این قارقار است، یا غارغار است؟ - بخش اول
کودک فارسی زبان قارقار میکند یا غارغار؟
دستکم سی سال از زندگی حرفهای من بر این پایه گذشت که غارغار درست است یا قارقار. نخستین تجربهام در باره این موضوع به سال 1368 برمی گردد. هنگامی که سه داستان تصویری به کانون دادم، که باید میشد سه کتاب جداگانه، که در نهایت به نادرستی و کژپسندی شد یک کتاب که نام آن هم «خاله ستاره و بزغاله» است. آن زمان فرشته طائرپور در بخش انتشارات کانون بود و برای من جوان خسته و آزرده از روزگار، مرغک کانون که روزگار کودکی و نوجوانیام را در کتابخانههای آن گذرانده بودم، تنها یک نشان نبود، بلکه پرندهای بود که رویاهایام را برای رسیدن به آزادی میساخت. کانون آن روزها عبوس بود، و مرغک آن هم دل شکسته؛ اما نه به عبوسی روزگاری که بعدها حمید گروگان در سال 1373 مدیر انتشارات کانون شد، و در نخستین ارتباط خود با من، داستان قرارداد بستهام به نام «سگ و استخوان» را داد زیر بغلام بزنم و بروم تا همکاری حرفه ایام با کانون در پیکر و کسوت نویسنده کودکان برای همیشه قطع شود. با این توجیه که در داستان من، سگ جانوری باهوش تر از انسان نمایش داده شده است.
در آن سال، وقتی که این سه داستان به مرحله تصویب رسید، فرشته طائرپور بحث را به این جا کشاند که غوغولی غوغو درست نیست و شما باید قوقولی قوقو مینوشتید. غارغار درست نیست و شما باید قارقار مینوشتید. منِ جوان کم تجربه میگفتم نخیر غوغولی غوغو و غارغار در فارسی درست تر است، زیرا اینها نامآوا هستند، و نامآواها پیوند تنگاتنگی با شیوه رانش یا تلفظ دارند. مستندات آن زمان چه بود؟ چند واژهنامه و دیگر هیچ. با هم مقداری به گفتو گو گذارندیم. او نمیپذیرفت و من هم در جایگاه خود بودم. داستانها منتشر شد و البته غوغولی غوغوی من تبدیل شد به قوقولی قوقو.
از آن زمان سی سال میگذرد. در این سی سال، دستکم بیست سالاش را به پژوهش در زبان آموزی کودکان گذراندهام که بخشی از فرآوردههای آن در این بیست ساله منتشر شده است، و البته خوشبختانه اکنون دیگر موضوع پژوهشهای زبان آموزی در موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان یک امر جمعی شده است، و به زودی با انتشار کتاب بسیار با اهمیت « سواد شکوفایی » پژوهش و نوشته زهره قایینی، شاید این نکته برای کسانی که در جامعه ما به حوزه زبان آموزی کودکان علاقه دارند، روشن شود که ایران نزدیک نیم سده است، از قافله پژوهشهای سوادآموزی در جهان جا مانده است. و البته برای کسانی که این روزها یا در گذشته به محتوای کتابهای فارسی آموزش و پرورش اشاره میکنند، اما نمیدانند که مهم تر از محتوایی که خالی از آموزههای زنده و تازه است، درهم ریختگی و آشوبناک کردن روشمندی بنیادهای آموزشی که در دهه 1340 و 1350 به آن دست یافتیم، بسی آسیب زاتر است از آن محتوای بی جانی است که به خورد کودکان این سرزمین داده میشود.
این جاماندگی سبب آسیبهای فراوان به کودکان زبان آموز شده است و برآیند آن همین است که میبینیم. جامعهای سرشار از دانش آموختگانی تا سطح دکترا، اما در زمینه نوشتن کم سوادتر از کودکان دوره ابتدایی. این گروه و بسیاری از گروههای دیگر، شاید برایشان مهم نباشد که قارقار درست است یا غارغار؛ زیرا هنگامی که به متنهای آنها نگاه میشود به جای نصف مینویسند نسب، به جای ظهر مینویسند ذحر و بسیاری نادرستیهای دیگر. و این چنین نادرستیهای نوشتاری شاید سبب شود که کسانی بگویند پرداختن به قارقار یا غارغار شاید کمی برای این جامعه دیرهنگام باشد. جامعهای که دارد اصل زبان مادری یا زبان ارتباطیاش را که فارسی باشد به ویرانی میکشاند.
این آشفتگی به همین جا محدود نمانده است و بسیاری از کسانی که دورههای کوتاه مدت و میان مدت ویراستاری را پیش این یا آن استاد یا به ظاهر استاد گذراندهاند، به ویژه هنگامی که بحث در حوزه ادبیات کودکان و زبان آموزی است با جسارتی مثال زدنی مرا متهم میکنند که چه طور این همه سال یاد نگرفتهای قارقار درست است و غارغار مینویسی. و به همین دلیل هر بار که میان گروهی ویراستار یا نویسنده و به ویژه در حوزه ادبیات کودکان بحثی درمی گیرد که مربوط به ویژگیهای زبانی یا زبان مناسب برای آموزش کودکان یا زبان مناسب برای ادبیات کودکان است، مشارکت نمیکنم، زیرا باور دارم کسانی که در این زمینه وارد بحث میشوند، باید تا اندازهای از ویژگیهای ساخت یا پیکره زبانی برای کودکان آگاه باشند. و بدانند هنگامی که برای آموزش و ادبیات کودکان پیکره زبانی ساخته میشود، باید جدای از خود ادبیات، چند دانش دیگر مانند، دانش عصب زبان شناختی Neurolinguistics، روان شناسی زبان Psycholinguistics، و خود زبان شناسی درگیر شوند تا بتوان یک متن آموزشی یا ادبی مناسب کودکان آفرید.
به همین دلیل مواردی مانند این که غارغار درست است، یا قارقار، غورغور درست است یا قور قور، قوقولی قوقو درست است یا غوغولی غوغو در این دوره چندین دههای بی پاسخ ماندهاند. تعجب ندارد کسانی که این موضوع را دنبال میکنند، بیش از هرچیزی میروند سراغ واژه نامههایی مانند دهخدا و معین و بعد آن گروه که باورمند به قارقار هستند، پیروزمندانه میگویند که نوشتن قارقار به شکل غارغار، ناشی از بیسوادی یا کمسوادی نویسندگان یا ویراستاران است. گروهی دیگر میگویند که برمبنای شیوهنامه فرهنگستان و آموزش و پرورش قارقار بر غارغار ترجیح دارد. چنان که در بازنشر کتابهای آواورزی و الفباورزی یکی از همکاران هم مرا متقاعد کرد که به سبب یکدستی با کتابهای درسی غارغارها، قارقار شود، که پذیرفتم اما از آن روز در پشیمانیام که چرا این نکته را پذیرفتم. دلیل بنیادینام هم این است که زبان آموزی در حوزه دبستان و پیش دبستان چنان فقیر است، که نتیجه آن شده است، همین کتابهای آموزشی فارسی دبستان. بارها به آشکار یا در نشستهای بسته تر گفتهام، این کتابها بازتابی از فاجعه آموزش و پرورش ایران هستند. از جنبه تاریخی و تحلیلی هم گاه به گاه درباره این فاجعه سخن گفتهام، اما سخنان و پژوهشهای اصلیام را گذاشتهام تا در زمان مناسب منتشر کنم.
این لینکها بخشی از آن چه که درباره زبان آموزی و به ویژه ساختار کتاب فارسی اول دبستان گفتهام برای علاقه مندان آشکار میکند.
چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به نوآموزان (بخش یک) |
|
چیدمان بلوکی در آموزش خواندن و نوشتن به نوآموزان (بخش دو) |
|
نقطه پایانی بر رسمیت کاربرد خط تحریری در کتاب فارسی اول دبستان |
|
درست نویسی بر زیبانویسی تقدم دارد |
|
سوادآموزی پایه و شکلگیری خط راستنگار در برابر خط کژنگار تحریری |
بنابراین مستند کردن سخنان با این گواه و شاهد که کتابهای درسی هم غارغار را قارقار نوشتهاند، هیچ نشانهای بر درستی یا نادرستی این یا آن نیست.
ممکن است، در ابتدا کسانی باشند که این پرسش را مطرح کنند که آیا این گزاره را میتوان با گزینه دوگانه درست و نادرست سنجید. هرگز. یعنی اگر شما قارقار نوشتید یا غارغار، هیچ کدام از اینها نادرست نیست. پس اگر هیچ کدام درست یا نادرست نیست، طرح موضوع آن چه ضرورتی دارد؟ طرح این موضوع تنها در چارچوب زبان آموزی به کودکان و ادبیات کودکان معنادار است. تنها میتوان این گزاره را پیش نهاد که کدام از جنبه فارسی معیار و دانش زبان شناسی، دانش چیدمان نویسهای یا ارتوگرافی Orthography و دانش عصب زبان شناختی و روان شناسی زبان درست تر و بهینه تر است. تا آن جا که فضای این جستار اجازه دهد برخی از این موارد را در این جا و برخی را در جستارهای دیگر باز خواهم کرد.
غارغار و قارقار از جنبه آواشناسی
در ایران در دوره پیش دبستان و دبستان، و هنگامی که کودکان در حال یادگیر الفبای زبان فارسی هستند به ندرت با آنها کار بیداری آوایی phonological awareness و بیداری واجی phonemic awareness یا همان آواشناسی پایه کار میشود. این پدیده بسیار مهم که اکنون بخشی از روند زبان آموزی در کشورهای پیشرفته است، در ایران امروز عنصری غایب و محذوف به شمار میرود و نشان از این میدهد که روند گسترش و پیشرفت زبان آموزی فارسی برای کودکان زبان آموز برای دههها است که نه تنها پیش نرفته است، که در پسرفت خود نشانههای روشنی از ویرانی را به نمایش میگذارد. به همین سبب است که طرفداران قارقار در گستره زبان فارسی بیش تر از کسانی هستند که غارغار را اصل میدانند. علت آن هم این است که اگر قرار بود که نام آواهایی مانند غارغار براساس نظام آوایی زبان فارسی تحلیل و آزموده شوند، در آموزش به کودکان جای خود را به قارقار نمیدادند؛ زیرا قارقار از جنبه آوایی اگرچه هیچ تفاوتی با غارغار ندارد، اما از جنبه برابری واک با نویسه تفاوت بنیادی دارد. آن چیزی که کودک فارسی گو بر زبان میراند، غارغار است، نه قارقار.
همه آنهایی که نادانسته یا کم دانسته فریاد برمی آورند که زبان فارسی از گروه زبانهایی است که عمق ارتوگرافیک Orthographic depth آن، یعنی برابری واک با نویسه آن زیاد و مبهم است، باید از جاهایی شروع کنند که این حفرهها قابل پر شدن است، و یکی از این حفرهها همین نامآواهایی است که در اصل و در زبان فارسی با «غ» باید نوشته شوند اما جای آنها را «ق» گرفته است. بی گمان در شکل دهی به قارقار چند عنصر نقش داشتهاند. یکی این که در زبان ترکی، نام کلاغ، «قارقا» است و نام آوای این پدیده متاثر از این نام به فارسی هم سرایت کرده است.
جایگاه غارغار و قارقار در گستره فرهنگ و سرزمین ایران
زبان فارسی در دامنه گستردهای از شبه قاره هند تا فرارودان یا سیحون و جیحون و از این سو از خراسان تا بخشهای بزرگ از ایران کنونی زبان اول برخی از مردم است و اگر هم زبان اول نباشد، در کل ایران به عنوان زبان ارتباطی به کار میرود. بنابراین جایگاه آوایی «غ» و «ق» را میشود هم در چارچوب زبان فارسی برای کسانی که زبان مادریشان فارسی است و هم ایرانیانی که زبان مادریشان فارسی نیست اما زبان فارسی را به عنوان زبان ارتباطی به کار میبرد، بررسی کرد.
بررسیهای آواشناسی و واج شناسی نشان میدهد که در برخی از مناطق ایران و به ویژه میان اقوام ایرانی که زبانهای دیگری ایرانی به جز فارسی را به کار میبرند، مانند مردم کرد زبان، مناطقی در خراسان و به طور کلی مناطقی که از خراسان تا بدخشان در افغانستان میرسد، و البته مناطقی از جنوب شرق ایران، مانند سیستان و بلوچستان و حتا کرمان و کمی این سوتر تا یزد، جایگاه رانشی دو واک «غ» و «ق» متفاوت است. در این مناطق واک «غ» سایشی تر از «ق» بر زبان رانده میشود. این که این مردم در هنگام رانش واژگانی مانند غارغار و قارقار از کدام جایگاه رانشی بهره میبرند، یعنی قارقار میکنند یا غارغار به مطالعه جداگانه و گسترده نیاز دارد. اما چون اکنون زبان فارسی معیار، زبان با لهجه یا اکسنت تهرانی است، نام آواهایی مانند غارغار یا غورغور یا غوغولی غوغو بر همین نام آواها اما با نوشتار «ق» برتری دارند. اگر نظام آموزش و پرورش ایران و بخش زبان آموزی آن به اهمیت این موضوع پی میبرد، آن گاه از همین روزن کوچک میشد، دامنه آموزش بیداری آوایی و بیداری واجی را در این فضای بسته و خالی از پویایی کم کم فراختر کرد.
آیا کاربرد غارغار یا قارقار دلیلی بر جنگ زبانی است؟
برخی از کسانی که «ق» را از گروهها واکهای تحمیلی به نظام الفبای فارسی میدانند، به نادرست براین باورند که «غ» بر «ق» برتری دارد، چون اولی خودی است و دومی بیگانه. در حالی که به راستی چنین نیست. «ق» در میان واکهای نظام الفبای فارسی ماهیتی ویژه دارد. براساس شیوه چیدمان ابتثی که یکی از چیدمانهای نظام الفبای عربی و فارسی است، در الفبای عربی «ق» حرف بیست و یکام است و در نظام الفبایی فارسی حرف بیست و چهارم. در هر دو نظام الفبایی نام این حرف یا واک «قاف» است. دکتر شمس الدین ادیب سلطانی برخلاف بسیاری از زبان شناسان دیگر براین باور است که «ق» از واکهای کهن ایرانی است. به گفته او: « مهمترین دلیلی که میتوان برای فارسی دانستن «ق» باز نمود، وجود صدای «ق» است در ایران زمین. چنانکه گفتیم، هنوز در بعضی نقاط ایران مردم بین تلفظ «غ» و«ق» فرق میگذارند، و در تهران کنونی نیز صدای «ق» وجود دارد و شاید در مجموع کمتر از صدای «غ» نباشد. همچنین باید توجه داشت که تنها زبان عمدهای که در حال حاضر در جهان صدای «ق» [g] دارد، فارسی است. در عربی «ق» فقط در تلفظ فصیح وجود دارد. در لهجهها و گویشهای عربی، «ق» در تلفظ اکثرا به «ک» و «گی» تبدیل میشود و گاه به همزه بدل میشود (یعنی عملا حذف میگردد)، به قسمی که ممکن است در بسیاری کشورهای عربی زبان اصلا به این صدا بر نخورید. »[1]
اما واک «غ» از جنبه جایگاه در نظام الفبایی عربی حرف نوزدهام و نام آن «غین» است. در نظام الفبایی فارسی، جایگاه آن بیست و دوم و باز نام آن متاثر از نظام الفبایی عربی «غین» است. در فارسی معیار آوای رانشی آن «غ» است. در زبان عربی آوای رانشی آن چیزی میان «ق» و «خ» است. زبان فارسی خود سرشار از واژگانی است که در آنها «غ» وجود دارد، مانند باغ، غنچه، کلاغ، غوک، غار و.... زبان سغدی که از زبانهای کهن ایرانی خاوری است، وامواژههایی را به فارسی داده است که در آن «غ» است مانند آغاز و جغد.
از جنبه تبارشناسی یا ریشه شناسی واژگانی غارغار امروزی فارسی، در نیا-زبان هند- اروپایی یا نیای بسیاری از زبانهای هندی، اروپایی و ایرانی و از جمله زبان زبان فارسی چیزی بوده است مانند غراهک یا غراهکا (greh₂-k)[2] که البته در زبان اوستایی هم همین گونه مانده است و بعد در زبان فارسی به غارغار تبدیل شده است. greh₂-k در زبان یونایی و اروپایی سرانجام به دو فعل croak و Caw که همان کاراکا کردن یا غارغار کردن تبدیل شده است. «h₂» در این نشانه فونتیکی یکی از آواهای واکی فرضی است که مانند «ه» کنونی است، اما حنجرهای تر، که زبان شناسان برای شناسایی واکهای نیا- زبان هند و اروپایی که هزاران سال پیش موجودیت داشته، ساختهاند.[3]
با این روشن سازیها باید این نکته را روشن کرد که جایگزینی «غ» با «ق» تنها براساس فلسفه سادگی آموزش و رابطه میان واک و نویسه یا عمق اورتوگرافیک نوشتار است که در بخش دیگر به آن پرداخته شده است.
ادامه دارد...
درلینک زیر به گونههای آوای کلاغ گوش دهید!
https://www.allaboutbirds.org/guide/Common_Raven/sounds
[1] ادیب سلطانی، میرشمس الدین، درآمدی بر چگوگی شیوه خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1354، ص 34