یوریتمی در برنامه درسی مدرسه والدورف
از هنگامیکه رودولف اشتاینر، در سال 1919، نخستین مدرسه والدورف را پایهگذاری کرد، یوریتمی بخش اصلی برنامه درسی مدرسهٔ والدورف بوده است. هدف ویژهٔ آموزش این هنر حرکت[1]، پرورش کودکانی با روح و جسمی چالاک و فعال است تا بدن و روان آنها در هماهنگی با هم فعالیت کنند. بدن، افزاری سالم در خدمت روح باید باشد تا به خودشکوفایی انسان یاری رساند. برنامه درسی یوریتمی از بینشی ژرف درباره ماهیت انسان سرچشمه میگیرد.
یوریتمی قابلیتهای فراوانی را در دانشآموزان پرورش میدهد:
- حساسیت نسبت به زبان و یادگیری روش بیان آن با بدن؛
- درک موسیقیایی و آگاهی از ریتم؛
- چالاکی؛
- توانایی تمرکز بالا؛
- برقراری پیوندهای اجتماعی؛
- تفسیر شعر و موسیقی.
کسانی که به عنوان آموزگاران یوریتمی در مدسه والدورف میخواهند فعالیت کنند، پس از گذراندن دورههای آموزشی پایه، دورهٔ پداگوژیکی ویژهٔ یوریتمی را نیز باید بگذرانند.
آموزگاران یوریتمی با پرورش نیروهای طبیعی و خلاق کودکان سروکار دارند. آنها میکوشند تا این نیروها را به درستی بیدار و به سوی دستیابی به قابلیتهای مورد نیاز در دورهٔ بزرگسالی هدایت کنند. یوریتمی بخشی از برنامه درسی پیشدبستان تا پایهٔ هفتم مدرسه والدورف است و در هر مرحله از رشد، با فرآیندهای طبیعی رشد کودک هماهنگ میشود.
شش تا هفتسالگی
آموزگار پایهٔ نخست مدرسه والدورف، برنامهٔ آموزش یوریتمی را بر پایهٔ تصویرسازی از قصههای پریان پیش میبرد. کودکان آواها و واکها را با حرکات بدن بازنمایی میکنند و از این راه به داستان جان میبخشند. برای نمونه، پس از آنکه دانشآموزان قصه «هانسل و گرتل» را میشنوند. آموزگار آنها را برای انجام دادن حرکتهای یوریتمی هدایت میکند.
همهٔ دانشآموزان هانسل و گرتل میشوند و تکههای نان را در مسیرشان در جنگل به جا میگذارند. آنها آموزگارشان را در مسیری مارپیچ دنبال میکنند تا به مرکز کلاس برسند. آنها روی پنجههای پایشان حرکت میکنند و باید مراقب باشند که نامادری آنها را نبیند. همزمان با این حرکت، آموزگار ترانهای را زمزمه میکند:
در دل جنگل تاریک، پیش میرویم ما
به دنبال چه هستیم؟ نمیدانیم ما
نه ترسیدهایم و نه هراسانیم ما
مهتاب مینماید راه را به ما
سپس، همه کودکان، پرنده میشوند و با همراهی موسیقی، پرواز میکنند، فرود میآیند و تکههای نان را از زمین برمیچینند و میخورند. کودکان مانند گرتل کارهای خانه را نیز (مانند، خرد کردن چوب، جاروزدن، ورز دادن خمیر) با حرکت نشان میدهند. تمرین حرکتهای گوناگون، بر پایهٔ شعرها و داستانها، نه تنها بدن و حسهای کودکان را پرورش میدهد، بلکه سبب رشد زبانی آنان نیز میشود.
شکلهای گوناگونی که کودکان همراه هم در کلاس میسازند، آگاهی فضایی آنها را نیز پرورش میدهد. هنگامی که خورشید در داستان غروب میکند، دایرهای که دانشآموزان همراه هم شکل داده بودند، به آرامی به سوی مرکز جمع میشود؛ کودکان در حالیکه دستان یکدیگر را در دست دارند به سوی مرکز دایره حرکت میکنند و همه در یک نقطه جمع میشوند. هنگامیکه صبح میشود؛ خروس آواز میخواند، خورشید طلوع میکند و همهٔ مردم، جانوران و گیاهان از خواب برمیخیزند. کودکان نیز هماهنگ با این حسوحال، از مرکز دایره دور میشوند و آن را گستردهتر و فراختر میکنند. ریتم نفس کشیدن (دَم و بازدَم) و انقباض و انبساط از داستان وام گرفته میشود و به شکل حرکت فیزیکی درمیآید.
افزون بر این، دستیابی به مهارت درست نفس کشیدن، یکی از هدفهای اصلی آموزگار از انجام دادن این فعالیتها است. داشتن این مهارت برای برقراری تعادل میان فعالیت و استراحت، راهرفتن و خوابیدن، گفتن و شنیدن، داد و ستد ضروری است.
قصههایی مانند داستان هانسل و گرتل، طی چند هفته به شکلهای گوناگون برای کودکان تکرار میشوند. اجرای داستان با حرکتهای جمعی، توجه آنها را به داستان افزایش میدهد و کمک میکند تا درک درونی بهتری از داستان بهدست آورند. تجربه کودکان از داستانها با انجام دادن حرکتهایی بر پایهٔ برنامهای منظم و با ریتمی مشخص همراه میشود.
نه تا ده سالگی
در این سن دوره تازهای از رشد کودک آغاز میشود. کودکان به شکلی نو به جهان پیرامون و دیگران آگاه میشوند. هر کودک خود را با کودکان دیگر متفاوت مییابد و دوستیها و رابطههایی ویژه را با برخی کودکان آغاز میکند. شکلی تازه از آگاهی به خود آشکار میشود. تمرینهای یوریتمی به گونهای اجرا میشوند که برای این مرحله از رشد مناسب باشند و به شکوفایی خلاقیت کودکان کمک کنند.
تا این سن، بیشتر تمرینها، گروهی و در دایره انجام شدهاند. اکنون، هر کودک به تنهایی میایستد و در راستای مسیر ویژهٔ خودش حرکت میکند. دیگر از دربر گرفته شدن در دایرهای امن خبری نیست. آنها دیگر نمیتوانند، به دیگران نگاه کنند و حرکاتشان را همانندسازی کنند. اکنون حرکات و حالتهای خودشان را باید به یاد بسپارند. همچنین، یادمیگیرند که بدون نگاه کردن به پشت سر، به عقب حرکت کنند. با تمرینهای ویژهٔ یوریتمی متناسب با این مرحله از رشد، کودکان حضور خودشان در محیط را با همه بدن حس میکنند و هماهنگی با یکدیگر هنگام حرکت را تمرین میکنند.
تمرینهای تمرکز و حرکت با میلهٔ مسی، در این دوره نقش مهمی دارند. میلههایی تقریباً به درازای بازو، با روشهای گوناگون حرکت داده میشوند؛ پرتاب میشوند، گرفته میشوند، از دستی به دست دیگر داده میشوند، از بالای سر یا به پشت پرتاب میشوند، در دست چرخانده میشوند و ... . چنین تمرینهایی، چالاکی، هوشیاری و شادابی دستها و پاها را هنگام حرکت بهبود میدهند و به حرکت آنها ریتم میدهد.
یازده تا دوازدهسالگی
یوریتمی، برای درک مفهومهای انتزاعی نیز سودمند است. در کلاس ششم (یازده تا دوازده سالگی)، که هندسه به موضوعهای درسی کودکان افزوده میشود، یوریتمی کمک میکند تا مفهومهای هندسی برای آنان ملموس شود.
هنگامیکه سه کودک به شکل سهگوش (مثلث) میایستند و همراه هم حرکت میکنند، مفهوم این شکل را حس میکنند و اجزای آن را بهتر میفهمند تا اینکه تنها روی کاغذ مثلثی را رسم کنند. تجربه ایستادن و حرکت کردن در مثلثی با زاویه باز (منفرجه)، با ایستادن و حرکت کردن در مثلثی با زاویه تند (حاده)، متفاوت است.
تمرینهای هندسه به مرور پیچیدهتر میشوند؛ در الگوهای به شکل لوزی و ستاره، شمار زیادی از دانشآموزان در کنار هم باید بایستند و حرکت کنند. شکلها مدام محو میشوند و با حرکتهای پیچیده دوباره ساخته میشوند. دستیابی به مهارت انجام دادن چنین تمرینهایی برای کودکان بسیار دلنشین است. افزون بر این، آگاهی از خود در فضای پیرامون را در کودکان شکل میدهد و توانایی تصور و ارادهٔ انجام دادن کارها را در آنها افزایش میدهد. این تمرینها به پرورش مهارتهای لازم در بزرگسالی، مانند اندیشه پویا نیز کمک میکند.
چهارده تا هجده سالگی
در دبیرستان (چهارده تا هجده سالگی)، خودشناسی دغدغه اصلی نوجوانان است و آنان بیشتر با پرسشهایی دشوار و آشفتگیهایی در این راه روبهرو هستند. یافتن هویت و مسیر زندگی، اصلیترین مسألهٔ آنها است. در این دوره از زندگی، یوریتمی با متنهای احساسی و شعرهای طنز همراه میشود و موسیقی که حرکات را همراهی میکند، پیچیدهتر میشود. با تغییر موسیقی از ساختههای موتزارت به ساختههای بتهوون، در حالیکه احساس از دست رفتن معصومیت کودکی تداعی میشود، سربرآوردن احساسات رمانتیک و عشق نوید داده میشود. حرکات یوریتمی، خشک نیستند. همچنین، آنها پاسخی به ندای قدرتمند روح برای گسستن بندهایی هستند که نوجوانان را از بالا رفتن و پیش رفتن باز میدارند. آنها میچرخند، خم میشوند، با بدنشان منحنی میسازند. با انجام دادن این حرکات، احساسات به شکلی هنرمندانه آزاد میشوند و آنچه در درون نوجوان میگذراد، به جای آنکه بیهدف رها شود و به هر سو سرکشی کند، در مهار خودش در میآید.
تراژدی آنتیگون[2] اثر سوفوکلس[3] برای این گروه سنی مناسب است. در این نمایشنامه، آنتیگون با قدرت حکومتی عاری از عاطفه رویارو میشود. او مصمم است که از ندای درونی خودش پیروی کند؛ ندایی که از عشق سرچشمه گرفته است و نه از نفرت. درونمایه این داستان برای نوجوانان مناسب است. آنها در سنی هستند که با ارزشهای بیرونی باید روبهرو شوند و آنها را به چالش بکشند تا به باورهای محکم درونی خودشان دست یابند. حرکات یوریتمی با احساسات آنتیگون هماهنگ میشوند و نمایانگر ایستادگی در برابر عملگرایی خشک و بیروح هستند.
از این راه، دانشآموزان فرصت مییابند تا نقشهای گوناگون و احساسات انسانی ژرفی را تجربه کنند. آنها بدون آشکار کردن احساسات و اندیشههای شخصی خودشان (که هنوز در حال رشد و خام است)، فرصت دارند تا این تجربه را داشته باشند. چنین نمایشنامههایی را با تلفیق نمایش و حرکتهای یوریتمی میتوان اجرا کرد. افسانههای یونان باستان با چاشنی جادوییشان، گزینههای بسیار خوبی برای اجرای حرکات یوریتمی هستند. گروهی از دانشآموزان خطهای پایهٔ حرکت را مشخص میکنند و گروهی دیگر حالت و درونمایه گفتوگوها را با حرکات نشان دهند.
دانشآموزان تشویق میشوند تا خودشان اجرای یوریتمی را مدیریت کنند. آموزگار نقش همراه و هماهنگکنندهٔ فرآیند هنری این کشف و تجربه را بر عهده دارد. آنها خودشان تصمیم میگیرند که کدام بخشها به شکل نمایش و کدام بخشها با حرکات یوریتمی اجرا شوند، کدام رنگ، رنگ غالب در صحنهپردازی باشد و برای نمونه، طراحی حرکات چگونه باشد تا قوانین خشک حکومت را نشان دهد.
در این فرآیند خلاق، گرمای ذوق و اشتیاقی در نوجوانان بیدار میشود که در بالا و پایینهای دورهٔ نوجوانی، آنها را یاری خواهد داد. با افزایش اعتماد به نفس و کمک به شکلگیری انسجام اندیشه، احساس و عمل، یوریتمی نوجوانان را برای دستیابی به اهدافشان در زندگی توانمند میسازد.