نقد نظریه پیاژه (در سطح کاربستی)

  یعقوب شفیعی‌فرد

شاید بتوان برجسته ترین جنبه‌ی کاربستی نظریه پیاژه را در امر تعلیم و تربیت و آموزش مشاهده نمود. لذا اندیشه‌های پیاژه را می توان هم در سطح سیاست‌گذاری‌ها‌ی کلان و راهبردی آموزش و هم در سطح خردتر آموزش بسط داد. نگاهی به آراء نظریه پردازان آموزش و پرورش گویای آن است که سه نوع موضع گیری درباره یادگیری وجود دارد:

  • یادگیری مبتنی بر نمویافتگی و پافشاری در مورد نقش ارگانیسم در به ثمر رساندن یادگیری.
  • یادگیری مبتنی بر نقش محیط (عوامل بیرونی) از واتسون تا اسکینر.
  • یادگیری براساس تعامل ارگانیسم و محیط.

بر این اساس می توان دو نوع نظام آموزشی را مطرح کرد:

  • نظام آموزشی بسته
  • نظام آموزشی باز

در نظام آموزشی بسته:

  • محتوا هدفها و راهبردهای آموزشی از پیش تعیین شده اند.
  • لوازمی برای آموزش در نظر گرفته می شود که برای همه کلاسها یکسان‌اند.
  • تعامل بین نظام محدود کلاس و بافت وسیعتر فرد به حداقل تقلیل یافته است.
  • تعامل بین دانش آموز و لوازم تربیتی مشخص شده است و با نظام پاداش و تنبیهی مهار شده است.

ویژگی های برنامه در نظام آموزشی بسته:

  • آموزش در قالب یادگیری به صورت یک فرآیند تراکمی و خطی سازماندهی شده است.
  • کارآمدی در یادگیری بر همه چیز مقدم است.
  • نقش برنامه ریز، معلم و ارزیاب از یکدیگر متمایز است: برنامه ریز هدفها، محتواها و راهبردها را تعیین می‌کند، معلم در نقشی منفعل و انتقال دهنده است.
  • هدفهای رفتاری به صورت دستیابی به هنجارهای موفقیت در هر قسمت از برنامه جلوه‌ گر می‌شود.
  • رفتار در مقوله‌ی قبول و مردود قالب‌ریزی می‌شود و نظام پاداش و تنبیه جزء راهبردهای تربیتی است.

اما بر مبنای نظریه پیاژه، نظام آموزشی باز:

  • بر یک نظام شخصیتی فعال استوار است یعنی تمرکز بر یک الگوی انسان تمام عیار.
  • تفاوتها مورد تاکیدند اما نه به منظور برچسب زنی یا مقوله بندی بلکه با هدف پیگیری تا عمق.
  • به فعالیت فرد به صورت یک نظام فعال شخصیت نگریسته می شود.
  • پیشامدهای احتمالی از اهمیت تحسین برخوردارند.
  • فعالیت خودجوش و ارتجالی (انگیزه انى و بدون فکر قبلى) فرد جزء برنامه و بافت آموزشی است و حاوی یک عدم تعادل مداوم به منزله‌ی یک حالت پایدار است.
  • به جای توجه به محصول، توجه به فرآیند اساس کار قرار می گیرد و پیشرفت از خلال فرآیند نگریسته می‌شود.

ویژگی های برنامه در نظام آموزشی باز:

  • در یک برنامه مبتنی بر نظام آموزشی باز، داشتن مفهومی جامع از دانش آموز، محیط آموزشگاهی و مبادلات دانش آموز با گستره‌ی خارج از مدرسه اساس کار است. آنچه دانش آموز از مدرسه برداشت می‌کند را باید بتواند در خارج از مدرسه به کار بندد.
  • یک برنامه‌ی باز با یک عدم تعادل مشخص می شود. این وضع به تغییر و تطور رغبتها و نیازهای فرد پاسخ می‌دهد. (معلم و محتوای آموزش در جهت ایجاد سئوال حرکت می کند.)
  • معلم نیز فعال است و برنامه ریز، اجراکننده و نظارت کننده است.

این سیستم آموزشی با توجه به فلسفه‌ی آموزش و پرورش جامعه‌ محورانه و فردمحورانه‌ی پیاژه منطبق است.

با توجه به نظریه ی تعاملی پیاژه امروز می‌دانیم که:

  • چهار عامل برای تحول روانی ضروری هستند: نمو یافتگی، تعامل جسمانی، تعامل اجتماعی و تعادل جویی. فراهم آوردن شرایط همزیستی این چهار عامل در کلاس و سیستم آموزش مستلزم درک فعالیت خودجوش دانش‌آموز به منزله‌ی شکل عالی بنای خویشتن است.
  • شناخت بیشتر در اثر فرآیند ساختی به دست می‌آید نه از راه گرفتن و متراکم کردن اطلاعات. انسان سازنده است نه انبار کننده.
  • ساختن، مسیری را را طی می کند که این مسیر برای تمام کودکان و فرهنگ ها یکسان است.

پیامد این دیدگاه و نظام آموزشی باز عبارت است از:

  • یادگیری یا یاددهی باید یک فرآیند فعال باشد، کودک (فرد) باید هر دانشی را از نو ابداع کند نه آن که نتایج آن را بپذیرد.
  • تعامل اجتماعی بین کودکان دارای اهمیت تحقیق است و به کودک اجازه‌ی فهم نسبت نظرها را می‌دهد.
  • عمل عقلی مبتنی بر تجربه‌ی مستقیم مقدم بر عملی است که بر زبان مبتنی است. معنای کلمات و تصاویر تابع شناخت عملیاتی است.

تحقیقات صورت گرفته برمبنای نظریه‌ی پیاژه و در حیطه‌ی تعلیم و تربیت منجر به شکل‌ گیری چهار اصل مهم در آموزش گردیده است:

  • اصل اهمیت آمادگی: این اصل از تاکید پیاژه بر درونسازی نشأت می‌گیرد. یک تجربه‌ زمانی سودمند است که کودک بتواند آن را در ساختارهای شناختی خود درونسازی کند و به آن معنا دهد. آموزش فراتر از سطح تحول کودک فاقد نتایج مثبت است.
  • اصل اهمیت انگیزش برای فعالیتهای شناختی: محتوای آموزشی بیش از حد پیشرفته و یا بیش از حد ساده مطلوب نیست. محتوای مطلوب یک محتوای چالش برانگیز با درجه ی دشواری بهینه است که می‌تواند باعث عدم تعادل و انگیزه‌ی تعادل‌جویی در فرد شود.
  • اصل ارتباط اجتناب ناپذیر بین سطوح تحول روانی و محتوای آموزش: کودک و سطوح تحولی وی محور آموزش قرار می گیرد.
  • اصل عمل: این اصل به تاکید پیاژه در مورد هوش به منزله‌ی عمل می‌پردازد. وی از روش های تربیتی منفعل، تکراری و خیلی کلامی ناخشنود است. به عقیده‌ی وی آموزش باید براساس کنجکاوی طبیعی کودک و تمایل طبیعی او برای عمل در جهان به منظور فهم آن بنا شود.

به تعبیر پیاژه: فهمیدن منجر به ابداع کردن می‌شود. در کل هدف پیاژه تربیت افراد خلاق است نه دنباله رو و تبعیت جو.

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on س., 06/18/2013 - 09:31