«بیفکند یا بیافکند» کدام درست و کدام نادرست است؟- بخش نخست
رشته جستارهایی که درباره این دستور و املای تاریخی با این گزاره میآید: «هرگاه «بای زینت»، «نون نفی» و «میم نهی» بر سر افعالی که با الف مفتوح (مانند انداختن یا افکندن) یا الف مضموم (مانند افتادن) آغاز میشوند، بیاید، «الف» در نوشتن حذف و تبدیل به «ی» میشود.» و راهنمای بسیاری از ادیبان، آموزگاران، دبیران و استادان، ویراستاران، نویسندگان، روزنامهنگاران و بسیاری دیگر از مردم است سبب چالش جدی برای کوشندگان حوزه سوادآموزی پایه شده است.
از روزگار گذشته دو گروه این دستور را یا به چالش کشیده یا نادیده انگاشتهاند. گروهی از ادیبان که به آوای طبیعی گفتار باور داشتهاند و گروهی از مردم از جمله نوسوادان که برگرفت از آوای طبیعی زبان گفتار این دستور را به هیچ میانگارند. اکنون از منظر سوادآموزی که تخصص ما است به این موضوع میپردازیم. زیرا یکی از بزرگترین چالشهای الفبا و خط فارسی گسست یا شکاف ارتوگرافی (شکاف میان آنچه میگوییم با آنچه مینویسیم) است. این شکاف سبب دیرآموزی زبانآموزان پایه میشود و برای این که آنها را از برزخ این که کدام شکل از این نوشتن درستتر است برهانیم، این دو شکل نوشتن حالتهای فعلی پیشگفته را به بررسی گرفتهایم.
ریشههای بدفهمی به کجا میرسد؟
سلیم نیساری، استاد برجسته زبان و ادب فارسی که برای چند دهه نیز در حوزه سوادآموزی پایه کار کرد و از خود آثار گرانبهایی مانند «دستور خط فارسی» برجای گذاشت، در پیش گفتار همین کتاب میگوید: «بعضی از دانشجویان دانشگاه عبارتی مانند «توجهی بیفکند» را «توجهای بیافکند» مینویسند. این نابسامانی در املای فارسی شاید بیش از هر چیز معلول بدی روش تدریس املاست. گذشته از آن کتابهای دستور زبان فارسی که مدعی هستند قاعدههای درست گفتن و درست نوشتن را میآموزند کمک زیادی در این باب نمیکنند.» [1]
شاید در نگاه اول این آموزه بیانگر مشکلی ساده در ویژگیهای خط و نوشتار فارسی و چندگونهنویسی آن باشد. اما کمی که عمیق شویم، نشان میدهد که استاد از چندگانگیای خبر میدهد که خودش نیز در آن گرفتار آمده است. چرا دانشجوی دانشگاه باید بیفکند را بیافکند بنویسد؟ چرا دانشآموز دبستان باید بیندیشد را بیاندیشد بنویسد؟ چرا هرچه که کودکان یا دانشجویان از نگاه این استادان کمسوادترند، فارسی را درستتر مینویسند، اما هرچه که آدمها ادیبتر باشند و با ادبیات سرکار داشته باشند، فارسی را آن گونه مینویسند که برمبنای یک توافق تاریخی و دستوری از گذشته به آنها رسیده است؟
اما استاد سلیم نیساری که در شناخت ویژگیهای الفبای فارسی از نادر استادان بود، در ادامه میگوید: «در یک کلاس دبستان یا دبیرستان کافی است که معلم در مورد هر کلمه یک طرز املا را به شاگردان خود ارائه دهد و آن را املای درست معرفی کند و توضیحی بیش از این لازم نباشد. اما در سطح دانشگاه باید هر اظهار نظری با انتقاد و استدلال همراه باشد و امکاناتی فراهم شود تا استاد و دانشجو دربارهی نوآوریها و نظرهای متفاوت و یا متناقض بحث نمایند؛ تا دانشجو با اصول بررسی و پژوهش آشنا گردد؛ و ذهنش با تحمیل مقداری مطالب سنتی بدون بحث و انتقاد متحجر نگردد؛ و دانشگاه به سطح دبیرستان تنزل نکند.» [2]
در سایت آموزک بخوانید: نوشتآموز ایرانک ویژه آموزش نوشتن الفبا و خط فارسی
و این بخش نشان میدهد که استاد چه قدر آگاهانه به این موضوع اندیشیده و راه را بر نوآوریها نبسته است. اکنون سخن بر سر این نیست که بیافکند و بیاندیش در نوشتن و از جنبه آوایی درستتر از بیفکند و بیندیش است، سخن در این است که آن گروه که بیفکند و بیندیش مینویسند برای دستکم هفت دهه است، یعنی از هنگامی که تحولی تازه در روش آموزش زبان فارسی و به ویژه سوادآموزی در ایران شکل گرفت و پدیده درستتر نویسی برخی واژگان نیز رایج شد میکوشند که قلم دست کودکان دبستانی تا دانشجویان را به قول خودشان از کژنویسی بازدارند و به درستنویسی دربیاورند. و درستنویسی از نگاه آنها حفظ سنتهای نوشتاری خط فارسی است که از آیینهای دیوانی و میرزایی و البته خوشنویسی پیروی میکند. همین پدیده سبب شده است که در این دههها این دعوا یا بدفهمی به شکلهای گوناگون ادامه داشته باشد. آنها که پیرو سنت املای تاریخی [3] هستند، گروهی را که میکوشند نوشتن را با آوای گفتار هماهنگتر کنند به بیسوادی یا کمسوادی یا انحراف از معیار و هنجار، و آشفتهسازی خط فارسی متهم میکنند، گروهی که میدانند از جنبه آوایی درستتر مینویسند، در شگفت میشوند که چرا باید مورد اتهام قرار بگیرند؟
در سایت کتابک بخوانید: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش نخست
حقیقت ماجرا چیست؟
حقیقت ماجرا و آسیبهایی که به حوزه سوادآموزی پایه از این سبک نگاه برمیخیزد، فراتر از بدفهمی یا دعوای دو اهل قلم و زبان و شیوه متفاوت نوشتاری است. داستان این است که زبان فارسی از گروه زبانهایی است که میان گفتار و نوشتار آن شکاف است. این شکاف سبب شده است که در یک سده گذشته، بسیاری از اهل فکر و نظر به دنبال دگرگونی در خط فارسی باشند تا این شکاف را پر کنند. زمانه نشان داد که این همه کوششهای بیهوده که در این راه گذاشته شد، اگر برای اصلاح همین خط به کار میرفت، بسیاری از بخشهای این شکاف پر میشد و میان گفتار و نوشتار فارسی هماهنگی بیشتری پدید میآمد. وجود چنین شکافی برای بزرگسالان که با سختی زبان نوشتاری فارسی آموختهاند شاید تحملپذیر باشد، اما اگر این شکاف را در حوزه سوادآموزی پایه بنگریم، آن جا متوجه میشویم که یکی از علتهای عمده دیرآموزی کودکان یا بدآموزی آنها در نوشتن نگاه و نگرش سنت گرایان و کارگزاران سوادآموزی به موضوع خط و نوشتار زبان فارسی است.
شکاف میان زبان گفتاری و نوشتاری برپایه نگاه علمی
شکاف میان گفتار و نوشتار در هنگام نوشتن آن چه گفته میشود، از نگاه علمی اورتوگرافی Orthography خوانده شده است. اورتو به معنای درست و گرافی به معنای نوشتن واژهای ترکیبی به معنای درست نوشتن است. زبان فارسی از جمله زبانهایی است که شکاف نوشتاری یا شکافت درستنویسی در آن عمیق است از این رو گفته شده است زبان فارسی از گروه زبانهایی است که عمق اورتوگرافیک گستردهای دارند. عوامل این وضع بسیار است. اما مهمترین آنها چنیناند:
- خط فارسی و خط عربی مشترک هستند. ناسازگاری آوایی زبان فارسی با این خط و درهمآمیزی دستورهای خط عربی برای زبان فارسی
- پیوستهنویسی در کنار جدانویسی یا به زبان دیگر متصلنویسی و منفصلنویسیهای متناوب در خط فارسی چنان که قواعد این پیوستهنویسی و جدانویسیها از سوی کاتبان و نویسدگان و دبیران همواره جابجا شده است
- تأثیر گسترده خوشنویسی و خوشنویسان در برهم زدن قواعد نوشتار فارسی به سوی عمیقتر کردن شکاف ارتوگرافیک در نوشتار فارسی چنان چه هر جا لازم دیدند، بخشهایی از نویسهها را میاندازند یا دگرگون میکنند.
- شکستهنویسی یا کژنگاری در خط فارسی که هم از سوی خوشنویسان و هم کاتبان و دبیران و میرزاهای سنتینویس ترویج میشده، سبب تندنویسی و حذف اجزای برخی نویسهها شده است
- شکاف تاریخی میان گفتار و نوشتار که طور طبیعی فاصله آن چه گفته میشود با آن چه نوشته میشود همواره زیادتر میکند.
- کژاندیشی بخشی بزرگی از روشنفکران و ادیبان ایرانی که به جای اصلاح خط فارسی به دنبال ریشهکنی خط فارسی و به طور عمده لاتینی کردن آن بودهاند. در این مورد آنها حتا از خط و ادبیات عرب نیاموختند که با ساخت برنشانهای گوناگون توانستند برای زبان سواحیلی که از جنبه آوایی تفاوتهای آشکاری با زبان عربی داشت، گرهگشایی کنند.[4]
در سایت آموزک بخوانید: نردبان، نردبام یا نوردبام؟
در چنین فضایی البته سخت است که قواعدی که مورد پذیرش همگان باشد، مطرح کرد تا با پیروی از آن کار نوشتن فارسی آسان شود. یکی از شکافهایی که در گفتار و نوشتار فارسی در روندی تاریخی پدید آمده است، در مورد همزه یا ایست گلویی و تأثیر آن بر نوشتار فارسی است. ایست گلویی یا همزه بخشی ذاتی از آوای زبانی فارسیزبانان است. اما چون این پدیده با همزه در گفتار عربی که بسیار سنگین و غلیظ رانده میشود، درهم آمیخته خود سبب پریشانی و شکافهای بیشتر در زبان فارسی شده است. علت نخست این است که گروه بزرگی از کسانی که فارسی آموختهاند یا با این زبان در سطح میانه آشنا هستند، همزه برایشان یک معمای عجیب و غریب است. اسم همزه که میآید، میپندارند که با یک پدیده ویژه روبهرو هستند. این پدیده برآمده از نام خود همزه است. یک نام ناآشنای عربی که ترجمه درست یا برابرنهادهای برای آن ساخته نشده است. در حالی که همزه در زمان فارسی آوایی است، که با ایست گلویی شکل میگیرد و در بسیاری از واژگان فارسی که با خودآواها یا مصوتها شروع میشوند، به عنوان پیشران میآیند. در این مورد، گروه ریشه فعلهایی مانند اندیشین، انداختن، افکندن، اندودن همه با ایست گلویی یا همزه آغاز میشوند و در روندی تاریخی این ایست گلویی سبب شده است که ریخت نوشتاری این ریشه فعلها متفاوت با آن چیزی شود که ما امروزه بر زبان می رانیم. ریشه فعلهای پیش گفته در حالتهای اندرزی، تاکیدی، دستوری، ندایی و توصیفی در شکل تاریخی آن بیندیش، بینداخت، بیفکند، بیندود، بیفروخت نوشته میشود. در حالی که از جنبه آوایی بیاندیش، بیانداخت، بیافکند، بیاندود، بیافروخت خوانده میشود. بنابراین آن چیزی که استاد سلیم نیساری دههها پیش از این گفتهاند، همان شکاف میان گفتن و نوشتن است که باید درباره آن آگاهی داشت و در این زمینه به ویژه در آموزش و پرورش و در سطح سوادآموزی پایه به آموزگاران هشدار داد که اگر کودکی بیفکند را بیافکند یا بیندیش را بیاندیش نوشت یا در متنی این گونه بود این غلط املایی نیست. بلکه شکل آواییتر این حالتهای فعلی است.
املای تاریخی یا املای استاندارد
از جهت کسانی که باور به املای تاریخی و رعایت نوشتار براساس سنت دارند، و البته گاهی هم در موضع قدرت آکادمیک یا دستورگزاری فراتر از آن هستند، همیشه و همواره سفارش شده است که این حالتهای فعلی باید به شکل املای تاریخی آن نوشته شود. دنباله رو آنها گروهی از ویراستاران هستند که یا خودشان اسم خودشان را ویراستار گذاشتهاند یا با ویرایش چند متن ساده دیگران آنها را ویراستار میخوانند. اینها هم به شدت با شکل نوشتن آوایی این حالتهای فعلی مخالفت میکنند بی آن که در این باره دست به تحقیق و پژوهش زده باشند.
در سایت کتابک بخوانید: دکتر ادیبسلطانی، معمار ساختار الفبای فارسی در روزگار نو
اگر از جنبه موضع قدرت آکادمیک به این موضوع بپردازیم استادانی که در این زمینه حکم صادر کردهاند، باید حکم و دلیل حکمشان را بدانیم. در این مورد دکتر حسن گیوی استاد زبان و ادبیات فارسی میگوید: «هرگاه اجزای پیشین «ب، ن و م» بر سر افعال مصدر به همزه درآیند، همزه در کتابت و تلفظ به «ی» تبدیل میشود. اما وقتی فعل با ای، یا اِ آغاز شود این حروف پیوسته نوشته میشود همچون بایستاد، نایستاد» [5] همان گونه که روشن است در طرح این قاعده هیچ دلیل روشنی گفته نمیشود. تازه در همین قاعده یک استثنای بزرگ درباره ایستادن گذاشته میشود. باز هم دلیل آن روشن نیست.
این گونه برخوردها و دستورها سبب میشود کسانی که شیوه نوشتاریشان متفاوت یا از یک نگاه در راستای املای تاریخی نیست، همیشه از برخورد دیگرانی که خودشان را در چارچوب نوشتاری املای تاریخی و البته با تاکید املای استاندارد قرار میدهند رنج میبرند. آنهایی که شیوه نوشتن املای تاریخی یا به گفته خودشان املای استاندارد را رعایت میکنند، ممکن است دغدغه چه گونه نوشتن را نداشته باشند. یعنی به آن فکر نکنند. ممکن است محافظه کار باشند به این معنا که جرئت گریز از استانداردها و هنجارهای تثبیت شده را ندارد. همچنین اینها میخواهند در میان بیشترینه مردم باسواد و باهوش جلوه کنند و نمیخواهند به آنها انگ کم سوادی بخورد. همان گونه که در بخش دیگر این جستار (بیندیش یا بیندیش) گفته شد، اصلاح املای تاریخی در جهان بسیار ریشه دارد و هر زبانی به جز زبان فارسی میکوشد که در حوزه خط و دستورهای نوشتاری شکاف و گسست میان گفتار و نوشتار را کم کند. چنان که زبانهایی مانند ایتالیایی، اسپانیایی و فنلاندی عمق کم ارتوگرافیک دارند، و همواره این مراقبت وجود دارد که فاصله گفتار و نوشتارشان به گسست تبدیل نشود. و به همین دلیل برابری آوا و نویسه در این زبانها در بالاترین اندازه ممکن است.
در سایت کتابک بخوانید: تاریخ به کارگیری کژنگاری یا خط شکسته در فارسی اول دبستان
از سوی دیگر در زبان و خط انگلیسی و دستورهای نوشتاری آن که بسیار پرچالش هست، پویایی گستردهای برای غلبه براین موضوع دیده میشود. بخشی از این پویایی را امریکاییها سبب شدهاند که در دویست سال گذشته همواره کوشیدهاند، گرهها و گسست های میان خط و گفتار را کاهش دهند و البته این کار از سوی نهادهای دولتی انجام نشده است، بلکه بیشتر کسانی که به این حوزه علاقه مند بوده و خود را صاحبنظر میدانستهاند به این کار پرداختهاند. سادهسازی و هماهنگی میان گفتار و نوشتار یا همان گونه که گروهی دیگر میگویند استانداردسازی زبان و خط از دو راه به دست میآید. ادیبان و زبانشناسان و علاقهمندان منفرد یا نهادهای دولتی و آکادمیک. برای نمونه در مورد انگلیسی استاندارد، راه نخست از سوی ادیبان و زبان شناسانی مانند نوح وبستر پیش گرفته شد که کارشان را به شکل فردی شروع کردند و بیشترین تأثیر را بر پر کردن گسستهای میان آوا و نویسه یا گفتار و نوشتار گذاشتند. راه دوم اما در مورد انگلیسی هیچ وقت برجسته نشد و در عوض نقش سازمانها و نهادهای آکادمیک و دولتی در پر کردن شکاف میان گفتار و نوشتار در زبان و خطهایی مانند فرانسوی و اسپانیایی بیشتر بوده و از سوی آکادمیهایی مانند آکادمی فرانسه و آکادمی سلطنتی اسپانیا انجام شده است. [6]
در سایت کتابک بخوانید: ایرج کابلی، امتدادی روشن در تحول خط فارسی برای آموزش کودکان - بخش دوم
در مورد خط و دستور نوشتار فارسی باید گفت که آشفتگی همراه با بی برنامگی همچنان درگیر اصلاح و بهسازی خط و دستور نوشتار فارسی است. این نکته امروز و دیروز نیست. استاد احمد بهمنیار در خطابه برجسته خود در سال ۱۳۲۱ به روشنی به این نکته اشاره میکند: «اختلاف حیرت آوری که در رسم الخط کتابها و رسائل فارسی از قرن چهارم تا بدین عصر و حتی در رسم الخط یک کتاب که در یک زمان و به قلم یک کاتب نوشته شده است مشاهده میکنیم نتیجه مضبوط و مدون نبودن قواعد املا و طرز کتابت است که نویسندگان خود را در تصرف در املا و رسم الخط آزاد دیده و هرکدام بی آنکه فکر اصلاحی داشته باشند شیوه و رسمی اختیار کرده و مقداری بر هرج و مرج و اشکال کتابت افزودهاند، در عصر حاضر هم که فکر اصلاح رسم الخط در بعضی سرها پیدا شده است، هرکس میتواند قلمی به دست بگیرد خود را صالح برای اصلاح میپندارد و در رسم الخط تصرفی میکند، و برخی از این مصلحان که مختصر اطلاعی از رسم الخطهای مختلف قدیم دارند پیروی یکی از آنها را طريقة رفع نقایص دانسته و آن شیوههای کهنه و متروک را به صورتی ناقص معمول داشته و مقداری هم این دسته از نویسندگان بر اشکال خط افزودهاند به قسمی که امروز اغلب را میبینیم که در طرز نوشتن پارهای از کلمات مردد و متحیر میمانند و في المثل نمیدانند که مبتلی را به یاء باید نوشت یا به الف، و قضات را به تاء گرد باید رسم کرد یا به تاء کشیده، و هكذا»
اما اینها دلیلی نیست که این استاد برجسته ادب فارسی در جای خود مانند بسیاری از دیگران که خواستار سرنگونی و جایگزینی خط کنونی فارسی با خطی نامرتبط و ناشناخته شده بودند با شجاعت تمام در همین خطابه میگوید: «نتیجه دیگر که از مقدمه معروض در نظر داشتهام و اکنون به عرض میرسانم لزوم فوری وضع قواعد برای املای فارسی است یعنی مرتفع ساختن عیوب و نقایص همین خط که امروز بدان کتابت میکنیم و به داشتنش افتخار و مباهات داریم. من در اصل خط سخنی ندارم و از کسانی هستم که تغییر آن را نه تنها غیر لازم بلکه بسیار زیانآور میدانم. خط امروز ما از فروع خطی است که عرب اندکی پیش از ظهور اسلام از مردمان نیمه ایرانی حيره و انبار فراگرفتهاند و نیاکان ما پس از غلبه اسلام این خط را به سبب کمال سهولت و اختصاری که نسبت به خط خودشان داشته است به میل و رغبت اتخاذ کرده و وسیله کتابت زبان ملی و مادری خود قرار دادهاند. این خط دارای امتیازی است که روی تمام عیوب و نقایص آن را میپوشاند و آن صرفه در وقت و صرف کاغذ و لوازم تحریر است که در نوشتن با این خط عاید ما میشود و عیب و نقصهای این خط را هم که برخی با آب و تاب مخصوص شرح میدهند. به مختصر اقدامی که اکنون مجال بیانش نیست با نهایت آسانی میتوان مرتفع ساخت.»
در سایت کتابک بخوانید: نقطه پایانی بر رسمیت کاربرد خط تحریری در کتاب فارسی اول دبستان
خط فارسی هم مانند بسیای از خط زبانهای با پیشینه تاریخی بالای هزار سال در برابر بهسازی و اصلاح مقاومت نشان میدهد. خط این زبانها بیشتر در املای تاریخی خود ماندهاند. زبانهایی مانند انگلیسی، فرانسوی، یونانی، عبری در بازاندیشی و بهسازی خط خود سرسختی نشان میدهند. اما زبانهایی مانند هلندی، پرتغالی، اسپانیایی، ایرلندی و ژاپنی هیراگانا دگرگونیهای آوایی که روی گفتارشان صورت گرفته است، با تجدید نظر در املای تاریخی به روز شدهاند.
نکته مهم اما این است که ساده سازی و بهسازی خط نشانه این نیست که به تنهایی میتواند نرخ سوادآموزی را در جامعههای متفاوت جابجا کند. در حقیقت نرخ سواد با آسانی یا پیچیدگی نظام الفبایی ارتباط چندانی ندارد. برای نمونه آموزش الفبای اسپانیایی که ارتوگرافی کمعمقتری از ارتوگرافی زبان انگلیسی دارد، آسانتر است، اما نرخ سواد در امریکا بالاتر از نیکاراگوئه است. زیرا دسترسی کودکان به سواد و آموزش بیشتر از نیکاراگوئه است.
ریشه افکندن از جنبه تاریخی
همان گونه که در مورد گردانش فعلهای دیگر این مجموعه مانند اندیشیدن، انداختن، افراشتن، افروختن و گفته شده است ریشه فعلی اینها آن چیزی نبوده که امروزه ما در فارسی معیار به زبان میآوریم.
آن چیزی که در فارسی معیار افکندن af-kandan می گوییم، زمانی دورتر اپاکندن apa-kanndan
بوده، سپس به اپکندن ap-kandan تبدیل شده است. بنابراین روند دگردیسی چنین است:
اپاکندن/ اَ(a)-اپاکن=باپاکن
اپکندن/ بئ(e)-اپئاکن=بئپاکن
افکندن/ بی(i)-افکن=بیافکن
بسیاری از فعلهای فارسی چنین وضعی دارند. برای نمونه در گذشته فعل افتادن به روشنی اوفتادن و در گردانش بیوفت نوشته میشده است. در مورد بیافکند و بیفکند نیز در گردانش فعلی از هر دو نمونه وجود دارد:
اکنون میتوانیم این پرسش را بدین گونه پیش بگذاریم:
بخش دوم و سوم این مقاله را از طریق لینک زیر مطالعه کنید:
«بیندیش یا بیاندیش» کدام درست و کدام نادرست است؟ - بخش دوم
«بینداخت یا بیانداخت» کدام درست و کدام نادرست است؟ - بخش سوم
پانویس:
[1] سلیم نیساری، دستور خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۹
[2] سلیم نیساری، دستور خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۳، ص ۱۹
[3] Historical spelling
[5] - زبان و نگارش فارسی، حسن گیوی، اسماعیل حاکمی، یدالله شکری، سیدمحمود طباطبایی اردکانی، سمت، 1374، تهران، ص 28 و 29
[6] Spelling reform