عوامل مؤثر در بازی‌های کودکان

تعریف بازی

ارائه تعریف جامع و مانعی از بازی که مورد تأیید همه نظریه پردازان روان شناسی باشد وجود ندارد. هر صاحب نظری بر اساس تجارب، مشاهدات، اعتقاد، نگرش و دیدگاه خود بازی را به نوعی تعریف کرده است. و هر یک از این تعاریف با برجسته نمودن جنبه ای از بازی دیدگاه خاصی را ارائه نموده است. بین تعاریفی که از بازی شده وجود اشتراک و تشابه زیادی وجود دارد. هارلوک در تعریف بازی می‌نویسد: «بازی» عبارت است از هر نوع فعالیتی که برای تفریح و خوشی و بدون توجه به نتیجه نهایی، صورت می‌گیرد. انسان به طور داوطلبانه وارد این فعالیت می‌شود و هیچ نیروی خارجی و یا اجباری در آن دخیل نیست.

«کار» عبارت از یک نوع فعالیت برای رسیدن به یک هدف است. شخص این فعالیت را انجام می‌دهد، نه تنها به خاطر آنکه از آن لذت می‌برد بلکه به خاطر آنکه خواهان نتیجه نهایی آن است. کار ممکن است به طور داوطلبانه یا غیر داوطلبانه باشد. (۱) پیاژه روان شناس معروف سوئیسی برای تمیز و تشخیص بازی از کار، پنج معیار را به عنوان شاخصهای بازی معرفی می‌کند:

۱ ـ بازی دارای هدف در خود است.

۲ ـ بازی اختیاری است نه اجباری.

۳ ـ بازی دلپذیر و خوشایند است.

۴ ـ بازی فاقد سازمان می‌باشد.

۵ ـ بازی از قید کشاکش و پرخاش آزاد است. (۲)

میشل و می سَن تعریف‌های متعددی از بازی گرد آورده‌اند که عبارت‌اند از:

لازاروس: فعالیتی فی نفسه آزاد، بی هدف، سرگرم کننده یا تفریحی

گروس: تمرینی غریزی و بی هدف از اعمالی که در زندگی آینده نقش اساسی دارند.

سی شور: آزادانه ابراز وجود کردن برای کسب لذت مترتب بر آن

شاند: فعالیتی در جهت تداوم شادمانی.

نیومن: معیارهای بازی از کنترل درونی، واقعیت درونی و انگیزه باطنی تشکیل می‌شوند. فعالیتی را بازی گویند که این خصوصیات بر آن حاکم نباشند و در مقابل کنترل خارجی، واقعیت برونی و انگیزه عارضی قرار گیرد. (۳)

به طور کلی نمی‌توان فعالیتی را به طور مطلق بازی و یا کار نامید. اینکه فعالیتی متعلق به کدام یک از این دو دسته است بستگی به فعالیت ندارد بلکه بستگی به انگیزه و نظر شخص در مورد آن فعالیت دارد. مثلاً نقاشی را می‌توان به عنوان یک فعالیت دلپذیر و لذت بخش (بازی) در نظر گرفت که منظور شخص کسب لذت از آن است، ولی وقتی انگیزه فرد از نقاشی این باشد که از طریق نقاشی امرار معاش کند نقاشی نوعی کار محسوب می‌شود نه بازی. هر نوع فعالیتی را که به جای لذت بردن صرف به سوی یک هدف هدایت شود، دیگر نمی‌توان بازی نامید.

بازی‌ها و ورزش‌ها برای خردسالان بازی محسوب می‌شود، چون به فکر برنده شدن و رقابت با دیگران نیستند، بلکه هدف آن‌ها تفریح و لذت بردن از آن است. به تدریج که کودکان بزرگ‌تر می‌شوند مسأله رقابت و برنده شدن از بازی برایشان لذت بیشتری ایجاد می‌کند. به همین خاطر این فعالیت‌ها بیشتر کار محسوب می‌شوند تا بازی.

عامل مؤثر در بازی

عوامل متعددی در بازی کودکان تأثیر دارد که مهم‌ترین عوامل آن عبارت‌اند از سن، جنس، هوش و محیط.

تأثیر سن:

کودک در هر سنی بازی خاصی را می‌پسندد، مثلاً طفل در همان روزهای اول علاقه به لگد زدن و حرکت دادن دست‌ها دارد. از اینکه باد در گلو اندازد و از حنجره و دهان صدا خارج کند و لب‌ها را به حرکت در آورد لذت می‌برد. کمی که بزرگ‌تر می‌شود اطرافیان با او بازی می‌کنند و مثلاً خود را مخفی می‌کنند و بعد ظاهر می‌شوند و می گویند «دالی» و موجب شادمانی و لذت کودک را فراهم می‌سازند. (۴) در سالهای اولیه کودکی، الگوی بازی کودکان نشانه تغییر رشدی آن‌هاست. کودک خردسال بیشتر به بازی انفرادی نیاز دارد که بعداً با بازی موازی دنبال می‌شود، یعنی دو کودک در کنار هم و نه با یکدیگر به بازی می‌پردازند. آن‌ها ممکن است از یک وسیله نیز استفاده کنند، ولی مستقل از یکدیگر و بدون ارتباط زیاد با یکدیگر به کار و بازی بپردازند.

کودکان ۳ تا ۴ ساله، بیشتر به بازی ارتباطی می‌پردازند، یعنی آن‌ها با کودکان دیگر نیز بازی می‌کنند و می‌توانند وسایل خود را تا حد معینی به دیگران بدهند و با آن‌ها شریک شوند ولی در عین حال نمی‌توانند علایق فردی خود را فدای گروه کنند و به اصطلاح از گروه تبعیت کنند. از سن چهار و چهار و نیم سالگی تا شش سالگی است که کودک بیشتر و بیشتر به بازی اشتراکی روی می‌آورد، یعنی در موقعیت‌های گروهی که هدف مشترکی را دنبال می‌کنند به بازی گروهی می‌پردازند. (۵) بهترین تقسیم بندی در این باره مربوط به ژان پیاژه می‌باشد. او معتقد است:

در جریان رشد سه نوع بازی مشاهده می‌شود که از نظر ساختار با یکدیگر متفاوت‌اند و به ترتیب یکی پس از دیگری ظاهر می‌شوند.

الف) بازی‌های تمرینی (۲ ـ ۰ سالگی):

در بیان چگونگی بازی‌های تمرینی، پیاژه بازی را وسیله ای برای لذت بردن از حواس می‌داند، زیرا کودک لمس کردن، چشیدن، گوش کردن، حرکت اعضای بدن و احساس کیفیت مختلف اشیا را از راه به کارگیری حواس درمی یابد و این جریان سبب لذت بردن او می‌گردد. کودک با استفاده از حواس، از تقلید پا فرا می‌گذارد، به تکرار می‌پردازد و حرکاتش از شکل ابتدایی آزمایش و خطا به مهارت می‌رسد. این حرکات تقلیدی مقدمه ایمی‌شوند تا کودک بتواند به اعمال پیچیده تری دست بزند.

ب) بازی‌های نمادی (۵ ـ ۲ سالگی):

در این مرحله از بازی که از دو سالگی تا پنج سالگی ادامه می‌یابد، عناصر جدیدی وارد بازی کودکان می‌شوند. واقعیت‌ها تغییر شکل می‌یابند. اشیایی که وجود ندارند به وسیله اشیای دیگر نمایش داده می‌شوند. از تکه چوبی اسب و با قرار دادن چند بالش در کنار هم خانه و یا باغچه ای می‌سازند. کودک در این مرحله به تمرین تجربیات زندگی می‌پردازد و آن‌ها را به شکل‌های مختلف تجربه و آزمایش می‌کند. (۶)

ج) بازی‌های باقاعده (۱۱ ـ ۷ سالگی):

دران مرحله اثرات بازی برای تمام عمر باقی می‌ماند و همزمان با رشد کودک و گذشت زمان به صورت کامل‌تری انجام می‌شود. بازی‌های باقاعده معمولاً قواعد آن‌ها از بزرگ‌ترها به کوچک‌ترها یا از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. (۷) در بازی‌های باقاعده رقابت وجود دارد و علاوه بر آن در هر بازی قراردادهایی وجود دارد که نهادی شده است و با قراردادهایی که ممکن است دایمی بوده و یا بر اساس موافقت موقتی خود بازیکنان باشد. (۸)

همان طور که ملاحظه می‌کنید در هر سنی کودک بازی‌های خاصی را می‌کند و بعضی از آن‌ها را رها می‌کند، مثلاً بچه‌های کودکستان، بازی با مکعب‌های چوبی را رها می‌کنند زیرا اشیایی از قبیل رنگ، گل رس، مداد رنگی و ... فعالیت‌های جالب‌تر و متنوع تری را به آن‌ها عرضه می‌کنند. وقتی اسباب بازی‌ها و عروسک‌های خود را نمی‌تواند جاندار فرض کند این بازی‌ها نیز جذابیت خود را از دست می‌دهد و کم کم به سوی بازی‌هایی مثل فوتبال، بسکتبال، شطرنج و بازی‌های فکری پیچیده می‌رود که نیازهای فکری، جسمی، روانی و اجتماعی را بهتر برآورده می‌کند.

تأثیر جنس:

جنسیت یکی از عوامل مؤثر در بازی است و از این رو می‌توان گفت که بازی پسرها با دخترها تفاوت دارد. در تفاوت بین بازی دختران و پسران عواملی مؤثر است که عمده‌ترین آن‌ها عبارت است از:

الف) مربوط به طبیعت و فطرت کودکمی‌شود، بعضی از دختران طبیعتاً به سوی بعضی از بازی‌ها علاقه نشان می‌دهند و بعضی از پسران به سوی بازی‌های دیگر.

ب) انتظارات و توقعات والدین و جامعه ازدختر و پسر نیز کم کم آنان را به سوی تفاوت بین بازی‌های دخترانه و پسرانه سوق می‌دهد.

ترمن فهرستی از بازی‌ها را تنظیم و ارائه داده است که دختران و پسران علاقه چشمگیری به آن‌ها از خود نشان می‌دهند. بازی‌هایی که پسران بیشتر انتخاب و به آن علاقه دارند عبارت است از: استفاده از ابزارها، تیراندازی، بادبادک بازی، دوچرخه سواری، تیله بازی، کشتی، بُکس، فوتبال، فرفره بازی، کامیون و ماشین بازی، دویدن و ... بازی‌های مورد علاقه دختران عبارت است از: عروسک بازی، طناب بازی، مهمان بازی، پذیرایی، تشکیل کلاس درس، بافندگی، خیاطی، فروشندگی، معمابازی و ...

لازم به یادآوری است که بازی‌هایی وجود دارد که هر دو جنس به آن علاقه دارند. لمان و ویتی با استفاده از پرسشنامه و ضمن تحقیق گسترده ای به این نتیجه رسیده‌اند که پسران بازی‌های فعال و پرتحرکی را که مستلزم صرف انرژی و مصرف نیروی بدنی، چابکی، مسابقه و رقابت است به انواع دیگر بازی ترجیح می‌دهند در حالی که دختران معمولاً به بازی‌هایی که ساکن تر، کم تحرک تر و آرام تر است، علاقه مند هستند. این مطلب را تحقیقات یگری نیز تأیید کرده است.

ماژروری هونزیک و اریکسون بازی ساختمان سازی کودکان ۱۱ تا ۱۳ ساله را مورد مطالعه قرار داده‌اند. پسران اغلب اوقات از مکعب‌ها، ماشین، آدمک‌های یک شکل با لباس‌های متحدالشکل استفاده می‌کردند و با آن‌ها، ساختمان، جاده، کوچه و فروشگاه درست می‌کردند. دختران بیشتر به نظافت داخلی خانه می‌پرداختند و صحنه‌های خانوادگی را نشان می‌دادند.

در دوران کودکی تفاوت زیادی بین بازی دختران و پسران مشاهده نمی‌شود ولی به محض اینکه سن ورود به دبستان فرا می‌رسد، اختلافات آشکارتر می‌شود و ارزش‌هایی که جامعه برای هر جنس قائل می‌شود خود را در بازی‌ها نشان می‌دهد. در حدود ۷ یا ۸ سالگی، تفاوت‌های جنسی آشکارتر می‌شود، پسران بیشتر تمایل دارند با همدیگر بازی کنند و این در دختران نیز به چشم می‌خورد. پسرها به جای بازی با دخترها آن‌ها را آزار می‌دهند و مسخره می‌کند. اگر پسری با گروهی از دخترها بازی کند، پسرهای دیگر او را مسخره می‌کنند. (۹)

تأثیر محیط:

تأثیر محیط بر بازی کودک از دو دیدگاه قابل بررسی است:

۱ ـ غنا بخشیدن به محرکاتی که کودک با آن‌ها به بازی می‌پردازد ـ برخی از روانشناسان تنوع محرکات را مهم‌ترین عامل محیطی در رشد هوش می‌دانند، هر چقدر کودک بیشتر ببیند، بشنود، لمس کند و از حواس خود بیشتر استفاده کند در سالهای بعدی زندگی به دیدن، شنیدن، لمس کردن و استفاده از سایر حواس خود علاقه بیشتری نشان خواهد داد و البته باید توانایی‌ها و محدودیت‌های فکری کودک را شناخت و کیفیت و کمیت محرک‌ها را با آن تطبیق داد، یعنی محرکهای محیطی باید به جا و به اندازه باشند و گرنه، نه تنها اثر مثبتی ندارند بلکه ممکن است سبب اغتشاش فکری و اختلال در یادگیری کودک شوند. کمبود محرکهای لازم برای رشد منجر به رشد ناکامی سلسله اعصاب مرکزی و بخصوص مغز می‌شود، در نتیجه شخص از نظر هوش که عملکرد مغز خصوصاً قشر مغز است رشد کافی نمی‌کند.

همان طور که وجود نور برای رشد و تکامل چشم لازم است و اگر انسان در خردسالی از نور محروم باشد در آینده حتی با وجود چشم سالم، حس بینایی طبیعی نخواهد داشت، در مورد سایر حواس نیز وضعیت به همین منوال است. (۱۰) کودک باید دنیای اطراف خود را بشناسد، مثلاً انسان‌ها، حیوانات و اجسام را ببیند، اشیا را لمس کند، صداها را بشنود، کودک باید امکان تجربه رفتارهای گوناگون را داشته باشد.

لذا تأکید می‌شود که تنوع و تحرکات محیطی را برایش فراهم نمایید و اسباب بازی‌های مختلفی بخرید تا هر چه بیشتر به پرورش حواس او کمک کند یعنی هر چقدر بیشتر ببیند، بشنود، لمس کند، گفتگو کند در واقع به رشد عقلانی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، روانی او کمک کرده‌اید.

۲ ـ تفاوت بازی‌های کودک در محیط‌هایمختلف از نظر جغرافیایی:طبق مطالعات انجام شده، کودکان ژاپنی بیشتر به فعالیت‌های غیر رسمی گروهی نشان می‌دهند در حالی که بچه‌های آمریکایی به بازی‌های تیمی و رقابتی تأکید دارند. کودکان آمریکایی تنها در مراحل اولیه دوران کودکی به بازی‌های مهیج علاقه مند هستد، ولی بچه‌های ژاپنی این علاقه را برای مدت طولانی تر حفظ می‌کنند.نه تنها بازی‌های دو کشور بلکه بازی‌های شمال و جنوب یک کشور و حتی محله‌های یک شهر نیز با هم تفاوت دارد. فرهنگ هر جامعه در بازی اثر می‌گذارد و می‌توان گفت که بازی کودکان به نوعی منعکس کننده فرهنگ آن جامعه می‌باشد.

در مناطق محروم، به علت اینکه افراد از توانایی اقتصادی زیادی برای خرید وسایل و اسباب بازی برای کودکان برخوردار نیستند، آن دسته از بازی‌های سنتی را که نیاز چندانی به آلات و اسباب ندارد به کودکان خود می‌آموزند. در این جوامع کودکان یاد می‌گیرند که برای خود اسباب بازی بسازند. این تولید و سازندگی به نوبه خود یک بازی و فعالیت دلچسب برای این قبیل کودکان محسوب می‌شوند. (۱۱)

تأثیر هوش:

هوش می‌تواند بر نحوه بازی و نوع آن، انتخاب اسباب بازی و استفاده از آن تأثیر بگذراد. در اینجا به نحوه برخورد کودکان باهوش و کم هوش با بازی و اسباب بازی اشاره می‌شود. کودکان تیزهوش سعی می‌کنند وسایل و اسباب بازی‌هایی را انتخاب نمایند که بتوانند با آن‌ها به ابتکار و ابداع دست بزنند و قوای ذهنی خود را به کار گیرند. کودکان باهوش تر مدت کمتری به ۱ بازی مشغول می‌شوند. زیرا خواهان تنوع هستند و از تنوع لذت می‌برند. کودکان باهوش در سنین بالاتر به بازی‌هایی که متضمن فعالیت‌های ذهنی و جسمی است می‌پردازند، مثلاً جمع آوری اشیای مورد نظر (کلکسیون) برای آنان جذاب و لذت بخش تر می‌باشد.

کودکان تیزهوش به دلیل توانایی‌های بیشتر، به انجام بازی‌های انفرادی تمایل نشان می‌دهند و معمولاً انرژی بدنی را در حد زیادی مصرف نمی‌کنند به نظر می‌رسد که کودکان عقب مانده بیشتر به بازی‌های انفرادی می‌پردازند زیرا کودکان تیزهوش به علت توانایی زیاد و کودکان کم هوش به علت توانایی کم، معمولاً به خوبی در گروه پذیرفته نمی‌شوند.

اگر یک ماشین اسباب بازی در اختیار کودک عقب مانده گذاشته شود ممکن است آن را به اطراف بکوبد یا آن را متلاشی کند ولی یک کودک تیزهوش سعی به انجام بازی رمزی خواهد نمود و حتی ممکن است آن را کنجکاوانه بررسی نموده و از هم باز نماید تا از محتویات آن آگاهی یابد. (۱۲)

منابع:


۱ ـ هارلوک الیزابت، بازی، ص ۵، ترجمه وحید روان دوست.

۲ ـ Piayet, Play, Dreams and Imiation in child hood, london, pp.۱۴۶ _ ۱۵۰.

۳ ـ اسپادک برنارد، آموزش در دوران کودکی، ص ۲۷۴ ـ ۲۷۳.

۴ ـ جلالی، مهدی، روان شناسی کودک، ص ۳۳۷.

۵ ـ کول ونیتا، برنامه آموزش و پرورش در دوره پیش از دبستان، ص ۵۰.

۶ ـ ترکمان، منوچهر، مقدم مصطفی، بازی‌های آموزشی، ص ۲۰ ـ ۱۹.

۷ ـ توفیق، زینت، ۴ مقاله در باره کودکان، ص ۴۳.

۸ ـ سینگر دورتی. جی ـ رونسن تریسی. آ، مقدمه ای بر پیاژه، کودک چگونه فکر می‌کند، ص ۶۳.

۹ ـ شریفان، احمد، رشد تکنولوژی آموزشی، اردیبهشت ۷۳، ص ۳۷ ـ ۳۶.

۱۰ ـ اسکوئیلر نادر و همکاران، ماهیت و ساختار هوش، ص ۳۵ ـ ۳۴.

۱۱ ـ احمدوند، محمدعلی، روان شناسی بازی، ص ۱۱ ـ ۱۰.

۱۲ ـ همان، ص ۸.

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on چ., 01/21/2015 - 15:12