تئاتر درمانی و جايگاه آن در تئاتر دانش آموزی

تئاتر درمانی در ایران یک مقوله نا آشناست. بعضی آن را یکی از زیر شاخه‌های هنر نمایش می‌دانند و بعضی به لحاظ وا‍ژه «درمان»، آن را یکی از روش‌های صرف روانشناسی برای درمان بیماران روانی می‌شناسند و به همین دلیل آن را قابل استفاده برای عموم نمی‌دانند و تنها تصویری که از آن دارند، پدیده مرموزی مثل هیپنوتیزم در اتاق روانکاو است.

از سوی دیگر، روانشناسان ما هم از این روش درمانی در کلینیک استفاده نمی‌کنند و تا به حال استقبالی از این روش در ایران به عمل نیامده است. این امر به چند عامل باز می‌گردد:

۱– تئاتر درمانی یک شیوه درمانی لوکس و گران است. این امر به چند عامل آن دارا بودن هوش متوسط به بالا در بیمار است.

۲- استفاده از این روش وقت زیادی می‌گیرد و به همین دلیل بسیاری از روانشناسانی که در مراکز دولتی کار می‌کنند فرصت استفاده از آن را ندارند.

۳- این روش به امکاناتی برای اجرا احتیاج دارد و حداقل آن، یک فضا برای اجرای نمایش است. اگرا ین فضا ویژگی‌های صحنهنمایش را داشته باشد و دارای چند پروژکتور جهت تعویض نور باشد بهتر است، ولی این مسئله ضروری نیست. فقط کافی است که گنجایش کافی برای حرکت و فعالیت بازیگران و چند تماشاگر را داشته باشد و نور آن بتاند کم و زیاد شود. بیشتر مراکز درمانی ما فاقد چنین شرایطی هستند و به همین دلیل اجرای تئاتر درمانی در این مراکز ممکن نیست،

۴- اگر چه ثابت شده است که تمام بیماران روانی به تئاتر درمانی، واکنش مثبت نشان می‌دهند، ولی تئاتر درمانی بیشتر مناسب بیماران نوراتیک، یعنی بیمارانی است که مشکلات سبک‌تر شخصی یا عاطفی دارند، ولی در بیمارستان روانی، تنها بیماران سایکوتیک بستری می‌شوند و بیماران سایکوتیک تحت درمان دارویی قرارمی گیرند. و به همین دلیل آمادگی پذیرش روش‌های فعالی مثل تئاتر درمانی را ندارند. از آن گذشته، نسبت به حجم وسیع بیماران روانی، متخصص تئاتر درمانگر در مراکز درمانی موجود نیست.

۵- و بالاخره به مهم‌ترین علت درا ین زمینه می‌رسیم. تئاتر درمانی در ایران یک شیوه ناشناخته است و به همین دلیل روان درمانگران ما اطلاع چندانی از آن ندارند و از طرفی به دلیل عدم آشنایی بیشتر روانشناسان با هنر تئاتر تمایل چندانی به استفاده از آن نشان نمی‌دهند. و شاید آن را غیر مؤثر تلقی می‌کنند، و این به دلیل عدم آگاهی آن‌ها نسبت به قابلیت‌های ذاتی هنر نمایش است.

به هر حال در زمینه تئاتر درمانی، تحقیق و مطالعه کمی در کشور ما صورت گرفته است و هر مطلبی هم که در این زمینه به چاپ رسیده، ترجمه منابع خارجی آن بوده است. از آنجا که منابع خارجی در این زمنیه کم نیست، علاقه مندان می‌توانند با مراجعه به این منابع، اطلاعات لازم را به دست آورند. ما هدف طرح این مقاله ذکر مجدد آن چیزی نیست که در منابع خارجی آمده است. نگارنده قصد دارد که پس از تعریف تئاتر درمانی، تعریف هدف و مخاطب آن و تعریف حیطه کاربردی آن، با نگاهی ایرانی، این مکانی و این زمانی این روش را بررسی کند. تا حیطه‌های کاربرد درآن مدارس ما بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد، و با استفاده‌های آموزشی آن مربیان تربیتی را در کار خود یاری کند، به این منظور نخست یک طبقه بندی از تئاتر درمانی ارائه می‌شود که بر طبق آن سه نوع تئاتر درمانی از هم متمایز می‌شوند.

۱– تئاتر درمانی که صرفاً به عنوان یک وسیله درمان و برای حل مشکلات بیمار مورد استفاده قرار می‌گیرد و هیچگونه ادعای هنری ندارد. معمولاً در کلینیک یا مراکز درمانی انجام می‌شود و هیچ هدف دیگری به جز تأثیر مثبت درمانی را دنبال نمی‌کند. روان درمانگر هم معمولاً نقش کارگردان و هدایت کننده را به عهده دارد و همان کسی است که درمان‌های گروهی را هدایت می‌کند.

۲- در نوع دوم، تماشاگران خاص که مشکلات روانی و یا شخصیتی دارند، به تماشای آثار نمایشی از هنرمندان بزرگ می‌پردازند و در طی تماشاگری تئاتر، تزکیه و تخلیه هیجانی در آن‌ها صورت می‌گیرد و از طرفی همذات پنداری با شخصیت‌های نمایش، اضطراب و تنشهایی شان کاهش پیدا می‌کند. از طرفی تئاتر به مثابه یک درمان گروهی عمل می‌کند و با دادن الگوهای مناسب شخصیتی روی تماشاگران اثر می‌گذارند. برای اخذ این منظور، معمولاً از آثار برجسته تئاتر جهان استفاده می‌کنند. مثلاً آثار شکسپیر (به ویژه هملت، مکبث، شاه لیر و اتللو) برای این منظور بیشتر به کار می‌روند چون خصایص و تضادهای مشترک بشری در آن‌ها نمود بیشتری دارند.

۳- سومین نوع تئاتر درمانی که بیشتر مورد توجه نگارنده است و تأکید من در این مقاله روی آن خواهد بود، ترکیبی از نوع اول و دوم آن است. یعنی این که تئاتر را با معیارهای هنری وز یبایی شناختی و با توجه به اهداف درمانی یا آموزشی به روی صحنه بیاوریم. چنین نمایشی هم نیازهای عالی انسان مثل زیبایی جوئی و نیازهای خلق و آفرینندگی را ارضاء می‌کند و هم به مثابه یک روش درمانی و تربیتی کارکرد دارد. منتها درا ین روش روانشناس و هنرمند تئاتر یا باید با هم کار کنند و یا روانشناس از تئاتر هم اطلاع داشته باشد. به هر حال در این تئاتر هنر و روانشناسی به هم می‌رسند و پا به پای هم پیش می‌روند و دلیل تأثیر گذاری آن هم همین است.

 

استفاده از نمایش در حیطه درمان و آموزش کار تازه‌ای نیست. این شیوه سالهاست که در کلینیک‌ها و مراکز بازپروری درمانی جهان به روش‌های مستقیم و غیر مستقیم انجام می‌شود. اما قصد ما این است که آن را از گوشه دنج و تاریک کلینیک بیرون بیاوریم و کاری کنیم که تأخیر خود را روی تماشاگر و تأثیر متقابل تماشاگران را روی خود ببیند؛ یعنی با طیف وسیع مخاطب مواجه شود، تغییر کند و از مخاطب تأثیر بپذیرد.

با این تعریف، وا‍ژه تئاتر درمانی برای کار ما چندان مناسب به نظر نمی‌رسد. آنجا که سخن ازکار با کودکان عادی مدارس است، شاید بهتر باشد از واژه کلی‌تر «تئاتر – زندگی» استفاده کنیم؛ یعنی استفاده از تئاتر در صحنه‌های واقعی زندگی برای رسیدن به یک نگرش غنی و زندگی پویا.

اما چرا تئاتر؟

تئاتر یک هنر گروهی است؛ یعنی حداقل چیزی که برای اجرای یک نمایش لازم است، وجود یک بازیگر و یک تماشاگر است. پس حداقل دو نفر وجود دارند که برای رسیدن به یک هدف مشترک تلاش می‌کنند. تأثیر عمیق گروه بر فرد، امری آشکار است. این خاصیت، منشاء ایجاد گروه و درمان گروهی است. اما وقتی از تئاتر درمانی در مدارس سخن به میان می‌آید، باید بر نقش فعال و سازندهعمل متقابل اشاره داشت. می دانیم که نگرش‌های ما از سه وجه عاطفی، شناختی و عمل تشکیل شده‌اند. نگرش و شناخت‌های ما در عمل شکل می‌گیرند و مشخص می‌شوند. هیچ نگرشی قبل از این که به محلهعمل در بیاید، ثابت شده نیست. در واقع رفتار ماست که نگرش و طرز تلقی ما را از واقعیت مشخص می‌کند. فرق تئاتر درمانی با سایر شیوه‌های گروهی در همین است؛ یعنی تئاتر، محک عملی اعتقادات ماست.

در تئاتر جسم و روح با هم به وحدت می‌رسند و در واقع فرد در تمامیت وجودی خود مطرح می‌شود. بنابراین تمام جنبه‌های وجود انسان در نمایش به پاسخ خوانده می‌شوند و این مزیت اصلی تئاتر – زندگی است.

گروه درمانی، با تکیه بر کلام به عنوان تنها وسیلهارتباط، فرد را یک بعدی می‌بیند و این همان ایراد «آنتونن آرتو» یکی از نظریه پردازان معاصر تئاتر (۱۹۴۸ – ۱۸۹۶) غرب است. آرتو با فرهنگ گسسته از زندگی که منحصراً از نطق و کلام فراهم آمده، می‌ستیزد و معتقد است که باید پیوندی میان زندگی و فرهنگ استوار کرد. به نظر آرتو، انسان غربی، انسان دوپاره است. در سویی حرکت می‌کند و می زید و در سوی دیگر می‌اندیشد و از این دو پارگی رنج می‌برد. «نقص بزرگ درامای غرب، فقدان اثر بخشی و کارایی آن به تمام و کمال است و این نقیصه زادهمقدس شمردن متن و نویسنده به زیان کارگردان و دیگر عناصر نمایشی است».

پس تئاتر واقعی فقط شامل کلام و مفاهیم عقلی نیست بلکه جنبهفیزیکی، تجسمی و عاطفی هم دارد. چون «حرکات و جنبش‌های روان و احساسات و مفاهیم در تئاتر باید معادل‌های فیزیکی بی واسطه پیدا کنند» و این همان چیزی است که در تئاتر – زندگی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به همین دلیل تئاتر چه از نوع درمانی و به عنوان وسیلهآموزشی تفریحی مناسب‌ترین وسیله برای پیوند میان جنبه‌های مختلف وجود انسان با جامعه است. در تئاتر – زندگی قصد این است که هم در حالت عاطفی و هم شناختی همانند یک شخص کامل حضور داشته باشیم؛ کاری که تنها در حیطهنمایش ممکن است؛ چون معمولاً ما در هر مورد، یکی از این دو حالت را بیشتر از دیگری انتخاب می‌کنیم. در ابتدای کار، کودک (دانش آموز) را صاحب رفتارهای معینی می دانیم که به نسبتی که وی در زندگی جلو می‌رود، آن رفتارها تغییر می‌یابند. رفتارهای نامناسب به رفتار مطلوب تبدیل می‌شوند و کودک یاد می‌گیرد. هدف این است که با استفاده از بازی‌های نمایشی، امر یادگیری و تربیت در حین سرگرمی تسهیل شود. در اینجا قصد نداریم که دربارههدف و ویژگی‌های روان شناختی تئاتردرمانی حرف بزنیم، بلکه به طور خلاصه به بعضی از تکنیک‌های نمایش که مناسب کلاس‌های درس ماست، اشاره می‌کنیم. لازم به ذکر است که این نوع کار، هم نیاز خلاقیت هنری و زیبایی شناسانهکودک را ارضاء می‌کند و هم در امر آموزش و پرورش او مفید واقع می‌شود.

۱– استفاده از افسانه‌ها و قصه‌ها فولکلوریک: دانش آموز را در نقش شخصیت‌های شناختهشده‌قصه قرار می‌دهیم و از او می‌خواهیم که در لحظات حساس قصه به جای آن‌ها تصمیم بگیرد و عمل کند. دست خلاقیت او باز است تا هر کرای که خود صلاح می‌داند انجام دهد، این کار او، موفق به برون ریزی احساسات واپس زده خود می‌شود و درعین حال قدرت تصمیم گیری و عمل را پیدا می‌کند. این یک شیوه جرأت آموزی است که کودک را برای موقعیتهای بعدی زندگی آماده می‌کند و درعین حال شیوهتفکر سازگارانه را به او می‌آموزد؛ این که وقتی با مشکل مواه می‌شود، چه باید بکند.

۲- یک قصه را تا نیمه برای دانش آموزان تعریف می‌کنیم و از آن‌ها می‌خواهیم که هر کدام بنا به تیخل خود قصه را با بازی نمایشی تمام کنند. تمام کردن قصه، محملی برای ابراز تخیل، احساسات و عواطف کودک است. طریقه‌ای که کودک قصه را تمام می‌کند، برداشت او از موقعیت و زندگی خود نشان می‌دهد.

۳- از کودکان می‌خواهیم که با یک شخصیت خیال یا شناخته شده حرف بزنند. این شخصیت در کنار آن‌ها حضور دارد و کودک می‌تواند هر چه بخواهد به او بگوید. بعد، از یکی دیگر از دانش آموزان می‌خواهیم که در نقش شخصیت خیالی به کودک جواب دهد. حتی معلم هم می‌تواند وارد این بازی شود. به این ترتیب کودک را درگیر یک دیالوگ می‌کنیم. به او فرصت می‌دهیم که خودش را باز گو کند. در عین حال، امکانی فراهم می‌آوریم که در فضایی راحت و بدون تشویش، او را هدایت کنیم.

۴- علاء الدین و چراغ جادو: یکی از بچه‌ها غول زندانی شدهچراغ جادوی دیگری می‌شود و حاضر است که تمام فرامین او را اجرا کند. نوع فرمان‌هایی که کودک می‌دهد، انتظاری او را از روابط مطلوب، زندگی و اطرافیانش نشان می‌دهد. غول می‌تواند فرمان‌های او را تصحیح و نظر خود را در مورد فرمان‌ها ابراز کند. تمام بچه‌های کلاس می‌توانند دران حد نقش غول را بازی کنند و نسبت به فرامین دانش آموز، واکنش نشان دهند.

۵- استفاده از تئاتر در آموزش مواد درسی: معلم همراه بچه‌ها وارد بازی می‌شود و دانش آموزان را در حین اجرای یک نمایش به سفر خیالی می‌برد. آن‌ها می‌توانند به هر کجا که می‌خواهند سفر کنند؛ وارد یک تابلو یا نقشهجغرافیایی شوند، وارد یک مسئلهریاضی شوند، یا این که به دوران شاعران باستانی ایران بازگردند و به زبان آن‌ها سخن بگویند. حتی می‌توانند شخصیت نویسندگان و شاعران سده‌های گذشته را بازسازی کنند. در طول این سفر اکتشافی، هر کدام از بچه‌ها نقشی به عهده می‌گیرد. و با هم نکات تازه‌ای را یاد می‌گیرند. هر بار بنا به موضوع آموزشی یا تربیتی که معلم در نظر دارد، مقصد سفر تغییر می‌کند. یک بار در طول نقشه جغرافیایی حرکت می‌کنند، بار دیگر به یک دوره تاریخی خاص مثلاً عهد صفوی باز می‌گردند. حسن این نمایش گروهی این است که تمام شاگردان کلاس می‌توانند در سر جای خود در آن شرکت کنند و گاهی به فراخور بازی و راهنمایی معلم یکی از آن‌ها از جا بلند می‌شود، به وسط کلاس می‌آید و سفر را هدایت می‌کند، این سفر بستگی به هدفی دارد که معلم برای کلاس در نظر گرفته است. اگر معلم با کلاسی ناهنجار از نظر اخلاقی روبروست، می‌تواند اهداف تربیتی را برای شاگردان در نظر بگیرد.

۶- مرور و تعریف کردن درس به طور دسته جمعی: معلم با یک جمله شروع می‌کند و هر کس به دلخواه جملهٔ بعدی را می‌گوید. دانش آموزان می‌توانند محتویات درس را با عمل نمایش نشان دهند. هر کس جمله‌ای نگوید می‌سوزد و از بازی بیرون می‌رود.

۷– تعریف درس به شکل برنامه‌های تلویزیونی: درس را به قطعات مختلف تقسیم می‌کنند و هر قسمت آن را به شیوه‌ای اجرا می‌کنند؛ بعضی قسمت‌های آن ر اگویندگان اخبار به شکل خبری بیان می‌کنند، بعضی قسمت‌های دیگر را در قالب یک نماش کوتاه یا فیلم مستند نشان می‌دهند؛ بعضی قسمت‌ها را مثل آگهی تجارتی تبلیغ می‌کنند. بعضی را به شکل مسابقه معلم می‌تواند ابتکاراتی را نشان دهد؛ مثلاً نکات درسی یا تربیتی را روی آن تأکید دارد، به بچه‌ها به عنوان موضوع بدهد و از بچه‌ها بخواهد که آن‌ها را به شکل آگهی‌های جذاب تلویزیونی در بیاورند و جلوی کلاس، مقابل بچه‌های دیگر اجرا کنند. هر چقدر این آگهی‌ها جذاب‌تر باشد، معلم بچه‌ها را بیشتر تشویق می‌کند.

۸– بازی هزار و یک شب: هر یک از بچه‌ها مطلی را از درسی یا زندگی خود نقل می‌کند (موضوع سخن به هدف معلم بستگی دارد). دانش آموز باید موضوع را طوری نقل و اجرا کند که دانش آموزان دیگر خسته نشوند. هرگاه دانش آموزان از پیگیری مطلب او خسته شوند، او می‌سوزد و باید بنشیند. دانش آموزان می‌توانند برای او تنبیهی معین کنند؛ مثلاً این که برای بچه‌ها یک لطیفه بگوید یا آن‌ها را به یک خوراکی دعوت کند. شرط این بازی آن است که مخاطبان علاقه و توجه خود را به موضوع از دست ندهند. این شیوه برای تقویت اعتماد به نفس، تمرین سخنوری، خلاقیت، تمرکز و جسارت دانش اموزان در بیان مطالب خویشتن است. در عین حال، با انتخاب محتویات درسی می‌تواند نقش آموزشی هم داشته باشد. این شیوه طریقه سخن گفتن صحیح در سیمنار، کنفرانس و مقابل جمع را به کودک می‌آموزد.

۹– از کودکان خواسته می‌شود تصویرهایی از خودشان پای تخته بکشند و یا یک موجود دیگر را همذات پنداری کنند؛ یعنی خود را یک حیوان، گیاه یا شیء معرفی کنند و یک جمله، تنها یک جمله در معرفی خود، زیر تصویرشان بنویسند. «من ... هستم» این شیوه، طرز برداشت کودک را از خود و عزت نفس او نشانی می‌دهد.

۱۰- کودکان یک دایره در وسط کلاس تشکیل می‌دهند. یک نفر وسط دایره می‌چرخد و به هر یک از بچه‌های دیگر نگاه می‌کند و یک جمله می‌گوید. این جمله می‌تواند از موضوع درس انتخاب شود یا این که از محتویات زندگی دانش آموز باشد.

۱۱– شخصیتی آشنا از یک قصه انتخاب می‌شود؛ مثلاً گنجشک دم بریده یا علاء الدین یا حتی شخصیت‌هایی از قصه‌های شاهنامه یا مثنوی معنوی؛ مثلاً سیاوش در داستان سیاوش یا طوطی و بازرگان مثنوی. همزمان همهاعضای گروه، نقش آن شخصیت باید به آن پاسخ گوید. این کار می‌تواند با شخصیت‌های آشنای تاریخ هم انجام شود؛ مثلاً معلم از سعدی می‌خواهد یک مسئله ریاضی را حل کند و یا اینکه از فارابی می خواد که خوش خط‌تر بنویسد یا این که به تمام شاعران، نویسندگان، دانشمندان و پزشکان سده‌های پیش یک دیکته می‌گوید و به آن‌ها نمره می‌دهد.

۱۲- گل خندان: بچه‌ها یک دایره می‌بندند. یک نفر در وسط می‌ایستد، می‌چرخد و افراد هر کدام چیزی را برای او آرزو می‌کنند. در پایان، کودکی که در وسط ایستاده باید با موقعیتی که همه این آرزوها برایش به وجود آورده در سر کلاس حاضر شود. در اینجا دانش آموزان با اهمیت واقعی یا خیلی آرزوهای خود از نزدیک آشنا می‌شوند.

۱۳- سنگ صبور: هر یک از کودکان یک سنگ صبور دارد که در خلوت خود با آن در دل می‌کند. این درد دل‌ها می‌تواند به صورت زمزمه باشد و اگر دانش آموزی تمایل داشت، می‌تواند با صدای بلند درد دل خود را بیان کند. این شیوه به کودک اجازهتخلیهٔ عواطف، هیجانات و احساسات سرکوفته‌اش را می د هد. معلم بین دانش آموزان می‌چرخد و او تنها کسی است که می‌تواند به درد دل‌های آن‌ها گوش دهد. کودکان در بیان درد دل آزادند. حتی می‌توانند از معلم، پدر و مادر، مدیر و شیوهزندگی خود شکایت کند.

۱۴– الهام از بازی‌های ایرانی: می‌توان بازی‌های ایرانی را با اندکی تغییر به یک نمایش تبدیل کرد؛ مثلاً در بازی تخم مرغ گندیده، توپ به دست هر کس می که رسد، باید وسط دایره بیاید و برای گروه، دربارهخودش حرف بزند. این کار برای تقویت اعتماد به نفس کودک بسیار مفید است، در عین این که می‌توان با کمی ویرایش و حذف و اضافه، کل بازی را به یک نمایش کوچک تبدیل کرد.

۱۵- افسانه دختر خاموش: در بسیاری از افسانه‌ها با شخصیتی مواجه هستیم که ساکت و غمگین است و به هیچه وجه با دیگران ارتباط برقرار نمی‌کند. یکی از بچه‌ها، نقش این شخصیت را بازی می‌کند، بقیه یکی یکی جلوی او می‌آیند و او را به حرف زدن وا می‌دارند. هر کس او را بخنداند یا به ارتباط برقرار کردن وا دارد، موفق شده است.

۱۶- یک نوار برای بچه‌ها پخش می‌شود، محتوای آن بسته به هدف معلم می‌تواند آموزشی یا تربیتی باشد (قصه علمی یا تربیتی) بچه‌ها به نوار گوش می‌دهند و در همان حال به آنچه گوش می‌دهند، فکر می‌کنند. معلم در حین پخش نوار، آن را خاموش می‌کند و اسم هر کس را که صدا می‌کند آن فرد باید جریان تفکرش را در آن لحظه با صدای بلند اعلام کند: مثلاً بگوید موقع گوش دادن نوار، به چه فکر می‌کرده است. این شیوه، به کودک تمرکز، حضور ذهن و نحوة تفکر خلاقانه را می‌آموزد.

۱۷- درس پرسیدن به روش غیر مستقیم: بچه‌ها معمولاً از امتحان و درس جواب دادن گریزانند. یک شیوهغیر مستقیم برای پرسش درس، طرح معماست. طرح معما در بسیاری از قصه‌های ایرانی و خارجی وجود دارد. قهرمان برای رسیدن به هدف خود باید به معماهایی پاسخ دهد هر بار که پاسخ درست باشد، به او پاداشی داده می‌شود؛ مثلاً از دروازه ممنوع عبور می‌کند و یا طلسم دیو را باطل می‌کند و ... معلم می‌توان به بچه‌ها امکان مشورت گروهی برای پاسخ دادن به سؤال‌ها را بدهند و به این ترتیب، روحیههمکاری گروهی را در بچه‌ها تقویت کند و آن‌ها را به تلاش برای یادگیری وادارد. در عین این که، به دلیل نمایش بودن این شیوه، اضطراب حاصل از امتحان کاهش می‌یابد.

درا ینجا فقط چند روش نمایشی درمانی – آموزشی مثال زده شد. در تمام آن‌ها قصد بر این است که بر اهمیت گروه و حرکت گروهی تأکید شود و تا حد امکان از افسانه‌ها و قصه‌های ایرانی – شرقی برای تحریک و پرورش ذوق آفرینندگی دانش آموزان استفاده شود و البته در کنار این پرورش ذوق، آموزش وهدایت تربیتی نیز مد نظر گرفته می‌شود.

این کار علاوه بر جنبهسرگرمی و هنری، فوائد عملی هم دارد؛ از جمله کودک را برای ایفای نقش‌های واقعی آماده می‌کند و یا رفتارهای اجتماعی و تکاملی او را بهبود می‌بخشد. کودک به کمک بازی نقش می تاند کنش‌ها و نگرش‌های نقش را یاد بگیرد، و از طرفی این شیوه به عنوان مشوق برای شرکت در گروه تئاتر عمل می‌کند. چون تمام مسائل در حال و هوایی آزاد و تفریحی تحقق می‌یابد، نه خشک و رسمی و ضمناً روحیهٔ گروهی را بالا می‌برد. زیرا هر فرد باید به اهداف گروه نیز یاری برساند. درصحنهبازی، معلم هم می‌تواند دخالت داشته باشد و تجسم آن افرادی باشد که بیمار منبع قدرت به حساب می‌آید.

هنگامی که کودک بتواند به همان شکل که با معلم ارتباط صحیح برقرارمی کند، با اشخاص دیگر نیز ارتباط یابد، رشد پیدا کرده است. به این ترتیب، رفتارهایی که در طول تئاتر – زندگی یاد گرفته می‌شود، در موقعیت‌های واقعی زندگی به اجرا گذاشته می‌شود.

این نوع کار به کودک اجازه می‌دهد که از خودش در اینجا و حال شروع کند و تا مرز توانایی‌هایش به پیش برود. کودک در این بازی‌های نمایشی به دلخواه خود رفتار می‌کند و شخصیت خود را به طور کامل می‌شناسد و می‌شناساند و به قول «ویرجینیا اکسلاین» یک دورة اندیشیدن و انجام کاری مستقل را می‌گذراند. در نمایش درمانی هدف این است که کودک «خودش» شود. یادمان باشد که در کار تئاتر با کودک،‌ او باید فرماندهمحیط خود باشد و به عنوان مهم‌ترین اشخاص جلوه کند؛ کسی که مثل شخصیت‌های کارتون، قدرت جادویی دارد و قادر به انجام هر کاری است. او باید آنچه را که هست بی پروا بگوید و نشان دهند و معلم نیز چنین فضایی را در کلاس پدید می‌آورد. این روشی است که برای ایجاد هماهنگی میان آنچه در درون فرد است و اشکار ساختن این خود درونی به صورت رفتاری بارز و آشکار که البته در کنار این هدف و جنبه‌های سرگرمی آن، مسائل آموزشی را نیز می‌توان مد نظر داشت.

 

چیستا یثربی

فهرست منابع:

۱– گروه‌های رویاروی: کارل راجزر، ترجمهفرهاد ماهر، انتشارات رشد، ۱۳۶۹.

۲- آنتونن آرتو: جلال ستاری، نمایش، ۱۳۶۸.

۳- مفهوم نقش در روان شناسی اجتماعی: اسپینله، ترجمهابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس، ۱۳۷۲.

۴- بازی درمانی: ویرجینیا اکسلاین، ترجمهاحمد حجاران، کیهان، ۱۳۶۹.

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on س., 05/14/2013 - 15:01