بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش نخست
چکیده
مقاله حاضر پس از بررسی اجمالی برخی نظریههای موجود درباره رشد زبان کودک، ازجمله نظریههای رفتارگرا، فطری نگر، و نقش نگر به طور اخص دیدگاه ویگوتسکی درباره رشد زبان و تفکر و ارتباط آنها با یک دیگر را مورد مطالعه قرار داده اسـت. هدف این بررسی نشان دادن شمول نظریه ویگوتسکی در تفسیر ارتباط زبان و تفکر است.
بررسی دو مفهوم عمده نظریه وی، یعنی منطقه مجاور رشد و میانجی گـری، روشن کرده است که این دو مفهوم در روند آموزشی فلسفه برای کودکان سـودمند است. این مقاله، هم خوانی نظریهٔ ویگوتسکی با مبانی فلسفه برای کودکـان، مسـئله آموزش کودکان، نقش آموزش در بهبود روندهای فکری کودکان و نقش اجتمـاعی زبان در پیش برد تفکر کودکان را، از جنبههای گوناگون مورد بحث قرار داده اسـت. به نظر نویسنده بررسی نظریات ویگوتسکی درک درستی از ضرورت آموزش فلسفه به کودکان به دست میدهد و پایههای علمی آموزش فلسـفه بـه کودکـان و تطـابق روشهای آموزش آن با نظریههای علمی را روشن میسازد.
مقدمه
بررسی رشد کودک برای درک انسان بالغ و تعیین مشخصههای محیط اجتماعی تأثیرگذار در پرورش وی بسیار مهم است. کودکان نقش بسزایی در تجدید حیات هر نسل دارند و بدون توجه به رشد کودک و آموزش او، پیشرفت جامعه بشری ممکن نیسـت. تحقیق در مورد چگونگی رشد زبان و تفکر میتواند چهارچوب روشهای آموزشـی و تربیتـی مؤثر و مفید را روشن کند و به شکل گیری محیط آموزشی منجر به شکوفایی تواناییهای کـودک یاری رساند. بنابر این بررسی برخی نظریههای موجود درباره رونـد رشـد زبـان و تفکـر کـودک ضروری به نظر میرسد، زیرا این نظریهها از جنبههای متفاوتی به موضوع مینگرند و میتوانند در انتخاب روشهای آموزشی مناسب راه گشا باشند.
اولین نکته مهم در بررسی رشد زبان، توانایی انسانها در اسـتفاده از تعـداد محـدودی علائم برای سخن گفتن است. این توانایی در دوران کودکی و تا پیش از پنج سـالگی شـکل میگیرد و بزرگ سالان را قادر میسازد به موضوعات گوناگون فکر کنند و عقایدشـان را بـا دیگران در میان بگذارند. آن چه سالهاست ذهن روان شناسان و کارشناسان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده است، چگونگی رشد زبان و نحوه ارتباط آن با رشد تفکر و شـناخت است.
در حیطه فراگیری زبان، رویکردهای گوناگونی وجود دارد. برای مثـال ممکـن اسـت بعضی از محققان بر مباحث نظری تمرکز کنند، بعضی دیگـر بـه بررسـی عوامـل شـناختی، اجتماعی و یا تکوینی مؤثر در روند فراگیری زبان بپردازند و یا معتقد باشند که با کاوش در ویژگیهای زبان کودک در طی مراحل رشد میتوان به قـوانین رشـد زبـان و تفکـر دسـت یافت.
آن چه قطعیت دارد این است که کودکان توانایی شگرفی در فراگیری زبان دارنـد؛ بـا ظهور اولین نشانههای ایجاد ارتباط (مانند غان وغون کردن و گریه کردن)، میتوانند پیامهای متعدد و متفاوتی را برسانند و در یک سالگی کلماتی را که در محیط اطراف خود میشنوند، تقلید کنند و کم کم اولین واژهها را به زبان بیاورند. در حدود هجده مـاهگی تعدادی از ایـن واژگان را به طرز چشم گیری با یک دیگر ترکیب میکنند، به گونـه ای کـه زبانشان حـاوی ترکیبی ازجملات دو ـ سه کلمه ای خواهد بود. در سـه سـالگی و بـا افـزایش درک از زبـان، کودک میتواند در مکالمات روزمره با اطرافیان شرکت کند، سؤال کند و پاسخ دهد. اینگـرم، مراحل رشد زبان کودک را به چهار دوره تقسیم میکند:
۱. دوره رشد پیش زبانی: از بدو تولد تا یک سالگی؛
۲. پاره گفتارهای تک کلمه ای: از یک سالگی تا یک و نیم سالگی؛
۳. ترکیب کلمات اولیه: از حدود یک و نیم تا دوسالگی؛
۴. جملات ساده و پیچیده: سه سالگی.
فراگیری زبان تا سالهای آغاز دبستان ادامه مییابد و پـس از آن کـودک بـه فراگیـری نقشهای اجتماعی زبان میپردازد؛ یعنی علاوه بر این که یاد گرفتـه اسـت چـه بگویـد، یـاد میگیرد چه نگوید و کجا نگوید.
در طی این روند با سؤالهایی روبه رو میشویم:
۱. چه مکانیسمها و ساختارهایی کودک را از گریه و تولید صداهای نـامفهوم بـه تولیـد زبان میرسانند؟
۲. چه عواملی در ظهور و رشد زبان و تفکر کودک دخالت دارند؟
۳. چه رابطهای میان رشد زبان و تفکر وجود دارد؟
۴. محققان چگونه پیدایش و رشد تفکر و زبان را تفسیر میکنند؟
بررسی نظریههای رشد زبان کودک
نظریههای گوناگونی در مورد رشد زبان مطرح است که هریک از منظر خاصی بـه موضـوع میپردازد. مقاله حاضر به بررسی اجمالی آن دسته از نظریههای رشد زبان کودک میپردازد که از دید نگارنده نقش مهمتری در درک نظریه ویگوتسکی و نقش آموزش در رشـد زبـان و تفکر دارند. هدف نهایی مقاله حاضر ترسیم ارتباط نظریه ویگوتسـکی بـا مبـانی آمـوزش فلسفه به کودکان است.
مروری بر نظریههای رشد زبان کودک
یکی از نظریههای روان شناسی که برای مدتی در حیطه رشد زبان کودک مطرح شد، نظریـه رفتارگرایی است که اگرچه از نظـر بسـیاری از محققـان مـردود شـناخته شـده اسـت، امـا نظریه پردازان، محققان، و روان شناسان را بر آن داشته تا با تعمیق نظرات و تحقیقـات خـود، در پی یافتن درستی و یا نادرستی مبـانی آن باشـند. نظریـه رفتـارگرایی بـر تغییـر رفتـار و جست وجوی نقش محیط برای توضیح این رفتارهاست و با ارتباطها و تداعیهایی کـه ازطریق محرکها و پاسخ به آنها شکل میگیرند، سر و کار دارد.
بـرای رفتارگرایـان زبـان یک مهارت است و تفاوتی با بقیه رفتارهای انسان نـدارد؛ بـرای مثـال واتسـون معتقد است زبان برخلاف پیچیدگیهایش، به طور بنیادی نوع بسیار سـاده ای از رفتـار یا در واقع عادتی گول زننده است. به طور کلی، رفتارگرایان بر رفتارهای زبانی قابل مشـاهده تأکید دارند و به جست وجوی ارتباط بین پاسخها و محرکهایی با منشأ محیطی میپردازند.
از نظر یک رفتارگرا، رفتار زبانی مؤثر پاسخ صحیح به محـرک اسـت. اگـر پاسـخ خاصـی تقویت شود به عادت تبدیل شده یا شرطی میشود، درنتیجه کودکان آن دسته از پاسخهـای زبانی تقویت شده را تولید میکنند.
یکی از معروفترین نظری پردازان رفتارگرایی اسکینر است. نکتـه مهـم نظریه او « شرطی شدن عامل» است که بر اساس آن موجود زنده میتواند بـه محرکهای مجهول یا غیر قابل مشاهده پاسخ دهد و تقویت عامل (بر اثر تکرار) موجـب شـرطی شـدن میشود. جوهره نظریه اسکینر این است که زبان رفتاری کلامی است و انسان بـا اسـتفاده از صداها به عنوان عامل میتواند به نیازهای خود پاسخ دهد. زبـان نیـز ماننـد بقیه رفتارها به وسیله پیامدهایش کنترل میشود؛ یعنی وقتی پیامد رفتاری، پـاداش باشـد، آن رفتار قوی تر میشود و وقتی رفتاری پیامد تنبیهی داشته باشد یا تقویت نشود، تضعیف شـده و از بین میرود.
نظریات اسکینر مورد انتقاد چامسکی قـرار گرفت. امـروزه محققـان حیطه فراگیری زبان به اتفاق بر این نظر هستند که چون نظریههای رفتارگرایان، نقش تفکر و شناخت را نادیده میگیرد، برای توضیح روند فراگیری زبان کافی نیست و نمیتواند نحـوه رشد آن را توضیح دهد؛ به عبارت دیگر فراگیری زبان اول پیچیده تر از آن است که بتوان بـا اصول این نظریه آن را تفسیر کرد.
نظریه دیگری که طی دو دهه اخیر توجه محققان را جلب کرده است، نظریه فطر ینگـر است و میتوان چامسکی را پیش گام آن نامیـد. وی بـا طـرح نظریـه «اصـول و پارامترهـا» ادعا میکند که همه زبانهـا در اصـول ماننـد یـک دیگـرنـد و تفاوت آنها در پارامترهاست.
در چهارچوب «دستور زبان همگـانی» میتوان این نظریه را به این شکل توضیح داد که اصول اولیـه و قـوانین دسـتور زبـان همـه زبانهای جوامع بشری دارای خصیصههای مشترک هستند؛ بـه عبـارت دیگـر ویژگـیهـای اصلی زبان که میان همه زبانها مشترک است، در ذات انتزاعی است تا آن حد کـه ازطریـق محیط کودک و دادههای زبانی دریافت شده ازسوی بـزرگسـالان و اطرافیـان، قابـل انتقـال نیست؛ یعنی کودک نمیتواند تنها با تقلید و ارتباط با بزرگسالان و محیط اجتمـاعی، کلیـه قوانین زبان را فرابگیرد. بنابراین چامسکی چنین نتیجه گیری میکند کـه ایـن ویژگیهای همگانی زبان، بخشی از استعداد وراثتی کودک است و کودک بـا دانشـی فطـری از دسـتور زبان همگانی متولد میشود؛ یعنی با مجموعهای از اصول و پارامترها که شکل کلـی دسـتورزبان را تعیین میکنند.
چامسکی بر این باور است که این نظریه از پیچیدگی زبان میکاهد وروند فراگیری را برای کودکان آسانتر میکند؛ به این صورت که کودکان آن دسته از اصولی را که میان همه زبانها مشترک و تغییرناپذیرند فرانمی گیرند، بلکه آنها بخشـی از اسـتعداد وراثتی کودک هستند. کودک باید آن گروه از پارامترها را بیاموزد که در زبانهای مختلـف، متفاوت هستند.
در این نظریه، هم چنین، دامنه تغییرات پارامترهای زبـان محدود است؛ یعنی پارامترها نمیتوانند به اشکال نامحدود ظاهر شوند، بلکه دارای وضعیت دوگانه هستند: هر ویژگی یا وجود دارد یا ندارد. برای مثال زبـان انگلیسـی بـرخلاف زبـان فارسی زبانی هسته آغاز (head first) است (مثل فاعل جمله که همیشه باید قبل از بقیهٔ اجز آ باشد ولی در فارسی میتواند هسته پایان (head last) هم باشـد یعنـی فاعـل جملـه مسـتتر باشد).
پس وقتی کودک با زبانی آشنا میشود، آن زبان یا هسته آغاز است یا نیست. رویکرد دیگری که اشاره به آن ضرورت دارد، رویکرد تکـوینی اسـت؛ روشـی برای برای ارتباط دادن رشد درک ذهن با نظریههای شـناختی کـه نظریـهٔ فطـری نگـر را رد نمیکند، بلکه در پی توضیح چگونگی تکوین ساختارهای زبان از تعامل روندهای مشخص است.
ادامه دارد...
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش دوم
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش سوم
بررسی نظریه ویگوتسکی از دیدگاه روان شناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان- بخش پایانی