قدرت دگرگون کننده بازی
«اگرچه بازی تفریح است و هرگز پدیده پیشِ پا افتادهای نیست، یک محرّک زیستشناختی بنیادین است که به اندازهی خواب و خوراک برای سلامت ما سازنده است.»
«استورات براون»
در جهان بیش از دویست میلیون خردسال کمتر از پنج سال، بهعلت فقر فراوان، از رسیدن به بیشترین ظرفیت رشدشان بازمیمانند. بیشتر کودکان زاده شده در فقر، بهدلیل نداشتن تغذیه سلامت، دچار بیماری میشوند و پابرجا میمانند. آن گروه از کودکانی نیز که از چالشهای این دوره جان به سلامت بیرون میآورند، رشدشان همواره از سن آنان عقبتر است و به این علت، کمابیش هرگز چرخهی آسیبدیده فقر را نمیتوانند پشت سر بگذارند.
در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۹ ش.)، گروهی از متخصصین سلامت در کشور «جامائیکا»، با افزایش روزانه شمار کودکانی روبهرو شدند که بهدلیل فقر، با سوءتغذیه، بزرگ میشدند و از رشد تکاملی مناسب بازمیماندند. متخصصین سلامت در گذر چند سال، متوجه بیماری این کودکان و سپس کارکرد ضعیف آنها در مدرسه شدند. در سالهای بعد آشکار شد که این کودکان در بزرگسالی تحصیلاتشان را نمیتوانند به پایان برسانند، و برای یافتن شغل و حتی تأمین معاش خانوادهشان نیز با مشکل روبهرو میشوند.
متخصصین سلامت با همکاری گروهی از پژوهشگران تصمیم گرفتند این چرخه را با انجام دادن راهبرد کمکی غیر معمول، بهبود ببخشند. آنها صدوسی کودک را شناسایی کردند که در خانوادههای فقیر زاده شده و بهعلت سوءتغذیه دچار رشد جسمی ناقص شده بودند. این کودکان نسبت به سنشان کوچکتر و ضعیفتر بودند.
یک متخصص سلامت، هفتهای یکبار و برای یک ساعت، مادر و کودک را در خانهشان ملاقات میکرد و با یکدیگر سرگرم بازی میشدند. متخصص سلامت به مادران دربارهی اهمیّت بازی در رشد و سلامت کودکشان مشاوره میداد و آنها را ترغیب میکرد در طول هفته به بازی با کودکشان ادامه بدهند. این تنها درمانی بود که متخصصان بهکار بستند، بازی کردن! آنها این ساعتِ بازی هفتگی مادران و کودکان را برای دو سال ادامه دادند.
پس از گذشت دو دهه و بدون هیچ مداخلهی دیگر، همان گروه متخصص، کودکانی را که اکنون بزرگسال بودند، بررسی کردند تا بدانند برنامهی درمانی آنها در درازمدت کارایی داشته است یا خیر. با آن که متخصصان انتظار تغییرهای بسیار سطحی داشتند، دستاوردها شگفتانگیز بود. هنگامی که کودکان به بزرگسالی رسیدند، احتمال ورود آنها به دانشگاه و یافتن شغل بسیار بیشتر بود. در واقع این گروه در سنجش با گروه دیگری که برنامه درمانی را دریافت نکرده بودند، بهطور چشمگیری درآمد بیشتری داشتند.
افزون بر این نمونه، بررسیهای گوناگون دیگری نیز به قدرت بیهمتای بازی اشاره دارند. اما حقیقتِ آنچه ما بهعنوان بازی دربارهی آن گفتوگو میکنیم، چیست؟ بازی هر فعالیّتی است که آزادانه انتخاب شده و خود هدایت شده است. شاید بازی تخیلآمیز، خلاقانه، خود فرمان و قانونمحور باشد. شاید بازی به همان معنایی که همه میشناسیم باشد، مانند دویدن، پریدن، صخرهنوردی، بازی با اسباببازی و ورزش؛ اما بازی همچنین دربرگیرنده مجموعهای از فعالیّتهایی میشود که بیشتر ما آنها را بازی نمیدانیم.
کودکان در بازی با روشهای چالشبرانگیزی که کمک میکند آنها جهانشان را گامبهگام بشناسند و با پیرامونشان تعامل برقرار کنند، ترغیب شوند. در ادامه به برخی از تأثیرهای بازی روی کودک میپردازیم:
تأثیرهای شناختی
- بازی سبب سلامت رشد مغز در کودک میشود.
- بازی توانایی یادگیری خوانش، یادگیری رفتاری کودک و مهارتهای حل مسئله را در او بهبود میبخشد.
- بازی توانایی کودک را در خلاقیت و نوآوری ترغیب میکند.
- بازی توانایی کودک در تمرکز و ابراز توجه را تقویت میکند.
- بازی رشد زبانی کودک را شتاب میدهد.
تأثیرهای بدنی
- بازی با ساختن بدنی پویا، سلامت جسمی کودک را افزایش میدهد.
- کودکانی که دسترسی کافی به بازی دارند، بزرگسالی سلامتتری را تجربه خواهند کرد.
- برای کودکانی که از لحاظ بدنی دچار اُفت رشد هستند، بازی کمک شایانی به بهبود وضعیت جسمی آنان میکند.
تأثیرهای حسی و اجتماعی
بازی به کودکان در برقراری ارتباط اجتماعی کمک میکند. کودکان به کمک بازی فعالیّت گروهی، گفتوگو و حل چالش، و دفاع از خودشان را میآموزند.
بیشتر کودکانی که به اندازه کافی بازی نمیکنند، در بزرگسالی رفتار خشونتآمیزی از خود نشان میدهند.
«پیتر گری»، روانشناس تکاملی میگوید:
«کودکان در بازی، واقعیتهای جهان خودشان را در بستری خیالی تجربه میکنند. این بستر خیالی به کودک این امکان را میدهد که با واقعیتهای جهان در فضایی امن روبهرو شود، آنها را تجربه کند، و راههایی را برای رسیدگی به آنها تمرین کند.»
چرا کودکان بازی میکنند؟
یک نوزاد را تصور کنید. روزهای آغاز زندگی آنها به خوردن، خوابیدن و گریه کردن سپری میشود تا نیازهای اوّلیه آنها برای زنده ماندن فراهم شود. تا کنون از خود پرسیدهاید که نوزادان چگونه نفس کشیدن، خوردن هنگام گرسنگی، خوابیدن هنگام خستگی، و گریه کردن برای بازتاب نیازهایشان را آموختهاند؟ آیا به کمک شخصی آنها را آموختهاند یا در کتابی خواندهاند؟! پاسخ آشکار است، خیر! همه نوزادان با انگیزهی غریزی برای زنده ماندن زاده میشوند.
در حالی که نوزادان به سنین کودکی میرسند، غریزهی بقای آنها به اندازهی قبل نیرومند است. برای این که کودکان با موفقیّت به بزرگسالی برسند، باید چگونگی بهکارگیری اندامها و ذهن خود را بیاموزند. آنها باید جهان پیرامونشان را بشناسند و چگونگی تعامل با افراد و اشیاء را یاد بگیرند. کودکان چگونه این مهارتهای حیاتی را بهدست میآورند؟ با بازی کردن! بازی افزاری غریزی است که مغز ما از آن برای یادگیری و سازگاری با جهان پیرامونش بهره میبرد. بازی یک انگیزه زیستشناختی است که به اندازهی انگیزهی خورد و خوراک توانمند است. برای کودکان، دشوار و حتی نشدنی است که بدون بازی، راه جستوجو در جهان را بیاموزند.
با بررسی حضور بازی در جامعههای گوناگون و در سراسر تاریخ، به اهمیّت بنیادین بازی میتوان پی برد. در سده چهار پیش از میلاد، «پلاتو»، فیلسوف یونانی مینویسد:
«تأثیرگذارترین نوع آموزش برای کودک، بازی کردن است.»
جامعهها در سراسر جهان، بازیها، معماها، و آداب و رسومی برای بازیها ساختهاند که برای صدها و حتی هزاران سال پابرجا ماندهاند. برای نمونه، گفته میشود پیشینه بازی «اوکوی» - پرتاب و گرفتن سنگها - در کشور «نیجریه»، به آفرینش انسان برمیگردد! همچنین پیشینه بازی آسیایی «کَبِدی» بیش از چهارهزار سال است. همچنان که در فرهنگ ما بازیهای همانندِ بسیاری را میتوان نام بُرد که در کودکی با آنها سرگرم بودهایم. چرا بازیها نسلبهنسل منتقل میشوند و در گذر تاریخ ماندگار میشوند؟
دلیل سادهی این پرسش در لذّت و شادمانی پنهان در بازی است. به همان دلیل که استراحت کردن پس از یک روزِ خستهکننده یا خوردن غذای خوشمزه هنگام گرسنگی لذّتبخش است، بازی نیز لذّتبخش است. بدن، ما را با هورمونهای لذّتبخش تشویق میکند تا به فعالیّتهایی ادامه دهیم که برای زیست ما ضروری هستند. ساختار مغز انسان در کودکی بسیار باشتاب رشد میکند و برای رشد سلامت، به تجربههای تحریککننده نیازمند است.
نود درصد رشد مغزی انسان تا پنج سالگی رخ میدهد. دانشمندان، پزشکان و روانشناسان دریافتهاند که مغز کودک هنگام بازی درگیر فعالیّتهای تکاملی پُرباری میشود. همین فعالیّتهای تکاملی هستند که به سودمندیهای بسیاری، که پیشتر به آنها اشاره کردیم، میانجامند. همچنان که بدن انسان برای رشد به غذا نیاز دارد، ذهن انسان نیز برای رشد و تقویت نیازمند تغذیه است، و بازی، تغذیه ذهن است.
متأسفانه بازی کمابیش ناچیز و کمارزش بهشمار میآید. در سراسر جهان، بزرگسالان با خیرخواهی از کودکانی که سرگرم بازی هستند، میخواهند که «جدی» باشند، «کار مفیدی» انجام بدهند یا وقتشان را هدر ندهند. کار و یادگیری مهمتر از بازی درنظر گرفته میشود. درحالی که بازی در تقابل با یادگیری نیست، بلکه به یک معنا هستند. چنانچه اهمیّت بازی در رشد ذهن کودک را دریابیم، خواهیم دانست که در حقیقت بازی همان یادگیری است. درمانگر و آموزگار سرشناس، «ماریا مونتهسوری» میگوید: «بازی، کار کودک است.»
بازی کردن چگونه است؟
با این که همه ما در کودکی بازی کردن را دوست داشتیم، متأسفانه هنگامی که به بزرگسالی میرسیم، فراموش میکنیم کودک بودن و بازی کردن چگونه است. ما با دیدگاه بزرگسالانه خود، تعریف بسیار محدودی از بازی داریم. شاید بازی کردن را تنها ورزشها و بازیهای ساختارمندی مانند والیبال یا فوتبال بدانیم؛ در حالی که بازی، گوناگونی بسیار بسیار بیشتری را در بر دارد.
بازیهای تخیلی، نمادی، نمایشی، جنبوجوش و فعالیّتهای بدنی، تقلیدی و بسیاری موارد دیگر، همه گونههای مختلفِ بازی هستند. شاید کودکان هنگام بازی دچار آسیب بشوند، اما اندک اندک آنها در روند بازی میآموزند خطرهای پیش رو را بهتر ارزیابی کنند و نسبت به وضعیتهای گوناگون انعطافپذیر باشند. کودکان با تعیین قواعد بازی، گفتوگو دربارهٔ آنها با یکدیگر، رعایت قانونهای بازی و بازی کردن در گروه، توان ارتباطاتیشان را افزایش میدهند. اگر به روند بازی کودکان دقت کنیم، روند پُرتوان یادگیری هنگام بازی را دریافت خواهیم کرد.
بازدارندههای بازی
ما اکنون در جهانی زندگی میکنیم که همواره دسترسی کودکان به بازی کردن در معرض خطر است. میلیونها کودک در جهان زمان کافی و فضای مناسب برای بازی کردن ندارند. علتهای فراوانی بازدارندهٔ کودکان از بازی کردن میتواند باشد:
شهرنشینی: در حالی که جهان ما بهسوی شهرنشینی پیش میرود، شهرها روزبهروز پُر جمعیتتر میشوند. فضای بازی کودکان در بیشتر برنامهریزیهای شهری در نظر گرفته نمیشود. بدون فضاهای امن و باز برای بازی، کودکان شهری بیشتر ناچار به بازی در مکانهای پُر خطر هستند، و یا برای قرار نگرفتن در برابر خطر، باید در خانه بمانند.
جنسیت: در بسیاری از مناطق جهان دسترسی به بازی برای دختران و پسران یکسان نیست. دختران یا پسران در بسیاری از فرهنگها به انجام دادن کارهایی مانند رسیدگی به امور خانه یا کار در بیرون از خانه مجبور هستند.
توانمندی بدنی: برای کودکانی که معلول زاده میشوند، بازی کردن بیشتر چالشبرانگیز است. طراحی بیشترِ فضاهای بازی برای کودکانی با سطحهای متفاوت از توانمندی بدنی، سازگاری ندارند. در حالی که برای کودکان معلول، فضاها و وسایلی باید طراحی شوند که با توانایی آنها سازگار باشد، و پدر و مادر و دیگر کودکان هنگام بازی با آنها بتوانند مشارکت کنند.
کودکان کار: بیشتر کودکانی که در فقر زاده میشوند، برای فراهم کردن هزینهی زندگی خانواده، از سن بسیار کم مجبور به کار کردن هستند. این کار کردن اجباری، کودکان را از درگیر شدن با بازیها و فعالیّتهای کودکانهای که برای رشدشان ضروری است، دور میکند.
کمبود امکانات: بسیاری از مدرسههای جهان پُر جمعیّت هستند و سرمایه کافی ندارند. آنها امکانات کافی برای ساخت فضای بازی مناسب را ندارند. کافی نبودن وسایل بازی شاید به دعوا یا رقابت بر سر بازی کردن میان کودکان بیانجامد.
فشار آموزشی: اگرچه عملکرد خوب در مدرسه مهم است، بسیاری از کودکان از سوی پدر، مادر و مربی تحت فشار گذارده میشوند و سوادآموزی اولیه نسبت به بازی کردن در اولویت قرار میگیرد. شاید چنین وضعیتی به مطالعهی بیش از اندازه و بازی کردن کمتر از نیاز در کودک بیانجامد و به رشد او آسیب بزند. مدرسهها از نقش خود در آگاهسازی نسبت به بازی باید آگاهی داشته باشند و این تفکر را گسترش بدهند که بازی همان یادگیری است، و افزون بر رشد شناختی، به رشد بسیاری از مهارتها دیگر کمک میکند که در کلاسهای درس آموزش داده نمیشوند.
فناوری: فناوری افزار بسیار سودمندی برای یادگیری و حتی بازی میتواند باشد. اما هنگامی که قرارگیری کودکان در برابر فناوری بدون محدودیت باشد، شاید همهی وقت فراغت آنها به دیدن فیلم و بازیهای ویدئویی سپری شود. کودکان به بازی و فعالیّتهای بیرون از خانه همراه با همسالان خود نیاز دارند، و این نیاز با فناوری از میان نمیرود.
هنگامی که کودکان فضای مناسب و زمان کافی برای بازی نداشته باشند، در برابر خطر بیبهرگی از بازی قرار میگیرند. کودکی که بازی نمیکند شاید دچار مشکلات رفتاری و انزوای اجتماعی شود و از بزرگسالی بالقوهی خود، بهره کافی نبرد. بهعلت این خطرها، در «اعلامیه حقوق کودک»، بازی کردن یکی از حقوق کودک در نظر گرفته شدهاست. حقّی که باید از آن پشتیبانی و دفاع شود تا همه کودکان، کودکی پُرباری را بتوانند پشت سر بگذارند و مهارتهای لازم برای زندگی در بزرگسالی را بهدست آورند.