تجربه رمزگشایی از نشانهها با خواندن کتاب «میخواهی دوست من باشی» برای کلاساولیها
کتاب «میخواهی دوست من باشی؟» را انتخاب کردهام. کتابی آسانخوان با جملات تکرار شونده و تصاویری گویا. بچهها را یک به یک به کتابخانه میآورم. اول از آنها میخواهم از روی تصویر جلد، داستان را حدس بزنند. حدسهایشان جالب است؛ موش سبزی که میخواهد برود سفر با یک بقچهی قرمز رنگ.
موشی که میخواهد به شهر دیگری برود.
موشی که میخواهد برود تفریح.
حالا روی کلمهی «دوست» انگشت میگذارم، پسرک میخواند و بلافاصله میگوید: «موش سبز داره میره سفر، دنبالِ یک دوست!»
صفحهی اول را میخواند.
به صفحهی دوم میرسد. کلمهی «حرف» را با کمی بالا و پایین کردن میخواند و با چشمان ذوق زدهاش میگوید: «خاله میدونی چطوری این کلمه رو خوندم؟! «ح» اول اسم حسن، شخصیت اصلی کتاب «حسن در مدرسه» است. «ر» هم تو اسم خودمه؛ «ف» هم از فیلِ کتاب المر یاد گرفتم. واژهی «حسن» و «فیل» حدود دو ماه روی «دیوار واژگان» بودند و بچهها با این کلمات فعالیتهای متنوعی انجام داده بودند.
حالا چشمان من برق میزند. دوباره مطمئن میشوم از مسیری که آمدهایم. مسیری که «معنا» در آن حرف اول را میزند. مسیری که میانجی اصلیاش «متن» است و نه «نشانه». شاید پسرک این روزها مانند خیلی از هم سن و سالانش، هنوز نمیتواند مثل بلبل روان بخواند، ولی او تکتک نشانهها را با معنایی که برای خود ساخته از دلِ کلمهها کشف میکند و ازین کشف چشمانش برق میزند.
حالا رسیدیم به جایی از قصه که موش سبز در حال جمع کردن بار و بندیلش در داخل یک بقچه است. «بقچهاش» واژهی سختی که مطمئن بودم نمیتواند بخواندش.
«برای همین یک روز، موش سبز یک تکه پنیر، یک خیار و یک تکه نان توی بقچهاش گذاشت.»
باورم نمیشد، پسرک «بقچهاش» را خواند. ازش پرسیدم چطوری این کلمه را خواندی؟
گفت: «وقتی از روی تصویر جلد داشتیم داستان رو حدس میزدیم، بهم گفتی وسایلش رو توی یه بقچه میذاره!»
پسرک گفتوگوی اول داستان را با معنای جمله و نشانهی «ب» که بر سر کلمهی بقچه بود، در کنار هم چیده بود و به کشف بزرگی رسیده بود.
ماجراجویی و کشف یکی از ویژگیهای لذتبخش رویکرد تعادلی در سوادآموزی است.