بررسی نمونه های وطنی آموزش خواندن به خردسالان، بخش سوم

بررسی نمونه دوم: تراشه‌های الماس

تراشه‌های الماس که کم و بیش پس از بَن بِن بُن به بار نشست، برآیند نبوغ شخصی به نام احمد زمانی است. او از همان آغاز کار کوشید که پایه‌های نظری کار خود را به گلن دومن پیوند دهد، اما این پیوند با چنان برداشت عامیانه ای‌ای همراه است که تنها گوشه ای‌ای از فاجعه آموزش خواندن به کودکان خردسال را در ایران نشان می‌دهد.احمد زمانی داستان کشف گلن دومن و کرامات او را چنان عوامانه و شبیه داستان فیلم‌های فارسی کرده است که اشک هرکسی را درمی آورد. به گفته او که البته هیچ منبعی هم ندارد: یک روز والدین یک پسر سه، چهار ساله بنام تامی فرزند خود را به آن مرکز می‌برند. تمامی پزشکان از آن پسر قطع امید کرده بودند. یعنی هیچ ادراکی نداشت و زندگی‌اش مثل یک گیاه بود.

پس از مدتی این پسر خواندن را یاد می‌گیرد. همه محافل علمی شگفت‌زده می‌شوند و یک جلسه عمومی جهت اثبات این اتفاق ترتیب می‌دهند. حاضران در آن جلسه با کمال تعجب متوجه می‌شوند که پسر، نه تنها خواندن را یاد گرفته بلکه مفهوم جملات را نیز می‌فهمد. از آن زمان به این فکر می‌افتند که این روش را بر روی بچه‌های سالم نیز امتحان کنند.این که گلن دومن کارش روی کودکان با آسیب‌های مغزی بوده است و نه کودکان کم توان و این که او چطور توانسته است یک کودک که زندگی گیاهی داشته است، درمان کند، بیش تر به کرامات بزرگان و البته با توجه به فرهنگ دینی در امریکا مانند همان کرامات و معجزه‌های کلیسایی و به ویژه کرامت‌های حضرت پاپ می‌ماند.

پس از کشف این حقیقت احمد زمانی این کرامت را در باره دختر خودش که آن زمان (سال ۸۴) دو ساله بوده و اکنون باید یازده و دوازده ساله باشد به کار می‌برد. پس از چندی که از آموزش خواندن با دخترش فارغ می‌شود و یک نشریه هم تصویر دخترک را روی مجله چاپ می‌کنند، او هم مانند گلن دومن معجزه این کار را در کسب منافع سرشار مالی می‌بیند و کل کار و زندگی‌اش را که چیز دیگری بوده است به این سو شیفت می‌دهد.

اما هدف او از این کارها نابغه پروری است. به گفته زمانی: اگر از این روش، حداقل هزار نابغه تحویل جامعه شود، باز هم به هدفمان رسیده‌ایم گرچه فعلاً دستمان خالی است، به طور حتم اگر پشتوانه مالی داشته باشم هر چه زودتر مرکز پرورش استعدادهای انسانی را دایر خواهم کرد.
البته اکنون نزدیک ده سال از کار ایشان می‌گذرد و باید تاکنون نابغه‌هایی که او ادعا می‌کند نیمی از راه را رفته باشند. کسی در همه این سال‌ها در آموزش و پرورش یا بهزیستی یا دانشگاه‌ها و مراکز علمی نبوده است که از او بپرسد که مهارت خواندن یا زود آموختن خواندن که یک مهارت است چه ارتباطی با تیزهوشی و نبوغ دارد؟

با کمال تأسف در سایت و روی بسته‌های تراشه‌های الماس نامه‌هایی حاکی از تأیید آن با امضای مدیر کل دفتر تکنولوژی آموزشی و دفتر تأمین رسانه‌های آموزشی وزارت آموزش و پرورش ثبت شده است. آیا کسانی که در این بخش آموزش و پرورش در زمان خود دست به این کار زده‌اند آماده‌اند از این بسته‌ها و کارکردهای آن دفاع کنند؟ رفتار منفعل آموزش و پرورش و بهزیستی که متولی آموزش پیش دبستان در ایران هستند، چرا و از چه روی؟
اگر این کارها علمی است، چرا هیچ کدام از آن‌ها در این مورد نظریه و دیدگاه ندارند؟ آیا با این بسته‌ها می‌شود نخبه پرورش داد آن چنان که در نامه مسئول دفتر تکنولوژی آموزشی آمده است؟ اگر چنین است، باید در باره عمق فاجعه در آموزش و پرورش تجدید نظر کرد.

در کنار این دو بسته چند بسته دیگر به نام‌های « بالا بالا »، « با ما »، « صد آفرین » و « بسته گلن دومن » وجود دارد که بسته آخری در سایت کودک من به تشریح روش گلن دومن پرداخته است که در این مورد از نظر ادبیات نوشتاری و آگاه سازی از بسته‌های دیگر متمایز است، هر چند که از نظر کارکرد هیچ تفاوتی با آن‌ها ندارد. و در پایان تاکید روی همان نکته ای‌ای که در بخش نخست این سلسله مقاله آمد دوباره لازم است. آموزش خواندن به کودکان، جسارت یا تجارت؟ و اکنون باید گفت که خالی کردن جیب مردمی که به عشق پیشرفت و رشد کودکان خود حاضر به هر هزینه ای‌ای هستند، کار شایسته ای‌ای نیست، البته اگر گوش شنوایی در نظام آموزش و پرورش ایران و سیمای ملی وجود داشته باشد.

اولی به سبب این که باید نقد تحلیلی روی این آثار ارائه می‌کرد و دومی به خاطر اینکه آنتن فروشی می‌کند و برای کسب درآمد هر کالای مناسب یا نامناسبی را تبلیغ و ترویج می‌کند.

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 09/10/2014 - 10:03