مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

اسکن‌های انجام‌شده از مغز انسان، نشان می‌دهد نورون‌ها (سلول‌های بافت عصبی) به واژه‌هایی که آموخته‌ایم و می‌شناسیم، مانند یک تصویر کلّی واکنش دارند.

اکنون که متن پیش روی‌تان را می‌خوانید، درباره‌ی چگونگی تجسم یافتن واژه‌ها در ذهن‌تان تأمل کنید. به‌احتمال فراوان، واک‌های هر واژه را از هم جدا نمی‌بینید، یا برای تجسم شنیداری هر واژه، صداهای رانش واک‌های آن را به‌هم پیوند نمی‌دهید، بلکه مغز شما به بازشناسی هر واژه به شکل تصویری کلّی می‌پردازد.

پژوهش تازه‌ی منتشرشده در نشریه «علوم اعصاب»، نشان می‌دهد روش مغز برای یادگیری واژه‌ها چنین است: «نورون‌ها یاد می‌گیرند شکل کامل واژ‌ها را بشناسند، نه بخش‌هایی از آن‌ها را.»

«توهم‌های دیداری» (Optical Illusions): مغز شما بسیار جلوتر از شماست

دکتر «ماکسیمیلیان ریزن هوبر»[1]، در گفت‌وگوی مطبوعاتی‌‌اش می‌گوید: «در ناحیه‌ی کوچکی از مغز انسان، نورون‌ها با ساختن چیزی مانند یک فرهنگ واژگان تصویری، شکل کلی واژه را به حافظه می‌سپارند.»

«ریزن هوبر» نویسنده مسئول این پژوهش و رئیس آزمایشگاهGUMC ، «علوم اعصاب‌شناختی محاسباتی»[2] در مرکز پزشکی «دانشگاه جورج تاون» است.

شاید روش مغز برای به یاد سپردن واژه، همانند روش آن برای بازشناسی چهره‌ی افراد آشنا به نظر برسد. اما پژوهشگران دریافتند که این دو فرایند، درواقع در بخش‌های جداگانه‌ی ناحیه‌ی همانندی از مغز رخ می‌دهد. بازشناسی واژه، در شکنج «دوکی شکل»[3] سمت چپ مغز انجام می‌گیرد و ناحیه بازشناسی چهره، در شکنج دوکی شکل سمت راست مغز قرار دارد.

ریزن هوبر در این‌باره گفت: «یک ناحیه از مغز به شناسایی چهره اختصاص دارد و بازشناسی سریع چهره‌ی افراد را برای ما شدنی می‌کند، و ناحیه دیگر ویژه‌ی شناسایی واژه است و سبب می‌شود تا بتوانیم سریع بخوانیم.»

گروه پژوهش این بررسی، از بیست‌وپنج بزرگ‌سال خواستند مجموعه‌ای از 150 واژه‌ی بی‌معنا را یاد بگیرند. مغز آنان با بهره‌گیری از روش ویژه FMRI به نام «FMRI سازگاری سریع»، اسکن شد. واکنش مغز آنان هنگام دیدن واژه‌های بی‌معنا، پیش و پس از بررسی و آموختن واژه‌ها، سنجش شد.

اسکن‌ها از مغز نشان داد هنگامی‌که افراد واژه‌های بی‌معنا را می‌آموزند، واکنش ناحیه‌ی بازشناسی واژه، تغییر می‌کند. پیش از یادگیری واژه‌ها، نورون‌ها به واژه‌ها مانند واژه‌های بی‌معنا واکنش نشان می‌دادند، اما پس از یادگیری، واکنش نورون‌ها به واژه‌های آموخته‌شده همان روشی بود که به واژه‌های واقعی پاسخ می‌دادند. تغییر در نوع پاسخ نورونی، در اسکن‌های مغز دیده می‌شد.

با در نظر گرفتن این موضوع که برپایه یافته‌های این پژوهش، منطقی به نظر می‌رسد که هرچه را می‌خوانیم هجی نمی‌کنیم، یافته‌های آن توانست بیش‌ترین تأثیر را درزمینه‌ی کمک به‌ کسانی که اختلال خواندن دارند، داشته باشد.

بیش‌تر ما خواندن را برپایه روش هجی کردن آموخته‌ایم. کسانی که اختلال یادگیری دارند، مانند «دیسلکسیا»[4]، احتمالا با روش هجی کردن دچار مشکل می‌شوند. یافته‌های پژوهش‌های تازه نشان می‌دهد، رویکرد بهتری برای آموزش خواندن می‌تواند وجود داشته باشد.

برپایه آن‌چه ريزن هوبر گفته است: «شاید يادگيري تصویری واژه، راهبرد خوبی برای آموزش خواندن به كساني باشد كه واژگان را با روش هجی کردن - كه روش مرسوم آموزش خواندن است - نمي‌توانند بياموزند.»

همچنین این یافته به تندخوانی - یا دستِ‌کم سریع‌تر خواندن - کمک می‌کند.

دراین‌باره ریزن هوبر به «DNews» توضیح داده است: «اکنون می‌توانیم نشان دهیم، ما واژگان را برپایه واژه‌نامه‌ای دیداری بازشناسی می‌کنیم و این موضوع تندخوانی را آسان می‌کند. این روشِ بازشناسی واژه، توانایی تشخیص واژگان و بریده متن در بخش‌های بزرگ‌تر نوشتاری را به شما می‌دهد.»

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

شاید «توهم‌های دیداری»[5] یک ترفند دیداری به نظر برسند، ولی درواقع، پیامد کوشش مغز برای پیش‌بینی آینده است.

هنگام برخورد نور به شبکیه‌ چشم، نزدیک به یک‌دهم ثانیه طول می‌کشد تا مغز این سیگنال را درک کند. «مارک چنگیزی»، متخصص «اعصاب تکاملی»[6]، دراین‌باره می‌گوید: «این تأخیر نورونی سبب می‌شود تصویرهایی از آن‌چه مغز می‌اندیشد که در یک‌دهم ثانیه بعد رخ خواهد داد، تولید شوند که این پیش‌بینی‌های مغز همیشه درست نخواهند بود.»

مارک چنگیزی، مدیر شناخت انسانی «آزمایشگاه‌های 2AI[7]» می‌گوید: «مغز شما کُند است، پس لازم است ادراک‌هایی شکل بگیرد که این تأخیر را پوشش دهند.»

شاید تصویرسازی از آینده‌‌ی بسیار نزدیک، سبب دوری از موقعیّت‌های خطرناک یا دوری از یک شکارچی سریع می‌شده، و به‌این‌ترتیب، انسان‌های نخستین را زنده نگه می‌داشته است.

تصویرهایی را که در ادامه آمده است، دنبال کنید و ببینید چگونه توانایی ما برای پیش‌بینی یک‌دهم ثانیه‌ بعد، ذهن را آشفته می‌کند.

خطاهای مبهم

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

عبور تصویر اشیاء از شبکیه چشم، نورون‌های گوناگونی را در مغز ما فعّال می‌کند. این سازوکاری است که از راه آن، مغز می‌فهمد لحظه‌ی بعد را چگونه می‌توان پیش‌بینی کرد.

مارک چنگیزی می‌گوید: «هنگامی که در جهان حرکت می‌کنید، چشمان شما از محیط پیرامون‌تان به‌سرعت تصویربرداری می‌کند. اگر هنگام این تصویربرداری سریع، چیزی در دامنه‌ی دید شما حرکت کند، آن را به شکل یک نقطه روی شبکیه‌ چشم‌تان دریافت نمی‌کنید، بلکه یک خط مبهم در شبکیه چشم‌تان خواهید داشت.»

ما خط‌های مبهم را نمی‌بینیم، اما آن‌ها باعث می‌شوند مغز حرکت را دریابد. از این راه، سمت‌وسوی حرکتِ یک شیء متحرک را بازشناسی کنیم. چون منبع همه‌ی خط‌های مبهم، یک نقطه در میدان دید است، این خط‌ها شما را در مسیر دل‌خواه‌تان راهنمایی می‌کنند.

مارک چنگیزی می‌گوید: «هنگامی‌که مسیر حرکت‌تان را بدانید، تغییرهای لحظه بعد، همه این موارد را می‌توانید بازشناسی کنید.»

تصویر بالا را از «سرعت پیچ‌وتاب» در نظر بگیرید. حتی نیاز نیست بدانید که این خط‌های مبهم شما را به کدام سوی هدایت می‌کنند. با آن‌که اندکی می‌دانستید، خط‌های مبهم برای‌ شما بسیار آشنا هستند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«توهم هرینگ»

شاید «توهم هرینگ» بهترین نمونه از خط‌های مبهم و نقش آن‌ها در پدید آمدن توهم‌های دیداری است. خط‌های شعاعی، خط‌های مبهمی هستند که همه از یک نقطه جدا می‌شوند. این خط‌ها به ما می‌گویند حرکت در کدام راستا است: به درون و مرکز.

علت پدید آمدن انحناء در میانه‌ی دو خط عمودی این است که خط‌های شعاعی، میدان دید ما را به‌سمت مرکز می‌کشانند، انگار در حال حرکت باشیم. برخلاف آن‌چه مغزمان می‌گوید، در واقعیت، این دو خط عمودی، موازی هستند. درواقع ذهن به ما نشان می‌دهد که دو خط موازی، در یک‌دهم ثانیه بعد، چگونه به نظر می‌رسند؛ لحظه‌ای که نگاه ما از روی خط‌های عمودی به‌سمت نقطه‌ی ناپدید شدن خط‌های شعاعی می‌رود.

برای درک ساده‌تر موضوع، چنگیزی پیشنهاد می‌کند تصور کنیم در حال گذر از میان در ورودی بسیار بلند یک بنای بزرگ هستیم. اگر در فاصله‌ی بسیار دوری ایستاده باشیم، بلندای هر دو سوی در، موازی با یکدیگر به نظر می‌رسند. از دید ما فاصله‌ی میان هر دو بلندا، در بالا، میانه و پایین در، کمابیش با‌هم یکسان است.

او دراین‌باره می‌گوید: «هنگامی‌که به در بسیار نزدیک می‌شوید، یا از چارچوب آن عبور می‌کنید، به نظر می‌رسد فاصله‌ی دو بلندا در بخش‌های در، تراز دیدتان، از یکدیگر بیش‌تر می‌شود و هنگامی‌که به بالا نگاه می‌کنید، مانند مسیر ریلی، به هم نزدیک می‌شوند.»

این دقیقاً همان پدیده‌ای است که در توهم هرینگ رخ می‌دهد.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«نظریه یکپارچگی کلّی»[8]

شکل‌ اشیاء تنها چیزی نیست که با حرکت ما تغییر می‌کند. عامل‌های دیگری نیز مانند «اندازه زاویه‌ای»[9] - اندازه‌ای از دامنه‌ی دید ما که با شیء، پوشش داده می‌شود - سرعت، فاصله و «تضاد رنگ»[10] میان شیء و پس‌زمینه آن، در توهم‌های دیداری مؤثرند.

مارک چنگیزی بر این باور است که بسیاری از توهم‌ها را با فرایند آینده‌بینی ذهنیِ تشریح شده از سوی او (که درنتیجه یک‌دهم ثانیه تأخیر ذهن رخ می‌دهد)، می‌توان بازگو کرد. بنابراین، او نموداری با بیست‌وهشت دسته‌بندی پدید آورده است تا نظریه‌اش، که آن را «نظریه یکپارچگی کلّی» می‌نامد، در چارچوب آن ساماندهی کند.

بیست‌وهشت دسته‌بندی این نمودار، (هفت در چهار) فرضیه‌ای بنیادی دارند که در هریک از این دسته‌بندی‌ها پیش‌بینی می‌کند چه نوع توهمی باید انتظار داشته باشید، و چگونه توهم‌ها در اثر این بیست‌وهشت نوع محرک پدید می‌آیند.

یکی از دانشجویان پیشین مارک چنگیزی، توهم تصویر بالا را طراحی کرده است تا عامل‌های سرعت، اندازه و تضاد رنگ را نشان دهد. اگر سر خود را به سمت مرکز این تصویر حرکت دهید، به نظر می‌رسد مرکز روشن و سفید آن، به‌سرعت همه‌ی دایره را پُر می‌کند، و اگر سرتان را به عقب ببَرید، دایره‌ای تیره‌رنگ پدید می‌‌آید که در مرکزی سفید پایان می‌یابد.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«توهم ابینگهاوس»

دایره نارنجی سمت چپ تصویر، بسیار کوچک‌تر از دایره نارنجی سمت راست آن به نظر می‌رسد، درحالی‌که درواقع، آن‌دو هم‌اندازه هستند. این همان توهم کلاسیک «ابینگهاوس» است، که «هرمان ابینگهاوس»[11]، روان‌شناس آلمانی، آن را کشف کرد و به نام او نام‌گذاری شد. در سال‌های نخست سده بیستم، روان‌شناس بریتانیایی، «ادوارد تیچنر»[12]، این توهم را بیش‌تر شناساند، از این‌رو، این توهم با نام «دایره‌های تیچنر» نیز شناخته می‌شود.

در تصویر دایره‌های ابینگهاوس (تیچنر)، چگونگی ترکیب اندازه و فاصله‌ی دایره‌ها از یکدیگر، ناهمسانی دیداری آن‌ها را پدید می‌آورند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

نقطه‌های صورتی‌رنگ

هنگام آن است که با شعبده‌بازی، نقطه‌های صورتی‌رنگ را ناپدید کنید. اگر به نشان میان تصویر خیره شوید، پیش از آن‌که به خودتان بیایید، مستطیلی کاملاً خاکستری‌رنگ می‌بینید.

برای این‌که به نقطه‌ای خیره شویم، چشم‌های‌مان را بی‌حرکت نگه می‌داریم. با این کار، نقطه‌های صورتی‌رنگ محوشده‌ای که در حاشیه‌ی میدان دیدمان قرارگرفته‌اند، کم‌کم ناپدید می‌شوند، زیرا میدان دیدمان را به‌اندازه‌ی نشان میان تصویر، کاهش داده‌ایم. لکه‌های صورتی‌رنگ، باآن‌که هستی بیرونی دارند، به‌اندازه کافی نورون‌های مغز ما را تحریک نمی‌کنند تا همچنان ادراک دیداری شوند. این پدیده را که پزشک سوئیسی «ایگناز پل ویتال تروکسلر»[13] در سال 1804 کشف کرد، با نام «محو شدن تروکسلر»[14] می‌شناسند.

اگرچه نقطه‌های صورتی‌رنگ در این توهم ثابت هستند، درواقع الهام‌بخش یک توهم انیمیشنی به نام «تعقیب بنفش» نیز هستند که «جِرمی هینتون» آن را در سال 2005 آفریده است. در این توهم، به نظر می‌رسد نقطه‌ای سبز، هم‌جهت با عقربه‌های ساعت، نقاط دیگر را می‌خورد. ازاین‌رو، گاهی این توهم با نام توهم «پک - من[15]» نیز شناخته می‌شود.

توهم دیوار کافه

این توهم را به «ریچارد گرگوری»، روان‌شناس بریتانیایی نسبت می‌دهند. چنین نقل‌شده است که دستیار آزمایشگاه او این توهم را در کاشی‌های دیوار یک کافه در بریستول دید. الگوی سیاه‌وسفید با نیم‌فاصله کاشی‌های هر ردیف از کاشی‌های متناظرشان در ردیف بالا و پایین، این الگو باعث پدید آمدن توهم می‌شد.

اگرچه به نظر می‌رسد ردیف‌ها باهم زاویه دارند، درواقع، خط‌های افقی موازی هستند. فاصله و تضاد رنگ، دو عامل کاربردی در پدیدار شدن این توهم هستند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«مارهای در حال چرخش»

توهم‌هایی که در اصطلاح «توهم‌های رانش محیطی»[16] نامیده می‌شوند، مانند توهم «مارهای در حال چرخش» استادِ روان‌شناس ژاپنی، «آکیوشی کیتااوکا»[17]، توهم‌های حرکتی هستند که در حاشیه‌ی دامنه دیداری ما رخ می‌دهند. این توهم‌ها با نگاه به کناره‌ی تصویر بهتر آشکار می‌شوند.

برپایه نخستین یافته‌های بررسی‌ها درباره‌ی مارهای در حال چرخش، گمان می‌رفت حركت چرخشی درک شده، به سبب حرکت آهسته‌ی چشم‌ها از یک تصویر به تصویر دیگر پدید می‌آید، اما یافته‌های یک بررسی به سرپرستی دانشمند علوم اعصاب، «سوزانا مارتینز-کوند» در سال 2012، نشان داد که حرکت‌های سریع چشم، که برخی از آن‌ها میکروسکوپی‌ هستند، سبب درک متحرک این تصویر می‌شوند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«شبکه جرقه‌زن»[18]

گونه‌ای توهم تصویری است که با قرار دادن نقاط سفید در تقاطع خط خاکستری بر روی پس‌زمینه‌ی سیاه، پدید می‌آید. به نظر می‌رسد نقطه‌های تیره در تقاطع‌ها پدید می‌آیند و ناپدید می‌شوند و به پیرامون می‌پَرَند، به این سبب، اصطلاح «جرقه‌زن» برای این توهم به‌کاررفته است. کوشش برای پایین کشیدن یکی از نقطه‌های سیاه با نگاه، مانند انجام دادن نسخه ذهنی بازی «تعقیب نقطه سیاه» [19] است، با این کوشش نقطه‌های تیره تنها در حاشیه‌ی دید شما، پدیدار می‌شوند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«مستطیل‌های متضاد»[20]

یکی از آشکارترین نمونه‌های تأثیر تضاد شدید میان سیاه‌وسفید بر طیف خاکستری‌رنگ را در تصویر بالا می‌توان دید .مستطیل‌های خاکستری میان نوارهای سیاه، تیره‌تر از میله‌های خاکستری بین نوارهای سفید به نظر می‌رسند. ولی، درواقع، در هر دو حالت، رنگ مستطیل‌های خاکستری یکسان است. «نظریه یکپارچگی کلّی» مارک چنگیزی بیان می‌کند هرچه تضاد رنگ در نزدیکی یک شیء بیش‌تر باشد، آن شیء در تضاد کم‌تری با پیرامونش به نظر می‌رسد.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

طراحی سه‌بُعدی با گچ

خانم! مراقب آن حلزون غول‌پیکر باشید، به نظر می‌رسد می‌خواهد به شما حمله کند! اوه صبر کنید، این‌که تنها یکی از نقاشی‌های پیاده‌رو است که «جولیان بیور»[21] انجام می‌دهد.

آثار این هنرمند انگلیسیِ شناخته‌شده‌ در میان دنبال‌کنندگان عکس‌های پربازدید اینترنتی، از میانه‌ی دهه 1990 به خیابان‌ها و پیاده‌روهایی در سراسر جهان راه‌یافته‌ است. او از تکنیک طراحی به نام «آنامورفسیس»[22] بهره می‌برد تا این توهم را پدید آورد که طرح‌هایش از زاویه‌ای خاص، سه‌بُعدی دیده می‌شوند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

بازهم طراحی سه‌بُعدی

به لطف هنر خیابانی سه‌بعدی جولیان بیور، کسانی که در کامبرلی انگلستان سرگرم خرید هستند، «سانتا» را نیز در غار برفی زیرزمینی‌اش می‌بینند.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«مارپیچ لک‌دار»[23]

درحالی‌که تصویر بالا به نظر می‌رسد تصویری از یک سُرسُره‌ی آبیِ باحال در آینده است، درواقع، تصویری از یک توهم رانش محیطی، اثر هنرمندی به نام «آن فام»[24] است. بر روی یکی از نقطه‌های صورتی‌رنگ تمرکز کنید و حرکت آن حلقه را شاید بتوانید متوقف کنید، ولی اتفاق دیگری در حاشیه دامنه‌ی دیداری شما در حال رخ دادن است. ببینید گول این‌یکی را می‌توانید نخورید.

مغز ما واژه‌ها را تصویر می‌بیند

«صندلی پرسپکتیو»[25]

اگر برای دیدن سازه‌های نمادین - مانند برج ایفل، تاج‌محل یا بنای یادبود واشنگتن - سفر کنید، شمار فراوانی از شیفتگان عکاسی را خواهید دید که سرگرم ساختن توهم‌های دیداری‌شان هستند. چون اشیاء در فاصله‌ی دور، کوچک‌تر از اندازه‌ی واقعی‌شان به نظر می‌رسند، با تغییر زاویه دید، برج ایفل به‌اندازه‌ی کافی کوچک به نظر می‌رسد تا در کف دست شما جای بگیرد. یا به برج پیزا فشار بیاورید تا از سقوط آن جلوگیری کنید. چنان‌که در عکس بالا، نمونه‌ای عالی از توهم کوچک شدن انسان را نشان می‌دهد، تغییر زاویه دید شما، درک‌تان را به‌شدّت می‌تواند تغییر دهد.


[1] Maximilian Riesenhuber

[2]  Computational Cognitive Neuroscience

[3] fusiform gyrus

[4] Dyslexia 

[5] Optical illusions

[6] Evolutionary neurobiologist

2AI Labs [7] فناوری‌هایی را اختراع می‌کند که محدوده شهود و ادراک انسان را گسترش می‌دهد.

[8] Grand Unified Theory

[9] Angular size

[10] Contrast

[11] Hermann Ebbinghaus

[12] Edward Titchener

[13] Ignaz Paul Vital Troxler

[14] Troxler's fading

[15]. Pac-Man بازی رایانه‌ای با همین نام.

[16] Peripheral drift illusions

[17] Akiyoshi Kitaoka

[18] Scintillating Grid

[19] Wack-a-Mole 

[20] Contrasting Rectangles

[21] Julian Beever

[22] Anamorphosis

[23] Speckled Corkscrew

[24] Ahn Pham

[25] Perspective Chair

Submitted by editor74 on ی., 12/13/2020 - 07:27