زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش نخست
فهرست مطالب
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، پیشگفتار
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش نخست
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش دوم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش سوم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش چهارم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش پنجم
بخش نخست: کودکی تا جوانی
«فریدریش ویلهِلم آگوست فروبِل»[1]، بیستویکم آوریل سال 1782 (اول اردیبهشت 1161 ش.)، در منطقهی روستایی تورینگن آلمان زاده شد. نام روستای زادگاه او، «اُبِروَیسباخ» در ناحیهی «شووارتزبورگِ رودُلاِشتاد»[2] است.
فریدریش ششمین و کوچکترین فرزند خانواده بود. پدرش «یوهان یاکوب فروبِل»[3]، کشیش کلیسای «لوتری»[4] بود. هنگامیکه فریدریش نُه ماهه بود، مادرش از دنیا رفت. پدرش بسیار زود ازدواج کرد. همسر پدرش با فریدریش رفتار مناسبی نداشت؛ بسیار سختگیر، نامهربان، خشکهمذهب و متعصب بود. همه این ویژگیها دستبهدست هم داد تا کودکی سختی برای پایهگذار «باغچهی کودکان»[5] رخ بدهد. میتوان گفت که فروبِل به «شیوهی لُقمانی»[6] دربارهی کودکی آموخته بود و تصمیم گرفته بود گذشتهی تاریکش را به تصویری شاد و زیبا برای کودکان تبدیل کند.
خانهای که فروبِل در خردسالی در آنجا زندگی میکرد. این خانه اکنون به موزهای برای معرفی فعالیتهای او تبدیل شده است.
فریدریش در منطقهای جنگلی زاده شد و همیشه فرزند جنگل باقی ماند. در جنگلهای تورینگن، از نزدیک با طبیعت، الگوی منظم دگرگونی فصلها و گونههای گیاهان آشنا شد. خانواده او دو نسل پیش از پدربزرگش، در روستاهای ناحیهی شووارتزبورگ رودُلاِشتاد، کشاورز بودند. یوهانِس فروبِل، پدربزرگ فروبِل، در املاک شاهزادهی شووارتزبورگ رودُلاشتاد جنگلبان و نگهبان بود.
سال 1792، فریدریش دهساله بود که داییاش او را نزد خود بُرد. دایی فروبِل، خانوادهای بزرگ و قلبی مهربان داشت، او را مرد کار بارآورد و همزمان رفتار انسانی با او داشت. سال 1797، او در پانزدهسالگی به نزدیکی مرزهای تورینگن با «باواریا» رفت تا دربارهی جنگلبانی بیشتر بیاموزد. نخستین کار او شمارش درختان در بخشی از جنگل و اندازهگیری طول عمر درختان بود. کار در جنگل و زندگی در طبیعت، غیر خود را دیدن و بخشندگی به او آموخت. او در حرفه جنگلبان، در عمل، مشاهدهکردن، توصیفکردن، طراحی کردن، جستوجوگری و تصمیمگیری را آموخت. پس از حدود دو سال کار در جنگل، در سال 1800، به «دانشگاه یِنا»[7]رفت. آنجا در کلاسهای علوم طبیعی، ریاضی و موضوعهای دیگر علمی شرکت کرد، ولی یکپارچه و پیوستگی نداشتن این موضوعها، او را آزار میداد. او در جوانی نیز در جستوجوی الگوی سادهی تعریف رابطهها و مفهوم زیستن بود. تحصیلات ناکافی او در دورهی کودکی نیز، در دانشگاه برایش مشکلساز میشد. پرداخت شهریه دانشگاه پس از مرگ پدرش برای او دشوار شد. از اینرو در سال 1802 به «بامبرگ»[8] رفت تا بار دیگر به جنگلبانی بپردازد. او در آنجا سرپرست ارشد جنگلبانی شد. دانش فروبِل درزمینهی مشاهده و نقشهبرداری، او را بهسوی معماری سوق داد و دستیار یک معمار شد. او در سال 1804 در رشتهی معماری وارد «دانشگاه فرانکفورت» شد.
سال 1805 و در بیستوسهسالگی، او آموزگار مدرسهای در فرانکفورت شد که با شیوهی پِستالوتسی اداره میشد. «گوستاو گِرونِر»[9]، مدیر مدرسه، از شاگردان پِستالوتسی بود و با او مکاتبه داشت. فروبِل مشتاقانه ایدههای پداگوژیست سوییسی را از گرونر فراگرفت. آنها کتابهای پِستالوتسی را باهم میخواندند و برای او نامه مینوشتند. این نامهنگاریها به دعوت از فروبِل برای شرکت در دورهای در مدرسهی پِستالوتسی در «آیوردِن»[10] سوییس انجامید.
فروبِل شاگردان کلاسش را به سفرهای کوتاه میبُرد، از آنها میخواست گیاه پرورش دهند و باغچه درست کنند. این باغچهها آزمایشگاه مشاهدههای عملی نوآموزانش بودند و فروبِل آنها را تشویق میکرد نتیجهی مشاهدههایشان را یادداشت کنند. در زمستان، مشاهدهها را درون کلاس و با مدلسازی باغچهها ادامه میدادند. او در مدت آموزگاریاش به دیدگاهی بسیار ارزشمند دستیافته بود؛ انسان با پژوهش و تجربهی عملی دربارهی پدیدهها و کوشش برای پدید آوردن چیزهای نو، با پروردگار ارتباط برقرار میکند.
او در سال 1807 در نامهای به برادرش از برنامهاش برای راهاندازی یک مدرسه میگوید: «جایی باشد که بدون سروصدا و کوشش برای سر زبان افتادن، جایگاه خودش را در یک اجتماع کوچک بیابد. اجتماعی از پدرها و مادرهایی که به نگهداری از کودکانشان در مؤسسهای خانوادگی و شاد علاقهمند باشند.»
پسازآن که آوازهی آموزگاری فروبِل در فرانکفورت پیچید. مدرسهی گرونر توجهها را برانگیخت و بازرسان برای بررسی فعالیتهای فروبِل به این مدرسه آمدند. فروبِل هرگز این موضوع را پنهان نکرده بود که تحصیلات دانشگاهیاش را به پایان نبرده است و مدرک آموزگاری ندارد. بااینهمه، این موضوع حساسیتها را برانگیخت و او برای دریافت مدرک آموزگاری راهیِ «مؤسسه تربیت آموزگار پستالوزی» در سوییس شد.
یادگیری برای آموزگاری
فروبِل در فاصلهی سالهای 1808 تا 1810، در مؤسسه آموزشی پِستالوتسی در آیوردِن، به یادگیری نظام فکری او پرداخت. در آن هنگام، اختلافنظرها، میان کارکنان مدرسهی پِستالوتسی شکاف پدید آورده بود و مدرسه دچار هرجومرج بود. فروبِل نیز احساس میکرد برنامهی درسی آنجا بهاندازهی کافی منسجم نیست، بااینهمه، او میدانست از پِستالوتسی بسیار آموخته است. با شرکت در این دوره، او با اصول نظریهی پِستالوتسی آشنا شد. این اصول دربرگیرندهی اهمیت آزادی و انتخاب در مدرسه، تأکید بر آموزش دربارهی طبیعت، و داشتن چارچوب روشن برای برنامهی درسی بود. ولی نگرش فروبِل با رویکرد پِستالوتسی یکسان نبود. فروبِل دیدگاه آرمانگرایانه داشت و آموزش را در پیوند با مذهب میدید. او احساس میکرد نظریهی پِستالوتسی چیزی کم دارد و آن «سازوکار روحانی» بود که به باور فروبِل، پایهی یادگیری در دورهی خردسالی است. فروبِل میگفت: « پِستالوتسی انسان را در همین ظاهر زمینی میبیند؛ ولی من انسان را موجودی ازلی میبینم و حضور او در جهان را ازلی میدانم.» فروبِل چهار اصل برای فلسفهی آموزشی خودش داشت: بیان آزادانهی خود، خلاقیت، مشارکت اجتماعی و بیان بدنی.
در ادامهی کوششهای فروبِل برای یادگیری مهارتهای آموزگاری، او در سال 1811 به «دانشگاه گوتینگن»[11] رفت و برای مدت کوتاهی به فراگیری در رشتهی زبانشناسی پرداخت. ولی تحصیل در این رشته، انتخابی نادرست بود و بهسبب ضعف در پایههای دانش او در این زمینه، پس از چندی آن را رها کرد. او سپس در سال 1812، به برلین رفت و دوباره آموزگار یکی از مدرسههای پِستالوتسی شد. با «فریدریش یان»[12] آشنا شد و از راه آشنایی با او، با «ویلهلم میددِندورف»[13] و «هاینریش لانگِتهال»[14] دوست شد؛ دو دوستی که تا پایان عمر همراه فروبِل ماندند و بعدها او را در همهی کوششهای آموزشیاش پشتیبانی کردند.
فروبِل در «دانشگاه برلین» که بهتازگی آغاز به کار کرده بود، در رشتهی علوم طبیعی، «کریستالشناسی»[15] را زیر نظر پروفسور «وَیس»[16]، گذراند. استاد او در زمینهی طبقهبندی کانیها بر پایهی ساختار (ویژگیهای فیزیکی) تخصص داشت. این ویژگیهای فیزیکی دربرگیرندهی فُرمهای هندسی طبیعی، محورهای چرخشی و صفحههای سطحی بودند. فروبِل دستیار وَیس شد و مجموعهی بیمانند سنگهای قیمتی و غیرقیمتی دانشگاه را سامان داد. این تجربه، دید هندسی فروبِل را پرورش داد و پیوند انسان و طبیعت با پروردگار را بار دیگر در ذهن او بیدار کرد:
«در راهی که برای پرورش انسانها در پیش گرفتم، به این نتیجه رسیدم که آنچه در زندگی انسان و در آفرینش، عظیم و اصیل یافتهام، در کوچکترین پدیدههای ساختهی طبیعت نیز میتوانم بیابم. این مشاهدهی طبیعی، چیزی را پیش چشمم آشکار کرد که پیشتر هرگز آنگونه ندیده بودم؛ خداگونگی تنها در عظمت و بزرگی یافت نمیشود، بلکه در کوچکترین کوچکها نیز نمایان است و با همهی کمال و قدرت، در کوچکترین ذرهی طبیعت ظاهر میشود. ازآنپس، سنگها و کریستالهایم مانند آینهای شدند که انسان، مسیر رشد او و تاریخ را به من آشکار میساختند.»
پروسها در فاصله سال 1812 تا 1813 در برابر ناپلئون قیام کردند. فروبِل بههمراه گروهی از دانشجویان دانشگاه برلین، به ارتش پروس در جنگ با ناپلئون پیوست. پس از پایان جنگ، او در فرصت تحصیلی در «موزه کانیشناسی برلین»، پذیرفته شد و تحصیلاتش را زیر نظر پروفسور وَیس ادامه داد. هدف همیشگی فروبِل از تحصیل در دانشگاه، بهدستآوردن شایستگی لازم برای آموزشگری بود. از اینرو، پیشنهاد جایگاه تدریس در زمینهی کانیشناسی در استکهلم را بهسبب ناسازگاری با هدفش از تحصیل، نپذیرفت.
برخی از سخنان فروبِل دربارهی تأثیر تحصیل در رشتهی کریستالشناسی بر نگرش او به انسان و آموزش:
«جهان کریستالها، قوانین زندگی انسانی را بهروشنی و آشکارا بر من نمایان ساخت.»
«آنچه دیدهی جان، در درون، در جهان ذهن و اندیشه میبیند، در بیرون نیز، چشم در جهان کریستالها میبیند.»
«درست مانند کریستالی که یکپارچه ولی رو به تکامل است، انسان نیز، نخست، تکبُعدی، تنها و ناقص است و با گذر زمان، به همهجانبگی، هماهنگی و کمال میرسد.»
در این سالها، میددِندورف و لانگتِهال از مشکلاتشان در تدریس خصوصی به شاگردانشان با فروبِل سخن میگفتند و او نیز یافتههایش را با آنها در میان میگذاشت. این گفتوگوها سبب شد تا او به روشی برای آموزش دربارهی طبیعت به کودکان خردسال بیاندیشد. آموزشی که سبب میشد انسان اصل یکپارچگی را که زیربنای همهی پدیدهها است، بفهمد. آموزشی که رفتاری انسانیتر، روادارتر، با پیوستگی و انسجام بیشتر با شاگردان در پی داشته باشد.
[1] Friedrich Wilhelm August Froebel
[2] Oberweissbach in the Principality of Schwarzburg-Rudolstadt.
[3] Johann Jakob Froebel
[4] ;Lutheran church شاخهای از مذهب پروتستان در مسیحیت بر پایه آموزههای مارتین لوتر
[5] Kindergartn
[6] آموختن ادب از بیادبان.
[7] Jena
[8] Bamberg
[9] Gustav Gruner
[10] Yverdon
[11] Göttingen
[12] آموزشگر و پدر ژیمناستیک آلمان. ملیگرای آلمانی که در جنبش سال 1813 آلمان -که با وحدت ایالتهای آلمانیتبار، به بیرون راندن نیروهای ناپلئون از آلمان انجامید - نقش مؤثری داشت.
[13] Wilhelm Middendorf
[14] Heinrich Langethal
[15] Crystallography
[16] Christian Weiss