گفتگو با دکتر ایران کلباسی در زمینه زبان شناسی
هر کسی که با زبان و ادبیات سرو کار داشته باشد لاجرم گذارش به دنیای بیکران زبان شناسی هم می افتد. زبان شناسی امروز دیگر صرفا بررسی کننده زبان به معنی خاص آن نیست که دیگران را به آن نیازی نباشد، بلکه زبان شناسی دانشی میان رشته ای است که به مدد بسیاری از دانشها به خصوص علوم انسانی می آید و در شناخت بنیادین مسایل آنها چاره ساز است. در دنیای ادبیات و روزنامه نگاری هم نمی توان بی نیاز از زبان شناسی بود.
گفتگو با دکتر ایران کلباسی که سالهاست در زمینه زبان شناسی کار می کند و به خصوص گویش های ایرانی را به خوبی می شناسد فرصتی مغتنم بود تا از زیر و بم مسایل امروزی زبان فارسی آگاه شویم.
دیدار و گفتگو با این بانوی زبان شناس در یکی از روزهای گرم تیرماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و شش در دفتر کار ایشان در پژوهشگاه علوم انسانی اتفاق افتاد که مبارک هم بود.
خانم دکتر کلباسی ! آنچه شما در این سالهای پربار علمی انجام داده اید در کلام مختصر ما نمی گنجد، اما برای آشنایی بیشتر ما و خوانندگان، شمه ای از زندگی و تحصیلات و کارهای علمی انجام شده خود را بیان کنید.
من متولد سال ۱۳۱۸ در شهر اصفهان هستم. دوران دبستان و دبیرستان را در این شهر بودم و دوره کارشناسی را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شیراز گذراندم، کارشناسی ارشد و دکترا را در دانشگاه تهران در رشته زبان شناسی همگانی خواندم و در سال ۱۳۵۱ مدرک دکترا گرفتم. باید اضافه کنم که من جزو دانشجویان دوره اول دکترای زبانشناسی همگانی در ایران هستم، در سال ۱۳۳۷ به استخدام وزارت آموزش وپرورش درآمدم و به مدت ۱۶ سال در دبستانها و دبیرستانهای اصفهان، شیراز و تهران تدریس کردم. در سال ۱۳۵۳ از آموزش و پرورش به فرهنگستان سابق زبان ایران، یعنی فرهنگستان دوم منتقل شدم و بعد از انقلاب از فرهنگستان زبان به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آمدم. از ۱۳۵۳ تاکنون به امر پژوهش و تدریس در دانشگاهها مشغولم. پس از گذراندن مراحل استادیاری و دانشیاری، هم اکنون استاد پایه ۲۷ هستم. در این مدت تعداد ۹ کتاب و بیش از ۶۰ مقاله علمی در زمینه زبان فارسی و گویشهای ایرانی در مجلات داخل و خارج به چاپ رساندهام. گرایش اصلی من در زبان شناسی، گویش شناسی است. گویششناسی شاخهای از زبانشناسی است که به بررسی و مطالعه گویشها میپردازد. آخرین کارم در این زمینه تهیه فرهنگ توصیفی گونه های زبانی ایران است. که در این کار تعداد ۲۲۱ گویش و لهجه زنده ایرانی را که در داخل ایران بکار میروند از نظر آوایی، دستوری و واژگانی مورد بررسی قرار دادهام و تفاوتها و شباهتهای آنها را یافتهام و آنها را دستهبندی کردهام، فکر میکنم این کار از نظر مطالعات گویششناسی بسیار مفید باشد و در امر تدریس درس گویششناسی در دانشگاهها به کار رود. این فرهنگ حدود هزار صفحه میشود و در پژوهشگاه مقدمات چاپ را میگذراند.
زبان یک پدیده و نهاد اجتماعی است. بنیانهای روابط اجتماعی بر پایه زبان برنهاده می شود. زبان شناسی زبان را اختصاصاً و فارغ از تمام حواشی آن می کاود. (از لحاظ آوا شناسی و واژه شناسی و ...) برای آغاز بحث تخصصی درباره زبان و زبان شناسی، تعریفی از زبان و کارکردهای آن ارائه بفرمایید تا ما این موجود به ظاهر آشنا ولی پر رمز و راز را تا اندازه ای بشناسیم و همچنین تعریفی از زبان شناسی و کارکردها و اهداف آن را بیان کنید.
برای اینکه تعریف دقیقی از زبان انسانی انجام بگیرد. من زبان را از سه نظر تعریف میکنم. زبان به معنی اعم آن، زبان از نظر زبانشناسی و زبان از نظر گویششناسی. زبان به معنی اعم آن هر نوع نشانه یا قراردادی است که پیامی را بین افراد یک جامعه منتقل میکند، مثلا بوق اتومبیل، آژیر آمبولانس، چراغ راهنمایی، زنگ اخبار، تابلوی ورود ممنوع، تابلوی توقف ممنوع و حرکات چشم و ابرو و سرو دست و غیره نوعی زبان است. زبان از نظر علم زبانشناسی شامل تعداد محدودی قاعده آوایی، معنایی و دستوری است که همراه تعداد محدودی واژه میتواند بینهایت جمله بسازد و این جملهها از طریق دستگاه گفتار آدمی تولید میشوند و واسطه ارتباط بین افراد میگردد، مثلا در زبان فارسی ما قواعدی داریم که جای فاعل، مفعول و فعل در جمله کجاست، صفت و موصوف و مضاف و مضاف الیه نسبت به هم چگونه قرار میگیرند، یعنی این چیز که به آن میگوئیم دستور، جای حروف اضافه، حروف ربط، قید و غیره کجاست، به این قواعد دستور زبان گفته میشود این قواعد به کمک واژههایی که در زبان فارسی وجود دارد میتواند بینهایت جمله بسازد. ملاحظه میکنید که با این تعریف چگونه کلیه گویشها و لهجهها را هم میتوانیم زبان بنامیم، این تعریف را من برای این گفتم که به محض اینکه بحث زبان و گویش و لهجه می شود، فورا همه میپرسند که آیا مثلا گویش کردی زبان است؟یا لهجه؟ بلوچی زبان است یا لهجه؟ این است که من اینجا تاکید میکنم که طبق این تعریف، ما به همه گویشها میتوانیم زبان بگوئیم و اما زبان از نظر گویش شناسی تعریف دیگری دارد. در یک محدوده سیاسی آن چیزی که ما به آن زبان میگوئیم باید دو ویژگی داشته باشد یکی اینکه زبان رسمی یک مملکت باشد. یعنی قدرت سیاسی داشته باشد، مانند زبان فارسی در ایران، و دیگر اینکه نسبت به زبانها و گویشهای اطراف خود، زبان مادری متفاوت داشته باشد. مانند زبانهای ارمنی، عربی و ترکی در ایران که به ترتیب از زبانهای مادر آرمیتن، سامی و اورال آلتایی گرفته شده اند. در حالیکه زبان فارسی از خانواده زبانهای ایرانی است با توجه به اینکه به دو اصطلاح لهجه و گویش اشاره شد بد نیست، اینجا تعریف مختصری از این دو اصطلاح و نیز اصطلاح گونه زبانی ارائه دهیم. گویشها شاخهای از زبان واحد هستند مثلا فارسی، تاتی، کردی، بلوچی، مازندرانی، گیلکی و ... گویشهای یک زبان ایرانی هستند که من آن را زبان ایرانی نخستین نامیده ام. به انواع هر گویش، لهجه می گویند، برای مثال فارسی دارای لهجههای تهرانی، اصفهانی، شیرازی، کرمانی و غیره است و گیلکی دارای لهجههای رشتی، لاهیجانی، رودسری، آستانه ای و ... و کردی دارای لهجههای مهابادی، سنندجی، کرمانشاهی، ایلامی و غیره هست. گویشها از نظر آوایی، واژگانی و دستوری با هم تفاوتهای بسیاری دارند و فهم آنها نیاز به آموزش دارد ولی لهجههای هر گویش معمولا تنها تفاوتهای آوایی و واژگانی دارد و فهم آنها نیاز به آموزش چندانی ندارد. مثلا یک نفر اصفهانی با یک تهرانی یا شیرازی به راحتی میتواند هم صحبت شود، ولی همین فرد اصفهانی وقتی با گویشور گیلکی یا مازندرانی و یا بلوچی روبرو میشود اگر نخواهد از فارسی که زبان میانجی به حساب می آید استفاده کند دچار مشکل می شود. هر لهجه دارای گونه های زبانی است که وابسته به شغل، تحصیل، سن و جنس گویشور است. مثلا یک مرد اصفهانی تحصیل کرده با یک مرد بیسواد اصفهانی تفاوت لهجه دارد. و یا یک جوان اصفهانی در مقابل افراد مسن لهجه متفاوتی دارد. شغل و جنس نیز در ایجاد گونههای زبانی تاثیر می گذارد. از کارکردهای زبان پرسیدید، کارکرد زبان یعنی نحوه استفاده روزمره از زبان در امور مختلف. مهمترین کارکردهای زبان عبارت است از ایجاد تفاهم و ارتباط، بیان عقیده، ارائه اطلاعات و کسب اطلاعات، حدیث نفس، یعنی فکر کردن و با خود حرف زدن و از دیگر کارکردهای زبان، فرهنگ سازی است به این معنی که از طریق زبان فرهنگ ساخته میشود و به نسلهای آینده منتقل می گردد. اما در سئوالتان از زبانشناسی و کارکردهای آن پرسیدید. زبانشناسی یعنی مطالعه علمی زبان، هر زبان را که طبق قواعد شناخته شده علمی مورد بررسی قرار بدهیم، مطالعه زبان شناختی کرده ایم و کسی که به این نوع مطالعه میپردازد زبان شناس نام دارد. کارکردهای علم زبان شناسی و اهداف آن عبارت است از توصیف زبان و نوشتن دستور زبان، مقایسه زبانها، طبقهبندی زبانها، بررسی و شناخت وضعیت گذشته زبانها، بررسی لهجهها و گویشها، آموزش زبان، فرهنگ نگاری بررسی زبان از نظر تولید و دریافت از طریق اندامهای گفتاری و دستگاه شنیداری و مطالعات صوت شناسی فیزیکی یا آکوستیکی. بد نیست اینجا اضافه کنم که گویش شناسی بخشی از زبان شناسی است که به مطالعه و بررسی گویشها می پردازد.
اینجا یک پرانتز باز کنیم. در مورد زبانشناسی گفتید که وظیفهاش بررسی علمی زبان است. در روزگار ما هر دانشی را به خصوص دانشهای علوم انسانی را به سنتی و مدرن تقسیم میکنیم. دیدگاه سنتی در مورد زبانشناسی بوده که به آن زبانشناسی تاریخی می توان گفت. کسانی آمدند و درباره زبان بحث کردند و یک سری نظریاتی هم مطرح کردند. رابطهای هم بین زبان و منطق هست. زبان و منطق بحث پیچیدهای دارد. وقتی که منطق ویتگنشتاین را میخوانیم میبینیم که مبانی زبانشناسی و منطق در هم تنیده شده است. الان ما در کشورمان بیشتر با کدامیک از این نظریات زبانشناسی سر و کار داریم؟
تاریخ زبانشناسی بحث مفصلی دارد. اصولا بحث مربوط به زبان از قرون قبل از میلاد، از زمان ارسطو و افلاطون و سقراط شروع شد، و بعد به تدریج آمده تا اینکه به قرن بیستم رسیده است. زبانشناسی جدید از قرن بیستم شروع شده، و شاید با پژوهشهای سوسور که او را پدر زبانشناسی نوین مینامند و بعد از سوسور نظریات و مکاتب مختلفی در زبانشناسی پیدا شده، مکتب ساختگرایی, مکتب گشتاری و غیره داریم. الان مطرح ترین مکتب، مکتب گشتاری است که زایشی هم به آن میگویند که الان در ایران هم در دانشگاهها این مکتب خیلی مطرح است.
بحث زبانشناسی یک بحث کلی است یعنی نمیتوانیم زبانشناسی را بگوئیم زبان شناسی فارسی یا انگلیسی یا فرانسوی، از استادان ایرانی آیا کسانی بوده اند که نظریات جدیدی را در مورد زبان ارائه داده باشند؟
متاسفانه هنوز در ایران راجع به زبانشناسی کسی نظریه جدیدی نداده و هر چه که ما داریم همان نظریاتی است که از زبان شناسی خارجی گرفته ایم.
پرسش بعدی درباره تاریخ زبان فارسی است. زبان فارسی در دستهبندی جهانی زبانها در چه شاخهای قرار میگیرد؟ و در این پیشینه تاریخی ما زبان فارسی را چگونه تقسیمبندی میکنیم: زبانهای هند و اروپایی و پس از آن زبانهای ایرانی. این زبان فارسی که ما الان درباره آن صحبت میکنیم چه پیشینه تاریخی را طی کرده تا به اینجا رسیده که ما به آن زبان صحبت میکنیم؟
زبان فارسی در شاخه زبانهای هند و ایرانی قرار دارد. این زبانهای هند و ایرانی، شاخهای از زبانهای هند و اروپایی است. شاخه هند و ایرانی به دو شاخه هندی و ایرانی تقسیم میشود شاخه ایرانی خود به چندین زبان تقسیم میگردد. که یکی از آنها فارسی است. زبان فارسی سه دوره باستان، میانه و نو دارد. فارسی امروز ما که همان فارسی نو است دارای لهجه های فراوانی است. امروزه زبان فارسی در کنار سایر گویشهای ایرانی به حیات خود ادامه می دهد.
ما الان آثاری مکتوب از زبان فارسی باستان و فارسی میانه هم در دست داریم؟
بله آثار نوشته بسیاری داریم. از طرفی ما علاوه بر رشته زبان شناسی همگانی، رشته زبانهای باستانی داریم که رشته وسیعی است و خیلی هم در آن کار می شود، استادان باستانی اصلا جدا هستند از استادان زبان شناسی همگانی. اصلا رشته زبانهای باستانی رشته جدایی است.
این زبان فارسی که به عنوان فارسی نو یا همان فارسیدری که ما درباره آن صحبت میکنیم، از لحاظ ساختار زبانی، از لحاظ واژگانی تحت تاثیر آن زبانهای میانه و باستان بوده، یا اصلا یک زبان مستقلی است؟
فارسی امروز مطمئنا تحت تاثیر زبانهای میانه و باستان است. گفتم این زبان دنباله زبان فارسی میانه و فارسی میانه هم دنباله فارسی باستان است. اگر در نظر بگیریم که ما یک زبان ایرانی نخستین داشتیم، وقتی از زبان هند و ایرانی جدا شده، بنابراین همه این زبانها، چه زبانهای باستان و چه گویشهای امروزمان، چون همه از یک مادر واحد منشعب شده اند, مطمئنا یک شباهتهایی با هم دارند. منتهی چون اصلشان یکی بوده، بعد در طول تاریخ از هم جدا شده اند تفاوتهایی پیدا کرده اند.
معمولا در تاریخ دورههای تحولی زبان خیلی طولانی است. شاید مثلا به یک هزاره برسد که یک زبان تحول بنیادینی پیدا کند. زبانهای ایران باستان، زبان فارسی میانه و فارسی نو، یک دوره طولانی تاریخی را در بر میگیرند، چه تفاوتهایی باعث میشود که حالا ما بیاییم این فاصلهگذاری را انجام بدهیم. تقریبا شاید نزدیک هزار و پانصد سال باشد که داریم با این زبان صحبت میکنیم. پس تفاوت خیلی زیادی با آن زبان میانه پیدا کرده که ما آمدیم یک اسم دیگری گذاشتیم؟ یا به خاطر مسائل تاریخی و فرهنگی است؟
فکر می کنم بیشتر مسائل تاریخی در آن موثر بوده، مثلا فرض کنید که فارسی میانه که شد فارسی نو، با آمدن اعراب به ایران بود، از بین رفتن ساسانیان بود، زبان فارسی برای مدتی کنار گذاشته شد، زبان عربی جای آنرا گرفت ولی خوب این فارسی به کل از بین نرفت. یعنی زبان رسمی شد زبان عربی، ولی زبان فارسی در خانوادهها بکار رفت و بعد دیگر مخلوط شدن این زبان عربی و زبان فارسی تا حدی زبان فارسی را تحت تاثیر قرار داد و تغییراتی در آن بوجود آورد.
یعنی می شود گفت آن دورهای هم که اشکانیان منقرض میشوند و جای پهلویس اشکانی را فارسی میانه می گیرد،تحت تاثیر وقایع تاریخی است؟
اتفاقا نامگذاری این زبانها در طول تاریخ بیشتر بستگی به همین دورههای تاریخی دارد که مثلا یک حکومتی میرود حکومت دیگری می آید یعنی پهلوی اشکانی به آن میگویند، پهلوی ساسانی میگویند، دقیقا ارتباط با مسائل تاریخی دارد.
زبان فارسی امروز همانطور که گفتید گویشها و لهجههای متفاوتی دارد. میخواستیم در مورد این توضیح بیشتری بدهید و آن تعبیری هم که خودتان فرمودید که بعضی میگویند کردی یا ترکی یا بلوچی زبان هستند یا گویش یا لهجه، این را برای ما روشن کنید ببینیم اصلا اینها از لحاظ ساختاری، زبانی یا واژگانی چه ارتباطی با زبان فارسی معیار دارند؟ آیا مستقل هستند؟ تبعیت می کنند از زبان فارسی معیار؟
اشتباهی که غالب افراد انجام میدهند این است که گویشهای موجود ایرانی را گویشهای زبان فارسی می دانند. در صورتی که گویشهای ایرانی شاخههایی از زبان فارسی نیستند، گویشها و زبانفارسی از یک زبان واحد که همان زبان ایرانی نخستین است منشعب شده اند. بنابراین این اشتباه است که بگوئیم گویشهای زبان فارسی یعنی اگر ما یک زبان ایرانی نخستین در نظر بگیریم زبان فارسی کنار گویشها قرار میگیرد نه اینکه گویشها منشعب شوند از زبان فارسی، تصور کنید چندین هزار سال پیش وقتی آریائیها از روسیه بطرف جنوب سرازیر شدند بخشی به هند و بخشی به ایران آمدند آنهایی که به ایران آمدند در ابتدا زبان واحدی داشتند که همان زبان ایرانی نخستین است این زبان بعدها به شاخههای متفاوتی تقسیم شد یکی از این شاخهها زبانفارسی نامیده شد، و سایر گویشهای ایرانی شاخههای دیگر این زبان واحد هستند بنابراین نباید گویشها را شاخهای از زبان فارسی بدانیم تعریف زبان و گویش و لهجه را قبلا بیان کردم کردی یک گویش ایرانی است و ترکی یکی از زبانهایی است که در ایران بکار میرود، چون از زبان مادری متفاوت است. گویشها از نظر آوایی، واژگانی و ساختاری استقلال دارند ولی چون همراه با زبان فارسی از زبان مادری واحدی منشعب شده اند مسلما شباهتهایی با هم دارند.
من به یک نکته ای در مورد زبان فارسی فکر میکردم اینکه آیا میتوانیم بحث زبان مدرن و زبان سنتی را در زمینه زبان فارسی مطرح کنیم؟ و این هم به دلیل واژه ها و کاربردهای متفاوتی است که زبان نسبت به گذشته دارد. آمدن اینترنت و رسانههای مدرن یکی از این دلایلی است که برای این بحث مطرح میکنیم. با توجه به این تکنولوژیهای نوینی که وارد شده، آیا ما میتوانیم قائل به این بشویم که زبانی که پنجاه سال پیش، به آن صحبت میکردند یک زبان سنتی به شمار میرود و زبانی که الان ما داریم صحبت میکنیم با این اصطلاحات وسیعی که در زمینه کامپیوتر، اینترنت، علوم مختلف دارد، یک زبان مدرن است؟
هر زبانی اگر در مقابل ورود واژههای بیگانه مقاومت کند و بتواند از قوانین واژه سازی که خود دارد استفاده کند و برای واژههای بیگانه وارداتی واژه بسازد مسلما توان به روز شدن را دارد، اگر منظورتان از مدرن شدن جلوگیری از واژههای بیگانه است و واژهسازی در مقابل آنهاست با تلاشی که فرهنگستان زبان ایران در اینباره انجام میدهد و با تلاش بسیاری دیگر از افراد علاقه مند به واژهسازی میتوانیم زبان امروز را در مقابل زبان سنتی زبان مدرن بنامیم.
یعنی شما از منظر واژهسازی و ساختن واژههای برابر با واژگان خارجی این را مطرح میکنید؟
بله، یعنی تغییرات زبان بیشتر روی واژهها است. اگر ما مثلا بگوئیم واژههای بیگانه که وارد این زبان شده پس حالا این زبان مدرن شده,صحیح نیست، وقتی که واژههای بیگانه وارد یک زبان میشوند آن زبان خراب می شود نه مدرن. ولی وقتی که ما این زبان را به روز بکنیم در مقابل واژههای بیگانه، خوب شاید بتوانیم آن موقع اصطلاح مدرن را برای آن بکار بریم.
ارتباط یک زبان با زبان دیگر برای بسیاری زبان ها اتفاق افتاده است. زبان فارسی در طول تاریخ ارتباطهای زیادی با اقوام مختلف داشته، که از قضا اکثر این اقوام هم مهاجم بودند. آیا یک زبان بدون ارتباط با زبانهای دیگر تا چه حد میتواند زنده بماند ؟ یا اگر زبانی آن بازیابی واژگانی و ساختاری را نداشته باشد آیا حیات اجتماعی او طولانی میشود یا در دوره کوتاهی آن زبان از بین میرود؟
زبانها برای زنده ماندن نیازی به این ندارند که با زبانهای دیگر برخورد داشته باشند. هر زبانی تا زمانیکه گویشور دارد زنده است. و وقتی که گویشوران خود را از دست میدهد مرگ آن زبان فرا میرسد. اتفاقا برخورد زبانها بصورت بیرویه و حساب نشده ممکن است زبانی را از بین ببرد. در برخورد زبانها با هم سه اتفاق ممکن است رخ دهد یکی اینکه زبان غالب زبان مغلوب را از بین ببرد. مانند جایگزینی زبان ترکی با زبان قدیمی ایرانی در آذربایجان یا جایگزینی زبان عربی با زبان قبطی در مصر، یا زبان عربی با زبانهای بابلی، آشوری و اکدی در بین النهرین. به هر حال وقتی که زبان غالب اثر می گذارد این نوع اولش است و یا ترکی با زبان یونانی و بیزانس یعنی ترکی فعلی، که ترکها حمله کردند به بیزانس، زبان یونانی را از بین بردند و زبان ترکی فعلی در آنجا باقی ماند، دیگر آنکه زبان مغلوب زبان غالب را از بین ببرد مانند برخورد زبان عربی با زبان فارسی پس از اسلام که زبان فارسی باقی ماند و زبان عربی را کنار زد، و دیگر اینکه دو زبان در کنار هم باقی بمانند و کاربرد هم زمان با هم داشته باشند مثل زبان انگلیسی و فرانسه در کبک کانادا و یا کاربرد هم زمان دو زبان انگلیسی و ایرلندی در ایرلند.
یکی از مسائلی که مدتهاست در زبان فارسی مطرح میشود ، شباهتها یا تفاوتهایی است که میان زبان نوشتاری و زبان گفتاری وجود دارد. به نظر شما آیا اینها بنیانهای واژگانی و ساختاری متفاوت دارند، این دو زبان فارسی نوشتاری و گفتاری؟ یا فقط یک گونهای از یکدیگر هستند. حالا کدامشان به نظر شما زبان سالمتری است؟ این نوعی که الان ما داریم صحبت می کنیم یا آن نوعی که روی کاغذ نوشته شده است؟
زبان فارسی علاوه بر لهجههایی مثل تهرانی، اصفهانی، شیرازی و جز آن، دارای گونهای از فارسی است که به آن فارسی معیار میگویند، فارسی معیار دارای دوگونه نوشتاری و گفتاری است، این دو از نظر واژگان و ساختار تفاوتی با هم ندارند و در واقع یکی هستند. تفاوت آنها در این است که فارسی معیار نوشتاری را مینویسیم و فارسی معیار گفتاری را از روی نوشته میخوانیم، آنچه با فارسی معیار متفاوت است فارسی محاورهای است یعنی فارسی که با آن حرف می زنیم، این نوع فارسی از نظر آوایی، و واژگانی و ساخت دستوری تفاوتهایی با فارسی معیار دارند مثلا وقتی در فارسی معیار میگوئیم، میگویم و یا میروم در فارسی محاورهای این دو فعل میشود میگم و میرم، ملاحظه میشود که در فارسی محاورهای چقدر کلمات را کوتاه میکنیم و یا واژگان مخصوص محاوره بکار میبریم، مثلا خانه میشود خونه، نان میشود نون، دندان میشود دندون، و غیره، بنابراین اینجا باید به این نکته تاکید بکنیم که این دو اصطلاح فارسی محاوره ای و فارسی گفتاری را با هم اشتباه نگیریم.
میتوانیم بگوئیم فارسی رسمی و فارسی محاورهای؟
فارسی رسمی تعریف دیگری دارد. اینجا که بحث فارسی محاورهای و فارسی معیار است. به هر حال فارسی محاورهای اصلا در طبقه بندی فارسی معیار قرار نمی گیرد، فارسی معیار دوگونه دارد گونه نوشتاری و گفتاری که اینها تنها تفاوتشان این است که یکی را مینویسیم و یکی را از رو میخوانیم، فارسی محاورهای را ما حرف میزنیم بنابراین خیلی فرق دارد با فارسی معیار. در واقع در مقایسه لهجهها و گویشها آنها را با فارسی معیار مقایسه می کنیم نه با فارسی محاورهای.
مثالهایی که در کتاب دکتر باطنی یا حتی کتاب آقای نجفی دیده امم، بیشتر تاکید شان روی این است که مردم خیلی بهتر و سالم تر از آن کسانی که اصحاب رسانه هستند، مینویسند و صحبت می کنند. آنها تحت تاثیر مسائلی مثل گرتهبرداری از ترجمهها، اصطلاحاتی را به کار میبرند که هیچ پیشینه ای در زبان فارسی ندارد. ولی مردم زبانشان را چون از پدرانشان شنیده اند و سینه به سینه وگوشبهگوش نقل شده، سالمتر و سلیستر صحبت میکند، شما به این معتقدید؟
بله، قبول دارم ولی آنچه جای بحث دارد همین است که ما به هر حال این دو تا حیطه را از هم جدا کنیم، وقتی بحث مردم میشود یعنی همان فارسی محاوره ای. توجه میکنید! در واقع فارسی معیار که میگوئیم فارسی آموزش است، یعنی در واقع همان است که ما مینویسیم. ما وقتی میخواهیم بنویسیم که به فارسی محاوره نمینویسیم، حالا ممکن است بعضیها اینرا بکار ببرند ولی خوب نوعی فارسی است که همه متوجه میشوند که فارسی معیار نیست، مثلا افرادی مثل صادق هدایت و دیگران که در داستان هایشان فارسی محاوره ای مینویسند.
من چیز دیگری میخواستم بپرسم، دیده ایم که تحصیلکرده های ما وقتی که صحبت میکنند خیلی راحت حرف میزنند ولی وقتی قلم بدست میگیرند میخواهند بنویسند به فارسی عجیب و غریبی مینویسند که اصلا قابل خواندن نیست....
همین است تفاوت فارسی گفتاری و نوشتاری، یعنی این باصطلاح نوشتن را ما آموزش باید ببینیم، اینها آموزش کافی ندیده اند، حرف زدن را در خانواده آموزش می بیند ولی مسئله نوشتن چیز دیگری است. من میگویم فارسی معیار همانی است که مینویسیم و همان است که تا آموزش نبینیم نمیتوانیم خوب بنویسیم باید آموزش ببینیم که خوب بنویسیم.
امروز به اشتباه یا به درست،زبان معیاری که مطرح میشود همان لهجه تهرانی از زبان فارسی است، از لحاظ علمی، دستوری، واژگانی و ساختاری و مسائلی که در زبان شناسی هست این معیار بودن توجیه علمی و اجتماعی دارد یا فقط به خاطر پایتخت بودن تهران است که این اتفاق افتاده؟ اگر فرضا، اصفهان یا شیراز پایتخت می شد آیا زبان فارسی معیار ما زبانی بود که با آن لهجه صحبت می شد؟
من گفتم زبان معیار یا فارسی معیار زبان آموزش است بنابراین فارسی تهرانی اصلا زبان معیار نیست. فارسی تهرانی خود لهجهای از فارسی است. مثل سایر لهجهها مثل اصفهانی، شیرازی، کرمانی. بنابراین هیچ فرقی با لهجههای دیگر ندارد. لهجهها هر کدام مشخصات آوایی و واژگانی خاص خود را دارند که مربوط به موقعیت جغرافیایی آنها است و معیار بودن ارتباطی به پایتخت بودن و یا پایتخت نبودن ندارد. این هم اصلا یک اشتباهی است که باز مردم میکنند فکر میکنند که مثلا فارسی معیار، فارسی تهرانی است. زبان معیار از نظر من فقط زبان آموزش است. یعنی در واقع آن چیزی که مینویسیم و میخوانیم این زبان معیار است. ولی تهرانی هم عین اصفهانی یک لهجه است لهجهای از فارسی.
اگر به رسانه ها نگاه کنیم میبینیم که در روزنامهها، رادیو و تلویزیون و حالا هم که اینترنت به آن اضافه شده، غلطهای فاحشی در زمینه جملهبندیها، استفاده از واژهها، استفاده درست از مبانی زبان وجود دارد، حالا با توجه به اینکه رسانه وسیلهای است که مردم مدام با آن در ارتباط هستند رادیو گوش میکنند تلویزیون میبینند، روزنامه میخوانند، میخواهم ببینم که آیا زبان از منظر رسانه تهدید میشود؟
بله البته می شود. رسانهها در تغییر زبان مردم سهم بسیاری دارند. بطور کلی وسایل ارتباط جمعی چون به زندگی مردم وارد میشوند باید مراقب باشند که واژهها و ساختمان وارداتی و یا غیر دستوری بکار نبرند چون مردم از آنها تبعیت می کنند.
زبان کارکردهایی مختلفی دارد. زبان علمی، زبان ادبی، زبان عامیانه، زبان ژورنالیستی و ... داریم. یکی از مهمترین کارکردهایی که زبان دارد در ادبیات است. بطوریکه میگویند شاعران و داستاننویسان یک زبان تازهای را میسازند. برخی هم معتقدند که شاعران با بر هم ریختن نظم طبیعی زبان یک نظم نوینی را در زبان رقم میزنند. زبان ابزار ارتباط انسانی در جوامع است این کارکرد اصلی زبان است من به عنوان یک روزنامهنگار میگویم که کارکرد اصلی زبان ارتباط بین مردم است. میخواهم ببینم شاعران و نویسندگان از این لحاظ که زبان جدیدی را ایجاد میکنند، آیا به زبان لطمه میزنند؟ و یا زبان مردم را تغییر میدهند؟ یا اینکه بنیانهای فکری و فلسفی و اندیشهای زبان را تقویت میکنند؟
ما زبان علمی داریم، زبان ادبی داریمف زبان هنری داریم، زبان عوام داریم و غیره، اینها هر کدام حوزه جداگانه و مخصوص به خود را دارند و هیچکدام دیگری را خراب نمیکند. ما با زبان ادبی شعر میگوئیم و داستان مینویسیم. با زبان علم، علم می آموزیم، با زبان هنری، هنر آموزش میدهیم، عوام زبان خودشان را دارند و هیچ کدام در حوزه دیگری وارد نمیشود. البته گاهی بعضی از مردم از افراد معروف حوزههای دیگر تقلید میکنند. مانند تقلید از هنر پیشگان، یا ورزشکاران یا هنرمندان معروف، ولی این تقلید زبان حوزههای دیگر را خراب نمیکند. آسیب به زبان وقتی وارد میشود که ساختهای وارداتی از زبانهای بیگانه وارد میشود.
هنر پیشهای که مثالش را میزنید از زبانی که در جامعه هست استفاده می کند و آنرا به صورت غلو شده نمایشی ارائه می دهد؟ یعنی زبان آن هنرپیشه هم بالاخره از یک جایی گرفته شده، یک نمونه مشابهی در جامعه دارد.
به هر حال این زبان از هر جا گرفته شده باشد، زبان مخصوص خودش است، حوزه خودش را دارد. زبانها هر کدام شاخههایی دارند که گفتیم و هر کدام به نحو خاصی بیانگر فرهنگی هستند، زبان عوام به هر حال فرهنگ خودش را نشان میدهد، شغل و حرفه خودش را نشان میدهد، به هر حال اینها هر کدام ویژگیهای خاصی دارند.
در گفته هایتان صادق هدایت را مثال زدید. آثار صادق هدایت را که میخوانید می بینید که استفاده خیلی قوی از زبان عامیانه کرده، مثلا در علویه خانم صادق هدایت از یک زبانی استفاده می کند که وقتی میشنویم احساس می کنیم وسط یک سری آدم عامی گیر افتاده ایم که از هر طرف داریم نوع گویش اینها را میشنویم. هدایت از آن گویش استفاده درستی هم کرده برای اینکه شخصیت پردازی خودش را انجام بدهد. اما در مقابل، نویسنده هایی مانند محمود دولت¬آبادی، یا هوشنگ گلشیری، از نوعی زبان دیگر استفاده میکنند. آیا از همه اینها می توانیم تحت عنوان زبان ادبی یاد کنیم؟ یا اینکه هر کدام از اینها از یک بخشی از جامعه زبان را گرفته اند و در داستانشان بکار برده اند؟
اگر ما قبول کنیم که هر جامعهای گونه های زبانی مختلف دارد، بخشهای مختلف، شاخههای مختلف آن زبان را بوجود می آورند. بنابراین نویسندهها هم نوشته هایشان نماینده بخشهای مختلف جامعه است. یک نویسنده، زبان بخش عوام را منعکس میکند، نویسنده دیگر زبان قشرهای دیگر را. نویسنده دقیقا شخصیتهایی که در داستان میآیند زبان آنها را منعکس میکند و به نظرم اینها اصلا ضرری به زبان نمیرساند. اتفاقا معروف است که بعضی از این داستان نویسان ویژگی دارند که اسمش را هنجار گریزی میگذارند، هنجار گریزی یعنی دوری کردن از قوانین معمول زبان، و به نظرم ادبیات همین است. ادبیات یک ویژگی اش هنجار گریزی از قوانین معمول زبان است.
یکی از ویژگی های زبان فارسی امروز ما این است که با زبان و ادبیات هزار و چند صد سال پیش به راحتی ارتباط برقرار می کنیم. ما همیشه در طول تاریخ در معرض حمله اقوامی بوده ایم که هر کدام از اینها قرنها بر ایران حکومت کردند. اقوام یونانی، عرب، مغولها و ترکها... اینها در دورههای تاریخی مختلف به ایران حمله کردند. آن چیزی که باعث شده زبان فارسی به آنها غلبه بکند نه آنها به زبان فارسی، چه بوده است؟ آیا فرهنگ ایرانی باعث شده که زبان قوت پیدا بکند یا تعصبی که مردم به زبانشان داشتند باعث شده این زبان در این سالها با توجه به این حملاتی شده حفظ شود؟
اینکه ایران و ایرانی فرهنگ والایی دارد در آن شکی نیست. این فرهنگ والا باعث میشود که ایرانی به راحتی فرهنگهای وارداتی را نپذیرد، و مخصوصا در حفظ زبان و سنتهای خود پافشاری کند. حمله اقوام مختلف و نیز حمله اعراب به ایران نتوانست زبان فارسی را از بین ببرد. ولی اینکه گفته شود زبان فارسی از هزاران پیش تا کنون تغییر نکرده است صحیح به نظر نمیرسد. مسلما فارسی امروز با فارسی شاهنامه یکی نیست و تغییراتی در آن ایجاد شده است. فارسی امروز در مقایسه با گذشته از نظر ساخت سادهتر شده، و از طرفی واژههای بسیاری در آن وارد شده است. درست مثل انگلیسی امروز در مقایسه با انگلیسی زمان شکسپیر، ولی اینکه ایرانیان امروز شاهنامه را براحتی میفهمند و میتوانند بخوبی بخوانند و تفسیر کنند علت آن علاقه آنها به شاهنامه است. شعر امروز مثل اشعار شاملو و اخوان ثالث با اشعار حافظ و فردوسی از لحاظ زبانی تفاوت بسیار دارد. بنابراین اینطور نیست که بگوئیم زبان فارسی در طول زمان هیچ تغییر نکرده.
بحث تغییر مدنظرم نبود، بحث این بود که این ارتباط فرهنگی حفظ شده، بین ما و زبان حافظ، زبان مولانا، زبان نظامی. مثلا نظامی در یک مقطع زمانی و در جایی زندگی میکرده که اصلا الان به آن زبان حتی صحبت هم نمی شود. بحث این ارتباط فرهنگی است. ارتباط فرهنگی که بین آن زبانی که با آن ساختار متفاوت در آن دوره تکلم میشده و این زبانی که الان ما داریم با آن صحبت میکنیم. این ارتباط حفظ شده، حالا آن علاقه به شاهنامه هست، آن عرق فرهنگی ایرانی هست، یعنی تمام اینها دخیل میشود. مدنظرم نبود که زبان تغییر نکرده. مسلما زبانی که الان داریم با زبان حتی پنجاه سال پیش هم تا حد زیادی تفاوت کرده است، نکته دیگر هم اینکه امروز مسائل تکنولوژیکی و علمی زیادی را داریم که همه اینها باعث شده واژههای بیگانه زیادی وارد زبان فارسی بشود. به نظر شما این تعداد قابل توجه واژه غیر فارسی در زبان، آیا به زبان فارسی آسیب میرساند یا برعکس باعث تقویت توان واژهسازی و بروز شدن زبان میشود؟ . بفرمایید جایگاه فرهنگستان زبان و ادب در این زمینه چیست و چه وظیفهای در حفظ زبان دارد؟
قبلا هم گفتم مطمئنا ورود واژههای بیگانه به زبان آسیب میرساند و باید جلوی آن گرفته شود. البته فرهنگستان که فعلا مشغول واژهسازی است تنها وظیفهاش واژهسازی نیست، بلکه مواردی چون برنامهریزی زبان، فرهنگنگاری، دستورنویسی و بررسی و حفظ و حمایت از گویشهای ایرانی نیز از وظایف فرهنگستان است.
یک تکنولوژی وارد کشور ما شده است به اسم کامپیوتر، ما میآئیم اسم خودش را عوض میکنیم و اسمی برایش جایگزین میکنیم و به آن رایانه میگوئیم. اما این وسیله تکنولوژی و فرهنگی را با خودش وارد میکند. فرهنگ استفادهای هم نیاز دارد. کاربر این وسیله هیچ وقت نمی گوید که من این پرونده را در سخت افزار خودم نگهداری کردم. میگوید این فایل را در هارد سیستم save کردم. و از این زبان و واژه ها به راحتی استفاده میکند و همه کسانی که از این ابزار استفاده میکنند متوجه میشوند. من منظورم این بود که تکنولوژی، زبان جدیدی را با واژگان خاص خود در زبان فارسی وارد می کند. وقتی که وارد دنیای جوانان میشویم میبینیم با واژههایی صحبت میکنند که برای ما غریب است، منظورم بیشتر روی این نوع نگاه به زبان است که این تا چه حد به زبان آسیب میزند؟ آیا اصلا آسیب میزند؟ اصلا ما باید جلویش را بگیریم؟ یا باید بگذاریم سیر طبیعی خودش را طی کند؟
مطمئنا آسیب که میزند، و فکر میکنم در هر جامعهای که فرهنگستان دارند، یا جوامع پیشرفته به هر حال تلاش می کنند که جلوی ورود واژههای بیگانه را به زبان بگیرند. ولی اینکه حالا از پس آن برمی آیند یا نمی آیند آن یک چیز دیگر است. تلاش را باید کرد. مثلا فرض کنید که در رشته پزشکی. چند روز پیش رفته بودم دندانپزشکی دیدم آقای دندانپزشک چنان این واژههای خارجی را بکار میبرد انگار زبان مادری اش است. اصطلاحات عجیب و غریب که من تعجب کردم، گفتم این فرهنگستان سالها نشسته مثلا واژههای پزشکی میسازد و عکس العمل جامعه پزشکی چنین است. و خوب به هر حال می دانید کاربرد توسط مردم چیز دیگر است و نقش واژهسازی و برنامه ریزی برای حفظ زبان یک چیز دیگر، واقعا باید تلاش کرد. اگر رها کنند اصلا زبان فارسی بعد از مدتی دیگر زبان فارسی نیست. فقط ممکن است مثلا چند تا فعل فارسی را ما به کار ببریم. تمام واژههایش بشود خارجی. به هر حال نظر من این است که باید تلاش را کرد و این که حالا جامعه اینرا میپذیرد آن یک مسئله دیگر است.
خوب پس اینجا نقش فرهنگستان زیر سئوال نمیرود؟ ببینید فرهنگستان در این سالها که دارد واژهسازی میکند بخشی از واژههایی را که جایگزین کرده، مردم به شکل طنز استفاده میکنند. این به نظرم یک آسیب بزرگی است برای فرهنگستانی که وظیفه سنگینی را بدوش دارد و می خواهد از زبان حفاظت کند و صیانت از زبان را بعهده دارد.
فکر میکنم اینجا برمیگردد به سیاست، به هر حال واژههایی که فرهنگستان میسازد اگر پشت آن قدرت باشد و با قدرت در جامعه به کار برود و مثلا دولت شدیدا پشت قضیه باشد و مردم مجبور باشند آن واژه را بکار ببرند خوب اثر دارد ولی وقتی آنها واژه را میسازند و مردم هم دارند کار خودشان را می کنند این را فکر میکنم دیگر کاری نمیشود کرد.
ببینید ما وسیلهای را میآوریم و تکنولوژیش را وارد میکنیم، مثل کامپیوتر، موبایل یا تلفن، تلویزیون، چه اصراری داریم وسیلهای را که دیگران ساخته اند و ما از آن استفاده میکنیم اسمش را تغییر بدهیم. ۵۰ سال است که تلویزیون آمده در ایران، همه به اسم تلویزیون میشناسند بعد از ۵۰ سال یک باره میخواهیم بیاییم این واژه را از مردم بگیریم،یا اصطلاحات دیگر، میخواهم ببینم چه اصراری بوده که فرهنگستان آمده این کار را کرده، یکسری واژههای خارجی که خوب هنوز وارد نشده، میآیند برایش واژه میسازند و خیلی خوب هم جواب میدهد. مثل تلفن همراه که مردم عامی هم از این کلمه استفاده می کنند. ولی فرهنگستان به نظرم بی توجه به نقش و کاربرد و کارکرد واژهها و آن وسایلی که در اختیار مردم است گاهی این واژه سازی را انجام می دهد. اگر به پیشینه اجتماعی و تاریخی آن هم نگاه کنیم شاید خیلی راحت تر بشود این واژه ها را تغییر داد.
الان فکر نمیکنم فرهنگستان دیگر برای تلفن و تلویزیون واژه جدید بسازد. تلاشش فعلا برای واژههای جدید است. می گویند واژه هایی را که جا افتاده بگذاریم باشد. دیگر کاریش نمیشود کرد. حتی واژههای عربی که دیگر جا افتاده در زبان فارسی، با آنها هم دیگر کاری ندارند. می گویند اینها شناسنامه ایرانی گرفته اند. فرهنگستان دارد روی واژههایی که تازه وارد میشود کار میکند. واقعا هم همانطور که گفتید چیزی که در دهان مردم جا افتاد اصلا امکان تغییرش نیست.
در منطقه جغرافیایی که ما زندگی میکنیم کشورهایی هستند که از لحاظ فرهنگی سابقه مشترکی با ما دارند. و زمانی بخشی از کشور ما بودند و زبان و فرهنگ مشترک با ما داشتند: افغانها، تاجیکها و ... اینها به زبان فارسی صحبت میکنند. شباهتها و تفاوتهای ساختاری بین زبان فارسی ما و زبان فارسی آنها چه چیزهایی است؟
دری افغانی و تاجیکی لهجههایی از زبان فارسی اند. درست مانند تهرانی، اصفهانی، مشهدی که لهجههایی از زبان فارسی هستند منظورم اینست که اینها را زبان جداگانهای نباید بدانیم. دری افغانی و تاجیکی هم مثل سایر لهجههای فارسی دارای ویژگیهای آوایی، واژگانی و گاهی ساختاری مخصوص به خود هستند. پس از فروپاشی شوروی و باز شدن درهای جمهوریهای استقلال یافته شوروی سابق، من پس از سفری که به تاجیکستان داشتم کتابی با عنوان فارسی ایران و تاجیکستان نوشتم، این کتاب از انتشارات وزارت خارجه است و در سال ۱۳۸۴ چاپ شده، در این کتاب تفاوتها و شباهتهای این دو نوع فارسی را یعنی فارسی تاجیکستان و فارسی ایران را برشمردم. البته دری افغانی و تاجیکی در مقایسه با سایر لهجه های فارسی امروز ویژگیهای بیشتری از فارسی دری را در خود حفظ کرده اند، البته می دانید فارسی دری آغاز فارسی امروز است، ولی دلیل این امر یعنی اینکه حفظ ویژگی های زبانهای ایرانی باستان ویژگیهای بیشتر فارسی دری، در دو گونه زبانی تاجیکی و دری افغانی حفظ شده است. این است که بر خلاف فارسی رایج در ایران که زبان علم و ادبیات شده، صیقل یافته و به عبارتی سادهتر شده، این دو لهجه تنها زبان خانواده بوده، بنابراین طبیعی است که ویژگیهای زبان قدیم را بیشتر در خود حفظ کنند. درست مانند حفظ این ویژگیها در گویشها و روستاهای ما، یعنی در گویشهای روستاهای ما بسیار بیش از حفظ آنها در زبان فارسی است. میدانید بسیاری از ویژگیهای زبانهای قدیمی را ما الان در گویشهایی که در روستاهایمان به کار می رود میتوانیم ببینیم، و این دقیقا همین حالتی است که مثلا در تاجیکستان وجود دارد. زبان فارسی در تاجیکستان زبان خانواده بوده، زبان علم آنها برای مدت زیادی زبان روسی بوده، اینگونه بوده که اینها بیشتر این ویژگیهای قدیمی را در خود حفظ کرده اند.