چکیدهای از نظریه شناختی پیاژه
زهرا سرمست
شیوههای توصیف روانشناسان معاصر از تغییرات شناختی کودک به شدت تحتتاثیر اندیشههای روانشناس سوییسی ژان پیاژه قرارگرفتهاست. پیش از پیاژه رویکرد نظری روانشناسی به رشد شناختی کودکان یا زیر نفوذ دیدگاه زیستی – رسشی قرارداشت. (تاکید بر عنصر سرشت) و یا تاکید مطلق بر رویکرد محیطی- یادگیری بود (تربیت).
در مقایسه با این دو دیدگاه پیاژه بر تعامل رشد طبیعی استعدادهای کودک با پیوندهای او با محیط تاکید داشت.
پیاژه کودک را در برابر مقتضیات رشد زیستی یا محرک های تحمیل شده از بیرون مشارکت کننده میدانست و معتقد بود که کودک دارای تعامل فعال با محیط است و از این طریق به سازش دست می یابد، خود را سازمان میدهد و به مرور دنیای خود را به وجود میآورد. او به ویژه بر این باور بود که کودک را باید دانشمند و محققی دانست که دست به تجربههایی میزند تا ببیند چه رویخواهدداد ، نتایج این آزمایشها به او کمک میکند طرحواره هایی (نخستین واحدهای روانی فرد که مرجع پذیرش داده ها وسازماندهی آنها هستند) درباره نحوه عمل دنیای فیزیکی و اجتماعی بسازد. در مواجهه با هر شی یا رویداد تازه، کودک سعیمیکند آن را در چارچوب طرحوارههای موجود خود درک کند (درونسازی: داخل کردن اطلاعات بیرونی در سازمان روانی که کودک در آن فعال است یعنی گزینش میکند) اگر طرحواره موجود انطباق کافی با رویداد جدید را نداشته باشد کودک طرحواره را دگرگون میکند و از این راه جهانبینی خود را گسترش میدهد (برون سازی : تغییر طرحواره برای سازگاری با موقعیت) و با پیچیده تر شدن طرحواره ها "ساخت" شکل میگیرد ( تواناییهای انسان ).
در نظام پیاژه تحول روانی درچارچوب دونوع از کلیترین کنشهای زیستی یعنی کنش سازش و سازمان تحقق میپذیرد که درطول حیات تغییرناپذیرند. سازش روانشناختی عبارتست از ایجاد تعادل بین درون سازی و برونسازی، فرآیندی که موجب رهایی انسان از بیتعادلی و رسیدن به تعادل می شود. در اثر سازش سازمان روانی شکل می گیرد و این سازمان خود به سازش می انجامد (رابطه تعاملی و دوطرفه).
عوامل تحول روانی در نظام پیاژه چهار عامل ، محیط اجتماعی ، تمرین، تجربه و تعادل جویی هستند . عاملی که موجب هماهنگی بقیه عوامل میشود تعادلجویی است که به شکل تکوینی در همه انسانها وجود دارد. فرآیند میل به رفع نیاز که فرآیندی زیستی- روانی است را "تعادل" گویند.
پیاژه به تعامل این چهار عامل در ایجاد تحول روانی معتقد است (نظریه تعاملی)
دوره های رشد شناختی پیاژه :
- دوره حسی- حرکتی ۲ : سال اول زندگی ، دنیای کودک به چیزهایی که حس میکند و قادر است روی آنها عمل کند محدود میشود . لمس ، بازتابها و واکنش های دورانی در این دوره بسیار مشاهده میشود. توانمندی هایی که دراین دوره شکل میگیرد عبارتند از: من، هوش عملی (استفاده از راهکارها و وسایل دیگری برای رفع مانع و رسیدن به هدف) شی دایم، ترتیب و توالی، فضا، علیت. از نظر پیاژه هوش عبارتست از حالت تعادلی که نقطه ثقل همه سازگاریهای پی در پی حسی ، حرکتی و شناختی و نیز همه مبادلات درونسازی و برونسازی میان ارگانیزم و محیط می باشد .
- دوره پیش عملیاتی – عملیاتی ۲ تا ۱۱ سالگی ، دارای دو نیم دوره :
پیش عملیاتی: هنوز عملیات (یک عمل ذهنی بازگشت پذیر) در کودک به طور کامل شکل نگرفته است. رمزو نماد، تصاویر ذهنی و تجسم های گسترده، زبان (به عنوان یک وسیله ارتباطی)، تقلید در غیاب الگو در این دوره به وجود می آیند.
عملیات عینی: علاوه بر شکل گیری عملیات ، منطق روابط ، منطق جزء و کل ، بازگشت پذیری و نگهداری ذهنی (ثابت ماندن ادراک علی رغم تغییرات ظاهری ) هم به وجود می آیند .
- دوره انتزاعی (صوری) ۱۱ تا ۱۵ سالگی: از این دوره دیگر ذهن کودک تنها معطوف به عینیات نیست و به مسائل انتزاعی که مابه ازاء خارجی ندارند هم می پردازد. منطق قضایا، استدلال و برهان و توانایی فرضی – استنتاجی در این دوره شکل میگیرند.
مباحثی که گذشت شرح مختصری از دیدگاهها ونظریات ژان پیاژه در باب تحول شناختی بود.