چگونه یک داستان فلسفی بنویسیم؟
داستان فلسفی میتواند گستره معناپردازیهای ذهن را با پرسشهای اساسی توسعه دهد و تحلیلگری را تقویت کند. نویسنده با خلق فضاهای مختلف میتواند خواننده را بر سر سفرهای از «حیرت و معنا» بنشاند.
وقتی واژه «داستان فلسفی» به گوش ما میخورد، پرسشهایی به ذهن متبادر میشود، پرسشهایی از این قبیل که اساساً داستان فلسفی یعنی چه و آیا کودکان و نوجوانان هم میتواند از آن سر دربیاورند؟
در این یاداشت قصد داریم پرسشهای همهگیر در این باره را با پاسخهایی همه فهم همراه سازیم:
الف- داستان فلسفی چگونه داستانی است؟
این نخستین و مهمترین پرسش است؛ که آیا داستان فلسفی، داستانی است که حول یک یا چند پرسش مهم فلسفی میچرخد؟ یا سرشار از واژههای قلمبه سلمبه است؟ داستانی که فلاسفه آنها را مینویسند؟ و یا داستانیهایی که فقط فلاسفه از آن سر درمیآورند؟
موضوع آن چیست؟ داستانهایی که موضوع آنها معنای زندگی و مرگ و ناامیدی است؟ داستانی است که به درد ما هم میخورد یا فقط به کار روشنفکرها میآید؟ داستان فلسفی را کجا میتوان پیدا کرد؟ در رمانهای جدید برای مخاطب عام یا لابلای کتابهای قطور و قدیمی؟
یک پاسخ ساده به این پرسشها برگرفته از تعاریف داستان و فلسفه است:
«داستان» که تقریباً مفهوم روشنی دارد، روایتی از یک فضای مشابه یا متفاوت با زندگی ماست که توسط یک نویسنده نوشته میشود، همواره یک خط داستانی (پیرنگ) را دنبال میکند، معنادار است و شامل شخصیتهایی است که با هم یا خودشان در حال گفتگو هستند.
«فلسفه» هم در لغت یعنی دوست داشتن دانایی و اصطلاحی که تا حدی بر مفهوم آن اطلاق میشود، پرسش از سؤالات بنیادین هستی و تفکر درباره آنهاست.
پس «داستان فلسفی» هم روایتی است که به طرح این سؤالات در زندگی ما میپردازد و هم مخاطب را در نقد، پردازش، تحلیل و حتی چالشهای فکری با خود همراه میکند. مخاطبانِ آن میتوانند کودکان باشند یا بزرگسالان.
از مشهورترین داستانهای فلسفی دنیا میتوان به «شازده کوچولو» نوشته سنت اگزوپری اشاره کرد، که بسیاری از ما انیمیشن ساخته شده بر اساس آن با عنوان «مسافر کوچولو» را به یاد داریم و سوالاتی که شازده/مسافر کوچولو در مواجهه با دنیای پیرامونش میپرسید.
ب- برای نوشتن داستان فلسفی بهتر است از کجا شروع کنیم؟
از زندگی خودمان، از دنیای پیرامونمان و اساسیترین سوالاتی که ذهنمان را درگیر خود کردهاند. مثلاً من کی هستم؟ دیگری یعنی چه؟ دوستی چیست؟ حق یعنی چه؟ و ... اما قبل از شروع نوشتن بد نیست افسانهها و اسطورههای کشور خودمان و سایر اقوام را بشناسیم. اسطورهها مهمترین مولفههای داستانهای خیالیاند. پرداخت آنها همواره برای پاسخگویی به یک سؤال بوده و در واقع اسطورهها پاسخی هستند در برابر سؤالات قدیمی.
مثلاً در جهانبینیِ ایرانِ کهن، نبرد بین خیر و شر، سیاهی و نور منجر به پیدایش هستی شده و الههها و خدا و شیطان و زمین و اولین انسان را به وجود آورده، البرز مرکز عالم است، اما حرکت در دنیا وجود دارد، عامل حرکت و پویایی چیست؟ نمادها و اسطورهها یکی پس از دیگری زاده شدند.
برای شناخت «سوالهای کهن درباره مفاهیم بنیادی» بهتر است کتابها و داستانهای فلسفی با توجه به اسطورههای اقوام را مطالعه کنیم.
«داستانهای فکری برای فکر کردن» نوشته رابرت فیشر، «افسانهها» نوشته میشل پیکمال، «دنیای سوفی» نوشته یوستین گوردر و «کتاب کوچک فلسفه» گرگوری برگمن نمونههای بسیار خوب و سادهای برای آغاز راه هستند که به داستانها و اسطورههای مهم دنیا با این زاویه دید که چه سؤال و مسالهای منجر به پیدایش آنها شده، میپردازند و در عین حال خط داستانی روایتها هم جذاب و دارای بار ادبی هستند.
ج- برای کدام مخاطب و کدام گروه سنی؟
بعد از آشنایی با اهمیت طرح سؤال بنیادی در دل یک داستان، باید بدانیم که داستانمان را برای چه گروه سنی خواهیم نوشت. اگر کودکان و دانش آموزان گروه هدف باشند، شناخت فضای فکری و ادبیات رایج بین آنها و دغدغههای اساسیشان از اوجب واجبات است، در این خصوص مطالعه همه کتابهای ماتیو لیپمن، آن مارگرت شارپ، برژیت لبه، میشل پوش و اسکار برنی فیه میتواند درک دقیقتری از مفهوم کودکی و مبانی فلسفی و روانشناسی کودک امروز را برای نویسنده شفاف و دقیق کند.
مهمترین ویژگی این کتب به همراه داشتن راهنمای دقیق برای درک معانی فلسفی مد نظر در داستانهاست، به گونهای که بعد از مطالعه داستان مراحل پرورانده شدن و تشریح یک مفهوم و سؤال فلسفی را هم میخوانیم و این نویسندگان تمرینهای ذهنی هم برای چالشها و مفاهمههای فلسفی به خواننده پیشنهاد نمودهاند. اگر مخاطب شما گروه سنی بزرگسال است رمانهای تولستوی، بکت، هاکسلی، سارتر، کافکا، کوندرا و پروست میتواند راهها و زاویههای دید مختلف برای پرداختن به پرسشهای بنیادین را پیش روی شما قرار دهند.
د- آیا برای نوشتن داستانهای فلسفی نیازمند ابزارهایی هستیم؟
بله دایره واژگان و مفاهیم خود را گسترش دهیم، شعر بخوانیم، ضربالمثلهای اقوام مختلف با وجه تسمیه و کاربردشان را بشناسیم، روایتهای فولکلوریک را ثبت کنیم، معماهای عرفی و سنتی و علمی را بخوانیم، خاطرهنویسی و سفرنامهنویسی را در کنار مطالعه سفرنامههای افراد دیگر فراموش نکنیم، اما قبل از همه اینها چشمها و گوشهایمان را خوب تقویت کنیم تا جزییات را خوب ببینند و خوب بشنوند و قادر باشند هر چیز کوچکی را در دل یک وضعیت کلان و یک امر کلی درک کنند.
باید نگاهمان را چنان تقویت کنیم که بتوانیم خود را به جای دیگران گذاشته و از ابعاد مختلف یک قضیه را ببینم و طرح سؤال نموده و خودمان را به چالش بکشیم. کتابهای «ارتباط بین اندیشه و زبان» و «ذهن و جامعه» نوشتهٔ لئو ویگوتسکی، «آموزش تفکر انتقادی» چت مایرز، «زبان و شناخت» الکساندر رویانویچ، «درباره دیالوگ» دیوید بوهم و... نمونههایی از منابع ترجمه شده مناسب برای تقویت ابزارهای ذهن فلسفی و مهارتهای آن هستند.
ه- آیا داستان فلسفی نیاز به نتیجهگیری دارد؟
داستان فلسفی برخلاف سایر روایتهای ادبی رسالتی بر دوش دارد و آن تحریک ذهن و ایجاد سؤال است. نویسنده نباید در مقام پاسخگویی به سؤالات برآید، البته میتواند در قالب قصهها به فراخور داستانش پاسخهای مختلف به سؤال اصلی را از طریق قهرمانهای قصه بررسی کند اما لزومی ندارد تا داستان را با یک پایان مشخص و واضح بهمثابه یک پاسخ شفاف تمام کند. باز بودن انتهای داستانهای فلسفی در همه گروههای سنی یک ویژگی تقریباً مشترک بین آنهاست.
نویسنده به خواننده خود اعتماد نموده و بقیه راه را به او میسپارد و گویی از خواننده میخواهد که این قصه را جزئی از زندگی و وجود خود کرده و به آن بیندیشد، داستان دیگر داستان او شده و حالا او باید ادامه داده و قصه خودش را از مواجهه با این داستان در دل آن طرح کند. پس مهمترین وجه داستان فلسفی در کنار سرگرم کننده بودنش، قلقلک دادن فکر برای طرح سؤالات جدید و شناخت پاسخهای گوناگون است.
در پایان باید خاطرنشان کنیم که داستان فلسفی میتواند گستره معناپردازیهای ذهن را با پرسشهای اساسی توسعه دهد و تحلیلگری را تقویت کند. نویسنده با خلق فضاهای مختلف میتواند خواننده را بر سر سفرهای از «حیرت و معنا» بنشاند، لذت خوردن و نوشیدنی ناب که تا سالها زیر زبان خواننده باقی خواهد ماند.