بررسی نظریه ی ویگوتسکی از دیدگاه روانشناسی و ارتباط آن با مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان
چکیده
مقالهی حاضر پس از بررسی اجمالی برخی نظریههای موجود دربارهی رشد زبان کودک، از جمله نظریههای رفتارگرا، فطری نگر و نقش نگر، به طور اخص دیدگاه ویگوتسکی دربارهی رشد زبان و تفکر و ارتباط آنها با یکدیگر را، مورد مطالعه قرار داده است. هدف این بررسی نشان دادن شمول نظریهی ویگوتسکی در تفسیر ارتباط زبان و تفکر است. بررسی دو مفهوم عمدهی نظریهی وی، یعنی منطقهی مجاور شد و میانجی گری، روشن کرده است که این دو مفهوم در روند آموزشی فلسفه برای کودکان سودمند است.
این مقاله، هم خوانی نظریهی ویگوتسکی با مبانی فلسفه برای کودکان، مسئلهی آموزش کودکان، نقش آموزش در بهبود روندهای فکری کودکان و نقش اجتماعی زبان در پیشبرد تفکر کودکان را، از جنبههای گوناگون مورد بحث قرار داده است. به نظر نویسنده، بررسی نظریات ویگوتسکی درک درستی از ضرورت آموزشی فلسفه به کودکان به دست میدهد و پایههای علمی آموزش فلسفه به کودکان و تطابق روشهای آموزش آن با نظریههای علمی را روشن میسازد. کلیدواژهها: رشد زبان و تفکر، منطقهی مجاور رشد، میانجی گری، فلسفه برای کودکان.
مقدمه
بررسی رشد کودک برای درک انسان بالغ و تعیین مشخصههای محیط اجتماعی تأثیرگذار در پرورش وی بسیار مهم است. کودکان نقش بسزایی در تجدید حیات هر نسل دارند و بدون توجه به رشد کودک و آموزش او، پیشرفت جامعه بشری ممکن نیست (پلگرینی، ۱۹۹۱: ۱۴).
تحقیق در مورد چگونگی رشد زبان و تفکر میتواند چارچوب روشهای آموزشی و تربیتی مؤثر و مفید را روشن کند و به شکل گیری محیط آموزشی منجر به شکوفایی تواناییهای کودک، یاری رساند. بنابراین بررسی برخی نظریههای موجود دربارهی روند رشد زبان و تفکر کودک ضروری به نظر میرسد، زیرا این نظریهها از جنبههای متفاوتی به موضوع مینگرند و میتوانند در انتخاب روشهای آموزشی مناسب راهگشا باشند. اولین نکتهی مهم در بررسی رشد زبان، توانایی انسانها، در استفاده از تعداد محدودی علائم برای سخن گفتن است. این توانایی در دوران کودکی و تا پیش از پنج سالگی شکل میگیرد. و بزرگسالان را قادر میسازد به موضوعات گوناگون فکر کنند و عقایدشان را با دیگران در میان بگذارند.
آنچه سالهاست ذهن روانشناسان و کارشناسان تعلیم و تربیت را به خود مشغول کرده است، چگونگی رشد زبان و نحوهی ارتباط آن با رشد تفکر و شناخت است. در حیطهی فراگیری زبان، رویکردهای گوناگونی وجود دارد. برای مثال ممکن است بعضی از محققان بر مباحث نظری تمرکز کنند، بعضی دیگر به بررسی عوامل شناختی، اجتماعی و یا تکوینی مؤثر در روند فراگیری زبان بپردازند و یا معتقد باشند که با کاوش در ویژگیهای زبان کودک در طی مراحل رشد میتوان به قوانین رشد زبان و تفکر دست یافت. آنچه قطعیت دارد این است که کودکان توانایی شگرفی در فراگیری زبان دارند؛ با ظهور اولین نشانههای ایجاد ارتباط (مانند غان و غون کردن و گریه کردن)، میتوانند پیامهای متعدد و متفاوتی را برسانند و در یک سالگی کلماتی را که در محیط اطراف خود میشوند، تقلید کنند و کمکم اولین واژهها را به زبان بیاورند. در حدود هجده ماهگی، تعدادی از این واژگان را به طرز چشمگیری با یکدیگر ترکیب کنند. به گونهای که زبانشان حاوی ترکیبی از جملات دو- سه کلمهای خواهد بود. در سه سالگی و با افزایش درک از زبان، کودک میتواند در مکالمات روزمره با اطرافیان شرکت کند، سؤال کند و پاسخ دهد.
اینگرم (Ingram، ۱۹۹۶) مراحل رشد زبان کودک را به چهار دوره تقسیم می کند:
- دوره ی رشد پیش زبانی؛ از بدو تولد تا یک سالگی
- پاره گفتارهای تک کلمه ای؛ از یک سالگی تا یک و نیم سالگی
- ترکیب کلمات اولیه؛ از حدود یک و نیم تا دو سالگی
جملات ساده و پیچیده؛ سه سالگی فراگیری زبان تا سال های آغاز دبستان ادامه می یابد و پس از آن کودک به فراگیری نقش های اجتماعی زبان می پردازد؛ یعنی علاوه بر این که یاد گرفته است چه بگوید، یاد می گیرد چه نگوید و کجا نگوید. در طی این روند با سؤال هایی روبرو می شویم: چه مکانیسم ها و ساختارهایی کودک را از گریه و تولید صداهای نامفهوم به تولید زبان می رسانند؟ چه عواملی در ظهور و رشد زبان و تفکر کودک دخالت دارند؟ چه رابطه ای میان رشد زبان و تفکر وجود دارد؟ محققان چگونه پیدایش و رشد تفکر و زبان را تفسیر می کنند؟
بررسی نظریه های رشد زبان کودک
نظریههای گوناگونی در مورد رشد مطرح است که هر یک از منظر خاصی به موضوع می پردازد. مقاله ی حاضر به بررسی اجمالی آن دسته از نظریه های رشد زبان کودک می پردازد که از دید نگارنده نقش مهم تری در درک نظریه ی ویگوتسکی و نقش آموزش در رشد زبان و تفکر دارند. هدف نهایی مقاله ی حاضر، ترسیم ارتباط نظریه ی ویگوتسکی با مبانی آموزش فلسفه به کودکان است.
مروری بر نظریه های رشد زبان کودک
یکی از نظریه های روانشناسی که برای مدتی در حیطه ی رشد زبان کودک مطرح شد، نظریه ی رفتارگرایی است که اگر چه از نظر بسیاری از محققان مردود شناخته شده است، اما نظریه پردازان، محققان و روانشناسان را بر آن داشته تا با تعمیق نظرات و تحقیقات خود، در پی یافتن درستی و یا نادرستی مبانی آن باشند. نظریه ی رفتارگرایی بر تغییر رفتار و جست و جوی نقش محیط برای توضیح این رفتارها است و با ارتباط ها و تداعی هایی که از طریق محرک ها و پاسخ به آن ها شکل می گیرند، سروکار دارد. برای رفتارگرایان زبان یک مهارت است و تفاوتی با بقیه ی رفتارهای انسان ندارد؛ برای مثال واتسون (Watson, ۱۹۲۴) معتقد است زبان برخلاف پیچیدگی هایش، به طور بنیادی نوع بسیار ساده ای از رفتار یا در واقع عادتی گول زننده است. به طور کلی، رفتارگرایان بر رفتارهای زبانی قابل مشاهده تأکید داردو به جست و جوی ارتباط بین پاسخ ها و محرک هایی با منشأ محیطی می پردازند. از نظر یک رفتارگرا، رفتارِ زبانیِ مؤثر، پاسخ صحیح به محرک است. اگر پاسخ خاصی تقویت شود به عادت تبدیل شده یا شرطی می شود، در نتیجه کودکان آن دسته از پاسخ های زبانی تقویت شده را تولید می کنند.
مقاله کامل را از بخش پیوست دریافت کنید.