پرورش هوش معنوی از طریق برنامه «فلسفه برای کودکان»- بخش دوم
۶. امکان پرورش هوش معنوی ازدوران کودکی
در زمینه رشد معنویت در کودکان، تحقیقات اندکی صورت گرفته است از جمله هلمینیاک پنج مرحله از رشد معنوی را مطرح کرد، اما در نظریه وی این مراحل از دوران نوجوانی شروع میشود. رابرت کولز یکی از معدود آثار جامع در مورد معنویت در کودکان را منتشر کرده است. این اثر حاصل مصاحبه با کودکان خردسال از کشورهای مختلف و گرایشهای مذهبی متفاوت است. وی نشان داده است که، بهرغم وجود زمینههای مختلف مذهبی و فرهنگی در این کودکان، آنها اغلب نگرانی مشابهی در زمینه معنویت و آرمانهای خود ابراز کردهاند.
او اظهار داشت که معنویت کودکان از تمایل آنها به دانستن میآید و کودکان صرفاً به دنبال «چه چیزی» نیستند، بلکه اغلب به دنبال «چراها» هستند. علاوه بر این، هر جنبهای از زندگی ذهنی آنها با تفکر معنویشان گره خورده است. خصوصاً نگرشهای اخلاقی و احساسی، مانند شرم و گناه، اساس درک اولیه آنها را از معنویت تشکیل میدهد.
کودکان ذاتاً به موضوعات معنوی و هستیگرایانه تمایل دارند و اغلب در جستوجوی موضوعات وجودیاند و از طرفی محققان نشان دادهاند که یادگیری معنوی منجر به توسعه دیدگاه شناختی، فیزیکی، اجتماعی، و عاطفی و همچنین تواناییها و ظرفیتها و مهارتهای کودکان میشود؛ پس چرا پرورش معنویت، بهصراحت، مسئولیت مدرسه اعلام نمیشود؟
وون معنویت را تلاش دائمی بشر برای پاسخگویی به چراهای زندگی تعریف کرده است، اما درواقع فقط ذهنی میتواند به این سؤالات پاسخ دهد که:
۱. مهارتش را در کودکی آموخته باشد؛
۲. آرام کردن هیجاناتش را بداند؛
۳. جسارت رویارویی و طرح «چرا» را داشته باشد؛
۴. به آنچه خود باور دارد عمل کند.
گاه این تصور غلط پیش میآید که، سیستم آموزشی خوب سیستمی است که پاسخ به این سؤالات را از پیش آماده داشته باشد و در اختیار دانشآموزان قرار دهد. به عبارتی بر اساس صلاح دیدهای قبلی، معنای زندگی را در اختیار کودک قرار دهد، اما لیپمن معتقد است که دانش ممکن است منتقل شود، مطالب ممکن است آموخته شوند، احساسات ممکن است درک شوند، اما معناها باید کشف شوند. هیچکس نمیتواند معانی را به فرد دیگر بدهد. تعریف هرکس از زندگی و مفاهیم وجودی او برخاسته از خرد است و فرد هرچه خردمندتر باشد امکان دستیابی به معنایی ژرفتر و متعالیتر را خواهد داشت.
گفته میشود هوش معنوی همان خرد است؛ آن خردی که عالیترین سطح دانایی بشر است و با تجهیز به آن میتوان امید داشت که برای خروج از بحرانها و معضلات کنونی جامعه بشری راهحلهای مناسبی میتوان عرضه کرد. درواقع، فرد با دستیابی به این خرد میتواند الگوهای فکری فرسوده و قدیمی خویش را شکسته و تغییر دهد یا آنها را دوباره از نو بسازد، زیرا تنها این خرد و ذهن انسان است که در توانمندکردن او مرزی نمیشناسد و به روایت زیستشناسان انسان دارای پیچیدهترین دستگاه عصبی است که هیچ الگوی ثابت و پیچیده از پیشساختهای بر رفتار وی چیره نیست.
محققان بسیاری مانند زوهر و مارشال، ولمن، ناسل، و کینگ بر نقش هوش معنوی در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف زندگی تأکید داشتهاند. بنابراین هوش معنوی داشتن رفتاری خردمندانه توأم با حس همدردی است، به گونهای که فرد بتواند آرامش درون و بیرونش را با وجود شرایط پیرامونش بخوبی حفظ کند. از این روست که میگویند خرد زندگی بر تعادل استوار است.
لیپمن در برنامه فلسفه برای کودکان ، علاوه بر تفکر انتقادی که درحقیقت نوعی خردورزی است، بر تفکر خلاق و تفکر دلسوزانه نیز تأکید دارد و مدافعان فلسفه برای کودکان دستیابی به این سه نوع تفکر را حاصل رشد تفکر مشارکتی میدانند. درحقیقت معنایی که بدینگونه ساخته میشود صرفاً حاصل ذهنی محدود و تکبعدی نیست، بلکه معنایی است مطمئنتر و جامعتر از موضوعات زندگی، زیرا این معنا از گفت وگویی جمعی حاصل شده است. بهخوبی میتوان دید که مؤلفههای هوش معنوی، که همان خردورزی، خلاقیت، و همدلی است، همان آرمانهای مورد نظر برنامه فلسفه برای کودکان است.
پیشگامان نافذ آموزش مانند مونتسوری، پستالوتزی و اشتاینر مدل آموزشی خود را بر این اساس بنا نهادند که کنکاش کودکان برای درک معنا فقط میتواند از طریق ارتباط و اتصال آنها با دیگر افراد، طبیعت، و جهان شناسایی و پرورش داده شود. شیوههای آموزشی هریک از این پیشگامان با دیگری تفاوتهایی دارد، اما همهٔ آنها متفقالقولاند که سؤالات کودکان باید در قلب برنامه درسی مدرسه باشد، اما متأسفانه آنچه مشاهده میشود این است که مدارس، به جای توسعهٔ معنویت، به مکانی برای تجمع صرف دانش، آمار، و ارقام تبدیل شده است.
پژوهشهای کولز نشان میدهد که تمایل طبیعی برای معنویت برگرفته از حس ذاتی کنجکاوی و شیفتگی در مورد کشف جهان نشئت میگیرد و به همین دلیل از سالهای اولیه زندگی این تمایل مشهود است. همینطور کارلسونپیج استدلال کرد که کودکان از سن پنج سالگی سؤالات متعددی در مورد خدا در ذهن دارند و شروع به تدوین و فرمولهکردن نظریهٔ معنای زندگی خود میکنند.
کولز از مباحثات و گفتوگوهای خود با بچهها، بدون درنظرگرفتن توانایی، سن، تجربه، و فرهنگ، برای نشان دادن تحیر ذهن کودکان در زمینهٔ مسائل فلسفی و کلامی استفاده میکرد. او به این نتیجه رسید که معنویت سبب تقویت انسانیت در کودکان میشود و درنتیجه والدین و مربیان موظفاند تحیر معنوی کودکان را افزایش دهند.
۷. امکان پرورش هوش معنوی از طریق اجرای برنامه فلسفه برای کودکان
ویال و همکارانش در مقالهای با عنوان «معنویت در کودکان، مؤلفه ای اساسی برای تفکر و یادگیری در عصر جدید» بر لزوم پرورش این جنبه از هوش از سال های اولیه کودکی، بهمنزله عاملی برای دستیابی به جامعهای سالمتر، تأکید میکنند. آنها در بررسی گسترده ای که در سال ۲۰۰۵ در حوزه کتابشناسی معنویت انجام دادهاند به چهار محور اساسی اشاره کردهاند، که همگی با وظایف و تکالیف مربوط به مدارس مرتبط اند. این موضوعات، که ما به بررسی ارتباطشان با برنامه فلسفه برای کودکان میپردازیم، شامل موارد زیر است:
الف) معنویت ساختاری یکپارچه دارد، که با ابعاد شناختی، عاطفی، و اجتماعی ما سروکار دارد. درحقیقت عملکرد اصلی معنویت یکپارچه کردن قلب، ذهن، و روح برای دسترسی به معنا و هدف زندگی است. مبدعان برنامه فلسفه برای کودکان ، با استفاده از داستانهایی با مضامین انتزاعی و فلسفی، پرسشگری و ابراز عقاید و تأمل کردن در فضایی جمعی و مشارکتی را ترویج میدهند و به رشد شناختی کودکان دامن میزنند و هدف خود را، علاوه بر تفکر انتقادی و خلاق، پرورش تفکری متعهدانه و مسئولانه میدانند.
شرکت در این برنامه علاوه بر رشد شناختی به رشد عاطفی کودکان نیز منجر میشود. از سویی فضای جمعی و مشارکتی حاکم بر حلقهٔ کندوکاو، که توأم با قواعدی همچون احترام به یکدیگر و خوب گوش دادن و بازخورد محترمانه و صادقانه به سایر اعضاست، به پرورش بعد اجتماعی وجود کودکان نیز منتج میشود.
مطالعات متعددی از تأثیر اجرای این برنامه مهارتهای شناختی مهارتهای بهبود در اجتماعی و مهارتهای عاطفی کودکان حکایت دارد.
ب) معنویت بر ارتباط میان همه امور تأکید دارد (ایدهها، مردم، سایر اشکال زندگی، طبیعت، و غیره). موضوعاتی که در حلقههای کندوکاو فلسفی، در قالب ادبیات داستانی یا حتی نمایشی، مطرح میشود موضوعاتی مرتبط با زندگی واقعی و چالشهای فراروی کودک در زمینههایی مثل خلقت، طبیعت، عالم هستی، زیبایی شناسی، و این قبیل موضوعات است.
مبدعان این برنامه از حس کنجکاوی و حیرت کودکان در مورد آنچه در عالم هستی است بهره میگیرند تا حساسیت آنان را به زمینه زیستیشان بالا ببرند، تا آنجا که کودک درمییابد موجودی مستقل از محیط اطرافش نیست و حضور و حیات او وابسته به عوامل و زمینههای متعددی است که شاید در همهٔ امور عینی نیستند، اما میتوان به خوبی آنها را درک و استنباط کرد. هلن تویتز، در پژوهشی که پیرامون تأثیر اجرای برنامهٔ فلسفه برای کودکان در یادگیری و درک امور معنوی انجام داد، دریافت که کودکان پس از شرکت در این برنامه به طور چشمگیری درک بهتری از مفاهیم معنوی پیدا کردهاند و در این باره عمیقتر اندیشیدهاند.
ج) معنویت شامل انتخابهای اخلاقی و دلسوزانه است و تضمینی است برای «زندگی خوب». لیپمن درباره تربیت اخلاقی، که یکی از دغدغههای اصلی او در طرح برنامه فلسفه برای کودکان است، رویکردی فلسفی را مطرح میکند. وی، به پیروی از مکتب کانت، اخلاق را محصول عقلانیت میداند. از نظر او، رویکرد فلسفی به اخلاق بر کاوشگری اخلاقی تأکید میکند. کودک از طریق کاوش و حیرت ذاتی خود، که در حلقه کندوکاو بر آن دامن زده میشود، به داوری و قضاوت اخلاقی صحیح میرسد و ارزشهای ناب انسانی را به گونه ای اخلاقی، اندیشمندانه، و محققانه فرا میگیرد و درونیسازی میکند.
مرعشی و همکارانش، در پژوهشی روی دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی، نشان دادند که مشارکت کودکان در این برنامه در رشد قضاوت اخلاقی آنان تأثیر داشته است. آنها معتقدند پرورش اخلاقیات در کودک مستلزم پرورش حساسیت، مراقبت، و علاقه است.
لیپمن در تدوین برنامهٔ آموزشی فلسفه برای کودکان ، علاوه بر اینکه در همه کتب و منابع تدریس در کلاسها به مباحث اخلاقی میپردازد، کتاب مستقلی را با عنوان لیزا به همراه راهنمای اخلاقی آن تألیف کرده است که به پرورش بُعد اخلاقی در کودکان و نوجوانان اختصاص دارد.
د) معنویت به جستوجوی عمیق در ژرفای وجود هر فرد میپردازد و در سطحی فراتر از واقعیتهای فیزیکی ما نمادینه میشود. برنامهٔ فلسفه برای کودکان ، با ایجاد فضایی چالشبرانگیز برای موضوعات انتزاعی، کودکان را به تحقیق و پژوهش دعوت میکند، بهگونه ای که آنها به معناهای سطحی و کلیشهای بسنده نمیکنند و همواره به دنبال معانی ژرف و مستدلاند.
فلسفه برای کودکان رویکرد مناسبی است برای تشویق به یادگیری معنیدارتر و تفکر عمیقتر. شراکت در حلقه کندوکاو فلسفی دانشآموزان را، به جای پذیرش ساده امور، به درک عمیق وا میدارد. مباحثاتی که در حلقه کندوکاو صورت میگیرد منجر به واکنش نشان دادن کودکان به مفاهیم مرتبط با اخلاقیات و سیاست از قبیل احترام، آزادی، مذاکره، داوری، تساوی، و عدالت میشود.
تیسی بر آن است که میتوان با هوش معنوی شور و شوق و گرایش انسان را به عدالتخواهی و انصاف افزایش داد و همنوایی و پیوستگی با خود و جهان آفرینش را پدید آورد. در برنامه فلسفه برای کودکان ، علاوه بر طرح موضوعاتی در این زمینه، مشارکت فعال در حلقههای کندوکاو فلسفی، بهگونهای کاوشگرانه، به کودکان این فرصت را میدهد تا ایدههای اخلاقی و انسانی خود را عملی کنند، یعنی عادات تفکر تأملی، احترام به همسالان، همکاری با آنها، مصالحهجویی (آشتی)، خوداصلاحی، و داوری خوب را کسب کنند.
لیپمن بر آن است که تفکر به شیوه فلسفی فرد را به ابزاری مجهز میکند که امکان تفکر مستقل و پرسشگری از خود و دیگران را فراهم میآورد و کسی که قادر به استقلال فکری است میتواند در عمیقترین احساسات، ارزشها، و حتی هویت فردی خود کاوش کند. بنابراین میتوان دید محورهایی که ویلیام ویال و همکارانش برای هوش معنوی برشمردهاند همسو با محورها و اصول برنامهٔ آموزش فلسفه برای کودکان است.
ویال و همکارانش پس از بررسیهای بسیار یکی از نقاط شروع امیدوارکننده برای یکپارچهکردن بُعد معنویت را در آموزش و پرورش رویکرد فلسفه برای کودکان میدانند. لارنس اسپلیتر این برنامه را ابزاری برای مشارکت کودکان در طرح سؤالات بزرگ درباره وجود چیزی بزرگتر و فراتر از خود و تعلق داشتن به آن میداند. در این برنامه از ایدههای مطروحه سایر اعضای گروه استقبال میشود، اما نه به قیمت زیرپانهادن معنای شخصی خود.
کلگورن بر آن است که اجرای برنامه فلسفه برای کودکان نه تنها سبب رشد هوش هیجانی در کودکان میشود، بلکه موجب بهبود و توسعهٔ هوش معنوی آنان نیز میشود.
در ضمیر روح هر انسانی، نیرویی پنهان و کنجکاو وجود دارد که انسان را به پرسش از موضوعات اطراف وادار میکند. متأسفانه چون بزرگترها و مسئولان آموزشی به بسیاری از استعدادها و سؤالات جالب کودکان، این فیلسوفان کوچک، توجه و دقت نمیکنند، این استعدادها فراموش و پایمال میشود. برنامه فلسفه برای کودکان به دنبال آن است تا این نیرو و استعداد طبیعی نابودشده را مجدداً احیا کند و گستره آن را در درون کودکان بسط دهد.
درنتیجه، جامعه ای جدید با زیربنای «پرسشی» پدید میآید. در این نوع جامعه، کودکان میآموزند که چگونه یاد بگیرند و چگونه به پیرامون خود و محیط اطراف خود بیندیشند. با کمی توجه، بهراحتی میتوان این موضوع را حس کرد که اجرای برنامه فلسفه برای کودکان تا حد زیادی باعث بهبود توانایی فکری و هیجانی کودکان شده است.
کلگورن برنامه فلسفه برای کودکان را وسیلهای مؤثر در تقویت شخصیت کودکان امروز، که آیندهسازان اجتماعاند، درنظر میگیرد. فلسفه برای کودکان فینفسه راهبردها و اعمالی را فراهم میکند که از آن طریق میتوانیم به خودمان، تجاربمان، و دیگران پیوند بخوریم.
۸. بررسی مقایسه ای مدل دوازده مؤلفهای هوش معنوی و برنامهٔ فلسفه برای کودکان
زوهر و مارشال دو مدل از هوش معنوی را معرفی میکنند: یکی مدل نیلوفر آبی با نه مؤلفه که آن را نماد خویشتن (self )تعبیر میکنند و در آن فرد با خود و کل آفرینش یگانه میشود و مدل اصلاح شده دوم با دوازده مؤلفهٔ خودآگاهی (awareness-self)، خودانگیختگی (spontaneity)، چشم انداز محوری و ارزش - محوری (value and vision led)، کلنگری (holism)، دگرخواهی، استقبال از تفاوتها و احترام به آنها (celebration diversity of)، استقلال رأی (independence field)، تمایل به طرح چراهای بنیادی ذهنی چهارچوبهای تغییر توانایی (tendency to ask fundamental why-questions)، (positive use of adversity) چالشها و مشکلات از مثبت استفاده(ability to refram)، فروتنی و تواضع (humility) و احساس رسالت (vocation of sense). از آنجا که مدل دوم از مدل اول انسجام بیشتری دارد، به بررسی مؤلفههای آن و امکان دستیابی به آنها با استفاده از برنامه فلسفه برای کودکان میپردازیم.
۱.۸ خودآگاهی
خودآگاهی به معنای شناخت فرد از وضعیت خود در هر لحظه، در عین توجه به خواستههای دیگران، است. خودآگاهی مسیر است و نه مقصد. خودآگاهی باید به صورت عادتی سازنده در زندگی فرد منظور شود. بلیزبای بر آن است که، در مدارسی که به کودکان فرصت مداخله در تصمیم گیریها داده میشود و آنها را در فرایند گفتوگوهای کلاسی مشارکت میدهند، بهنظر میرسد مهارتهای استدلال، خودآگاهی، استقلال و نداشتن وابستگی، خودابرازگری، و رضایت از خود در کودکان پرورش مییابد؛ مهارتهایی که برای شهروندی و اقتدار ضروری است. کلاسهای درس فلسفه برای کودکان (P۴C)، برای ارتقای دانشآموزان به سطح استقلال عقیده و تفکر، ابتدا خودآگاهی و ظرفیت شناخت و بیان را در آنان بالا میبرد.
برای آنکه فرد بتواند مطابق با نیازها و علائق خود عمل کند و قادر به شکل دادن شخصیت خود بر اساس ویژگیهای محیط زیستی، اجتماعی، و فرهنگی خویش باشد، باید درک درستی از خود و برخی از ظرفیتهایش پیدا کند و قادر به بیان خود در مقابل دیگران باشد. در مقایسه با مدارس فردگرا، ماهیت جمعی و مشارکتی کلاسهای درس P۴C موجب تسهیل خودآگاهی و خودابرازگری میشود، زیرا خودآگاهی مستلزم آن است که دانشآموزان هم دیدگاههای خود را با دیگران در میان بگذارند و هم در معرض دیدگاههای دیگران قرار بگیرند.
چنین رویکردی دانشآموزان را تشویق به تأمل بر روی دیدگاهها، تجارب، و شخصیت خودشان میکند و حس ارزشمند منحصربهفرد بودن و تمایز از دیگران را، در عین به دیگران متصلبودن و شباهتداشتن به آنها، در آنان شکل میدهد.
ادامه دارد...
پرورش هوش معنوی از طریق برنامه « فلسفه برای کودکان»- بخش اول
پرورش هوش معنوی از طریق برنامه « فلسفه برای کودکان»- بخش سوم
پرورش هوش معنوی از طریق برنامه « فلسفه برای کودکان»- بخش پایانی