چگونه پر خاشگری دانشآموزان را کاهش دهیم؟
نویسنده: رونالد-پاتریشیا پاترافرون
برگردان: مهدی مجردزاده کرمانی
درهنگام خشم چه میکنید؟
در روزگاران پیشین، زن و شوهر جوانی از کوه بلندی بالا رفتند. در بالای کوه، پیر دانایی را دیدند، پیر، جایی را برایشان باز کرد تا بنشینند. آنگاه گفت: «هر مطلبی که داشته باشید، میتوانید از من بپرسید». آنها معنای زندگی را پرسیدند.
پیر پاسخ داد:
آنها رمز خوشبختی را سؤال کردند. پیر، نسخهاش را نوشت. آنها اسرار جهان را پرسیدند. پیر جواب داد. آنگاه سؤال سختی را پرسیدند که: "ای خردمند بزرگ، ما بسیار دچار خشم میشویم.در هنگام خشم،یکدیگر را آزار میدهیم. چه کنیم؟" ناگهان پیر دانا به آنان خیره شد. آنگاه قلم خود را به دو نیم کرد و نفرین گویان به غار خود برگشت. در آستانهٔ غار، رویش را برگرداند و غرید: "افسوس،اگر من پاسخ این پرسش را میدانستم.ناچار نبودم تنها بر بالای این کوه زندگی کنم."
تعریف خشم
خشم، واکنشی احساسی و هیجانی خود به خود است، نسبت به تهدیدی حقیقی یا خیالی. برای از میان برداشتن تهدید، به نیرو وانگیزه کافی احتیاج دارید. هر چه میزان تهدید بیشتر باشد، میزان برانگیختگی بالاتر است و به انگیزهٔ بیشتری برای از میان برداشتن تهدید احتیاح پیدا میکنید. تهدیدی که باعث ایجاد خشم میشود، میتواند حقیقی یا خیالی باشد.
مکتبهای گوناگون روانشناسی، دربارهٔ خشم نظرات متفاوتی ارائه میدهند. از دیدگاه «سایکو آنالیز»(روان کاوی یا روانتحصیل گری)، خشم که در پرخاشگری تجلی مییابد، به وسیلهٔ فرایندهای خودکار ایجاد میشود. از این دیدگاه، ابراز خشم به تخلیه هیجانی و کاهش هیجان میانجامد.
دیدگاه شناختی، خشم را به منزله مجموعهای از شناختها، رفتارها و الگوهای برانگیختگی فیزیولوژیکی در نظر میگیرد و از دیدگاه رفتاری، خشم از طریق یادگیری ایجاد شده است و بنابراین، از طریق یادگیری هم میتواند تغییر کند. ولی آنچه که جای تردید ندارد این است که از هر دیدگاهی به مسألهٔ خشم و پرخاشگری نگریسته شود و علت آن هر چه باشد، اثرات نامطلوبی در روابط بین فردی بر جا میگذارد. و علاوه بر این، میتواند درون ریزی شود و به مشکلات روانی و جسمی، مثل زخم معده، سردردهای میگرنی، افسردگی و...بینجامد.
نتایج پژوهشهای گوناگون حاکی از آن است که ملاحظات رفتاری-شناختی، در مشکلات رفتاری نوجوانان، تغییرات معنی داری ایجاد میکند. یکی از روشهای شناختی-رفتاری که کارایی آن در درمان و مهار خشم تأئید شده است، درمان عقلانی- عاطفی-رفتاری است. این روش درمانی، مبتنی بر «نظریهی الیس» است. در این دیدگاه، خشم به علت تأثیر افکار غیرمنطقی بر احساسات و رفتار افراد ایجاد میشود و درمان آن نیز به وسیلهٔ تصحیح افکار غیر منطقی و جایگزین کردن افکار منطقی صورت میگیرد شیوه آموزشی ما هم در این طرح مبتنی برهمین روش است. برنامه آموزشی که در اینجا قصد ارائه آن را داریم، در جهت ایجاد تغییر دائمی در دانشآموزان طراحی شده است هدف، ارائه راه حل فوری و موقتی نیست. وظیفه شما دشوارتر از این است، زیرا الگوهای رفتاری و فکری شما طی سالها و به تدریج ایجاد شدهاند و بنابراین، تغییر سریع و به یکباره آنها امکانپذیر نیست. اگر با تعهد کافی به برنامههایی که گفته میشود عمل کنید، میتوانید با خشم خود برخوردی جدید و مؤثر داشته باشید.
مدل DBC
هر احساس یا عاطفهای، پاسخ پیچیدهای است که از سه جرء شناختی، فیزیکی و ذهنی تشکیل میشود. در جزء شناختی که بیشتر مورد توجه روانشناسان شناختی قرار میگیرد، به این امر توجه میشود که اشخاص چگونه میاندیشید و چگونه اطلاعات را پردازش میکنند. در حالت خشم، اندیشه و طرز پردازش اطلاعات تغییر میکند. وقتی که احساس بروز داده میشود، در بدن سلسله واکنشهایی را تولید میکند که این بعد، فیزیکی است. یکی از واکنشهای مهم جسمانی در شرایط دست دادن احساس خشم، واکنش جنگ و گریز است. این واکنش سلسله فعالیتهایی را ایجاد میکند که شما را برای برخورد با حادثهٔ روی داده، مهیا میکند.
علاوه بر واکنشهای فیزیکی وشناختی، احساسات، واکنش ذهنی نیز ایجاد میکنند که اندازهگیری درست و دقیق آن امکانپذیر نیست. به همین دلیل در پژوهشها به جنبهٔ ذهنی احساسات توجه نمیشود.
در اینجاد بر اساس مدل ارائه شده به چگونگی کنترل خشم با ارائه یک مثال فرضی میپردازیم:
پریسا دومین فرزند یک خانواده ۵ نفری است و افراد زیر در دوران کودکی او نفش داشتهاند:
مادر: در کودکی، مادرمان خانهدار بود. بعدا به طور نیمه وقت کار میکرد. مادرم پیوسته یا ما را به ستوه میآورد و یا بر سر پدرمان فریاد میکشید. وقتی نزاع و مشاجرهای میان او و پدرم بروزمیکرد، مادرم اشیایی را به سمت پدر پرتاب میکرد. هر وقت از او سؤال یا خواستهای داشتم، با جواب «حالا وقتش نیست» او مواجه میشدم. اما وقتی روحیه خوبی داشت، آواز میخواند و مزاح میکرد. اما مرتب انتقاد میکرد و عیب و ایراد میگرفت. به نظر میرسید، هر کاری میکنم او راضی نمیشود.
پدر: پدرم مکانیک بود و ساعاتی طولانی کار میکرد. هرگز زیاد حرف نمیزد، اما وقتی عصبانی میشد، ناسزا میگفت.
معمولا با وستانش به گردش میرفت. همیشه با صدای بلند با مادرم مشاجره میکرد.
مادر بزرگ مادری: بسیار عیبجو و بهانهگیر بود. منزلش از خانه ما یک ساعت فاصله داشت، به همین دلیل یکدیگر را زیاد میدیدیم.
پدربزرگ پدری: او را زیاد به یاد ندارم.
خیلی کوچک بودم که مرد. اماهمین اندازه به یادم هست که آدم راحتی بود و به نظر ملایم و خوش بر خورد میرسید.
تونل زمان
اشخاص متفاوتی که در زندگی میبینیم، اغلب به شکلی با گذشته ما ارتباط دارند. به همین دلیل است که اغلب اشخاص در برخورد با دیگران و موقعیتها، با توجه به گذشتهها رفتار میکنند و برای همین، واژهٔ «تونل زمان» را انتخاب کردهایم. تونل زمانی اغلب یکی از علل خشم بیتناسب و خطای شناختی است.
پریسا مثال خوبی در این مورد بود. از آنجا که او از مادرش عبارات انتقادی متعددی شنیده بود، هر مخالفت ساده یا پیشنهاد مفید را به حساب انتقاد از خودش تلقی میکرد. حتی وقتی اشخاص با لحنی دوستانه و به تناسب از او انتقاد میکردند، همان گونه واکنش نشان میداد که در برابر مادرش نشان میداد و این عبارتها به ذهنش میرسید: «خیال میکنند که کی هستند؟» چرا دست از سرم بر نمیدارند؟!چرا همه این اندازه انتقادگر هستند؟»
اینها جملگی افکاری بودند که او در کودکی تجربه کرده بود و در برخورد با هر انتقاد، به یاد انتقادهای مادرش میافتاد و به گونهای واکنش نشان میداد که انگار یک کودک است و به شدت مورد انتقاد قرار گرفته است.
باورهای دیرینه
تونل زمان ناشی از نوعی یادگیری به نام «یادگیری واکنش شرطی» شده است.
همه ما دارای واکنشهای شرطی شدهای هستیم که در طول مدت عمر ما ایجاد شدهاند. واکنشهای شرطی شده نقش مهمی را در زندگی روزانهٔ ما ایفا میکنند و سبب میشوند، بدون اینکه آگاهانه فکر کنیم، عملی را انجام دهیم. متأسفانه برخی از واکنشهای شرطی شده ما، مانند واکنش پریسا در برابر مخالفتها و انتقادها، روی عملکرد مؤثر ما تأثیر نامطلوب میگذارند. اگر آنها را بشناسیم، میتوانیم به مرور زمان خودمان را شرطی کنیم و در برابر مخالفتها انتقادها، واکنش بسیار مؤثرتری رائه دهیم.
وقتی مجموعهای از واکنشهای شرطی شده روی زندگی شما اثر میگذارند، بهتر است به آنها برچسب توصیفی بزنید تا به راحتی آنها را شناسایی کنید. به این برچسبها نام «باورهای دیرینه» دادهایم. وقتی پریسا جوان بود، مادرش به شدت رفتاری انتقادگرانه داشت. پریسا میگفت، انگار هرگز کار درستی انجام نمیدادم.
هر کاری میکردم، نمیتوانستم او را راضی کنم. در ضمن، مادرش سرد و بیتفاوت بود و برای فرزندانش وقت کمتری میگذاشت. وقتی که پریسا به این موضوع توجه کرد، نتیجه گرفت که مادرش در نشان دادن مهر و محبت خود از توانایی کافی برخوردار نبود و پریسا هم برای پیوند برقرار کردن با مادرش میخواست هر طور شده است او را راضی کند. از آنجا که مادرش کمال طلب بود و انتظاراتش را با حقیقت فرزندانش تطبیق نمیداد، به ندرت از کارهای فرزندانش راضی میشد. در نتیجه، پریسا کم کم به این نتیجه رسید که انجام کار درست از او ساخته نیست. برای همین، وقتی پریسا مرتکب اشتباه میشد، احساس خشم فراوان میکرد و در مقام سرزنش و تحقیر خودش حرف میزد:
و این واکنشهای شرطی شده اغلب حالت ناهشیار دارند و باید آنها را به درستی شناسایی کرد. پس باورهای شکل گرفتهٔ خود را به ترتیب زیر مرور کنید:
۱- باورهایی که درباره خودتان دارید.
۲- باورهایی که درباره دیگران دارید.
۳- باورهایی که درباره دنیای پیرامونتان دارید.
تفکرات خشم برانگیز و انواع خطاهای شناختی
خطاهای مخدوش میتوانند، جانور خشم را در شما بیدار کنند. اگر طرز برخورد با اندیشهها را بیاموزید، میتوانید خشمتان را کنترل کنید. درضمن میتوانید، رفتارهایی را انتخاب کنید که نیازهایتان را به طرز مؤثرتری برطرف سازد.
۱- تعمیم مبالغه آمیز
تعمیم به ایدهای اطلاق میشود که کاربردی فراگیر دارد. در زندگی روزمره همه انسانها، موقعیتهای بسیاری پیش میآیند.
اگر ما مجبور به برخورد با هر موقعیتی بودیم و مسائل را به تنهایی ارزیابی میکردیم، کلافه میشدیم. به همین دلیل است که مسائل تعمیم داده میشوند. تحت تأثیر این خطای شناختی زندگی محدودتر میشود. تعمیم مبالغه آمیز اغلب با مطلق گرایی همراه است. تو گویی، قانون بی چون و چرا وجود دارد که امکان خوشبخت شدن ما را محدود میکند. کسانی که عادت به تعمیم مبالغه آمیز دارند، اغلب از کلماتی مانند: همه، هرگز، همیشه، هیچ و باید استفاده میکنند؛ برای مثال:
من باید همیشه مؤدب باشم.
هرگزنمیتوانم دیر کنم.
اختلاف چیز وحشتناکی است و باید همیشه از آن پرهیز کرد.
در حالی که سه جمله بالا را میتوان به این شکل هم بیان کرد:
مؤدب بودن چیز خوبی است.
اگر سر وقت حاضر باشی، موفق میشوی.
سعی میکنم اختلاف پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، امری طبیعی است.
۲- بر چسب زدن
بر چسب زدن نوعی از تعمیم مبالغه آمیز است که در آن، عبارات خلاصه شده و منفی، مانند «خنگ»، «کودن»، «بیعرضه» و مانند آنها، برای توصیف خود و دیگران به کار میروند. برچسب زدن اغلب نتیجهٔ درونی کردن برچسبی است که پدر مادر یا سایر بزرگترها، خواهران و برادران، و یا بچههای دیگر، قبلا از آن برای توصیف شما استفاده میکردند. وقتی بزرگ شدید، این برچسب را برای خود برگزیدید؛ به طوری که به آن عادت کردید. این برچسب به یک عادت اتوماتیک تبدیل شد تا هر آینه عیب و ایرادی در خود دیدید، از آن بر علیه خویش استفاده کنید. برچسب زدن در ضمن میتواند، به گونهای بزرگ نمایی باشد. بدین گونه، وقتی رانندهٔ دیگر را «ابله،پرور و از خود راضی» معرفی میکنید، نه تنها اقدامی مبالغه آمیز کردهاید، بلکه تهدید ناشی از رفتار او را در ابعادی بزرگ و غیر واقعی در نظر گرفتهاید.
۳- اندیشههای باید دار
در این خطای شناختی از قوانین بیانعطافی درباره رفتار خود و دیگران استفاده میشود. در این ارتباط، همه قوانین درست و بلا منازع هستند. هر انحرافی از ارزشها یا معیارهای مورد نظر ما، بد و ناخوشایند است. در نتیجه، اغلب در موضوع داوری یا عیبیابی قرار میگیریم. از این که دیگران درست رفتار نمیکنند، احساس ناراحتی میکنیم و از درست نیندیشیدنشان دلگیر میشویم. این نوع اندیشه به شکل جملات منفی با مفهوم «نمیتوانم» بیان میشود. برای مثال، جمله «باید همیشه مؤدب باشم»، معمولا به شکل «نمیتوانم به دیگران لطمه بزنم» بیان میشود که در جای مناسب، روش برخورد با این نوع اندیشه بیان خواهد شد.
۴- پرسشهایی با استفهام چرا
پرسش هایی که با چرا مطرح میشوند، در حقیقت نوعی اندیشهٔ باید دار هستند. چرا این اتفاق میافتد؟ چرا من این گونه هستم؟ چرا این کار را انجام دادم؟ بهترین راه برای مقابله با این «چراها»، پاسخ دادن به آنهاست که در جای مناسب به همراه مثالهای مناسب، شیوهٔ برخورد با آنها نیز شرح داده میشود.
۵- تفکر قطبی شده یا اندیشه همه یا هیچ
در تفکر قطبی، همه چیز در نهایت خود در نظر گرفته میشود و جایی برای حد اعتدال باقی نمیماند. اشخاص و اشیا، خوب یا بد، و عالی یا وحشتناک هستند. به عبارت دیگر، در این نوع تفکر، همهٔ امور حالت سیاه یا سفید دارند. بزرگترین خطر در تفکر قطبی، تأثیر آن بر قضاوت دربارهٔ خویشتن است. اگر عالی یا فوق العاده نباشید، در این صورت شکست خورده و ناتوان هستید و جایی برای نه خوب و نه بد باقی نمیماند.
۶- بزرگ نمایی و کوچک نمایی
بزرگ نمایی که گاه به آن «فاجعه آمیز دیدن امور» نیز میگویند، بیان مبالغه آمیز یک مسأله ساده و جرئی، و دادن ابعاد بسیار جدی به آن است. از ویژگیهای آن، استفاده از چنین عباراتی است: «چه قدر وحشتناک است،به راستی که چهقدر بد شد،نمیتوانم آن را تحمل کنم و...» مثال:
کوچک نمایی نقطه مقابل بزرگ نمایی است. زمانی بروز میکند که اهمیت کاری را دست کم میگیرید، یا آن را به حداقل میرسانید. برای مثال، شما توانایی کاری خود را حداقل، توانایی و کارایی هم کلاسیها و دوستانتان را حداکثر در نظر میگیرید؛ حتی وقتی که دیگران شما را دانشآموز خوبی در نظر میگیرند. در واقع در کوچک نمایی، فرد موفقیتهای خود را دست کم میگیرد و به تواناییهایش بها نمیدهد.
۷- ذهن خوانی
کسی که از این تفکر غیر منطقی استفاده میکند، درباره نظر و طرز فکر دیگران قضاوت شتابزده دارد و درباره واکنش دیگران نسبت به حوادث، به فرضیه سازی دست میزند؛ برای مثال:
به این دلیل با من این طور رفتار کرد که حسود است.
او به خاطر درسخوان بودنت، با تو صحبت میکند.
در حالی که این فرضیهها اغلب آزمون نشده، مبهم و بیدلیل هستند. ذهن خوانها به سرعت نتیجه میگیرند و فرضشان این است که نتیجه گیری آنها کاملا درست است. اما هرگز بر آن نمیشوند که درست بودن آن را در مورد دیگران تحقیق کنند.