«فلسفه برای کودکان» و کنترل پرخاشگری (بخش دوم)

ضرورت برنامه‌های پیشگیرانه

پدیده قلدری برای قلدر، قربانی، شاهدان، و فضای آموزشی زیان بخش است، بنابراین می‌توان گفت که وقوع خشونت در میان افراد کم سن و سال به مثابه‌ی یک مشکل خاص سلامت ملی مطرح است. از این رو پیشگیری اولیه‌ی خشونت از سطوح آغازین اجتماعی شدن، که همان سنین ورود به مدرسه است، کاملاً ضروری است.

مطالعات نشان می‌دهد که رفتار خشونت آمیز، به دنبال زنجیره‌ای بسط یافته از رفتارهای مستبدانه رخ می‌دهد پیش زمینه‌های مشارکت در رفتارهای خشونت آمیز مرگ بار، مثل قتل یا شلیک، در میان نوجوانان و رفتارهای پرخاشگرانه‌ی دوران کودکی، مثل مشت و لگد زدن، فحاشی کلامی، و تهدید، است.

جوانانی که مهارت‌های لازم برای حل و فصل مناقشات یا حل مسائل خود را ندارند، در معرض خطر فزاینده مشارکت و یا قربانی خشونت شدن قرار دارند . پژوهش‌های طولی نشان داده‌اند که پرخاشگری و طرد از سوی همسالان خصوصاً در سال‌های ابتدایی تحصیل همواره از عوامل فزاینده خطر برای مشارکت در رفتارهای خشونت بار نوجوانی  و حتی ساختار شخصیت ضداجتماعی در بزرگسالی محسوب می‌شود. این پیش زمینه‌ها می‌توانند تعارض میان فردی را تا حد رفتارهای خشونت آمیز تشدید کنند، بنابراین باید هدف پیشگیری در مدارس قرار گیرند.

برنامه‌های مداخله‌ای موجود برای کنترل پرخاشگری

به منظور ارتقای ایمنی در فضاهای آموزشی، باید محیط مدارس را به محیطی عاری ازقلدری و زور گویی تبدیل سازیم. تحقیقات نشان می‌دهند که برای حصول چنین امری، تغییر نظام آموزشی سنتی و ایجاد محیط‌های آموزشی به گونه‌ای که افراد شناخت نزدیکی از یکدیگر داشته و با هم تعاملی دوستانه داشته باشند، مهم و ضروری است.

محیطی که در آن فرهنگ اعتماد در میان دانش آموزان وجود داشته باشد. با توجه به شیوع قلدری در مدارس و عواقب شدیدی که در ابعاد مختلف اجتماعی، روانی، و فیزیکی می‌تواند بر دانش آموزان داشته باشد تعجب آور نیست که برنامه‌های مداخلاتی متعددی در این زمینه توسعه یافته باشند. بدین منظور، برخی مدارس و مؤسسات برنامه‌هایی در خصوص پیشگیری از خشونت تدارک دیده‌اند، اما اثر این برنامه‌ها به خوبی ارزیابی نشده و ظاهراً تأثیرات مثبت کمی نشان داده‌اند.

از وظایف مهم مشاوران و روان شناسان، روشن کردن اذهان عمومی و تسهیل عوامل بازدارنده خشونت در میان افراد کم سن و سال است، این موضوع بسیار حائز اهمیت است که ما از طریق مطالعات قابل سنجش و کاربردی، برنامه‌هایی را که به طور مؤثر از رفتارهای خشونت بار در میان کودکان و نوجوانان و همچنین عوامل زمینه ساز (مثل پرخاشگری) پیشگیری می‌کنند شناسایی کنیم و با دقت نتایج رفتاری مرتبط با این مداخلات را ارزیابی کنیم.

اما متأسفانه تحقیقات حاکی از آن است که بسیاری از مدارس قادر به تشکیل محیطی عاری از قلدری نیستند. و حتی اغلب و به اشتباه این مسئله را معضلی اجتناب ناپذیر و حتی بخشی از دوران طبیعی رشد یا لازمهٔ آن تلقی می‌کنند، یا برخی مدیران مدارس تصور می‌کنند که با اخراج کودکان خشونت گرا و ناسازگار از مدرسه قادر به حل این معضل‌اند، در حالی که مسئله پیچیده‌تر از آن است که چنین برخوردهایی قادر به حل آن باشد.

با این وجود مطالعات امید بخشی شده است که نشان می‌دهند ممکن است بتوان سیر تکاملی خشونت در نوجوانان را از دوران کودکی تغییر داد. برای مثال، رویکردی با عنوان «رویکرد کل مدرسه» در جهت پیشگیری و مداخله در زمینه‌ی قلدری از زوایای متعدد و با نگاه مداخلاتی به طیفگسترده افراد در اجتماع مدرسه وجود دارد.

بااین حال، شواهد مثبت محدودی در تأیید توانایی این رویکرد در پیشگیری از بروز قلدری در مدارس وجود دارد. در واقع، پژوهش‌ها اینموضوع را که چنین مداخله‌ای می‌تواند موفق باشد تأیید می‌کنند، ولی دقیقاً مشخص نیست که چگونه و چه زمانی. 

رویکرد دیگری نیز در کاهش قلدری وجود دارد که مستقیم بر حوادث و پیامدهای ناشی از قلدری، از هر نوع که رخ داده باشد، تمرکز دارد. با این حال، برخی از محققان معتقدند که این رویکرد مستقیم، در دراز مدت لزوماً مؤثرترین شیوه نخواهد بود، چراکه با تمرکز صریح بر یک حادثه‌ی خاص ناشی از قلدری، نمی‌توان تمام عواملی را که ممکن است در بروز این مشکل دخیل باشند شناسایی کرد.

برای مثال، جهت گیری اخلاقی معلمان در پاسخ به قلدری، آموزش و مهارت‌های آنان برای مقابله با مشکلات ناشی از قلدری، و توانایی آن‌ها در تشخیص قلدری، هنگامی که رخ می‌دهد نیز باید درنظر گرفته شود. البته منظور این نیست که به مسئله‌ی بروز قلدری فردی نباید به صراحت توجه شود، بلکه آن را باید در چهار چوب وسیع‌تری از تعاملات اجتماعی مورد توجه قرار داد؛ به عبارتی دیگر به عوامل زمینه ساز فردی که غالباً شناختی‌اند، به عنوان اهداف برنامه‌های پیشگیری توجه شود.

ارزیابی تجربی برنامه‌های جلوگیری از قلدری نتایج مختلفی درپی داشته است. بعضی از مطالعات فقط به اصلاح رفتارهای ظاهری اشاره کرده‌اند. برخی دیگر حتی موفق به ایجاد اصلاح‌های واضح و پایداری نشده‌اند. بنابراین تحقیقات تجربی از شکست راه حل‌هایی که صرفاً یک سری دانش‌های عقلانی با کیفیت کم را، به منظور تأثیر در تغییرات و مسائل مربوط به قلدری، به کودک انتقال می‌دهند، خبر می‌دهد.

مطالعات متعددی تأیید می‌کنند که رفتارهای پرخاشگرانه را می‌توان از طریق ایجاد محیط‌های اجتماعی صلح آمیز در مدارس کاهش داد. خصوصاً با تأکید بر تشویق کودکان برای رفتارهای مثبت و جامعه پسند، بهبود صلاحیت‌های اجتماعی، و هم زمان کاهش عوامل تحریک کننده خصومت و افزایش قدرت همدلی

رابطه‌ی میان نگرش همدلانه و کاهش قلدری و پرخاشگری

طبق نظر روان شناسان، همدلی یکی از ابزارهای اساسی برای رابطه‌ی میان فردی مؤثر است. پژوهشگران نشان داده‌اند که بین کمبود همدلی در فرد زورگو، با فرد قربانی یا سایر افراد، و بروز پدیده قلدری رابطه‌ای بسیار قوی وجود دارد.

بیشتر کودکان خشونت گرا روحی‌های تهاجمی دارند و خواهان رهبری گروه‌اند. در این کودکان حس همدردی و احساس گناه از عمل ناشایست بسیار ضعیف است. همدلی به معنای به اشتراک گذاشتن احساسات با افراد دیگر تعریف شده است . شرتز نیز همدلی را میانجی تبادلات عاطفی میان دو فرد هوشیار دانسته که مستلزم یک فرایند عملیات ارتباطی نظاماند بین افراد است. تحقیقات نشان داده‌اند که کمبود همدلی افراد قلدر با قربانیان خود، شرایط سختی را به لحاظ احساسی ایجاد می‌کند. آن‌ها نه تنها با قربانیان خود همدلی ندارند، بلکه حتی قادر به درک احساسات و همدلی با سایر افراد، نیز نیستند.

علاوه بر نبود عنصر همدلی، قلدری با عدم تعادل میان فردی که بر دیگران قدرت داشته و فردی که در برخورد با خشونت ناتوان است، تعریف می‌شود . بنابراین، بسیار مهم است که این عدد متعادل بین دانش آموزان به وسیله‌ی ایجاد و پرورش یک محیط امن آموزشی که در آن افراد با هم تعامل سالمی دارند اصلاح گردد. همچنین ایجاد یک محیط آموزشی که در آن فرهنگ اعتماد بین دانش آموزان وجود دارد امری مهم و ضروری است.

بنابراین هرگونه راه حلی که به منظور کاهش قلدریو پرخاشگری پیشنهاد می‌شود باید:

۱ موجب افزایش همدلی، احترام، و توجه شود.

۲ قادر به ایجاد برابری و رابطه قوی بین دانش آموزان باشد.

لوئیس و مایکلسون (Louis & Michelson) همدلی را اولین شرط رشد خود شناسی می‌خوانند، به نحوی که کودک خود را به جای دیگری ببیند و احساسات کودک دیگر را تجربه کند. به نظر آن‌ها، جنبه‌ی دیگر همدلی آشنایی کودک با ضوابط و خواسته‌های اجتماعی درمورد احساسات مقبول در موقعیت‌های خاص است. به عبارتی دیگر می توان گفت که همدلی یعنی پاسخ مشخص به عواطف شخص دیگر؛ یعنی ای نکه کودک بتواند احساسات دیگری را بشناسد، درک کند، و از آن‌ها متأثر گردد. در چنین دیدگاهی کودک، درمقایسه با دیگری، خود را در موضع برتر یا کهتر نمی‌بیند و هر لحظه قادر به درک احساس دیگران است.

فش باخ عوامل زیر را اجز ای عمده تشکیل دهنده همدلی نامیده است:

۱. شناخت و تشخیص احساس: توانایی استفاده از اطلاعات مربوطه برای نام گذاری و تشخیص عواطف؛

۲. درک دید دیگران: درک وجود تفاوت میان دید و برداشت خود از موقعیت‌ها با دید و برداشت دیگران، توانایی تصورکردن و تجربه کردن افکار دیگری؛

۳. تأثیر پذیری عاطفی: توانایی به تجربه بردن و آگاه شدن از عواطف خود

البته همدلی یا تجربه کردن عواطف دیگران زمانی مهم تلقی میشود که کودکان با برخی مهارت‌های میان فردی، نظیر ابراز دوستی، دوست یابی، و دفع تعارض، کاملاً آشنا شوند. برخی از برنامه‌های طراحی شده به این منظور از مدل‌های آموزشی ساختارمند، یعنی انتقال دانش، استفاده می‌کنند که در آن‌ها به دانشآموزان معنای زور گویی، توصیف شخصیت زورگویان، و این که در برخورد با این شرایط چه کاری باید انجام دهند آموزش داده می شود، این راه حل‌ها تک نفره اند، تا زمانی که این مداخلات به دانش آموزان موقعیتی را به منظور بررسی قلدری، در یک سطح عمی قتر عقلانی و احساسی ارائه ندهند و به آ ن‌ها اجازه ندهند تا با مفاهیمی همچون همدلی، قدرت، توجه، احترام، و عدالت آشنا ش وند و آن را به روش خود درک کنند و بفهمند، فایدة چندانی نخواهد داشت.

از آن جا که راه حل‌های موجود تأثیر سودمندی بر مسائل مربوط به قلدری نداشته است، وجود دیدگاهی جدید که پرورش قدرت تفکر و همدلی را درپی داشته باشد ضروری است.

دیدگاهی که بتواند به دانش آموزان موقعیتی ارائه دهد تا نه فقط به صورت گیرنده اطلاعات توسط بزرگسالان حضور داشته باشند، بلکه برای دستیابی به مفاهیم پیشگیری از پرخاشگری، مانند انصاف، احترام، توجه، عدالت، و همدردی، از دو عامل اصلی دموکراسی استفاده کنند: گفت وگو و ژرف نگری.

به منظور ایجاد و گسترش اجتماعات یادگیری ایمن، مدارس باید به بعضی از مسائلمهم اجتماعی نظیر قلدری توجه خاص داشته باشند. برای تحقق این موضوع، مدارس مسئولیت دارند تا فرصت‌هایی را در اختیار دانش آموزان خود قرار دهند که آن‌ها به بررسی مسائل اجتماعی بپردازند و آنچه را آموخته اند منعکس کنند و در عمل نشان دهند. فلسفه برای کودکان روشی آموزشی است که به دانش آموزان فرصت می‌دهد تا همدلی و احترام به خود و دیگران را از طریق گفت وگو و عمل به نتیجه برسانند.

این برنامه، با هدف پرورش قدرت استدلال و منطق در کودکان و عادت به تفکر عمیق، دیدگاه فلسفی بی همتایی است که با استفاده از مکالمه‌های فلسفی به کودکان این اجازه را می‌دهد تا به بررسی مفاهیم، بهبود ادراک شخصی از موضوعات پیچیده‌ای همانند قلدری وپرخاشگری ازطریق گفت وگو و مکالمه با انسان‌های هم سطح خودشان، و همچنین دستیابی به قضاوت برای معنا دهی به تجربه‌هایشان بپردازند. از طریق این فرایند آموزشی، برنامهٔ مذکور قادر به کنترل خشم و پیشگیری از بروز رفتارهای زورگویانه و قلدری در مدارس است.

ادامه دارد ...

«فلسفه برای کودکان» و کنترل پرخاشگری (بخش نخست)
فلسفه برای کودکان و کنترل پرخاشگری (بخش سوم و پایانی)​

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on د., 11/20/2017 - 09:06