بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش سوم
قبل از خواندن این مطلب بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش دوم را مطالعه کنید.
(zone of proximal development) منطقه مجاور رشد
منطقه مجاور رشد به فاصله بین توانایی کودک برای انجام کاری زیر نظر یک بزرگ سال و با مشارکت هم سالان و توانایی او برای حل مسئله به صورت مستقل اطلاق میشود. نظریه ویگوتسکی بر این باور است که یادگیری در این منطقه صورت میگیرد. به عبارت دیگر، منظور از منطقه مجاور رشد، لایه ای از مهارت یا دانش است که کمی برتر از دانش و مهارت فعلی کودک است و کودک میتواند با کمک دیگران به آن سطح دست یابد. نکته مهم در مورد منطقه مجاور رشد ایده حل مسئله است؛ به این معنی که کودک دارای توانایی بالقوه برای حل بخشی از مسئله به صورت مستقل است و بخشی را نیز میتواند تحت نظارت و راهنمایی دیگران (بزرگ سالان یا هم سالان) بهتر حل کند.
در نظریه منطقه مجاور رشد، افراد بزرگسال در روند یادگیری کودک نقـش کلیـدی دارند و با انتخاب روشهای یادگیری مناسب به بالابردن سطح یادگیری او کمک میکنند. میتوان گفت مبنای این نظریه، تعامل اجتماعی (جوهر اصلی نظریـات ویگوتسـکی) اسـت که برپایه آن کودک با کمک دیگران (بیش تر والدین) میآموزد چگونه بعضی مهارتها را کسب کند یا به حل مسئله بپردازد. به عبارت دیگر، تعامل اجتماعی کودک بـا بـزرگسالان این امکان را برای وی فراهم میکند که قبـل از بـه دسـت آوردن ظرفیـت ذهنی لازم بـر ای تصمیم گیری در مورد فعالیتهایش، بتواند فعالیتهای پیچیـده انجـام دهـد تـا بـه تـدریج رفتارهای منظم بزرگ سالان در زمینههای تعاملی، جزئی از رفتارهای او شوند.
نظریه ویگوتسکی معتقد است روندهای ارتباطی و مهم تـر از آن روندهای مربـوط بـه زبـان، عامل اصلی انتقال کنشهای « میان روان شناختی » به کنشهای « درون روان شناختی»هسـتند. دو مشخصه زبان در نظریه ویگوتسکی نقش اساسی دارند؛ یکی این که زبان به طـور طبیعی اجتماعی است و دیگری این کـه زبـان وابسـته بـه زمینـه اسـت و بـه همـین علـت تأکید ویگوتسکی بر گفتار است و نه زبان، زیرا در گفتار علاوه بر نشانههای زبانی، نشانههای غیرزبانی مانند اشارات و حرکات هنگـام حـرف زدن نیـز در ایجـاد ارتبـاط دخالـت دارنـد.
بنـا بـر مفهـوم منطقـهٔ مجاور رشـد، بزرگ سالان ازطریق گفتار با کودک تعاملهای اجتماعی برقرار میکنند و این کـار در رشـد شناخت وی نقش مهمی بازی میکند. این گونه روندهای ارتباطی برای منطقه مجـاور رشد نقش محوری دارند، زیرا وقتی کودکان نمیتوانند مسائل را حل کنند، بزرگ سالان از گفتـار و اشارات غیرزبانی به طور هم زمان برای راهنمایی آنها استفاده میکنند و با این عمل ارتباط اجتماعی خود را با آنها حفظ میکنند، توجه آنها را به جنبههای مختلـف زمینـه جلـب میکنند و ازطریق تعامل اجتماعی به آنها کمک میکنند تا به نظم فکری دسـت یابنـد و آن را در حل مسئله به کار گیرند.
در نظریه ویگوتسکی تفکر فعالیتی هدفمند است که طی روندی خـاص موجـب رشـد شناخت میشود. آن چه موجب رشد کودک میشود، مشارکت کودک در تعاملهای اجتماعی است و حضور یک بزرگ سال یا هم سال داناتر و تعامل حاصل از آن، بـر توانش یـا درک کودک از آن فعالیت برتری دارد. باید یادآور شویم که تعامل اجتماعی نقشی اساسی در روند رشد شناخت دارد و فراگیری اجتماعی مقدم بر رشد است. او میگوید هر کنشـی در رشـد فرهنگی کـودک دوبـار مشـاهده میشود؛ ابتـدا در سـطح اجتمـاعی و بـین افـراد (درون روان شناختی) و سپس در سطح فردی و درون کودک (میان روان شناختی) ویگوتسکی.
(mediation) میانجی گری
میانجی گری یکی از مفاهیم مهمی است که باید در نظریه ویگوتسکی به آن اشاره کرد، زیـرا درک چگونگی تکوین روندهای ذهنی بالاتر با تکیه بر این مفهوم امکان پذیر اسـت. میانجی گری یعنی به کارگیری ابزار یا علائـم فرهنگـی بـرای بـه وجـودآوردن تغییرات کیفی در تفکر؛ بنابراین میتوان گفت میانجی گری یعنی بـه کـارگیری سیسـتم هـای ارتباطی برای نشان دادن وقایع و از آنجا که سیستمهای ارتباطی راههای تعامل افکار و ایدهها هستند، پس زبان سیستمی ارتباطی است که انسانها از آن بـرای بیـان تفکراتشـان اسـتفاده میکنند؛ اگرچه زبان تنها وسیله ابزار همه شکلهای تفکـر نیسـت و نظامهای نشانه ای دیگری نیز در رشد تفکر اهمیت دارند.
ما با اجتماع پیرامون خود و دنیای مادی رابطه مستقیم نداریم؛ ارتبـاط مـا ارتبـاطی غیـر مستقیم است، پس نیاز به علائمی داریم که میان ذهن ما و دنیای پیرامون میانجی گری کننـد تا بتوانیم نسبت به جهان مادی آگاهی یابیم. این کار با به کارگیری برخی ابزارها، به ویژه ابزار روان شناسانه یا علائم امکان پذیر میشود. میانجی گری رابط رونـدهای اجتماعی و تاریخی ازیک سو و روندهای ذهنی افراد ازسوی دیگر است. شکلهای مختلف میانجی گر در افراد درونی شدهاند، زیرا این شکلها به وسیله نیروهـای فرهنگـی و تـاریخی نهادینه برای انسانها فراهم شدهاند و عملکرد ذهنی افراد از نظر اجتماعی و تاریخی با آنها سازگاری دارد.
علائم ترکیبی از معنی و شکل هستند، مانند زبان، ولی علاوه بر زبان از سیستمهای گوناگون محاسبه، نتهای موسـیقی، علائـم راننـدگی، علائـم جبـری، کارهای هنری، نگارش و طراحی شکلها، جداول و نمودارها نیز میتوان نام برد که همگی سـاخته دسـت انسـان و یـا همـان گونـه کـه ویگوتسـکی میگوید، « مصـنوعی » هسـتند.
ورش معتقد است که رویکرد نظری ویگوتسکی بر سه پایه قابل درک است: اول، شرح دقیق کنشهای فکری انسان برپایه تحلیل ابزار و علائمی که آن را میانجی گری میکنند؛ دوم، با تکیه بر روش ژنتیکی یا مبتنی بر رشد و سوم، با درنظرگرفتن زندگی اجتمـاعی بـه عنـوان منشأ کنشهای فکری متعالی فرد. از دید ویگوتسکی مفهوم میـانجی گری در شـکل گیـری اجتماعی نقش اساسی دارد و راه را برای توضیح اختیار باز میکند کـه در آن میانجیها ابزاری برای فعالیت مداوم افراد در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی هستند. بـا ایـن نظریه میتوان چنین نتیجه گیری کرد که فرد را نمیتوان بـدون ابـزار فرهنگـی درک کـرد و اجتماع نیز نمیتواند بدون عاملیت افراد (که مصـنوعات را میسازند و بـه کارمی برنـد) درک شود. به عبارت دیگر، اگر اشیا از دید پیاژه فقط ماده خام برای شکل گیری اعمال منطقی هستند، از دید ویگوتسکی موجوداتی فرهنگی هستند و شی محوری کنشها در درک روحانسان نقش کلیدی دارد.
از دید ویگوتسکی مفهوم رشد کاهش فاصله بین ساختارها و عملکردهای ذهنی فردو هنجارها ( میانجی گری فرهنگی) در اجتماع است. مهم است که فرد برای انجام یک فعالیت کدام ساختارها و عملکردهای ذهنی را با خود به همراه میآورد و کدام ساختارها و عملکردهای ذهنی را از آن میگیرد. از لحاظ فرهنگی ـ اجتماعی، اجتماع تنها محـیط فرد و یا زمینی هموار برای انجام کنشها نیست؛ بلکه هر فعالیت انسـان بـا جنبههای فردی، فرهنگی و تاریخی همراه است و چگونگی بروز این جنبهها در هر فعالیت، تکـوینی است. هم ویگوتسکی و هم پیاژه شخصیت اجتماعی را برای رشد انسان ضروری میدانند.
بحث در مورد مفهوم میانجی گری توجه را به سوی اعتقاد ویگوتسکی به وجود رابطه دیالکتیکی بین تفکر و گفتار میبرد که در رشد « لغت معنی»(word meaning) وجود دارد. ویگوتسکی معتقد است که جداکردن تفکر و لغت ممکن نیست و درنتیجه لغت معنی را به عنوان واحد تجزیه و تحلیل در نظر میگیرد که هم حاوی گفتار و هم تعقل است. او ضرورت تمرکز بر دیالکتیک بین تفکر و لغت را متذکر شده و معتقد است این دیالکتیک حرکتی است به سوی طی مراحل مختلف رشد و بررسی آن را در نظریه تفکر و گفتـار اساسی است.
ادامه دارد...
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش نخست
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش دوم
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش پایانی