دنیای تخیل کودکان
کودک خود را بهجای یک شوالیه یا یک پزشک جا میزند، خود را در کلاسی با سی نفر دانشآموز دیگر تصور میکند، تختش را به کشتی دزدان دریایی تبدیل میکند و... تخیل کودک در حوزهٔ شناخت شانس بزرگی محسوب میشود چراکه به وی کمک میکند تا رشد کرده و تفکر خود را گسترش دهد. کودکی را متصور شوید که در خیال خود در حال ماهی گیری است. او در برابر تعداد زیادی سنگ ایستاده و از یک چوب بهعنوان قلاب استفاده میکند و هر بار که موفق میشود سنگی را بگیرد اسم یک ماهی جدید را میآورد: «هی من یک قزلآلا گرفتم! اینیک ماهی شور است، فکر کنم اینیک کپور باشد»
اولین مسئلهٔ جالبتوجه این است که این کودک اسم بسیاری از ماهیان را میداند. خوب حالا ما هم تصمیم میگیریم وارد بازی کودک شویم، بنابراین سنگی را برمیداریم و میگوییم: «نگاه کن! من یک ماهی خاویار گرفتم!» حالا فکر میکنید چه اتفاقی رخ میدهد؟! در وهلهٔ اول کودک با تعجب به شما خیره میشود، سپس اخم میکند، شانههایش را بالا میاندازد و میگوید: «چه میگویی؟! اینکه یک سنگ است!» آری، کودکان خیلی راحت میتوانند بین دنیای خیال و واقعیت مانور بدهند و به ما یادآوری کنند که باید در همان دنیای بزرگی خودمان باقیمانده و وارد دنیای کودکی ایشان نشویم. دنیای خیالیای که کودکان درست میکنند تنها برای خودشان است، نه ما! آنها این دودنیا را بهراحتی از هم تفکیک میکنند. ایشان از اینکه ما فنجان خیالی قهوهای که به سمتمان میگیرند را بنوشیم خوشحال میشوند اما اگر خودمان بخواهیم ابتکار را به دست بگیریم و مثلاً بگوییم الآن در حال نوشیدن یک لیوان آب یا خوردن غذایی هستیم که وجود ندارد با تعجب به ما خیره میشوند. درواقع اشاره به این امر بسیار مهم است که کودکان زمانی که دنیایی خیالی برای خود ابداع میکنند و یا در جریان بازی کردن از تخیل بهره میبرند، بهخوبی میدانند دارند چهکار میکنند.
زمانی که وارد یک مهدکودک میشویم و به بازی کودکان نگاه میکنیم به این امر پی میبریم که ایشان خیلی راحت میتوانند اسبی با یال و کوپالی طولانی را نقاشی کنند و به همان راحتی هم از وسیلهای بهعنوان اسب استفاده کنند و به کمک آن جابهجا شوند. خلاصه بگوییم، کودکان از اشیا به نحوی بهره میبرند که گویی چیز دیگری هستند. ایشان اشیا را به میل خود به کار میگیرند تا ادای کاری را دربیاورند. برای مثال کودکی را در نظر بگیرید که والدینشان بههیچعنوان تمایل ندارند او با خشونت آشنا شود، به همین علت از خرید تفنگ اسباببازی برای وی خودداری میکنند. پس از مدتی اما والدین متوجه میشوند که فرزندشان از یک موز بهعنوان هفتتیر استفاده میکند. دختربچهها از عروسکهای خود طوری مراقبت میکنند که گویی مادرشان هستند، برخی مواقع کفشهای پاشنهبلند مادرشان را به پا میکنند و تمارض میکنند در مهمانی هستند، وقتی بازی گروهی میکنند در گوشهای از حیاط خانه جمع میشوند و وانمود میکنند در خانهٔ خود هستند و سپس برای خرید از سوپرمارکت به گوشهٔ دیگر حیاط میروند و سپس از هیولایی که در برابرشان ظاهرشده و ایشان را تعقیب میکند فرار میکنند.
امروزه بهخوبی این مسئله برای ما به اثبات رسیده که تمایل کودکان به سیر کردن در دنیایی خیالی و یا تمارض به انجام کارهای مختلف به علت عدم توانایی ایشان در فرقگذاری بین خیال و واقعیت و دنیای خیالی یا واقعی نبوده و در برابر نشاندهندهٔ ظرفیت بسیار بالای ایشان در یادگیری است. درواقع کودکان زمان بسیار زیادی را به بازی کردن و سیر کردن در دنیایی خیالی میگذرانند. ایشان اما بهخوبی میدانند که در حال بازی کردن هستند حتی باوجوداینکه بعضاً این کار را با چنان تمرکزی انجام میدهند و احساساتی واقعی در حین آن از خود بروز میدهند که مراتب تعجب ما را فراهم میکنند. کودکان بهخوبی میدانند که لیوان قهوه خالی است و کیکی که با ماسه درست کردهاند خوردنی نیست اما بااینحال از خوردن کیک و قهوهٔ خیالی خود لذت بسیاری میبرند. زمانی که کودکان بازی میکنند و وارد دنیای خیالی میشوند به حدی کار خود را جدی میگیرند که حتی ممکن است از هیولای خیالی بازی واقعاً بترسند، هیولایی که خودشان میدانند وجود خارجی ندارد؛ اما مگر خود ما هم که بزرگسال هستیم با دیدن صحنهای از یک فیلم ترسناک ممکن نیست از جایمان بپریم؟! آنهم درحالیکه بهخوبی میدانیم فیلم خیالی است. خود ما هم بااینکه بزرگسال هستیم به تماشای فیلم ترسناک مینشینیم و از تماشای آن در عین ترسیدن لذت میبریم.
قدرت تخیل یکی از مشخصههای بشر است. این قدرت از آغاز دوران کودکی شکلگرفته و نقش بسیار مهمی در یادگیری ایفا میکند. بدون شک قوهٔ تخیل نقش بسیار مهمی در گسترش ظرفیتهای شناختی کودک دارد. کودک دنیای اطراف خود را آنطور که هست میبیند و درعینحال دنیاهای دیگری نیز در ذهنش میسازد. چه چیزی از این شگفتآورتر است؟! کودک با یک شیء آشنا میشود، درعینحال استفادههای واقعی آن را یاد میگیرد و در دنیای تخیلش خود از آن برای کارهای دیگری نیز بهره میبرد. از یک صندلی در هنگام صرف غذا برای نشستن پشت میز استفاده میشود اما همین صندلی در حین یکی از بازیهای کودک تبدیل میشود به یکی از واگنهای قطار، قطاری که کودک با تعدادی صندلی برای خود درست کرده و با آن بازی میکند. بنابراین باید بسیار حواسمان را جمع کنیم که مبادا در آموزش به کودکان سختگیری زیادی به خرج دهیم و به ایشان دیکته کنیم که تنها استفادهٔ صندلی برای نشستن است. نباید به کودکان تحمیل کرد که از ابزار مختلفی که در خانه قرار دارد برای بازی خود استفاده نکنند، این امر نهتنها مفید نیست بلکه به قدرت تخیل ایشان و درنتیجه روند رشد و شکوفایی ذهنیشان آسیب وارد میکند.
دنیاهای دیگر
باید توجه داشت اگر مکانی را برای زندگی کودک فراهم آوریم که بیشازحد امن باشد، یعنی هر چیزی که به نظرمان ذرهای خطرناک یا کثیف میآید را برداریم، بازهم همین مشکل پیش میآید. کودکانی که با کارتنها، نخ، کیفدستی و ... بازی نمیکنند از کمبود رنج میبرند. نباید کودکان را از دسترسی به انواع گیاهان، حیوانات و یا اسباببازیهای متنوع منع کرد به این بهانه که ممکن است سلامتشان به خطر بی افتد. نباید کودکان را از بازی در زمینهایی که در آنها سنگ و گل یافت میشود منع کنیم به این بهانه که ممکن است زمین بخورند و یا لباسشان گلی شود. اگر کودک فقط در برابر صفحهٔ تلویزیون بنشیند و کارتون نگاه کند، درست است که در برابر یک دنیای خیالی قرار میگیرد، اما این دیگران هستند که این دنیا را برای او آماده کردهاند و نه خودش. کودکان بسیاری را میبینیم که بهراحتی میتوانند با وسایل خیلی کمی بازی کنند، اما از همان وسایل دنیای خیالی بسیار جالبی برای خود میسازند و از آن لذت میبرند.
زمانی برای یادگیری
مسئلهٔ جالبتوجه دیگری که در این میان وجود دارد این است که تهیهٔ اسباببازیهای بیشازحد برای کودکان نیز کار درستی نیست. توجه داشته باشید هرچه قدر تعداد اسباببازیهای او کمتر باشد تواناییاش در شکل دادن دنیای خیالی بیشتر میشود اما اگر تعداد زیادی اسباببازی دم دست کودک باشد، او دیگر نیازی به ابداع دنیاهای جدید برای خود نمیبیند. همهٔ ما بهخوبی این مسئله را میدانیم که یک کودک مثلاً با یک کفگیر آشپزخانه شانس بسیار بیشتری برای ابداع دنیایی جدید و بهره بردن از آن در دنیای خیالی خود دارد تا با تعدادی همچین که برای هرکدام جای مشخصی تعبیهشده و باید در آن قرار بگیرند. هردوی این بازیها برای رشد کودک لازم است اما بههیچعنوان نباید بازی کردن بهگونهای باشد که قوهٔ تخیل کودک را محدود کنیم.
مسئولان مهدکودک و مدرسهٔ ابتدایی وظیفهدارند در مورد این سؤال فکر کنند: کودک چه زمانی بیشتر یاد میگیرد؟! زمانی که معلم یا مربی مهد فعالیتی را برای او مشخص کند یا زمانی که خودش دنیایی خیالی درس کند و شروع کند به گشتوگذار در آن؟ دوران کودکی زمانی است که قوهٔ تخیل در قویترین حالت خود قرار میگیرد. پسران و دختران کوچک دنیاهای خیالیای را شکل میدهند که نشاندهندهٔ هوششان است.
قوهٔ تخیل به یادگیری و دانش کودک کمک بهینهای میکند. کودک بهواسطهٔ اینکه از نحوهٔ شکلگیری اتفاقات مختلف و رابطهٔ آنها باهم آگاهی دارد است که میتواند دنیایی خیالی برای خود شکل دهد. مقاله را با یادآوری ماجرای دختربچهای به پایان میرسانیم که در هوای سرد ایستاده و در حال بلعیدن هوای در برابر خود است. وقتی از او سؤال میکنیم دارد چهکار میکند به ما پاسخ میدهد که در حال خوردن سرما است! مادر او که کنارش ایستاده برای ما تعریف میکند که چند وقت قبل پشت تلفن به یکی از دوستانش گفته که الآن نمیتوانم بیرون بیایم، سرماخوردهام» و دختربچه هم از آن روزبه بعد این حرکت را آغاز کرده است!
دوستان خیالی
ریچارد، رامون و روزیلیا، هر سه نفر ایشان دوستان مائیای ۴ ساله هستند. او با ایشان حرف میزند، بازی میکند، آنها را گردش میبرد، تشویق و مجازاتشان میکند، به خاطر رفتارهای بدی که از خود نشان میدهند آنها را مورد شماتت قرار میدهد و درنهایت آنها را به پدر و مادر خود معرفی میکند. درگذشته اگر کودکی دوستان خیالی داشت موجبات نگرانی روانپزشکان را پدید میآورد اما امروزه بهخوبی میدانیم که هیچ جای نگرانی نیست و دوسوم کودکان زیر ۷ سال یک یا چند دوست خیالی دارند. ۵۷ درصد این دوستها انسان و مابقی حیوان هستند، برخی مواقع هم کودک در ذهن خود یک خانوادهٔ کامل را پدید میآورد.
دوستان خیالی اغلب زمانی که کودک بین ۳ تا ۵ سال سن دارد ظاهر میشوند و بین سنین ۷ تا ۸ سالگی هم ناپدید میشوند، درست مثل اسباببازیهایی که کودک از بازی زیاد با آنها خسته شده و آنها را کنار میاندازد. فرضیههای بسیاری برای توضیح دوستان خیالی مطرحشده است. فرضیهٔ اول دال بر این است که دوستان خیالی زمانی که شکل میگیرند که کودک هنوز بهدرستی مرز بین خیال و واقعیت را فرانگرفته است، خیلی راحت از دنیایی وارد دیگری میشود و حتی ممکن است آنها را باهم اشتباه بگیرد؛ اما تحقیقاتی که بهتازگی توسط لوئی هری [۱] صورت گرفته این فرضیه را رد میکند: کودک از همان ابتدا بهخوبی میداند که دوست خیالیاش وجود خارجی ندارد و تنها مختص به ذهن اوست.
مائیا زمانی که در مورد دوستانش از او میپرسیم به ما پاسخ میدهد: «ریشارد وجود دارد، اما خیالی است!» فرضیهٔ دوم دال بر این است که دوستان خیالی در بازهای شکل میگیرد که از کودک خواسته میشود قوانین جدیدی را فرابگیرد: بهداشت، ادب، نظافت و ...در این شرایط دوست تخیلی برای کودک بهمثابه آینهای عمل میکند که کودک میتواند چیزهایی که یاد میگیرد را روی او آزمایش کند و همچنین بهواسطهٔ او از قوانین تخطی کرده و یا اصلاً آنها را یاد نگیرد! برون دو برل [۲]، روانشناس که در مورد این مطلب تزی هم نوشته، دوست خیالی را بهمثابه اسباببازیای خیالی در نظر میگیرد که در مواقع اضطراب کودک به او آرامش میدهد. سایر متخصصان هم معتقدند دوستان خیالی نشانهٔ سادهٔ روند رشد ذهنی کودک هستند. دوست خیالی به کودک کمک میکند تا تواناییهای ابتدایی را به دست آورد، مثل بحث کردن، استدلال آوردن، انتخاب کردن، گفتوگوی با دیگری و ...تنها یک حالت نگرانکننده است و لازم است والدین در صورت مشاهدهٔ آن به متخصص مراجعه کنند: زمانی که کودک در ذهن خود هیولایی میسازد و آن هیولا کودک را میترساند و زندگی وی را با مشکل مواجه میکند. درنهایت ذکر این مسئله الزامی است که دوستان خیالی تنها مختص به کودکان نیستند. شخصیتهای فیلمها یا رمانها، چه خوب باشند چه بد، شباهت بسیار زیادی با دوستان خیالی کودکان دارند...
لورانس رامو [۳] نویسندهٔ این مقاله، پرستار کودک و مدیر آموزشی انستیتوی پوتیت آنفانس [۴] بوریس سیرولنیک [۵] و نویسندهٔ کتابهای کودکی در مهدکودک [۶] و آموزش و دانش عصبی [۷] است.
[۱] Louis Harris
[۲] Brune de Bérail
[۳] Laurance Rameau
[۴] Petite enfance
[۵] Boris Cyrulnik
[۶] Un bébé à la crèche
[۷] Pédagogies et Neurosciences
لورانس رامو، برگردان آریا نوری