زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش سوم
فهرست مطالب
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، پیشگفتار
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش نخست
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش دوم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش سوم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش چهارم
- زندگی و فعالیتهای فریدریش فروبِل، پایهگذار باغچه کودکان، بخش پنجم
بخش سوم: سفر به سوییس و راهاندازی مدرسه
با معرفی مادر سه شاگرد قدیمیاش در فرانکفورت، پشتیبان تازهای پیدا شد. او «فرانتس خاویر اشنایدر فُن وارتِنسی»[1]، آهنگساز و از شاگردان پستالوتسی بود. او که تحت تأثیر اندیشههای فروبِل و علاقهاش به ادامه راه پستالوتسی قرارگرفته بود، به فروبِل پیشنهاد کرد، مدرسهاش را در قلعهی او در ناحیهی «وارتِنسی» سوییس راهاندازی کند. بنابراین فروبِل بههمراه همسر و برادرزادهاش فردیناند، سال 1831 به سوییس رفت. او پنج سال در سوییس ماند. «باروپ» مدیریت کیلهاو را بهدست گرفت.
هرچند فعالیت این مدرسه بهخوبی آغاز شده بود، این مدرسه نیز با همان شایعهها و مخالفتهایی روبهرو شد که او را در کَیلهاو به شکست کشانده بود. هِرتسوگ، آموزگار تاریخ، او را در سوییس دنبال کرد و رشته مقالههایی برای بدنام کردن فروبِل منتشر کرد. این مقالهها و برخی مشکلات دیگر، بر روابط فروبِل و اشنایدر فُن وارتنسی تأثیر گذاشت و مدرسه پس از یک سال تعطیل شد. بااینهمه، چند بازرگان اهل «ویلیساو»[2] - روستایی در نزدیکی وارتنسی - از فروبِل خواستند به آنجا برود و مدرسهای برای فرزندانشان راهاندازی کند. مردم و حکومت محلی، از مدرسه پشتیبانی کردند و بیدرنگ، بیش از چهل دانشآموز نامنویسی شدند. مدرسه از ماه مِه سال 1833، رسماً آغاز بهکار کرد. اندکی پس از گشودن مدرسه، میددِندورف نیز به فروبِل پیوست تا او را برای اجراییکردن «برنامهی هلبا» در این مدرسه یاری کند. ولی او در اینجا نیز با مخالفت گزنده و شدید کشیش کاتولیک روبهرو شد و فروبِل یکبار دیگر، مجبور به رها کردن مدرسهاش شد.
پس از دو سال، حکومت محلی «بِرن»، فروبِل را برای آموزش آموزگاران و پذیرش مسئولیت مرکز نگهداری از کودکان بیسرپرست در «بورگدورف»[3]، دعوت کرد. بورگدورف مکان ویژهای برای فروبِل بهشمار میرفت، زیرا پستالوتسی پویش دگرگونی در آموزش ابتدایی را در این منطقه آغاز کرده بود.
فروبل سال 1835 به بورگدورف رفت و آموزش کودکان چهار تا شش ساله در مرکز نگهداری از کودکان بیسرپرست را آغاز کرد. آموزش این گروه سنی برای او جذابتر بود و به شوق آمده بود تا برای آنها، ترانههای کودکانه بسازد، بازیها و نرمشهای بدنی طراحی کند و قصه و افسانه بخواند. بااینهمه، هنوز احساس میکرد چیزی کم است و یک چارچوب مفهومی کلی باید باشد تا همهی این فعالیتها را به یکدیگر پیوند دهد.
فروبل یک روز، هنگام دیدن بازی کودکان با توپ در زمین بازی، با خود اندیشید: توپ، نماد شکل زمین و حتی جهان میتواند باشد. این جرقه، ایدهای نو در ذهن او پدید آورد. تصمیم گرفت افزارهایی بسازد تا کودکان با بهکار بردن آنها در بازیهایشان، اندکاندک و گامبهگام به فردیت خودشان و پیوند آن با دیگر انسانها، طبیعت و جهان آگاه شوند. این آغاز کوشش او برای ساختن افزارهایی بود که هم سرگرمکننده باشند و هم به رشد کودک کمک کنند. اسباببازیهای فروبِل که برخی از آنها پیشتر در کَیلهاو نیز بهکار برده میشدند، هدفمند شدند و با گذشت زمان و برپایهی بررسی و مشاهدههای فروبِل بارها طراحی و بازطراحی شدند تا نمونههای نهایی ساخته شدند.
فروبِل مانند پستالوزی، به اهمیت نقش مادر همچون نخستین آموزگار کودک، پی برده بود. او به این نتیجه رسیده بود که آموزش کودک از نوزادی باید آغاز شود تا بازی با «هدیهها»[4] برای او سودمند باشد. برپایه این ایده، فروبِل و همسرش کتاب «بازی و ترانه مادرانه»[5] را نوشتند. هدف این کتاب فراهم کردن منبعی برای کمک به رشد توانمندی زبانی، هوش و روح نوزاد بود. سالهای 1835 و 1836 به پدید آوردن اسباببازیها و برنامهی درسی دربرگیرندهی بازی-ترانه و فعالیتهای عملی برای مادران گذشت.