نبایدهای تربیتی برای والدین
شکی نیست که یکی از دشوارترین وظایف والدین تربیت فرزند است. تربیت فرزند با تمامی ابعاد و زاویه های گوناگون آن، چنان امر خطیر و دشواری است که هر قدر درباره آن بگوییم و بخوانیم باز کم گفته ایم.
معمولا وقتی از تربیت صحبت می کنیم، اولین نکته ای که به ذهن می رسد این است که بچه ها چه باید بکنند و چگونه رفتار کنند؛ اما آنچه مغفول می ماند این است که والدین باید چگونه باشند و چگونه رفتار کنند. درست است که همه می دانیم رفتار بچه ها محصول نگرش والدین به شیوه های تربیتی است اما بسیاری از والدین از نقش اساسی خود به عنوان الگو، غافل اند. در صورتی که والدین همپای فرزندان فرصت کمال دارند و می توانند رشد کنند. در این مطلب به جای پرداختن به «باید»های تربیتی می خواهیم از «نباید»های تربیتی و باورهای نادرستی که درباره نقش والدی در ذهن بسیاری از ما وجود دارد، سخن بگوییم. شاید بهتر باشد ریشه این باورها را در دلایل فرزندآوری از دیدگاه والدین جست وجو کنیم.
دلایل فرزند آوری
بسیاری از والدین برای چشیدن طعم عشق به فرزند، اقدام به فرزندآوری می کنند. بعضی به دلیل وجود خودشان و در جست وجوی آنچه می خواستند باشند و نشده اند، به بچه دار شدن فکر می کنند. در واقع فرزند برای این دسته از والدین سبد آرزو است. دسته دیگری از افراد برای جبران آنچه در ارتباط با همسر و دیگران کم داشته اند اقدام به فرزندآوری می کنند. گاهی هم برای کسب تایید دیگران، پدر ومادر، اطرافیان، دوستان و آشنایان، زوج به بچه دار شدن فکر و اقدام می کنند، نکته این جاست که هر یک از این دلایل تاثیر مستقیمی بر شیوه فرزندپروری می گذارد و از همین جا می توان باورهای نادرست تربیتی را شناسایی و بررسی کرد. مسعود هنربخش کارشناس ارشد روان شناسی بالینی و کارشناس مسئول دفتر پیشگیری از آسیب های اجتماعی سازمان بهزیستی خراسان می گوید: وقتی والدین به دلایل غیرمنطقی مانند جبران کمبودهای خود اقدام به فرزندآوری می کنند، کودک را به کانون خانواده تبدیل و خود را وقف او می کنند.
والدین در چنین شرایطی از ادامه مسیر رشد و کمال بازمی مانند و کودک را در ناخودآگاه خود مقصر قلمداد می کنند. این دیدگاه در طول زمان باعث احساس خشم پنهان در والدین و شرم پنهان در فرزندان می شود.در چنین مواردی والدین که ۲۴ ساعته در خدمت بچه ها هستند، قادر نیستند مسئولیت پذیری را به آن ها آموزش دهند و حجم سنگین کار زیاد آن ها به همراه تقاضای زیاد از سوی بچه ها، باعث بازنشستگی روانی پیش از موعد آن ها می شود.از سوی دیگر برخی والدین تصور می کنند باید از پدر ومادر شدن لذت ببرند و وقتی با خستگی، خشم، آزردگی و رنجیدگی ناشی از والدگری روبه رو می شوند، احساس درماندگی می کنند. در حالی که این احساسات را باید پذیرفت و به عنوان بخشی از فرآیند تربیت در نظر گرفت زیرا فقط در این صورت است که رفتار خالصانه و صادقانه با بچه ها خواهیم داشت.
پذیرش مسئولیت شکست
هنربخش با بیان این که بسیاری از والدین خود را مسئول ناکامی و شکست فرزندانشان می دانند، تصریح می کند: والدین نباید فرزندان را امتداد خود قلمداد کنند. باید فردیت خود و او را به رسمیت بشناسند. بهتر است کودک تفاوت ها را با والدین تجربه کند تا بتواند با دیگران تعامل کند. والدینی که همواره خود را مسئول ناکامی و شکست فرزندان می دانند، در طول زمان از آن ها افراد خنثی می سازند که حاضر نیستند مسئولیت رفتارهای خود را به گردن بگیرند. چنین افرادی در زندگی مشترک توان درک تفاوت های همسر و پذیرش وی به همان شکل را ندارند و به همین دلیل به سرعت در زندگی مشترک سرخورده می شوند.
جبران کمبودهای والدین
چنانچه فردی برای جبران کمبود عاطفی و روانی اقدام به فرزندآوری کند، وابستگی بیمارگونه ای به فرزندش پیدا می کند. شکی نیست که عشق و عاطفه یکی از مهم ترین مولفه ها در فرآیند رشد کودک است اما وابستگی عاطفی برای رفع نیازهای والدین، کودک را به والد زودهنگام تبدیل می کند. گاه در چنین شرایطی کودک محرم اسرار والدین می شود و عملا در این رابطه جای کودک و والد عوض می شود. این کارشناس ارشد روان شناسی با اشاره به این که وقتی والدین از نظر عاطفی به کودک وابسته شدند، نمی توانند با وی مخالفت کنند یا او را محروم سازند، می گوید: در این گونه موارد نوعی رشوه گیری هیجانی بین آن ها ایجاد می شود که بسیار لطمه زننده است. از سوی دیگر گاهی والدین قادر نیستند بین عشق و جدایی تمایز قائل شوند.
به این معنا که والدین تصور می کنند اگر عاشق فرزند خود هستند باید او را همواره پیش خود نگه دارند و فکر می کنند عشق و جدایی دشمن هم است. بسیاری از والدین این تصور نادرست را در ذهن دارند که موافق نبودن یا مخالفت کردن با فرزند یعنی دوست نداشتن وی. به عبارتی مخالفت کردن را مساوی شکست در ارتباط با فرزند می دانند بنابراین همواره سعی می کنند طبق خواسته بچه ها رفتار کنند. در صورتی که والدین باید به کودک بفهمانند که مخالفت با رفتار وی به معنای شکست در رابطه، دوست نداشتن، جدایی و... نیست. بنابراین از ابراز مخالفت به شرط این که به جا و منطقی باشد، نهراسید و آن را ابراز کنید.
در این راستا می توانید مقاله تاثیر اندیشه فرزندآوری بر شکل گیری شخصیت کودک را نیز مطالعه نمایید.
کاستی ها راشناسایی ورفع کنید
به گفته هنربخش باید دانست که رفتارهای نادرست و اشتباه بچه ها خود به خود از بین نمی رود و فقط ممکن است شکل آن عوض شود. بنابراین کاستی ها در رفتار کودک را باید شناسایی و آن ها را رفع کرد نه این که با تغافل بی جا موضوع را رها کرد. بعضی از مشکلات با گذشت زمان بدتر می شود و سرپوش گذاشتن و نادیده گرفتن مشکلات بچه ها باعث بروز خشم ناگهانی والدین و تضعیف شدید اعتماد به نفس کودک می شود.
لطف به اضافه حقیقت
خوب است بدانید دستورالعمل صحیح رشد کودک، لطف به اضافه حقیقت است و والدین باید انضباط و محدودیت را چاشنی مهربانی کنند زیرا با لطف و مهربانی صرف نمی توان بچه مهربان و دارای سلامت روان تربیت کرد. درصورتی که بسیاری از والدین عشق بی محدودیت و بی شائبه را نثار کودک می کنند. کودک باید بداند در کنار لطف و مهربانی، والدین وظایف و انتظاراتی از او دارند که باید برآورده شود. باید لطف یا توجهی با صداقت تمام به کودک عرضه شود و او بداند در قبال آن باید انتظاراتی را برآورده کند در غیر این صورت کودک همیشه طلبکار و متوقع بار خواهد آمد و حاضر نیست قدردان زحمات و لطف ها و مهربانی دیگران باشد.
سخت بودن با ناتوانی متفاوت است
هنربخش با بیان این که قادر نبودن برانجام کار با سخت بودن وظیفه متفاوت است تصریح می کند: معمولا والدین فکر می کنند کودک قادر به انجام کاری که سخت است و لذتی ندارد، نیست. بنابراین از او انتظار انجام آن کار را ندارند.
در چنین شرایطی والدین در واقع بچه ها را به سمت فرار از مسئولیت سوق می دهند زیرا کودک خود را محق می داند که کاری را که سخت است انجام ندهد.کودک اغلب از انجام کارهایی که دوست ندارد یا سخت است سرباز می زند یا از راه میانبر استفاده می کند. مانند دانش آموزی که به جای خواندن درسی که به آن علاقه ندارد، سرجلسه امتحان حاضر نمی شود و اگر حاضر شود، تقلب می کند.