پرسشهای کودکان را جدی بگیریم
انسان موجودی اجتماعی است، از زمان تولد تا واپسین دم حیات نیازمند دیگران است. در جامعه زندگی میکند، از آن تاثیر میپذیرد و بر آن تاثیر میگذارد. کانون خانواده، نخستین نهاد اجتماعی است که کودک در آن پرورش مییابد، رشد میکند و میآموزد که چگونه رفتار اجتماعی داشته باشد. در محیطهای اجتماعی نظیر مهدکودک، نهادهای دیگری به جزخانواده در آموزش هنجارها و ارزشها به فرزندان دخالت دارند و با افزایش سن کودک به مرور از نقش خانوادهها کاسته و بر نقش این کانونها در الگو دهی به شخصیت کودک افزوده میشود. بنابراین برای به ثمر نشستن این نهالهای ترد و شکننده و کمک به رشد صحیح آنان باید محیطی امن و عاری از هر انحرافی برای تربیت آنان فراهم ساخت. انسان موجود ظریف و پیچیده ای است و تربیت اوکار ساده ای نیست.
دریک قطعه چوب و سنگ به آسانی میتوان تغییر و تحولی به وجود آورد، زیرا جامدات از خود اراده ای نداشته و مقاومتی نمینمایند، ولی انسان چون دارای شخصیت و اراده است در برابر هر دگرگونی ایستادگی مینماید به عبارت دیگرهما نند چوب و سنگ نیست که خود را در بست در اختیار دیگران بگذارد. از این گذشته، انسان احتیاجات گوناگونی دارد، مربیان میبایستی تمام نیازمندیهای جسمی، عاطفی و فکری کودکان را در نظر بگیرند تا روشهای تربیتی، سودمند واقع گردد، و الاسهل انگاری در یکی از خواستههای مشروع آنان، نتیجه تربیتی را خنثی خوا هد ساخت.
چرا کودکان میپرسند؟ سوال آنها برای چیست؟
از آغاز کودکی حس کنجکاوی شدیدی کودکان را تحریک میکند که از هر چیزی سر در بیاورند، آنان پیش از آنکه به حرف زدن آشنا گشته و راه رفتن را بیاموزند، با لمس کردن اشیا و خراب کردن آنها میخواهند از آنها اطلاع پیدا کنند و بشناسند. کودکان وقتی به سن سه و چهار سالگی میرسند به جای لمس کردن و خراب نمودن، این اطلاع و آشنایی را به وسیله پرسشهای گوناگون انجام میدهند، لذا در این دوره کلمات (چرا و چطور) زیاد از زبان آنها شنیده میشود. این پرسشها از موضوعات بسیار ساده وکم اهمیت شروع شده، به تدریج به سوالات پیچیده منتهی میگردد، مثلاً بسیاری از کودکان میپرسند ستاره چیست؟خدا کجاست؟ چرا خداوند دیده نمیشود؟ و...
عطش شناسایی و درک نه تنها در طبقه کودکان وجود دارد بلکه این تجسس فکری از مختصات انسان بوده و در هر دوره و زمانی انسانها میکوشند از هرچیزی سر در آورده، مجهولات خود را کاهش دهند و به دانستنیهای واقعی خود بیفزایند. بسیاری از تمایلات انسان دوره ای و فصلی است، یعنی در موقعی شروع و در زمانی پایان مییابد، مثلاً بازی کودکان آغاز و انجامی دارد ولی حس کنجکاوی و درک انسان پایانی ندارد وتازه هر چه علم و دانش بشری فراوان تر میگردد غذای فکری کودکان، ابهام و سوال انسانها نیز تو سعه بیشتری مییابد. همان طور که کودکان از نظر جسمی نیازمند مواد غذایی میباشند، از لحاظ روحی نیز به غذای فکری احتیاج دارند و این نیازمندی به وسیله پرسشهای کودکانه آنان ابرازمی گردد. بنابراین سوالات آنان را نمیتوان بی اهمیت تلقی کرد، چرا که این پرسشها از یک نیاز طبیعی سر چشمه گرفته و زمینه آشنایی آنان را با محیط زندگی و جهان فراهم میسازد. روانشناسان معتقدند که کنجکاوی کودکان بی هدف نمیباشد، بلکه براساس امکانات طبیعی، حس کنجکاوی، زمینه شناسایی آنها را فراهم میسازد. روی این اصل، یکی از اساسیترین پایههای تربیت، برمحورپاسخ های صحیح کودکان قرار داده شده است. پدران ومادران با بررسی این سوالات به روحیات آنها پی برده، بهتر خواهند توانست فرزندان خویش را پرورش دهند.
شخصیت کودک در گذشته
شخصیت فکری کودکان درگذشته کمتر موردتوجه بزرگترها قرار میگرفت، زیرا نوعاً عقیده بر این بود که آنان از نظر فکری ناتوان ونارسا هستند، لذا سوالات اطفال را بچگانه تلقی کرده و سر سری میگرفتند. برخی ازمادران و پدران به جای جواب مساعد میگفتند: بعدها که بزرگ شدی خواهی فهمید، عده دیگر که بر اثر اصرار کودکان مجبور بودند جوابی بدهند، پاسخهایی میدادند که برای کودکان قابل درک نبود، زیرا با میزان فهم کودکان انطباق نداشت ودر مواردی هم، به جای اینکه مشکل را حل نمایند بر ابهام و اشکال آنان میافزودند. مربیان تعلیم وتربیت نوین، امروزه کودک را یک انسان تلقی میکنند و برای دوران کودکی اهمیتی فراوان قائل میباشند و معتقدند که شخصیت آینده کودکان ارتباط مستقیمی با نحوه تعلیم وتربیت دوره کودکی وکیفیت ارتباط پدران ومادران با آنها ومحیط تربیتیشان دارد. آنها به سوالات کودکان اهمیت فراوان میدهند و سرسری گرفتن و یا پاسخهای غیر صحیح دادن را، عامل رکود و جمود فکری کودکان قلمداد مینمایند.
زبان کودکی
کودک ازآغاز تولدغذای مخصوصی دارد، به تدریج که جسمش رشد میکند غذایش نیز از نظر کم و کیف تغییر میکند، روی این اصل پاسخ سوالات کودکان نیز میبایست با ظرفیت فکری آنان مناسبتی داشته باشد وبه عبارت دیگر پدران و مادران موقعی که میخواهند به سوالات آنان جواب دهند توجه داشته باشند که کودکان درچه شرایطی قرار دارند و زبان آنان چگونه است و به جای آنکه با زبان متعارف و معمولی با آنهاسخن بگویند، بکوشند به همان زبان کودکی با آنان صحبت نمایند تا برایشان قابل درک باشد. روانشناسان معتقدند، کودک در سن مخصوصی با استدلال و منطق آشنا میگردد، بنابراین، پیش از آنکه کودکان به این سن برسند باید درحدود فهم و بینش آنان با آنها بحث و گفتگو کرد. بعدها که کودک رشد بیشتری پیدا کرد میتوان با دلیل و منطق، مشکلات را برای آنها توجیه نمود.
زیانهای جبران ناپذیر جواب ندادن
اولین زیان جواب ندادن، تحریک حس کنجکاوی کودکان خواهد بود و ممکن است پاسخ سوالات خود را از راه دیگری به دست آورند که به ضررو زیان آنان تمام شود، از این گذشته کودکی که به سوال او بی توجهی شود، حس اعتمادش لطمه دیده، دچار حساسیت میشود و از پرسش کردن در مراحل بعدی نیز خودداری خواهد کرد و به همین میزان از پرورش فکری باز خواهد ماند. برعکس کودکی که به سوالاتش اهمیت داده شده وبازبانی کودکانه جوابهایی برایش تهیه شود به فکر خود اعتماد پیدا کرده، به شخصیت فکری خودمومن و معتقدخواهد شد ودر دوران جوانی نیز از پرسشها و اظهار نظرها، دچار شرمندگی کاذب نشده و مشکلاتش را حل خواهد کرد.
پرسشهای کودکان رمزی است
سوالاتی که کودکان مینمایند دارای دو جنبه متمایز میباشد؛ اول آنکه مجهولی دارند و میخواهند ازآن اطلاع بیابند، دوم اینکه این سوال با زندگی کودکانه آنان ارتباط دارد و به عبارت دیگر، اوضاع و احوال کودکی است که آنان را به سوال کردن وادارمی سازد، وقتی کودک، جریانی را میبیند و یا میشنود و یا کاری را انجاممی دهد و سپس سوال میکند، پاسخ دهندگان باید توجه داشته باشند که پیدایش این سوالات، ارتباط مستقیمی با رفتار و زندگی کودکان با دیگران دارد. یک روانشناس میگوید: پیش از هر چیز باید توجه داشت که کودک کمتر صاف و طبیعی صحبت میکند، اغلب به صورت رمز حرف میزند، پس نباید سوالاتش را ظاهری تلقی کرد، بلکه سوالات کودک با زندگی او و رفتارش ارتباط مستقیم دارد و پاسخها، سرنوشت او را تعیین مینماید. بنابراین بکوشیم به سوالات آنان اهمیت داده، با مهر و محبت و زبان کودکی با آنان سخن گفته و پرسشهایشان را با پاسخهای صحیح، جواب بدهیم.