رشد اخلاقی کودک و ادبیات داستانی -به همراه بررسی آثار داستان جمشید خانیان از منظر رشد اخلاق -بخش نخست
چکیده
نظریههای روانشناختی درباه اخلاق عمدتا حول این سوالات شکل گرفتهاند: چگونه، در چه سنی و با چه سازوکاری قوای اخلاقی کودک شکل میگیرند و تواناییهای اخلاقی او تثبیت میشوند. بخش اول این نوشته به مرور مختصر آرای پاره ای از مکاتب مهم روانشناسی درباره اخلاق میپردازد. از آنجا که هدف اصلی بحث پیوند اخلاق و ادبیات داستانی است، خواهیم کوشید تا از دل نظریههای مطرح شده سؤالاتی را برای سنجش و ارزیابی اخلاقی آثار داستانی استخراج کنیم.
هدف از تهیه چنین فهرستی از سؤالات آن است که اولاً نشان دهد چگونه میتوان از دل آثار داستانی موضوعاتی برای تأمل اخلاقی کودکان و نوجوانان به دست آورد و از آنها سود(p4c) به عنوان نمونه در نشستها و جلسات فلسفه برای کودک جست، و ثانیا با در دست داشتن چنین فهرستی میتوان تشخیص داد که آثار داستانی مورد پژوهش عمدتا به کدام جنبههای اخلاقی پرداختهاند و کدام جنبهها را مغفول گذاشتهاند. در بخش دوم مقاله به سراغ آثار داستانی جمشید خانیان خواهیم رفت و میکوشیم با توجه به چهارچوب نظری فراهم شده در بخش نخست، مؤلفهها و عناصر مربوط به اخلاق را در میان شش اثر داستانی او بازشناسی و تحلیل کنیم.
مقدمه
اخلاق و چگونگی زیست اخلاقی از مهمترین، مناقشه برانگیزترین، و زندهترین حوزههای بحث معاصر است و به دلیل اهمیت و نقش غیر قابل انکار اخلاق در رفتارهای فردی، مناسبات اجتماعی و حتی روابط بین المللی، رشتهها و تخصصهای گوناگونی به پژوهش درباره آن مشغولاند. آنچه امروزه از اخلاق مراد میشود، بسیار متفاوت از دیدگاهی سنتی است که مطابق با آن نقش و کارکرد اخلاق محدود به ارائه دستورالعملها و اوامری خشک و غیر قابل چون و چرا بود. همچنین عالمان علم اخلاق دیگر از نقش مرشد و راهنما خارج شده و وظیفه خود را صرفاً ارائه توصیههای اخلاقی نمیدانند.
فلسفه از مهمترین حوزههای پژوهشی است که به اخلاق میپردازد. مباحث فلسفی با موضوع اخلاق در سطحها و لایههای گوناگونی پی گیری میشوند، از سؤالات متافیزیکی درباره ماهیت و چیستی احکام و ویژگی های اخلاقی تا انواع نظریههای اخلاق هنجاری و نیز پرداختن به سؤالات اخلاقیای که به کارگیری فناوریهای تازه یا حرفهها و مشاغل مختلف ایجاد میکنند.
اما فلسفه تنها رشته ای نیست که به بحث درباره اخلاق میپردازد. روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی، علوم شناختی و حتی عصب شناسی و علوم تجربی نیز هرکدام از وجهی به اخلاق و مسائل آن میپردازند و میکوشند از منظر خود به ایضاح مباحث اخلاقی، که از بنیاد ماهیتی میان رشته ای دارند، بپردازند.
ما در این نوشته خود را به روانشناسی، آن هم روانشناسی دوران کودکی و نوجوانی و برخی از مهمترین مکاتب و نظریههای اخلاقی طرح شده در این علم محدود میکنیم. نظریههای روان شناختی دربا ره اخلاق عمدتاً حول این سؤالات اساسی شکل گرفتهاند: چگونه، در چه سنی و با چه سازوکاری قوای اخلاقی کودک شکل گرفته و تواناییهای اخلاقی او تثبیت میشوند.
مباحث روانشناسان درباره اخلاق عمدتا در حوزه اخلاق توصیفی قرار دارد و عهده دار بررسی این موضوع است که قوای اخلاقی کودک تحت تأثیر چه عوامل و طی چه سنینی شکل میگیرند و احیانا برای تثبیت و پرورش تواناییهای اخلاقی کودک باید در هرکدام از مراحل رشد او چه اقداماتی انجام داد.
بخش اول این نوشته به مرور مختصر آرای پاره ای از مکاتب مهم روان شناسی رشد درباره اخلاق میپردازد. از آنجا که هدف اصلی، پیوند زدن اخلاق با ادبیات کودک و نوجوان است، ما از ذکر جزئیات نظریههای روان شناختی پرهیز کرده و صرفا میکوشیم آن بخشهایی را برجسته کنیم که قابلیت کاربرد در حوزه ادبیات داستانی را دارند.
خواهیم کوشید تا از دل نظریههای مطرح شده سوالاتی را برای سنجش و ارزیابی اخلاقی آثار داستانی استخراج کنیم. هدف از تهیه چنین فهرستی از سؤالات آن است که اولا نشان دهد چگونه میتوان از دل آثار داستانی موضوعاتی برای تأمل اخلاق کودکان و نوجوانان از آنها (p4c) به دست آورد و به عنوان نمونه در نشستها و جلسات فلسفه برای کودک سود جست، و ثانیا با در دست داشتن چنین فهرستی میتوان تشخیص داد که آثار داستانی مورد پژوهش عمدتا به کدام جنبههای اخلاقی پرداختهاند و کدام جنبهها را مغفول گذاشتهاند.
در بخش دوم، به سراغ آثار داستانی جمشید خانیان خواهیم رفت و میکوشیم با توجه به چهارچوب نظری فراهم شده در بخش نخست، مولفهها و عناصر مربوط به اخلاق را در میان شش اثر داستانی او بازشناسی و تحلیل کنیم.
این پژوهش نشان خواهد داد که خانیان تا چه حد به مولفههای موثر در رشد اخلاقی پرداخته و جای کدامیک از مولفهها در آثار او خالی است. طبیعی است که چنین پژوهشی میتواند گسترش یافته و آثار دیگر نویسندگان، آثار مربوط به دورانهای تاریخی متفاوت و حتی آثار مربوط به فرهنگهای مختلف را پوشش دهد.
با داشتن چنین اطلاعاتی است که میتوان دست به مطالعاتی تطبیقی زد و نکات قابل توجهی درباره انعکاس اخلاق در ادبیات کودک به دست آورد.
چهارچوبی روانشناختی برای بررسی عوامل موثر در شکل گیری شخصیت اخلاقی کودک و به کارگیری آن در حوزه ادبیات داستانی
هدف این بخش نگاهی گذرا به برخی از مهمترین نظریههای روانشناختی موجود درباره اخلاق و نحوه شکل گیری و رشد قوای اخلاقی است. آنگاه با توجه به این نظریهها و با درنظرگرفتن آنکه هدف اصلی ما بررسی بازتاب اخلاق در حوزه ادبیات داستانی است، تلاش خواهیم کرد از دل نظریههای روان شناختی به چهارچو بی نظری برای ارزیابی اخلاقی آثار داستانی کودک و نوجوان دست یابیم.
الف) عوامل بیرونی و رشد شخصیت اخلاق محور
مشاهدات روزمره ما از نحوه رشد و تثبیت قوای اخلاقی در کودکان و همچنین مطالعات روانشناسان در این نکته مشترکاند که اولین منبع شکل دهی شخصیت اخلاقی کودک عوامل بیرونی و خارجی است؛ عواملی از قبیل امر و نهی، دستورات والدین و ابزارهای کنترل رفتار در کودکان مانند مجازات، تنبیه و پاداش.
به عبارتی، کودک پیش از آنکه بتواند به طور مستقل وارد استدلالهای اخلاقی شده و به تجزیه و تحلیل موقعیتهای اخلاقی بپردازد، تحت تأثیر عوامل بیرونی است و بنابر پاسخهای دریافتی از این منابع به درستی و نادرستی اعمال خود پی میبرد؛ به عنوان نمونه، مجازاتها و تهدیدهایی که کودک بر اثر دروغگویی از عوامل پیرامونی خود (مثلاً والدین) دریافت میکند، از اولین منابع شکل دهی اخلاق در او به حساب میآیند.
با توجه به اهمیت عوامل بیرونی در شکل دهی شخصیت اخلاقی کودک، روان شناسان ملاکهایی را برای چگونگی به کارگیری این عوامل ذکر کردهاند؛ به عنوان نمونه، اگرچه امر و نهی یکی از اساس یترین منابع شکل دهی اخلاق است، اما به عقیده بس یاری از صاحبنظران چنانچه امر و نهی صرفا به صورت دستوری بوده و فاقد هرگونه دلیلی برای موجه سازی محتوای خود باشد، آنگاه کودک چنین تلقی خواهد کرد که در حوزه اخلاق هیچ معیار و دلیلی برای درستی کارها وجود ندارد و یگانه منبع قضاوت در این حوزه نظر نیروهای مقتدر بیرونی است.
به عبارتی، کار اخلاقی در انجام فرامین و دستورات منابع اقتدار، فارغ از ملاحظه دلایل آنها، خلاصه خواهد شد. درنتیجه، گرچه هیچکس منکر اهمیت عوامل بیرونی در شکل دهی اخلاق نیست، اما این عوامل تا آنجا که ممکن است باید با استدلالها و دلایل موجه شوند و از توسل به اقتدار والدین به عنوان تنها منبع درستی دستورات اخلاقی، پرهیز شود.
نکته دیگر در رابطه با استفاده از تنبیه در رشد قوای اخلاقی است. گرچه در مواردی خاص ممکن است انواع مناسبی از تنبیه بتواند از منابع رشد قوای اخلاقی محسوب شود، اما توجه به این نکته اهمیت فراوانی دارد که اصولا تنبیه، به خصوص تنبیه بدنی، ابزار مناسبی برای شکل دهی اخلاق نیست و توصیه روانشناسان آن است که تا حد امکان برای نشان دادن زشتی کارهای غیر اخلاقی کودک از راه های جایگزین، مانند محروم کردن او از برخی چیزهایی که دوست دارد یا گرفتن برخی از امتیازها استفاده شود.
اکنون اگر بخواهیم نکات پیشگفته را به حوزه ادبیات داستانی منتقل کنیم و بر اساس آنها به ملاکهایی برای بررسی آثار ادبی برسیم، میتوان این ملاکها و سؤالها را مطرح کرد:
۱. آیا در اثر ادبی مورد بررسی، نشانه ای از عوامل بیرونی و اولیه شکل دهی اخلاق وجود دارد؟ عواملی مانند امر و نهی، دستور والدین، کنترل رفتار، مجازات، تنبیه و پاداش و ...؟
۱.۱ درصورتی که پاسخ به سؤال بالا مثبت است و از امر و نهی به عنوان منبعی برای تثبیت ارزشهای اخلاقی استفاده شده، آیا اوامر و نواهی همراه با دلایل موجه کننده خود عرضه شدهاند یا آنکه صرفا در حد فرمان باقی مانده و تنها دلیل موجه بودن آنها اقتدار صادرکننده فرمان است؟
۲.۱ آیا در اثر ادبی مورد بررسی، تنبیه یگانه منبع تثبیت ارزشهای اخلاقی است؟ آیا از راه های جایگزین مانند محرومیت، حذف امتیازات و ... استفاده شده است؟
ب) دیدگاه روانکاوانه و رشد شخصیت اخلاقی
برای پرهیز از اثرات زیانباری که استفاده انحصاری از عوامل بیرونی و متکی بر اقتدار منابع خارجی در شکل دهی شخصیت اخلاقی کودک دارد، برخی روان شناسان پیرو مکتب روانکاوی مولفهها و راهکارهای جایگزین دیگری را برای رشد قوای اخلاقی پیشنهاد است. در اینجا فرد بزرگسال (یا هر منبع «مولفه القایی»، کردهاند.
از مهمترین این موارد اقتدار دیگری) تلاش میکند با متذکرشدن تأثیر بدرفتاری و کار غیر اخلاقی کودک بر خود او و دیگران، حس اخلاقی و درواقع وجدان اخلاقی کودک را شکل دهد؛ به عبارتی، در اینجا تلاش منابع خارجی اقتدار آن است تا کمکم از صدور فرمان فاصله گرفته و به کودک این اجازه را بدهند تا آثار کار نادرست اخلاقی خود را ببیند و با القاکردن این که کار او دارای چه تأثیرات بدی است، در او وجدان اخلاقی را شکل دهند.
دومین مؤلفه دیدگاه روانکاوانه، استفاده از احساس گناه است. از نظر فروید احساس گناه، عامل و برانگیزاننده مهمی برای انجام اعمال اخلاق محور است؛ به همین دلیل از تکنیکهای تقویت قوه اخلاق، ایجاد احساس گناه در کودک پس از ارتکاب اعمال غیر اخلاقی است.
به عنوان نمونه، میتوان به کودک آموخت که پس از ارتکاب عملی نادرست با ادای جملاتی مانند «متأسفم!» یا «اشتباه کردم!» پشیمانی خود را بروز داده و اظهار کند.
اکنون اگر بخواهیم مولفههای دیدگاه روانکاوانه را به ادبیات داستانی منتقل کنیم و به ملاکهایی برای ارزیابی آثار داستانی برسیم، میتوان ملاکها و سؤالات زیر را طرح کرد:
۲. آیا در اثر ادبی مورد بررسی، از مؤلفههایی که طبق دیدگاه روان کاوانه در رشد اخلاق مؤثرند، استفاده شده است؟
۱.۲ به ویژه آیا نشانی از به کارگیری مؤلفهٔ القایی به چشم میخورد؟ (طبق مولفه القایی، فرد بزرگسال با متذکرشدن تأثیر عمل غیر اخلاقی کودک بر خود یا دیگران به او کمک میکند متوجه احساس اخلاقی شود و وجدان اخلاق یاش شکل گیرد)
۲.۲ آیا از مؤلفه احساس گناه در تقویت قوای اخلاقی استفاده شده است؟ (در این مؤلفه به کودک یاد داده میشود پس از ارتکاب اعمال نادرست، پشیمان بوده و پشیمانی خود را ابراز کند.)
ادامه دارد...
رشد اخلاقی کودک و ادبیات داستانی -به همراه بررسی آثار داستان جمشید خانیان از منظر رشد اخلاق -بخش دوم
رشد اخلاقی کودک و ادبیات داستانی -به همراه بررسی آثار داستان جمشید خانیان از منظر رشد اخلاق -بخش سوم
رشد اخلاقی کودک و ادبیات داستانی -به همراه بررسی آثار داستان جمشید خانیان از منظر رشد اخلاق -بخش چهارم
رشد اخلاقی کودک و ادبیات داستانی -به همراه بررسی آثار داستان جمشید خانیان از منظر رشد اخلاق -بخش آخر