ویروس کرونا و یادآوری اهمیّت بازاندیشی دربارهی همه چیز؛ از روشهای آموزشی آغاز کنیم
همهگیر شدن بیماری کووید ۱۹ درس جدی برای ما انسانها دربارهی سازوکار جهان طبیعی است و اهمیّت بهرهمندی از دانش زیستمحیطی را تأیید میکند.
تصور کنید با یک دانشآموختهی دانشگاه دربارهی «ویلیام شکسپیر» گفتوگوکنید و او به شما بگوید شکسپیر را نمیشناسد.۱ بیگمان جا میخورید و بسیار شگفتزده میشوید. ولی اگر او دربارهی بندپایان و مهرهداران چیزی نداند یا تفاوت میان حشره و عنکبوت را نتواند بگوید، عادی به نظر میرسد. هیچکس تعجب نخواند کرد اگر فردی با تحصیلات عالی، دربارهی اثر انتشار گازهای گلخانهای، چرخهی کربُن، چرخهی آب یا چگونگی ساخته شدن خاک نتواند سخن بگوید.
همه اینها به اندازهی آگاهی از این که نمایشنامهنویسی به نام شکسپیر روی زمین میزیسته است، دانشهای ضروری و پایهای هستند. در حالی که گاهی برخی افراد، ناآگاهی از این پدیدههای زمینی را نشانهی فرهیختگی بهشمار میآورند. من عاشق شکسپیر هستم؛ باور دارم بدون او جهان جایی بیمایه و غمبار میشد، ولی اگر دربارهی او ندانیم، بازهم زنده میمانیم. در حالی که، آنچه بیشتر مردم از آن ناآگاه هستند، پدیدهی مرگ و زندگی ما است.
من هیچکس را برای ندانستن سرزنش نمیکنم؛ این مشکلی همگانی و پیامد اُفول سامانه آموزشی است. روش کنونی آموزش برای جهانی طراحی شده که مدّتها است در آن زندگی نمیکنیم. این آموزش ما را برای فهم معنای انسان بودن و جایگاهمان در جهان آماده نمیکند. در دیدگاه اقتصادی رایج، انسان مهمترین موجود کائنات است و محدودیتهای جهان طبیعی انکار میشود یا بسیار ناچیز انگاشته میشود.
در دورهای که ناگزیریم بیدرنگ به یکدیگر بپیوندیم و باهم همکاری کنیم، برای موفقیّت فردی و رقابت با دیگران آموزش میبینیم. دولتها به ما میگویند: هدف آموزش دستیابی به برتری نسبت به افراد، جامعهها یا ملتهای دیگر است. موفقیّت دانشگاهها با اندازهی دستمزد دانشآموختگانشان هنگام آغاز به کار، سنجش میشود. ولی در این مسابقه میان انسانها، هیچکس برنده نیست. آنچه با نام موفقیّت اقتصادی برای ما تبلیغ میکنند، در واقعیت به ویرانی سیارهمان میانجامد.
خوشبختانه، اکنون افراد بسیاری چنین رویکردی دربارهٔ یادگیری و زندگی را نمیپذیرند. نتیجهی نظرسنجی که این هفته منتشر شد، نشان میدهد: از هر دَه بریتانیایی، شش نفر از دولت میخواهند پس از سپری شدن همهگیری بیماری کووید ۱۹، به فراهم کردن تندرستی و رفاه همگانی، بیش از رشد اقتصادی اهمیّت دهد. پس از سالها، این یکی از امیدوارکنندهترین نتیجههایی است که دیدهام.
من باور دارم که هدفهای آموزش باید تغییر کنند. این به این معنا نیست که شکسپیر یا دیگر شگفتیسازان هنر و فرهنگ را کنار بگذاریم، بلکه به موضوعهای حیاتی که برای بقای ما نیز اهمیّت دارند، پاسخ شایسته بدهیم. در دورهی قرنطینه، به آموزش زیستمحیطی فرزندم پرداختم؛ کاری که مدّتها رؤیای انجام دادنش را داشتم.
کار آسانی نبود و نمیتوانم بگویم عالی انجامش دادم. چنان که میلیونها مادر و پدر دیگر نیز به این موضوع پی بردهاند، آموزگاری کار دشواری است و بیسبب نیست که به سالها آموزش تخصصی نیاز دارد. این که کودکان را بتوانید قانع کنید پدر و مادرشان را در نقش آموزگار بپذیرند، چالشبرانگیز است؛ ولی تجربهی آموزش دادن دو کودک هشت و نُه ساله (دختر کوچکم و دوست صمیمی او)، به من نشان داد که رؤیایم آنقدرها باور نکردنی و دستنیافتنی نیست.
آنچه دربارهاش سخن میگویم، آموزش دربارهی محیط زیست بهعنوان موضوع درسی جداگانه نیست، بلکه چیزی بسیار مهمتر و بنیادیتر در نظر دارم: همچنان که محور زندگی ما محیطزیست و سامانههای زمین هستند، محور یادگیری ما نیز باید باشند. از اینرو، من و دخترها یادگیریِ پروژههایی با موضوع «جهان زنده» را دنبال میکنیم. ما کارمان را با نقاشی کردن یک نقاشی بسیار بزرگ بر روی پانزده برگه کاغذ A۴ آغاز کردیم. هر برگه کاغذ دربارهی یک زیستگاهها (از کوهستانها تا ژرفای اقیانوسها، از نوک درختان جنگلی تا خاک روی زمین) است و جانداران ساکن در آنها را رویشان چسباندهایم.
این نقاشیها مرجعی برای کاوشهای ما دربارهی فرایندها و رابطهها در هر اکوسیستم و سامانهی کلی زمین هستند. آنها پایهای برای برانگیختن پرسشها و کاوشهای بیشتر نیز هستند. برای نمونه، شناختنِ زیستبوم جنگلهای بارانی به یادگیری دربارهی فتوسنتز میانجامد، و این موضوع ما را بهسوی یادگیری دربارهی شیمی در موجودات زنده، اتمها و مولکولها، چرخهی کربُن، سوختهای فسیلی، انرژی و توان بُرده است. سمور دریایی ما را با شبکههای غذایی، گونههای کلیدی، نقش رابطهی سطحهای گوناگون یک اکوسیستم در پایداری آن، آشنا کرد.
ما برای شناخت بهتر «زیستشناسی خاک» - مفهومی بسیار مهم و فراموششده که زندگی انسان به آن وابسته است - فعالیّت عملی انجام دادیم. این فعالیّت را در خانه یا بوستان میتوانید انجام دهید. این فعالیّت با یادگیری موضوعهای پایهای در علوم طبیعی و طراحی آزمایش علمی آغاز میشود، و هنگام ثبت و سنجش نتیجهها، به تمرین ریاضی و نوشتن میانجامد.
پروژهای که اکنون روی آن کار میکنیم، ساختن یک مدل برای نشان دادن چرخهی آب، دینامیک رودخانه، پیدایش و فرسایش خاک، چینهشناسی و شیب دمایی است. تا آنجا که ممکن باشد، اجازه میدهم کودکان خودشان این تجربه را هدایت کنند. به سبب چرخهای بودن ماهیّت سامانههای زمین، مهم نیست از کدام موضوع آغاز میکنید؛ در این روند، سرانجام همهی موضوعها را بررسی خواهید کرد. اینبار نیز مانند همیشه، علاقهی درونی کودکان به طبیعت مرا شگفتزده کرد. خاطرههای بسیار دلنشینی از این تجربه دارم.
این نوشتار در پی مخالفت با آنچه یاد میگیریم نیست: آنچه دربارهاش نگرانم، چگونگی انتخاب اولویت موضوعهای آموزشی است. آنچه اهمیّت بیشتری دارد، در کانون توجه باید باشد. اکنون هنگام مناسبی است تا دربارهی بنیاد آموزش بازاندیشی کنیم. همچنان که مقامهای محلی اسکاتلند نیز به آن اشاره کردهاند، یادگیری در فضای باز بهترین روش برای بازگرداندن کودکان به مدرسه در وضعیّت کنونی است. با این روش، فاصلهگذاری فیزیکی میان کودکان شدنی است. همچنین، سبب تعامل کودکان با طبیعت و جهان زنده میشود. با وجود سالها پژوهش که سودمندیهای فراوان یادگیری در طبیعت را تأیید میکنند، بودجه تخصیص یافته برای ترویج آموزش در فضای باز و یادگیری بر پایهی ماجراجویی در طبیعت، کموبیش به صفر کاهش یافته است.
اکنون هنگام دگرگونی جدی فرا رسیده است. بیایید برای دگرگون کردن نگاهمان به خودمان و جایگاهمان روی زمین، از این فرصت پیش آمده بهره ببریم. «آلدو لئوپُلد»، کنشگر محیط زیستی گفته بود: «یکی از مشکلات آموزش دربارهی محیط زیست این است که سبب میشود فرد با جهانی زخمخورده در تنهایی روبهرو شود. بیشتر نابودیهای بهبار آمده روی زمین، از چشم مردمان ساکن آن پنهان است.» ولی اگر همهی انسانها دربارهی محیط زیست آموزش ببینند، دیگر تنها نخواهیم بود و جایی زخمخورده در جهان باقی نخواهد ماند.
پینوشت:
۱. تصور کنید در ایران با یک دانشآموخته دانشگاه دربارهی یکی از نامداران ادبی مانند «حافظ»، «سعدی» یا ... گفتوگو کنید و او بگوید آنها را نمیشناسد؛ بههمان اندازه نیز در انگلیس بسیار شگفتآور است کسی شکسپیر را نشناسد.