مشق شب علیه مشق شب - قسمت چهارم

رویکرد شناختی بر خلاف رویکرد رفتارگرا، یادگیری را نه انتقال دانش و اطلاعات که کسب «بینش» یا «بصیرت» یا «نگرش» می‌داند. شناخت گرایان نه منکر پاسخ-محرک هستند و نه به نقش دو عنصر تمرین و تکرار در یادگیری بی توجه‌اند. ولی نتایج برآمده از این موارد در نزد شناخت گرایان، با نتایج مورد نظر رفتارگرایان متفاوت است.

در رویکرد رفتارگرا، تمرین و تکرار به قصد تقویت رابطه بین محرک (سر مشق) و پاسخ (مشق نویسی) اعمال می‌شود، اما در رویکرد شناختی تمرین و تکرار به منظور ایجاد و تحکیم «ساخت‌های شناختی» جدید در ذهن یادگیرنده و همچنین تحول و ارتقاء این ساخت‌ها در اثر تلفیق با ساخت‌های پیشین اعمال می‌شود. بدین ترتیب در این رویکرد،

«تجربه‌های متنوع» جای گزین «عادت» در رویکرد رفتار گرا می‌شود. بدین معنا که حفظ کردن مواد درسی توسط کودک کافی نیست. آنچه مهم‌تر است، ارتقاء سطح شناخت کودک است. یعنی فرآیند آموزش بر محصول آموزش یا میزان اطلاعات یادگیرنده ارجحیت دارد.

«روان شناسان شناختی به جای اینکه یادگیری را نتیجه شرطی شدن، یعنی تداعی محرک و پاسخ بدانند، یادگیری را تنظیم مجدد مفاهیم و تجربه‌هایی می‌دانند که به بینش منجر می‌شود. با این برداشت، یادگیری فرایندی است فعال که به ایجاد ساخت‌های ذهنی سازمان یافته می‌انجامد. در این دیدگاه، زمینه‌ای که یادگیری در آن اتفاق می افتد در فرآیند یادگیری مؤثر است»(۱) توجه به دنیای درونی کودک شامل نگرش او به زندگی، خانواده، مدرسه، معلم و واکنش‌های عاطفی او و انگیزه‌های فردی‌اش، همان زمینه‌ای است که یادگیری در بستر آن رخ می‌دهد.

در این رویکرد یادگیرنده پذیرای منفعل نیست. بلکه پردازش گری فعال است که دست به انتخاب می زند: حواس او پس از مواجهه با محرک، تحریک می‌شود. در مرحله بعدی او اطلاعات دریافت شده از طریق حواس را معنی دار و به عبارتی ادراک می‌کند. «ادراک شامل تفسیر ذهنی امور است و لذا از حالت‌های ذهنی، تجربه‌های قبلی، اطلاعات و انگیزش‌ها تأثیر می‌پذیرد»(۲) اما همه اطلاعات ادراک نمی‌شوند. تنها اطلاعاتی ادراک می‌شوند که «توجه» یادگیرنده را جلب کرده باشد. «انتخاب پاره‌ای از احساس‌های دریافتی و نادیده گرفتن احساس‌های دیگر»(۳) حاصل این توجه است. در این مرحله یادگیری رخ داده است اما می‌بایست منتهی به «تفکر» شود. تفکر در واقع استفاده از یادگیری و تجارب کسب شده است، و نه ارائه پاسخ از روی عادت.

در این رویکرد، یادگیری و تفکر از هم جدا نیستند. «بازسازی یادگیری‌های گذشته، یعنی تفکر می‌تواند به یادگیری‌های تازه بینجامد. پس یادگیری و تفکر مکمل یکدیگرند»(۴)

در رویکرد شناختی، پایداری جواب بیش از خود جواب و «بینش» بیش از «حافظه» اهمیت دارد. ممکن است یادگیرنده بتواند در اثر تکرار مسئله‌ای را حل کند، اما از حل کردن همان مسئله که به شیوه‌ای دیگر ارائه شده، در ماند. بنابراین در رویکرد شناختی، محرک تنها یک مدل و یا یک سرمشق نیست، بلکه عبارت است از تجربه‌های متعدد. چندان که برخی از کارشناسان، در پاسخ به این پرسش مدافعان مشق شب که «چه چیزی جای آن را باید پر کند؟» ، توجه به ادبیات کودک و کتاب خوانی را پیشنهاد کردند.

ارجاعات:

۱-روان شناسی یادگیری-پروین کدیور-سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)-۱۳۸۶-صفحه ۱۴۲

۲-روش‌های یادگیری و مطالعه-تالیف و ترجمه علی اکبر سیف-نشر دوران-۱۳۹۰-صفحه ۱۶

۳-همان منبع-صفحه ۱۶

۴-همان منبع-صفحه ۱۹

ادامه دارد...

نویسنده
Submitted by Anonymous (تایید نشده) on د., 10/21/2019 - 10:13