالات خلقی در قربانیان) گزارش شده است.

خصوصیات افراد قربانی

 اغلب افرادی که عموماً از لحاظ بدنی نرمال نیستند، یعنی یا بسیار ریز جثه یا چاق مفرط‌اند، قربانیان افراد قلدر مدارس‌اند. این افراد اصولاً هوش عمومی و خصوصاً هوش کلامی ضعیفی دارند و درمقایسه با همسالان خود در ابراز هیجانات مناسب ناتوان‌ترند. به همین دلیل عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارند و قدرت دفاع یا محافظت از خود را ندارند. آن‌ها اصولاً گوشه گیر، منزوی، و ترسواند. بعضی ازآن ها سعی می‌کنند درماندگی، عصبانیت، و ترس خود را پنهان کنند و در درون به سببوضعیت خود غصه می‌خورند.

 تغییرات شخصیتی، بدخلقی، گریه، عصبانیت‌های ناگهانی، خستگی، فراموش کاری، و نشانه‌های اضطراب مانند شب ادارای، ازجاپریدن، پس رفت های تکاملی، ناخن جویدن، و قوز کردن ازجمله علائم آن‌ها به شمار می آین د. درصد بسیار کمی از این افراد به دلیل ضعف‌های شخصیتی بانی شروع فرایند قلدری می‌شوند که به آن‌ها «قربانیان تحریک کننده»(provocative victims) می گویند. آن‌ها خودشان پرخاشگری را شروع می‌کنند و خود نیز قربانی آن می‌شوند.

ادامه دارد..

«فلسفه برای کودکان» و کنترل پرخاشگری (بخش دوم)​
فلسفه برای کودکان و کنترل پرخاشگری (بخش سوم و پایانی)

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 11/15/2017 - 11:51