راه را با پیمودنش می‌سازیم، مکالماتی دربارۀ آموزش و تغییر اجتماعی

پیشگفتار کتاب راه را با پیمودنش می‌سازیم

پائولو فریره و مایلز هورتن بیش از بیست سال پیش دربارۀ یکدیگر می‌دانستند. پائولو بخشی از ادبیات روبه‌رشد دربارۀ مایلز و هایلندر  را خوانده، و مایلز نیز کارهای ابتدایی پائولو را خوانده بود. ستایش‌کنندگان هر دو نفر می‌دانند که چقدر ایده‌هایشان شبیه و چقدر متفاوت بوده است. این دو درواقع نخستین بار در سال 1973 با یکدیگر صحبت کردند، هنگامی که از آن‌ها خواسته شد تا در کنفرانسی مربوط به آموزش بزرگسالان در شیکاگو شرکت کنند. دوباره یکدیگر را در شرایط مشابهی در نیویورک و کالیفرنیا و در کنفرانسی در نیکاراگوئه ملاقات کردند. اما این دیدارها برای افراد دیگر و مناسبت‌های دیگر بود، که موجب فرصتی کوچک برای مایلز و پائولو شد جهت تثبیت آنچه هریک دربارۀ دیگری و ایده‌هایش می‌دانست. به هر حال،  زمانی که در کنفرانسی در کالیفرنیا در تابستان 1987 یکدیگر را ملاقات کردند، زمان آن رسیده بود که با یکدیگر صحبت کنند، ایده‌هایشان را شرح دهند، یکدیگر را بشناسند – واقعاً یکدیگر را بشناسند. همچنین زمان آن بود که به دنیا اجازه دهند دربارۀ آنچه هریک، که کارهایش تا آن زمان شناخته‌شده بود، باید به دیگری می‌گفت، بداند.

پائولو به لس‌آنجلس آمد تا در کنفرانسی به افتخار همسر فقیدش، السا شرکت کند. مایلز برای ملاقات دخترش به آنجا آمده بود و بعد از عملی برای سرطان رودۀ بزرگ بستری بود. پائولو از او خواست تا دربارۀ «صحبت‌کردن یک کتاب» فکر کند. پائولو، همچنان که افراد آشنا با نوشته‌هایش می‌دانند، از این شیوه برای انتشار ایده‌هایش استفاده کرده بود. مایلز، نه ازاین‌رو که برای انتشار ایده‌هایش شناخته شده بود، به‌خاطر ویژگی‌های شخصیتی‌اش لبخند دلچسبی زد، شاید به این دلیل که طنز موجود در آن وضعیت را دید، اما بیشتر به خاطر اینکه او بلافاصله لذتی که چنین تجربه‌ای می‌تواند به هردوی آن‌ها بدهد را احساس کرد. دیگرانی که در اطراف آن‌ها بودند، از جمله سو تراشر  از هایلندر، فرصت‌های تاریخی را دیدند، و تلاش‌شان را شروع کردند تا این ایده را به ثمر برسانند.

برندا بل  از علاقۀ جان پیتر  برای بردن پائولو به دانشگاه تنسی  به عنوان پژوهشگر مهمان آگاه بود، و از طریق برندا او از میل سو تراشر برای بردن پائولو به هایلندر آگاه شد. با کمک همکاران‌مان در دانشگاه و هایلندر، ترتیبات مالی انجام شد، برنامه‌های سفر آزمایشی و جدولی زمانی تعیین شد، و انتظار آغاز شد.

خیلی زود گروهی کوچک از هایلندر و کارکنان دانشگاه دیدارها را آغاز کردند و هفته‌ای از رویدادها را بر محور مکالمات بین پائولو و مایلز برنامه‌ریزی کردند. گروه نشست‌ها و کلاس‌هایی را در دانشگاه برای دانشجویان و اساتید، و دو نشست در هایلندر برای فعالان اجتماعی و دیگر دوستان هایلندر، برنامه‌ریزی کردند. تقاضای عمومی برای پائولو و مایلز بسیار زیاد بود، اما برنامه‌ریزان تلاش کردند رویداد اصلی را دست‌نخورده حفظ کنند، و مکالمات آغاز شد.

روزهای سرد و روشن اوایل دسامبر 1987 که برای کوه‌های اطراف هایلندر سخاوتمندانه بود، به شرکت‌کنندگان اجازه می‌داد دربارۀ تپۀ روستایی هایلندر، جایی که مایلز زندگی می‌کرد، صحبت کنند. پائولو گاه و بی‌گاه از زل‌‌زدن از پنجره به منظرۀ طولانی و گسترده‌ای که فراتر از خانۀ مایلز قرار داشت لذت می‌برد. می‌توانستد در آرامش، تاریخ‌شان را کشف کنند، و جنس و عمق تجارب یکدیگر را، هرچه به عنوان دوستانی خوب به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شدند، احساس کنند. مکالمات آن‌ها خیلی زود شبیه به رقصی میان همراهان قدیمی شد که به هدایت‌های ظریف و پاسخ‌ها یکی پس از دیگری عادت کرده‌اند.

اعضای هایلندر و دوستان گاهی اوقات در مکالمه شرکت می‌کردند، در گفت‌وگو تقلا می‌کردند، گاهی تفاوتی در ایده‌ها را روشن می‌کردند، گاهی اندیشه‌ای گریزان را که نیاز به تجسم داشت به دام می‌انداختند، اما هرگز ریتم مکالمه را نمی‌شکستند. صدای مایلز، پائولو، و «شخص سوم» مکالمه‌گر روی نواری ضبط می‌شد، نوار کلمه به کلمه پیاده می‌شد، و فرایند طولانی ویرایش آغاز می‌شد.

به عنوان ویراستاران، ما تلاش می‌کردیم به مکالمات ساختار بدهیم و آن‌ها را در قالب مجموعه‌ای از فصول ارائه کنیم که بسیار نزدیک به نظمی باشد که موضوعات در مکالمات ظاهر شده‌اند. به هر حال، تلاش کردیم ظرافت نقد هریک بر ایده‌های دیگری، بی‌واسطگی گفت‌وگویشان، ناپیوستگی گاه‌به‌گاه در موضوعات مکالمه‌ای، خودانگیختگی اظهارات آنان، و جهش شناختی‌ای که در مکالمات‌شان ظاهر می‌شد را حفظ کنیم. می‌خواستیم دیگران حس کنند بخشی از این مکالمۀ جالب توجه هستند، همانطور که ما موقع خواندن متون پیاده‌شده حس می‌کردیم، و آنچه را تجربه کنند که پائولو اغلب به آن به عنوان «حس‌گراییِ خواندن، پر از احساسات، از عواطف، از سلیقه‌ها» ارجاع می‌داد.

کتاب به شش فصل تقسیم شده، شامل بخش‌هایی از مکالمه که بر موضوعات مشخصی متمرکز است. هر بخش بواسطۀ نقل‌قولی از متن نام‌گذاری شده، که توسط ویراستاران انتخاب شده تا نمایانگر چیزی باشد که در ادامه می‌آید و کیفیت تغزلی خودِ مکالمه را حفظ کند. بهتر است کتاب به عنوان مجموعه‌ای از مکالمات خوانده شود تا کلیتی با ساختاری محکم. «مقدمه» محتوی بحثی میان مایلز و پائولو است دربارۀ چرایی تصمیم‌شان برای صحبت‌کردن یک کتاب و چگونگی انجام آن، چگونگی تنظیم لحن برای چند روز گفت‌وگویی که انجام شد. «سال‌های شکل‌دهنده» دربارۀ جوانی آنان، خانواده‌شان، محیط فرهنگی‌شان، و برخی تجارب اولیه‌شان، مانند کار مایلز در مدارس شهروندی است. این فصل ارتباط میان زندگی‌نامۀ آنان و طبیعت تجارب و اعمال‌شان را برجسته می‌کند.

فصل بعد دربارۀ ایده‌هایشان است، بسیاری از آن‌ها توسط مایلز و پائولو در جاهای دیگر به اشتراک گذاشته شده است. برای مثال، نظر آن‌ها دربارۀ اینکه آیا آموزش می‌تواند خنثی باشد، چطور مفهوم اقتدار در اندیشه و عمل آنان گنجانده شد، دیدگاه آنان دربارۀ رهبر کاریزماتیک، و آنچه آن‌ها به عنوان تفاوت میان آموزش و سازماندهی می‌بینند. این فصل به داستان‌ها و حکایت‌های زیادی مزین شده است. بسیاری قبلاً گفته شده‌اند، اما هرگز مانند اینجا در تعامل میان دو قصه‌گو آشکار نشده‌اند.

در «عمل آموزشی»، مایلز و پائولو ویژگی‌های خاص کارشان در اجتماعات، کارگاه‌ها، و کلاس‌هایشان در محیط‌های فرهنگی متنوعی را به بحث می‌گذارند. نقش آموزگار، مداخله در تجارب یادگیری دیگران، و رابطۀ نظریه و عمل در زمینۀ یادگیری بزرگسالان را توصیف می‌کنند. دوباره، این فصل نیز پر از داستان‌ها و مثال‌هاست، که اکثراً بیانگر زمینه‌های مشترک در تجارب این دو است.

«آموزش و تغییر اجتماعی» بحثی انتزاعی و پر از مثال‌های عینی از مبارزات هردوی آن‌ها برای تغییر سیستم‌هاست. شاید روشن‌ترین واگرایی دیدگاه‌های آنان در اینجا نشان داده شده، هنگامی که پائولو و مایلز در مورد جوانب مثبت و منفی کار در داخل سیستم‌ها در مقابل ایجاد تغییرات از خارج بحث می‌کنند. مثال‌ها از امریکای لاتین و از امریکای شمالی نشان‌دهندۀ تفاوت‌ها در زمینه‌های فرهنگی است که به شرح اندیشه‌ها و استراتژی‌های متفاوت آن‌ها کمک می‌کند.

فصل پایانی، «تأملات»، نگاهی به گذشته، به افراد، ادبیات، و رویدادهایی است که بر اندیشه و کار آنان تأثیر گذاشته‌اند. فصل شامل بحثی وسیع از ایده‌های گسترده‌تر و امور دنیوی است. این فصل همچنین دربارۀ اندیشۀ این دو مرد و چگونگی شکل‌گیری این اندیشه بواسطۀ بیش از صد سال ترکیب عمل آموزشی، شامل بسیاری چیزهاست که به‌طور درخشانی ساده است.
دو سال بعد از رخ‌دادن این مکالمات، مایلز و پائولو دوباره در هایلندر به یکدیگر پیوستند، جایی که پائولو برای مرور پیشنویس کتاب آمده بود و، با تأسف، برای آخرین ملاقات با مایلز. سه روز بعد، مایلز به کما رفت. او در 19 ژانویۀ 1990 درگذشت. در دیدار نهایی‌شان، پائولو و مایلز از اینکه این راه را باهم پیموده‌اند، خوشحال بودند.

فهرست کتاب راه را با پیمودنش می‌سازیم

فصل 1 مقدمه

  • «راه را با پیمودنش می‌سازیم»

فصل 2 سال‌های شکل‌دهنده

  • «من همیشه برای خواندن در مدرسه با مشکل مواجه می‌شدم»
  • «خواندن باید رخدادی دوست‌داشتنی باشد»
  • «نمی‌توانم از همۀ این کتاب‌ها برای یادگیری استفاده کنم»
  • «من همیشه در آغازم، همچون تو»
  • «پاکت‌های امید»: سواد و شهروندی

فصل 3 ایده‌ها

  • «بدون عمل هیچ دانشی وجود ندارد»
  • «آیا ممکن است فقط زیست‌شناسی تعلیم داد؟»
  • «همواره دربارۀ رهبران کاریزماتیک دوسوگرا بوده‌ام»
  • «تفاوت میان آموزش و سازماندهی»
  • «تخصص من در دانستن این است که نباید متخصص باشم»
  • «احترام من برای روح فرهنگ»
  • «من از پدربودن چیزهای زیادی آموختم»

فصل 4 عمل آموزشی

  • «هرچه بیشتر مردم خودشان می‌شوند، دموکراسی بهتر می‌شود»
  • «هایلندر بافتنی‌ای رنگارنگ است»
  • «ستیزه‌ها قابلۀ آگاهی هستند»

فصل 5 آموزش و تغییر اجتماعی

  • «مجبورید آموزش را قاچاق کنید»
  • «مردم شروع به گرفتن تاریخ‌شان در دست‌هایشان می‌کنند، و آنگاه نقش آموزش تغییر می‌کند»

فصل 6 تأملات

  • «قله‌ها و دره‌ها و تپه‌ها و فریادها»
  • «خندیدن همراه مردم لازم است»
  • خاتمه