نگاهی به آموزش فلسفه برای کودکان در ایران و چالشهای فراروی آن
طراحان برنامه آموزش فلسفه به کودکان و بسیاری دیگر از اندیشمندان این عرصه، بر این عقیدهاند که فلسفه برای کودکان برنامهای برای افزایش مهارت تفکر نقاد و خلاق در درک مسائل فلسفی نزد کودکان است. این برنامه در پیِ جریانی است که پرسیدن و به عبارتی فلسفیدن را به کودکان آموزش دهد.
مقدمه آموزش فلسفه به کودکان
فلسفه برای کودکان، موضوع تازهای است که بیش از چهار دهه از طرح آن نمیگذرد، این موضوع، با نامهای گوناگونی همچون فلسفه برای کودکان، فلسفه با کودکان، فلسفه و کودک و ... شناخته شده است.
گفته میشود پرفسور متیولیپمن آمریکایی، نخستین کسی است که این رشته را در سال ۱۹۶۲ م پایهگذاری کرد. (فرامرز قراملکی) و پس از آن، به طور رسمی پژوهشگاه توسعه و پیشبرد فلسفه برای کودکان را در دانشگاه دولتی مونتکلیر تأسیس کرد. دیری نپایید که این طرح با روشهای مشابهی در دیگر کشورها نیز رواج یافت؛ به گونهای که در حال حاضر بیش از ۱۲۰ کشور در این زمینه فعالیت دارند (روزنامه کیهان «گزارشی از راهاندازی کارگاههای آموزشی فلسفه برای کودکان و نوجوانان»).
درباره پیشینه این برنامه در ایران، برخی بر آنند که ابوریحان بیرونی، دانشمند مشهور ایرانی، اولین کسی است که با نگارش کتابالتفهیم (درباره آموزش مقدمات ریاضی و نجوم به کودکان) و تقدیم آن به کودکی خیالی به نام ریحانه، گام اول را در این عرصه برداشته است. شیوه نگارشالتفهیم بدینگونه است که نخست ریحانه (کودک خیالی)، پرسشهای خود را مطرح میسازد و پس از آن، ابوریحان به پاسخ آنها میپردازد (آقایانی چاوشی، «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»). متأسفانه بعد از ابوریحان کسی راه او را پینگرفت و بدین ترتیب این شیوه بدیع آموزشی او به فراموشی سپرده شد.
اما برنامه آموزش فلسفه به کودکان به صورت یک طرح هدفمند، نخستین بار در سال ۱۳۷۳ ش توسط بنیاد حکمت اسلامی صدرا در کشور ما شناخته شد و در همان تاریخ، گروه فلسفه و کودک این بنیاد پایهگذاری گردید («گزارشی از برنامه گروه پژوهشی فلسفه و کودک در همایش ملاصدرا» pac.org.ir) ولی بعدها مؤسّسهها و دانشگاههای دیگری نیز به پژوهشهایی در این زمینه پرداختند.
منظور از فلسفه برای کودکان
طراحان این برنامه و بسیاری دیگر از اندیشمندان این عرصه، بر این عقیدهاند که فلسفه برای کودکان برنامهای برای افزایش مهارت تفکر نقاد و خلاق در درک مسائل فلسفی نزد کودکان است. این برنامه در پیِ جریانی است که پرسیدن و به عبارتی فلسفیدن را به کودکان آموزش دهد (ر.ک: فرامرز قراملکی، «مقایسه سبکهای لیپمن و برنی فیر»؛ قائدی، «نشست فلسفه برای کودکان و نوجوانان» MehrNews.com).
در این طرح، آموزش علوم در مدرسهها به صورت تعامل میان دانشآموزان و آموزگار، به شکل خلاق و نقادانه انجام میشود؛ یعنی این دانشآموزان هستند که با یکدیگر به گفتوگو و طرح پرسش درباره مباحث درس و سرانجام یافتن پاسخی برای پرسشهای خود میپردازند. آموزگار، تنها راهنمای آنان در این مسیر است؛ نه آنکه دانش را به صورت آماده در اختیار دانشآموزان بگذارد.
اصطلاح فلسفه در این کاربرد، نه نام دانشی خاص، بلکه یک مهارت است؛ مهارت تفکر منطقی، تحلیلی، اثربخش، نقاد و خلاق (حسینی، «فلسفه و کودک». (MehrNews.com از اینرو، منطق، چارچوب اصلی فلسفه برای کودکان را تشکیل میدهد. به همین جهت، برخی اشتراک معنایی آن را با فلسفه، به معنای مابعدالطبیعه، تنها در روش بحث آنها دانستهاند (بهشتی، «نشست کاربرد فلسفه در ارتقای فرهنگ و علوم» MehrNews.com).
البته همه اندیشمندان این فن، هم نظرند که فلسفه برای کودکان تنها یک فعالیت عقلانی منطقی نیست که کودک در آن، روش درست استدلال کردن را بیاموزد، بلکه مواجهه خاص با پیرامون است که مزایا و فواید جانبی گوناگونی دارد که از مهمترین و شاخصترین آنها، رشد اعتماد به نفس و خودباوری در کودکان، توجه به استدلال در سخنان، رشد همکاری در میان آنها، ارتقای سطح داوری و حکم دادن و موارد دیگری است که همه آنها غیر از منطقاند (حسینی، «فلسفه و کودک» MehrNews.com)
تفاوت میان «فلسفه برای کودکان» و «فلسفه با کودکان»
پس از گسترش آموزش فلسفه برای کودکان در جهان، مراکز و مؤسسههای گوناگونی به این کار روی آوردند، ولی لزوماً همه آنها عنوان «فلسفه برای کودکان» را برای خود برنگزیدند، بلکه برخی، از عنوانهای دیگری همچون «فلسفه با کودکان» و مانند آن سود جستند.
راجر ساتکلیف، رئیس انجمن بینالمللی کاوش فلسفی با کودکان در انگلیس، درباره تمایز این دو عنوان میگوید:
به نظر من، یک دلیل اینکه چرا برخی از مردم، از واژه «با» به جای «برای» استفاده میکنند، این است که میخواهند نشان دهند که الزاماً از مطالب نوشتاری «لیپمن» و همکارانش استفاده نمیکنند...
دلیل دیگر این است که صریحتر بفهمانند که فلسفه در این موارد، بیشتر به یک فرآیند (کندوکاو) شباهت دارد؛ بدینمعنا که ما با کودکان مشارکت میکنیم و نه آنکه یک دانش خاص (فلسفه) را برای آنها ارائه دهیم (ساتکلیف، «فلسفه با کودکان شاخهای کوچک از فلسفه برای کودکان» MehrNews.com).
در کشور ما نیز برخی برای اینکه تفاوت شیوه خود را با شیوههای غربی آموزش فلسفه به کودکان نشان دهند، نام «فلسفه و کودک» را برای گروه علمی خود برگزیدهاند (که بنیاد حکمت اسلامی صدرا واضع این اسم و روش... است). به باور آنان، ما به دلیل پشتوانه بسیار غنی در حیطه دین و فرهنگمان، هرگز به منابع و محتوای غربی که بر پایه فلسفههای کنونی انسانمدار و نسبیگرا استوار است، نیازمند نیستیم و در تعیین اهداف و روشها نیز میباید مستقل و هوشمندانه عمل کنیم.
به همین دلیل، آنان در نامگذاری نیز متفاوت عمل کردهاند و نام فلسفه و کودک را برگزیدهاند تا نشان دهند پیرو مبانی غربیها در برنامه فلسفه برای کودکان نیستند («گزارشی از برنامه گروه پژوهشی فلسفه و کودک در همایش ملاصدرا» pac.org.ir).
هدفها و فایدههای طرح آموزش فلرسفه به کودکان
در واقع، هدف آموزش فلسفه به کودکان اصلاح وضعیت آموزشی و تربیتی کودکان است؛ به گونهای که فراگیری درسها از روش تقلیدی کنونی به روش اجتهادی و انتقادی دگرگون شود که در صورت اجرای درست آن، تواناییهایی برای کودک به ارمغان میآورد که نه تنها در پیشرفت تحصیلی او، بلکه در کل جریان زندگی اجتماعیاش تأثیرگذار خواهد بود. همچنین کودک را به گونهای بار میآورد که در برابر شبهههای دینی به آسانی فریب نخورد و از سویی دیگر، هر خرافهای را نیز به نام دین نپذیرد. در اینجا، به برخی از شاخصترین فایدههای آموزش فلسفه به کودکان به صورت فهرستوار اشاره خواهیم کرد:
۱. ایجاد خودباوری و بالا بردن اعتماد به نفس در کودک؛
۲. علاقهمندی به درس و معلم؛
۳. اعتقاد به مفید بودن درسها و ایجاد انگیزه برای یادگیری؛
۴. بروز استعدادهای پنهان و شکوفایی آن؛
۵. درک و یادگیری بهتر آموختهها؛
۶. قدرت مقابله با مشکلات؛
۷. قدرت نقادی و پرورش خلاقیت؛
۸. کشف کمبودهای معنوی کودک؛
۹. بروز پرسشهای پنهان کودک؛
۱۰. عادت به تفکر فردی و گروهی؛
۱۱. تقویت روحیه همکاری؛
۱۲. ایجاد رقابت سالم و دوستانه؛
۱۳. استفاده از باورهای دیگران؛
۱۴. ایجاد مسئولیتپذیری؛
۱۵. داشتن انعطافپذیری در زندگی آینده؛
۱۶. مقابله با شستوشوی مغزی و تبلیغات سوء؛
۱۷. ارتقای سطح داوری در کودک از طریق استفاده از ملاکها و معیارها؛
۱۸. ایجاد روحیه خود تصحیحگری در کودکان؛
۱۹. بالا بردن سطح توجه کودک به باورها و آرای افراد جامعه (حسینی، «فلسفه و کودک» pac.org.ir)
ضرورت اجرای طرح آموزش فلسفه برای کودکان در ایران
بیشک رسیدن به قلههای بلند پیشرفت و دستیابی به اهداف بلند مدت کشور در زمینههای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و ... با ترجمه و تقلید از آثار دیگران امکانپذیر نخواهد شد، بلکه باید با اعتماد به نفس و خلاقیت، به نوآوری در تمامی عرصههای علمی اعم از علوم تجربی و علوم انسانی دست زد. این امر، بدون فراهم آوردن بستر مناسبی برای آن در جامعه به طور کامل عملی نخواهد شد.
باید اقدامهایی بنیادین در این زمینه صورت گیرد؛ یعنی پرورش کودکانی با اعتماد به نفس بالا، خلاق، نقاد و دارای روحیه خود اصلاحگری برای فردای کشور.
بهترین سن برای ایجاد این ویژگیها در انسان دوران کودکی است و بیگمان کسی که از کودکی نقاد و نقدپذیر بار نیامده باشد، نمیتوان این روحیه را به هنگام بزرگسالی در وی پدید آورد.
نسل کنونی را نیز باید تا آنجا که ممکن است متحول ساخت، ولی تمرکز اصلی باید بر کودکان صورت گیرد؛ بدین جهت باید با آموزش فلسفه به کودکان، نسلی را برای فردا پرورش داد که افزون بر موفقیت در زندگی خود، همه ویژگیهای لازم را برای رساندن کشور به قلههای پیشرفت در علوم انسانی، تجربی و ... دارا باشند.
چگونگی اجرای آموزش در کلاس
داستان به آموزش کمک میکند؛ زیرا گذشته از جذابیت بسیار داستان برای کودکان، درک آن نیز برای کودک آسان است. فایده دیگر داستان این است که کودک را به خیالپردازی که گام نخست اندیشیدن و خلاقیت است، وامیدارد (حسینی، «فلسفه و کودک» MehrNews.com).
البته نقش معلم در این برنامه، غیرمستقیم است و به اصطلاح، معلم محوری نیست، بلکه آموزگار باید گفتوگو را بین کودکان رواج دهد (باقری، «اهمیت اجرای برنامه فلسفه برای کودکان و همسویی آن با تعلیم و تربیت اسلامی» P4c.ir)، از اینرو، روش اداره این گونه کلاسها متفاوت از روشی است که در کلاسهای فعلی رایج است.
مهمترین بخش کلاس، طرح پرسش درباره داستان و مباحثه دانشآموزان درباره آن است.
جایگاه حوزه علمیه در آموزش فلسفه برای کودکان
گذشت بیش از یک هزاره، در پیشینه تعلیم و تعلم حوزه علمیه، آن را دارای چنان موقعیت ممتازی در عرصههای علمی ساخته است که بهرهگیری از آن میتواند پشتوانه بسیار خوبی برای برنامه آموزش فلسفه برای کودکان در ایران باشد.
آنچه امروز با نام تفکر انتقادی در دنیای غرب، پدیدهای نو مینماید، با اندکی تفاوت، همان روش دیرینه علمآموزی در حوزههای علمیه است. طلبههای حوزه به ویژه در مقاطع پایین، دایرهوار در کلاس درس مینشینند و اولین چیزی که در این کلاسها میآموزند این است که اشکالهای خود را بر درس استاد، در حضور جمع مطرح سازند.
نکته دیگری که ورود محققان حوزه را به عرصه آموزش فلسفه به کودکان ضروری میسازد، احتمال وجود غرضهای غیرعلمی در برخی فعالان این عرصه است. بروز هر انحرافی هرچند کوچک، با توجه به آسیبپذیری کودکان، خسارتهای جبرانناپذیری را میتواند در نسل فردای ما ایجاد کند.
برخی چالشهای فراروی اجرای طرح
الف) بیشک رشد تفکر انتقادی در کودکان، میتواند پیآمدهای مهمی داشته باشد. منتهی به نظر میآید که باید کمی جسارت و شجاعت به خرج داد و خود را در حصاری که طراحان اولیه این برنامه تعریف کردهاند، محدود نساخت و از آنجا که منطق، وسیلهای قانونمند است که رعایت آن, موجب صیانت فکر از خطا و لغزش میشود، عنوان «فلسفه برای کودکان» به منطق بسیار نزدیکتر است تا فلسفه؛ چنانچه برخی از محققان این فن اذعان داشتهاند که منطق، چارچوب اصلی فلسفه برای کودکان است. خلاصه آنکه ما نیز به رشد تفکر انتقادی ارج مینهیم و منطق را زیربنای فلسفه میدانیم و اهمیت بسیاری نیز برای آن قائلیم، اما همان آموزههای منطقی ما را وامی دارد که برای جلوگیری از مغالطه در استدلال (که از اهداف این برنامه معرفی شده است) از کاربرد واژگان مشترک لفظی جلوگیری کنیم. تا از وقوع هرگونه انحراف در مسیر برنامه پیشگیری شود.
ب) برخی به طور کلی روش فراگیری از آموزگار را روش مستبدانه در آموزش دانستهاند و برنامه آموزش فلسفه به کودکان را رقیبی برای نظام آموزشی کشور برشمردهاند. به ادعای اینان، این برنامه به مقابله با استبداد آموزشی (فراگیری دانشآموز از آموزگار) میپردازد و شیوه نوینی را جایگزین روش رایج آموزش در کشور میکند. اینان نقش آموزگار را در تمامی زمینهها در حد هدایت کننده گفتوگو در میان دانشآموزان محدود کردهاند و برآنند که این خود دانشآموزانند که باید درباره حل پرسشهای خود یکدیگر را یاری رسانند (آقایانی چاوشی، «فلسفه برای کودکان در ایران؛ علیه استبداد نظام آموزشی»). حال پرسش این است که کودکان بر اساس چه دادههایی باید این پرسشها را حل کنند و یا به بررسی آن بپردازند؟ آن اطلاعات را از چه طریق کسب کردهاند؟ آیا این آموزگار نیست که باید در این زمینه نقش خود را ایفا کند؟ به نظر میآید در اینجا نیز باید از افراط و تفریط پرهیز کرد و به طور مطلق، تعلیم و تعلم را خطا نشمرد، بلکه باید این دو شیوه را مکمل یکدیگر دانست. دانشآموزان در کنار فراگیری درس از آموزگار، با شرکت در کلاسهای فلسفه برای کودکان، پرسشگری و انتقاد را نیز میآموزند. از اینرو، جرات بیان دیدگاههای خود و یا نقد دیدگاه آموزگار را پیدا میکنند و نقش پررنگتری در کلاس مییابند و این همان مطلوب ماست. در غیر این صورت، این برنامه خود میتواند مشکلی برای نظام آموزشی کشور ایجاد کند، گذشته از اینکه در دیگر کشورها نیز درباره این برنامه چنین ادعایی نکردهاند.
محمدعلی شریفی اسدی، کارشناس ارشد فلسفه و کلام اسلامی
تلخیص: یاسمن محمّدی
منبع: فصلنامه معارف عقلی ـ شماره دهم