نظریه آموزشی لو ویگوتسکی

جعفر کاردان

ویگوتسکی و شناخت اجتماعی:
تعریف مدل یادگیری شناخت اجتماعی ادعا می کند که فرهنگ بهترین عامل رشد خصوصیات فردی می باشد. بشر دارای گونه های متفاوتی می باشند و هر یک از این گونه ها دارای فرهنگ متفاوت از بقیه، پس هر فردی در قالب این فرهنگ ها رشد می نماید. بنابراین توسعه و رشد یادگیری بچه ها تحت تأثیر روش های بزرگ و کوچک یک محیط فرهنگی می باشد  "شامل فرهنگ در محیط خانواده" که افراد در آن محصور شده اند.
بحث:

  • فرهنگ دو نوع رشد عقلانی برای بچه ها در پی دارد : اول، با استفاده از فرهنگ بچه ها بیش از ظرفیت فکرشان یک سری چیزهایی بدست می آورند که جزء دانش و آگاهی هر فردی لحاظ می شود. دوم اینکه فرهنگ احاطه شده بر هر محیطی باعث فراهم کردن فرآیندها و ابزاهای فکری افراد مخصوص همان محیط فرهنگی می شود. چیزی که آقای ویگوتسکی و امثال آن به آن ابزارهای سازگاری عقلانی می گویند. به طور مختصر، طبق این مدل آموزش شناخت اجتماعی، فرهنگ به بچه ها آموزش می دهد تا اولاً فکر کنند و ثانیاً چطور فکر کنند.
  • رشد ادراکی معمولاً از فرآیندهای منطقی و گویشی ناشی می شود که به چه وسیله یک بچه تجارب راه حل مسئله خود را می آموزد که معمولاً از طریق والدین یا معلم این عمل صورت می گیرد، البته برخی اوقات از طریق برادر یا خواهر و گاهی هم از طریق همسالان تجربه کسب می کند. 3- در ابتدای زندگی یک بچه برای حل مشکلات خود از سایرین کمک می گیرد اما به تدریج این مسئولیت در خود او بوجود می آید.
  • زبان ابتدایی ترین ابزار تقابل اجتماعی می باشد که بزرگترها یکسری اطلاعات از طریق این ابزار به کوچکترها منتقل می کنند تا آنها را از نظر دانش و آگاهی غنی سازند.
  • در فرآیندهای یادگیری، هر بچه با استفاده از زبان خودش ابزار ابتدایی سازگاری عقلی را فراهم می سازد. در نهایت بچه ها می توانند با استفاده از زبان درونی خود رفتارشان را کنترل کنند.
  • عمل درونی سازی به فرآیند یادگیری بر می گردد و بدان وسیله درونی سازی یک بچه غنی از دانش و ابزارهای فکری با استفاده از زبان صورت می گیرد.
  • یک تفاوت بین بچه ای که می تواند خودش کارهای شخصی اش را انجام دهد و بچه ای که می تواند به دیگران کمک کند وجود دارد ویگوتسکی این تفاوت را حوزه تقریبی رشد خواند.
  • از زمانی که بچه یاد می گیرد تا چگونه از محیط اطراف خود جهت حل مشکلات یکسری مطالبی را بیاموزد و یا برخی مواقع از طریق وساطت بزرگترها مشکلات خود را حل کند اشتباه است تا بر روی گوشه گیری و استقلال بچه ها متمرکز کنیم. زیرا این تمرکز بیجا روی بچه ها باعث می شود تا آنها مهارتهای جدیدی را که فرا می گیرند آشکار نسازند.
  • روابط متقابل اجتماعی با عوامل اجتماعی و فرهنگی محیطی همه دست در دست هم ( مانند والدین و یا همسر و... ) تقش تعیین کننده در رشد عقلانی و معنوی بچه ها دارند.

ویگوتسکی چگونه آموزش را به مرحله عمل می نشاند :

  • برنامه تحصیلی یا آموزشی: از زمانی که بچه ها از روابط متقابل اجتماعی سر در می آورند این برنامه باید برای آنها طراحی شود تا فرق بین چیزهایی که یادگیرنده و آموزش دهنده ها    می دهند را به روشنی تشخیص دهند.

مقدمه:

با اختصاص دادن کمک های بزرگترها به بچه ها آنها اغلب می توانند کارهایی را که از انجام دادن آنها عاجزند را به راحتی انجام دهند. با این دید که بزرگترها مستمراً در پاسخ به عملکرد بچه ها جواب مثبت داده و آنها را یاری می کنند.
قطعاً این روش از آموزش بهترین روش آموزشی خواهد بود. این داربست و چارچوب نه تنها زود نتیجه خواهد داد بلکه این عمل باعث می شود تا بچه ها به طور تدریجی برای حل مشکلات بعدی خود مستقل اقدام نمایند.
ارزیابی :

روشهای ارزیابی باید در حیطه حوزه تقریبی رشد بچه ها صورت گیرد. بچه های می توانند امورشان را بر اساس رشد واقعی سطوح کارهایشان را انجام دهند.
و آن چیزی آنها می توانند با کمک سطوحشان از رشد بالقوه انجام دهند. دوتا کودک ممکن است که سطوح مشابهی در رشد واقعی داشته باشد امّا کودکی کمک مناسب از یک بزرگتر می گیرد ممکن است در حل مسائل خیلی مشکل توانایی بیشتری نسبت به کودک دیگر داشته باشد.
روشهای ارزشیابی بایستی هم برای سطوح رشد واقعی و هم برای سطوح رشد بالقوه مورد نظر باشند.
نظریه ویگوتسکی مکمل کار بندرا در یارگیری اجتماعی و جز کلیدی از نظریه یادگیری واقع شده است. به همین خاطر کانون تمرکز ویگوتسکی بر رشد شناختی بود و جالب توجه است که دیدگاه او با دیدگاه اشخاصی مانند برونر و پیاژه برابری می کند.

  • تئوری ارزش : چرا دانش ها و مهارتها دارای ارزش آموزشی بالایی می باشند ؟ هدف از تحصیل علم و دانش چیست ؟

گستردگی روش های روانشناسی ویگوتسکی نگرش افراد نسبت به بچه ها را به طور قابل تمایزی مهم می سازد یعنی به افراد آموزش می دهد تا به بچه های دارای ویژگیهای متنوع و متمایز با روشهای مختلف رفتار برخورد کنیم. به طور کلی دانش ها و مهارتهایی که دارای ارزش آموزندگی به دیگران (بچه ها) را دارند با شرایط روحی روانی بچه ها باید هم خوانی داشته باشند.
رویهم رفته هدف از تحصیل علم بر طبق نظریه ویگوتسکی ایجاد و توسعه رشد و پرورش فکری می باشد که آن بدست نخواهد آمد مگر در سایه تحصیل و آموزش در قالب محیط اجتماعی و این برخورد بسته به درونی سازی روابط اجتماعی و فرهنگی دارد.
او مکرراً تجربیات و دانش های قبلی خود را جهت ایجاد یک حس و شعور سازنده در افراد اظهار می کرد و در عمل آنها را بکار می گرفت. بنابراین همه دانش ها و مهارتهای نوین به طور موثرتری توسط محیط فرهنگی دانش آموزان قابل درک و لمس می باشند. بویژه اگر افراد در حال آموزش دارای محیط های خانوادگی گرم باشند.
مهارتهای زبانی ابزاری است برای زنجیر وار کردن عقاید جدید تجربیات و آگاهی های گذشته. بر طبق نظریه ویگوتسکی مهارتهای درون ساختی و یا ابزار روان شناختی جهت بدست آوردن رفتار و یا ادراکی فوق بشری مورد استفاده قرار می گیرند. ابتدایی ترین حالت این ابزارها توسعه قوه ناطقه ( گویایی ) و رابطه با آن با تفکر می باشد. ویگوتسکی اظهار می داشت که زبان یک نقش عمده و سرنوشت سازی را در رشد درک و فهم (ادراک) بازی می کند.
او استدلال می کرد که زبان ابزاری است برای تعیین راههای آموزش بچه ها و این که چطور بچه ها فکر کنند. این که چه چیزی بچه را به تفکر وادار می کند مفاهیم و مضامین پیچیده ای دارد که در مورد آنها بحث خواهد شد. یادگیری بر طبق نظریه ویگوتسکی همیشه شامل بعضی از انواع تجربیات خارجی می باشد که با استفاده از یکسری فرآیندها و با استفاده از ابزار زبانی حالت درونی پیدا می کنند.
استنباط می شود که قوه ناطقه و زبان ابتدایی ترین ابزار می باشند که جهت ایجاد رابطه با دیگران و ارتقای یادگیری مورد استفاده قرار می گیرند. ویگوتسکی سطوح بالاتر رشد فکری و راه حل مشکلات آموزشی را بررسی و مرتفع می ساخت.
اگر یک سری شرایطی برای دانش آموزان طراحی شود تا مهارتهای تفکر را در آنها بارور سازیم فرآیندهای فکری آنها فعال شده و دانش های جدیدی را بدست می آورند. دانش های بدست آمده در دانش آموزان که آنها تجربه می کنند به عنوان پایه و مبنایی در خدمت رفتارهای فردی هر شخص مورد استفاده قرار می گیرند.

  • نظریه دانش چیست؟ آیا آن متفاوت از عقیده باور می باشد؟ اشتباه چیست؟ دروغ چطور؟

طبق نظریات داویدو ( Davydov ) و کر (Kerr ) که آنها موقعیت حساس و مهمی را در تاریخ روانشناسی داشته اند در زمانی که ویگوتسکی ادعا می کرد:
عملکردهای اختصاصی و ویژه به افراد در زمان تولد داده نمی شود بلکه از الگوهای اجتماعی و فرهنگی نشأت می گیرند. ویگوتسکی می گفت: تواناییهای عقلانی و معنوی نقش مهم و بسزایی در تربیت و رشد فرهنگی بچه ها دارا می باشند. مشاهدات و مطالعات ویگوتسکی بر مبنای این بود که مردم با شرایط محیطی شان بر اساس تعابیرشان از زندگی و یا ادراک شان از زندگی آموخته و سازگار می شوند.
بنابراین بشر نه با دانش متولد می شود و نه آگاهی. وابسته به زمینه و با مفهوم اجتماعی بودن می باشند بلکه دانش های بدست آمده در طی زمان از طریق اثرات متقابل اجتماعی بین بزرگترها و دیگر افراد وابسته رشد و توسعه می یابد. برخلاف سایر نظریه پردازان، ویگوتسکی تمایز قابل توجهی بین آگاهی و عقیده نمی داند. از نظر او دانش همانند سایر پدیده های طبیعی محیطی از تجربیات گذشته و با وضعیتهای قبلی حاصل می شود.
این عوامل هستند که بر روی آموخته هایی که قرار است در آینده آنها را بیاموزیم تأثیر گذار می باشند. از نظر تفکرات ویگوتسکی یک مفهوم و منظره فکری در اثر اثرات متقابلی که برای راه حل مشکلات جستجو می کنیم ظاهر شده و شکل می گیرد. مفهوم و یا عقیده عبارتست از قسمت فعال از فرآیندهای عقلانی.
طبق نظریه ویگوتسکی متوجه شدیم که شکل گیری مفهوم در انسانها به صورت پویا و دنیا یکی می باشد هر تغییری در فعالیتهای بچه ناشی از اعتماد آن به ادراک شخص می باشد که در نهایت یک حس و درک خاصی در او بوجود می آورد که با ادراک خودش بی رابطه می باشد.
بین موضوعات و اشتباهات بوجود آمده برای بچه ها یک رابطه درونی ایجاد می شود که با ادراک خود خواهی و یا خود پسندی که در وجود آنها نهفته است به حقیقت تعبیر می شود. این مرحله از رشد با توجه به قیاس ضد و نقیض تحت عنوان ارتباط یا وابستگی متناقض نامیده می شود. در طول این مرحله ایجاد اشتباه در بچه به عنوان بخش تمام و کمال رشد بچه می باشد.
همچنین در این مرحله از الگوی سازماندهی بچه دارای خودخواهی کمتری می باشد و تلاش می کند تا اطلاعات بدست آورده خود را با هم ترکیب و متحد سازد.
با استفاده از این روش اشتباهات بوجود آمده در بچه ها می توانند اصلاح شوند و یک آگاهی و دانش جدیدی در او بوجود آورند. بنابراین اشتباهات جهت رشد بچه ضرورتاً لازم بوده که منتج به ایجاد یک نقش در اثر روابط متقابل اجتماعی در انتقال دانش های قدیمی در بچه می شود. یعنی به بچه شکل می دهد.
3. نظریه یادگیری : یادگیری چیست ؟ چگونه مهارتها و دانش ها بدست می آیند ؟
طبق نظریه پیاژه ( piaget )، یادگیری چیزی است که در نتیجه بلوغ جسمی و فکری تجربیات مثبت بدست می آید. پس رشد مقدم بر یادگیری می باشد. در مقابل نظریات ویگوتسکی متفاوت از این امر می باشد. وی می گفت که فرآیندهای یادگیری در نهایت منتهی به رشد می شوند. همچنین او می گفت که یادگیری جنبه های فراگیر و ضروری توسعه و سازماندهی فرهنگی، ویژگیهای انسانی و اهداف روانشناختی می باشد. به عبارت دیگر یادگیری چیزی است که منجر به رشد و توسعه تفکر بالاتر می شود.
طبق نظریه آقای ویگوتسکی 2 ابزار ابتدایی یادگیری عبارتند: از روابط متقابل اجتماعی و زبان.
زبان به طور قابل توجهی توانایی بشر را افزایش داده تا آن جا که از آن می تواند در تقسیم تجربیات و روابط اجتماعی خود بکار گیرد. مهمترین واقعیت نامکتوم در این رابطه این است که اندیشه و قوه گویایی (زبان) انسان در طول زمان دستخوش تغییر می باشد. در آغاز یک بچه دارای دانش ها و آگاهی های درونی می باشد که در روان او نهفته است اما کم کم و با توجه به اثرات متقابل با محیط اجتماعی، سطح آگاهی او افزایش می یابد.
ویگوتسکی بر این باور بود که حوزه تقریبی رشد در افراد وجود دارد که به عنوان اصل بینش او تلقی می شد و در این حوزه تقریبی چگونه یادگیری صورت می گیرد. او این منطقه را این گونه تعریف می کرد که : فاصله بین سطح رشد فعلی که بوسیله حل مسئله به طور مستقل تعیین می شود و سطح بالقوه رشد که تحت هدایت و راهنمایی های بزرگتر های مشکلات و مسائل چاره جویی می شوند. ویگوتسکی اظهار داشت که آموزش در داشن آموزان بستگی به ظرفیت های بالقوه و شایستگی آنها دارد.
همچنین او می گفت که دانش آموزانی که برای آموزش و یادگیری نسخه برداری می کنند در صورتیکه با دانش آموزان با استعداد کار کنند عملکرد آنها بالاتر خواهد رفت. حوزه تقریبی رشد با استفاده از یک داربست عمل حدس و گمان را انجام می دهد.
منظور از داربست 6 مرحله می باشد که باعث می شود تا رشد و آموزش هر فردی در حوزه تقریبی رشد صورت گیرد. دانش ها و مهارتها و تجارب گذشته که از دانش های عمومی هر فردی منشأ می گیرند پایه و اساس داربست بالقوه رشد را مشخص می سازد.
در این مرحله دانش آموزان همراه با بزرگترها و یا دوستان خود کارهایی را انجام دهند که به تنهایی این کارها غیر ممکن است. استفاده از زبان و تجارب گذشته جهت به انجام رساندن و تکمیل این مراحل (داربست) معمولاً لازم و ضروری است و به عنوان ابزار یادگیری می توان از آن استفاده کرد.

  • نظریه فرصت : چه کسی آموزش بدهد؟ چه کسی تربیت کند؟

ویگوتسکی مکرراً اظهار می کند که در داخل محیط اجتماعی است که یادگیری رخ می دهد. از آنجایی که هیچ فردی قادر نخواهد بود تا از محیط های اجتماعی دوری کند همه در داخل یک جامعه به آسانی آموزش داده می شوند.
ویگوتسکی می نویسد:
تا یک اندازه ای آموزش در هر کشوری و در هر دوره ای معمولاً ماهیت اجتماعی داشته است. به راستی بوسیله هر اصلی می توانند مشکل باشد که به عنوان ضد اجتماع در هر جهت وجود داشته باشد. هم در دانشکده و هم در دبیرستان و هم در مدارس نظامی و در آموزشگاهها برای دختران اصیل... هرگز معلم یا معلم خصوصی که تدریس کند نبوده است اما محیط اجتماعی مخصوص در مدرسه برای هر فردی بطور نمونه ایجاد شده است.
هر شخص در جامعه ای که آنها پیچیده اش کرده اند اجتماعی می شود. اجتماعی شدن فرآیند انتقال فرهنگی هم غیرارادی و هم با احتیاط و عمدی است. بر طبق نظر ویگوتسکی این فرآیند در رأس آموزش است.
تربیت آموزشگاهی اگرچه که به آموزش شبیه است مستلزم تدریس رسمی بوسیله یک متخصص در یک مکان مشخص که برای تعلیم طراحی شده استت می باشد مانند مدرسه سنتی.
روسیه ی ویگوتسکی از اواخر دهه 1920 تا اوایل دهه 1930 بوسیله میلیونها روستایی و کارگر شلوغ شده بود و این مشکل است که تصور کند او به آنها به عنوان فرصتهای نالایقی توجه می کند که تربیت آموزشگاهی تهیه دیده است. براستی ویگوتسکی احتمالاً فهمیده بود که نظریه اش تا اندازه ای یک پاسخ است که نیاز به حل مسائل فوری و عملی برای تربیت آموزشگاهی در حالت سوسیالیستی جدید را دارد.

 

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on ی., 06/23/2013 - 12:00