پردازش ذهنی در کودکان دو زبانه و تک زبانه -بخش سوم

چکیده

درباره‌ی تأثیر دوزبانگی در عملکردهای ذهنی و خصوصا هوش، به دو دیدگاه متقابل می‌توان اشاره کرد: دیدگاه مبتنی از دوزبانگی افزایشی و دیدگاه مبتنی بر دوزیانگی کاهشی.

 پژوهش حاضر کودکان تک‌ زبانه و کودکان دو زبانه را از نظر فرایندهای ذهنی، به ویژه هوش، مقایسه می‌کند. این پژوهش مبنای «فرضیهی صفر‌» است که نبود تفاوت معنادار را در عملکرد ذهنی کودکان دو زبانه و تک زبانه مطرح می‌کند. به منظور تأیید یا رد فرضیه‌ی کنونی، ۲۵ کودک دبستانی در محدوده‌ی سنی هشت تا ده سال به آزمون وکسلر پاسخ دادند که به همین منظور طراحی شده است.

جهت مقایسه‌ی عملکرد دو گروه در این بررسی، آزمون تی از دو نمونه‌ی مستقل گرفته شد که حاکی از نبود تفاوت معنادار بین دو گروه بود. با توجه به نتایج این بررسی، به نظر می‌رسد که کودکان تک‌ زبانه و کودکان دو زبانه از نظر عملکرد ذهنی و به‌ویژه هوش تفاوت معناداری نداشته باشند.

قبل از خواندن این مطلب پردازش ذهنی در کودکان دوزبانه و تک زبانه - بخش دوم را مطالعه کنید.

۴. کودکان دو زبانه و هوش

طبیعتاً رابطه‌ی بین دو زبانگی و هوش موضوعی در خور بحث بوده است. مسئله‌ی تأثیر دو زبانگی در محتوای شناختی و فرایندهای ذهنی، به ویژه هوشی، تاریخچه‌ای طولانی دارد و منجر به دو دیدگاه متقابل شده است:

یدگاه مبتنی بر دو زبانگی کاهشی (Subtractive bilingualism) و دیدگاه مبتنی بر دو زبانگی افزایشی (additive bilingualism)

۱٫۴ دو زبانگی کاهشی: دیدگاه منفی

در گذشته مطالعات بر روی رابطه‌ی میان دو زبانگی و هوش دو زبانگی را با هوش پایین تر مرتبط می‌دانستند و همانطور که ادواردز گزارش می‌کند بسیاری از این مطالعات در امریکا به انجام رسیده‌اند که اکثراً به دلیل نگرانی‌های مربوط به هجوم مهاجران اروپایی در طی سال‌های ۱۹۲۰ تا ۱۹۳۰ چنین نتایجې معمول بوده است. عمدتاً آزمون‌های هوشی که دران زمان انجام می‌شد سوگیږی فرهنگې داشتند، به همین دلیل مهاجران، علی الخصوص کسانی که سفید پوست یا انگلیسی نبودند یا تحصیلات نداشتند، نسبت به امریکایی‌ها نمرات کمتری به دست می‌آوردند.

گودیناف به این نتیجه رسید که مهاجرانی که در خانه بیشتر از زبان انگلیسی استفاده می‌کردند در آن آزمون‌ها نمرات هوش بالاتری دست می‌آوردند. پس او ادعا کرد که علت این نمرات پایین تر نقصان در توانایی به کاربردن زبان بوده است نه هوش پایین تر این افراد.

سائر در مطالعه ای هوش کودکان شهری و روستایی را مقایسه کرد و نشان داد که کودکان دوزبانه‌ی روستایی مشکلات بیشتری در آزمون‌ها داشتند. وی ابراز داشت که در سنین پایین تر کودکان شهری بهتر از کودکان روستایی با تعارضات عاطفی خود در استفاده از زبان‌های ولزی و انگلیسی کنار می‌آمدند. این امر نشان دهندهٔ آن است که عوامل دیگری به جز عامل دوزبانگی در نتایج هوشی دخیل بوده‌اند.

تسوشیما و هوگان نیز دریافتند که کودکان دوزبانهٔ ده و یازده سالهٔ آمریکایی - ژاپنی در آزمونهای توانایی کلامی نمراتی پایین تر از کودکان تک زبانه به دست می‌آورند و کودکان تک زبانه نیز در قسمت‌های دیگر به جز هوش کلامی نمرات پایین تری به دست آورده بودند.

آناستازی و کوردووا هوش غیر کلامی کودکان پورتوریکایی را در نیویورک به هر دو زبان اسپانیایی و انگلیسی اندازه‌گیری کردند. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که زبان آزمون باعث ایجاد تفاوت معنی داری نشده بود و این کودکان در هر دو زبان از هنجارهای مورد نظر فاصله داشتند. در این مطالعه مشاهده شد که کودکان تک زبانه به اندازهٔ سه سال در مهارت‌های مختلف مربوط به هوش کلامی و غیر کلامی از کودکان دوزبانه جلو ترند.

موقعیت‌های قبل موقعیت‌هایی‌اند که به آن‌ها دوزبانگی کاهشی گفته می‌شود. دوزبانگی کاهشی با ویژگی‌هایی همچون از دست دادن تدریجی زبان اول به دنبال افزایش تسلط بر زبان دوم ارتباط داده می‌شود. در موقعیت‌های کاهشی ممکن است یکی از زبان‌ها جایگزین زبان دیگر شود و باعث شود کودکان در هر دو زبان مهارت کافی را نداشته باشند، مانند افراد شبه دو یا چندزبانه (Scmillinguals).

۲.۴ دوزبانگی افزایشی: دیدگاه مثبت

گسترش دامنهٔ تسلط زبانی امری عادی به حساب می‌آید که به قیمت کاسته شدن توانایی‌های ذهنی تمام نمی‌شود. به هر حال این سؤال به وجود می‌آید که آیا ممکن است دوزبانگی باعث افزایش توانایی‌های ذهنی شود؟ برای مثال، سابقا  در اروپا افراد بر این عقیده بودند که یادگیری لاتین، با وجود اینکه کاربرد روزمره نداشت، باعث رشد توانایی‌های ذهنی می‌شود و این موضوع یادگیری و آموزش دستور زبان لاتین را به هدفی آموزشی مبدل کرده بود همان طور که گفته شد، نتایج تحقیقات اولیه بر روی ارتباط میان دوزبانگی و هوش، به دلیل کنترل ناکارامد متغیرها در فرایند تحقیق، مشکل دار بودند که ادواردز به خوبی این مشکل را بیان کرده است؛ اگر بین هوش پایین و دوزبانگی همبستگی مشاهده شود، این سؤال پیش می‌آید که آیا اولی باعث دومی ‌شده است یا بالعکس؟ یا این که عامل سومی از مثلا عامل ناشناخته یا اندازه‌گیری نشده‌ای وجود دارد که در هر دو تاثیر گذاشته و در نتیجه توجیه کننده‌ی این ارتباط است؟

به نظر می‌رسد در کنترل نبودن جنسیت، سن، و تفاوت سطوح اجتماعی عاملی ایجاد ارتباط منفی در کارهای قبلی باشد. در اوایل دهه‌ی  شصت، گزارشاتی مبنی بر تأثیر مثبت دوزبانگی در هوش داده شد. پیل و لامبرت، در سال ۱۹۶۲ در پژوهشی کنترل شده تر، کودکان دو زبانه ده ساله و تک زبانه را بررسی کردند. تمامی کودکان بررسی شده از طبقهٔ متوسط اجتماع بودند و تسلط آن‌ها به دو زبان فرانسه و انگلیسی به یک میزان بود. این کودکان در آزمون‌های هوش کلامی و همچنین غیر کلامی بهتر از کودکان تک زبانه عمل کردند. به هر حال، پیل و لامبرت ادعا نکردند که دوزبانه بودن علت رشد ذهنی کودکان دوزبانه باشد.

به دنبال مطالعهٔ پیل و لامبرت مطالعات دیگری نیز به انجام رسید که تأثیر مثبت دوزبانگی در هوش تأیید می‌کرد. مثلا می‌توان به مطالعه‌ای اشاره کرد که اییانکو ـ وورال در افریقای جنوبی بر روی کودکان افریقایی - انگلیسی بین سنین چهار تا نه سال به انجام رساند. وی دریافت که کودکان دو زبانه از تصادفی بودن رابطهٔ میان اشیا و اسامی آن‌ها در زبانی خاص اگاه ترند. پاسخ کودکان به سؤالاتی مثل «آیا می‌توان گاو را سگ و سگ را گاو نامید؟» «بله» بود.

موقعیتِ بالا، برخلاف دوزبانگی کاهشی، بر تائیر مثبت دوزبانگی در عملکرد ذهنی صحه می‌گذارد. چنین فرایندی دو زبانگی افزایشی نامیده می‌شود. دوزبانگی افزایشی به موقعیت‌هایی اطلاق می‌شود که هر دو زبان به موازات یک دیگر حمایت شوند و رشد کنند. موقعیت‌های افزایشی به جای ایجاد شبه دوزبانگی ( (pseudo-bilingualismامکان ایجاد دوزبانگی متوازن را فراهم می‌آورد (balanced bilingualism).

کامینز فرضیهٔ تأثیر مثبت دوزبانگی را در سطوح آستانه‌ای افزایشی(threshold hypothesis)مطرح می‌کند. بر طبق این فرضیه، تأثیر مثبت دوزبانگی زمانی رخ می‌دهد که کودک به آستانهٔ تسلط در زبان دو رسیده باشد.

یکی دیگر از عوامل مهم در رابطهٔ بین دو زبانگی و توسعهٔ ذهنی سن فرا گیری زبان است.به این صورت که تاثیر مثبت دوزبانگی برای کودکانی که در مراحل اولیه‌ی یادگیری زبان‌اند بیشتر است در حالی که، این تأثیر برای کودکانی که در مراحل بعدی به سر می‌برند کم تر ظاهر می‌شود. به نظر می‌رسد از این نظر مهارت دو زبانگی بین کودکان خردسال، کودکستانی، و کلاسی اولی تفاوت درخور توجھی داشته باشد.

به این صورت که تأثیر دو زبانگی برای کودکان در سنین پایین تر بیشتر و برای کودکان در سنین بالاتر کمتر است. از این بحث دو نتیجه را می‌توان برداشت کرد: نخست این که در سنین پایین‌تر بین دوزبانگی و رشد توانایی‌های ذهنی تعامل وجود دارد که به فرضیه‌ی تأثیر سن معروف است. دوم این که تأثیر دوزبانگی در مراحل اولیهٔ یادگیری زبان دوم رخ می‌دهد یعنی درست پس از کسب حد مشخصی از تسلط به زبان دوم و یا همان آستانهٔ زبان دوم که به «فرضیه‌ی سطح دوزبانگی» شهرت دارد.

۵. تعریف هوش و انواع آن

در سالهای اخیر پژوهش‌های فراوانی در زمینهٔ هوش و پردازش ذهنی انجام گرفته است. یکی از مهم‌ترین آن‌ها مطالعه‌ای است که گاردنر انجام داده است. او در مقاله‌ای که در سال ۱۹۸۹ با همکاری هچ به نگارش درآورد نظریه ای را با عنوان نظریه‌ی هوش‌های چندگانه مطرح کرد که در آن هفت نوع هوش را شناسایی کرده بود. در این پژوهش گاردنر هوش را چنین تعریف می‌کند: هوش توانایی تشخیص الگوها و توانایی یافتن بهترین و باارزش‌ترین راه‌حل برای مشکلات از طریق استدلال منطقی است. ناگفته نماند که تعریف گاردنر از هوش با تعاریف پیشین که هوش را تنها توانایی کلامی و محاسباتی تلقی می‌کردند، تفاوت دارد یا بهتر است که گفته شود تعریف او گسترش باورهای پیشین است که به منزله‌ی یک نظریه مطرح شده است. دسته بندی گاردنر از هوش‌های هفتگانه از طریق آزمایش‌های او در زمینهٔ مسائل فرهنگی و بیولوژیکی حاصل شده است و موارد زیر را شامل می‌شود:

  • هوش منطقی – ریاضی: این نوع هوش توانایی تشخیص الگو‌ها از طریق استدلال استقرایی یا قیاس منطقی را می‌سنجد. این نوع هوش عمدتا به استدلالات علمی و ریاضی ربط داده می‌شود؛
  • هوش کلامی - زبانی: این نوع هوشې به میزان تسلط بر زبان اشاره می‌کند. به دیگر بیان، این نوع هوش به توانایی استفاده و درک زبان بلاغی و ادبی اشاره می‌کند که به افراد کمک می‌کند. مسائل را به خاطر بسپارند و آن‌ها را بیان کنند؛
  • هوش مکانی - فضایی: این هوش یه توانایی تجسم استفاده از تصاویر ذهنی برای یافتن راه حل مشکلات اشاره می‌کند. این نوع هوش به قدرت بینایی ربطی ندارد، با این گواه که افراد نابینا هم از چنین هوشی برخوردارند؛
  • هوش موسیقیایی: این نوع هوش به توانایی تشخیص ریتم موسیقی و آهنگ اشاره می‌کند و ارتباط تنگاتنگی با قدرت شنوایی دارد؛
  • هوش جنبشی - حرکتی: این نوع هوش به توانایی انجام فعالیت‌های فیزیکی (مرتبط با فعالیت‌های ذهنی) اشاره می‌کند؛
  • هوش فردی: این نوع هوش شامل دو زیرشاخه است: هوشی در زمینهٔ روابط میان فردی، یعنی توانایی درک احساسات دیگران، و هوشی در زمینهٔ روابط درون شناختی، یعنی توانایی درک احساسات خود و بیان آن‌ها

پس از نظریه‌ی هوش‌های چندگانه، محققان در زمینه‌ی انواع دیگر و دسته بندی‌های دیگر هوش نیز تحقیقاتی را انجام دادند، ولی به دلیل این که کانون توجه بررسی حاضر نیستند به آن‌ها اشاره‌ای نمی‌شود.

در بررسی حاضر بر آن‌ایم فقط چند جنبه از هوش‌های چندگانه‌ی گاردنر، که مربوط به هوش کلامی و محاسباتی و منطقی است، بررسی شود. به همین منظور مطالعه‌ی حاضر سعی دارد با بهره گیری از یکی از مقیاس‌های پیشین این جنبه‌های هوش را بین کودکان تک زبانه وکودکان دو زبانه بررسی کند. به نظر می‌رسد بهره‌گیری از چنین روش تحقیقاتی بر ارزش هر دو دسته نظریه (پیشین و نوین) صحه می‌گذارد و ترکیبی از بهره‌گیری آن‌ها راهم‌سو با هم تشکیل می‌دهد.

پردازش ذهنی در کودکان دو زبانه و کودکان تک‌ زبانه - بخش نخست
پردازش ذهنی در کودکان دو زبانه و کودکان تک‌ زبانه - بخش دوم
پردازش ذهنی در کودکان دو زبانه و کودکان تک‌ زبانه - بخش پایانی

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on ش., 08/19/2017 - 09:41