دوره ابتدایی؛ شناخت فرصتهای مطلوب تربیتی
اهمیت دوره ابتدایی در جهت رشد و شکوفایی استعداد دانش آموزان تا این اندازه اهمیت دارد که در تعریف نظام جدید آموزشی به دوره «اساس» نام گرفته است. به دلیل این اهمیت و نقشی که معلمان و مدیران این مقطع تحصیلی در رشد تربیتی و آموزشی دانش آموزان به عهده دارند تا دورههای تحصیلی آینده شکل بگیرد؛ لازم است کارکردهای مهم این دوره از نگاه فعالیت آموزشی و پرورشی شناخته شود تا جایگاه فعالیت مدیران و معلمان مجال بررسی پیدا کند. از جمله کارکردهای مهم این مقطع تحصیلی میتوان به امور زیر اشاره کرد: رشد ارزشها: دوره کودکی به واسطه روح مستعد و آماده فراگیر برای آموختن، زمینه ای را ایجاد میکند که هر فعالیتی مانند نقشی بر سنگ ماندگار باقی بماند. تحویل گرفتن روحهای مستعد دانش آموزان در مدارس ابتدایی این فرصت طلایی را به معلمان و مدیران این مدارس میدهد تا بهترین بهره را برای ظهور و تجلی ارزشها در کودکان بگیرند.
رشد اجتماعی: جایگاه رشد اجتماعی در خصوصیات رفتاری قابل مشاهده است. هر رفتاری برمبنای ارزشهای آموخته شده و شکل جسمانی خاص خود در کودک ظاهر میشود. ورود کودک به دبستان آمیخته با رفتار خاصی است و این وظیفه مدرسه است که این رفتار را تعدیل یا الگوسازی کند و از این طریق است که تطابق رفتارها با ارزشهای انسانی و الهی امکان پذیر میشود.
رشد عقلانی: ذهن آماده دانش آ موز در ارتباط با روح و جسمش زمینه ای را ایجاد میکند که پایه اولیه آموزش در این دوره تحصیلی میشود. شاید بتوان مهمترین نقش مدارس ابتدایی را در عقلانی کردن و ظهور تفکر در دانش آموزان به حساب آورد. فعالیتی که اگر دقیق شناخته شود، زیربنای بسیاری از فعالیتهای دیگر خواهد بود. در این بررسی نمیتوان از کوششها و تلاشهای بسیاری از مدارس موفق در دوره ابتدایی که مرهون مدیران و معلمان موفق هستند چشم پوشی کرد، اگر چه این قبیل فعالیتها جای تامل دارند.
اما در نگاه کلی موارد و موضوعاتی وجود دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
۱-در شیوههای اجرایی مدارس ابتدایی گاهی در میان مدارس ابتدایی یک منطقه تعدد شیوهها و برنامهها را میتوان به وضوح مشاهده کرد. این کثرت روشهای اجرایی اگر چه از یک برنامه واحد پیروی میکند، اما نتایجی که به دست میآید یکسان نیست. از این رو گاهی یک دبستان برنامههایی را در طول سال تحصیلیاش اجرا میکند که مدرسه نمونه آن در همان منطقه از عهده آن برنمی آید. این اختلاف سطح اجرایی به گونه ای است که هر سال فاصله مدارس مطلوب را از مدارس موجود بیشتر میکند.
۲-مدیریت که نقش محوری فعالیتهای آموزشی و تربیتی را در مدارس به عهده دارد در دوره ابتدایی جایگاهش حساس تر و با اهمیت تر است. مدیرانی در این دوره موفقاند که بتوانند پاسخ منطقی و مناسبی برای رویکردهای ارزشی و عقلانی و اجتماعی کودکان در مدارس ایجاد کنند. بر خلاف گروهی از مدیران که تمام فعالیت خود را در زیباسازی در و دیوار مدرسه و امور ظاهری صرف میکنند و از آنچه اهداف زیربنایی است، غافل ماندهاند. اگر چه نقش حیاط مدرسه و رنگ و روی کلاس درس را در آموزش پایدار و نقش غیرمستقیم آموزش نمیتوان از یاد برد، اما فقط در این مرحله ماندن و در طول سال تحصیلی متناسب با هر فصل فضاسازی ظاهری برای دانش آموزان کردن، تحول اندیشه ای ایجاد نخواهد کرد.
۳-معلم با تعریف خاص خودش در دوره ابتدایی، یعنی ماهیت بخش و ایجاد فلسفه اصلی در زندگی برای کودکان؛ این اصل زیربنای یادگیری است. معلمی که جایگاه یادگیری را بر اصل سواد خواندن و نوشتن به کودکان عرضه میکند، آموزش دیروز را در بستر امروز عرضه کرده که نمیتوان انتظار ظهور ارزش هاو خلاقیت و توانایی ایجاد ارتباط مطلوب با محیط را در فراگیران و دانش آموزان چنین معلمی انتظار داشت. بیشترین هزینه ارزشی در دورههای بالاتر تحصیلی از سوی این معلمان بر نظام آموزشی تحمیل میشود که هزینههای معنویاش از بعد مادی آن به مراتب فراتر است.
۴-نادیده گرفتن نقش خانوادهها و اولیا در آموزش و تربیت؛ در ابعاد ارزشی و رفتاری و اجتماعی اگر اولیای دانش آموزان نقش پشتیبانی و حمایت از فعالیتهای مدرسه را داشته باشند، بسیاری از آسیبهای رفتاری و اجتماعی از دوران اولیه تحصیل خود به خود مرتفع خواهد شد. نقش سایه ای اولیا و پدران و مادران در کنار مدرسه، نداشتن برنامه ای برای جذب تربیتی و آموزشی اولیا در مدارس، عدم ارتباط واقعی معلم با اولیای دانش آموزان از مولفه های جدایی خانه و مدرسه در طول یک سال تحصیلی است.
با توجه به طرح این موضوعات و جایگاه آنها در مدارس ابتدایی برای توجه به نقش و اهمیت زیربنایی به مدارس ابتدایی، نکات زیر اهمیت دارد:
۱-تخصصی کردن مقطع ابتدایی از حیث نظام مدیریتی و تعیین معلمان برای آموزش و تربیت کودکان. این تخصص لازمهاش داشتن مهارت در یادگیری و وجود برنامه آموزشی مناسب است.
۲-اگرچه نظام ارزیابی و راهنمایان آموزشی در دوره ابتدایی بر روند فعالیت این مدارس نظارت دارند، اما این شیوه نظارتی جز انتقال روزانه فعالیتهای آموزشی و بهداشتی مدارس وظیفه ای دیگر ایفا نمیکند. جلوگیری از خلاهای تربیتی و آموزشی با پیگیریهای مناسب رمز موفقیت در ارزیابی فعالیتهاست.
۳-ایجاد زمینه مناسب برای ورود متخصصان و دبیران موفق به مقطع ابتدایی از جهت شناخت شیوههای یادگیری و نحوه آموزش و کمک به رفع نواقص موجود، نگاهی این چنین به مدارس ابتدایی به صورتی که یک استاد دانشگاه چند روز در هفته در کنار دانش آموز و معلم ابتدایی باشد یا دبیر موفق یک دبیرستان ساعاتی از تدریس خود را در این مدارس اجرا کند، خود به خود سبب رفع بسیاری از کاستیها خواهد شد.
۴-متاسفانه در اهداف تربیتی و آموزشی بین دورههای مختلف تحصیلی یک جدایی مشاهده میشود. رفع این معضل با یک نگاه مدیریتی متحول امکان پذیر است تا بتواند پیوند واقعی و مفهومی مناسب بین دورههای مختلف تحصیلی ایجاد کند. مهمترین اثر این پیوند، اشتراک در حیطههایی است که به آنها اشاره شد و نتایجی که در تعلیم و تربیت به دنبال آنها هستیم.
۵-بهره گرفتن از شیوههای مناسب پیوند بین اهداف تربیتی و آموزشی خانه و مدرسه، بهترین عامل در انتقال این موضوعات معلمان موفق مدارس ابتدایی و معلمان همان مدرسه هستند. اختصاص دادن جلسات انجمن اولیای مدارس به صحبتهای تکراری یا انتقال برخی کلمات و واژههای تخصصی و علمی در روان شناسی و مشاوره، دردی از کاستیهای تربیتی و آموزشی کودکان را درمان نخواهد کرد، از این رو باید به دنبال واقعیتهای موجود گشت و بالاترین واقعیت آن شناختی است که معلم مجرب و آگاه ابتدایی به دانش آموزان خودش دارد.
نویسنده: محمدرضا رضایی