گفت و گو با آزیتا روحی: معلم در سوئد
زهره روحی: تشکر از اینکه دعوت برای مصاحبه را پذیرفتید. لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمائید شغلتان چیست و چند سال است که در سوئد زندگی میکنید.
- آزیتا روحی: با سلام من آزیتا روحی متولد سال ۱۳۴۲ در شهر تهران هستم و به اتفاق خانواده – همسر و دو فرزندم - حدوداً ۲۴ سال است که در سوئد زندگی میکنم. در این مدت مشاغل مختلفی داشتهام که اکثراً کار با بچهها در سنین و شکلهای مختلف بوده است. کار با بچههای مهد کودک، فعالیتهای فوق برنامهٔ بعد از مدرسه با بچههای دبستانی، و نیز تمرین و اجرای (موسیقی) با نوجوانان مدرسهٔ موسیقی. و در حال حاضر حدود پنج سال است که معلم دبستان هستم که البته در سوئد شامل حال کلاس اول تا ششم میشود.
روحی: آیا در کشور سوئد هم همانند ایران تحصیلات خاصی در دانشگاهها برای شغل معلمی وجود دارد؟
- آزیتا روحی: بله. در سوئد برای دبستان (اول تا ششم) سه سال و نیم، برای هفتم تا نهم چهار سال و برای دبیرستان پنج سال باید درس خواند. هر سال شامل دو ترم و هر ترم هم شامل ۳۰ واحد دانشگاهی است.
روحی: کودکان از چه سنی به مدرسه میروند و مقطع دبستان در سوئد چند سال است؟
- آزیتا روحی: معمولاً از سن هفت سالگی ولی به در خواست پدر و مادر میتوانند از شش سالگی هم شروع کنند که البته توصیه نمیشود.
روحی: آیا این امکان وجود دارد که یک معلم بتواند همیشه آموزش یک کلاس مشخص مثلاً «سوم» را به عهده داشته باشد؟
- آزیتا روحی: در سوئد به دلیل اینکه سعی میشود خیلی چیزها از جمله آموزش، شکل غیرمتمرکز داشته باشد، الگوی خاصی برای چگونگی کلاسبندی وجود ندارد. ضمن اینکه خیلی از مدارس در اینجا همان تقسیم بندی سنتی یعنی اول تا سوم، و چهارم تا ششم را دنبال میکنند که در اینصورت معلم، شاگردان خود را سه سال دنبال میکند و دوباره با شاگردان جدید کلاس اول و یا چهارم کار میکند.
روحی: از آنجا که تحصیلات ابتدایی و دبیرستان شما در ایران بوده است، با توجه به این تجربه، ممکن است از تفاوتهای نظام آموزشی ایران و سوئد بفرمائید.
- آزیتا روحی: یکی ازمهمترین این تفاوتها همین شیوه غیر متمرکز مدیریت مدارس اینجاست. یعنی دولت و اداره آموزش یک سری رهنمودها و اهدافی برای مدارس در نظر میگیرند و این وظیفهٔ کمونها و شهر داریهاست که بودجهٔ لازم را به هر مدرسه ای بدهند تا به شاگردان آموزش کافی داده شود. به عنوان مثال به خاطر میآورم زمانی که در ایران به دبستان میرفتم کتابهای آموزشی به صورت یکسان و سراسری برای مدارس چاپ و منتشر میشد، البته الان را نمیدانم و ممکن است که اکنون دیگر به آن شکل نباشد.
اینجا معلم اختیار تمام و کمال دارد که کتابهای آموزشی را به میل خود در میان دریایی از کتابهای مختلف انتخاب کند. گاهی میبینید که در یک کلاس، دانش آموزان از کتابهای مختلفی استفاده میکنند و مسلماً این بسته به نیاز و توانایی شاگرد مورد نظر دارد.
همین شیوه عدم تمرکز مدیریت در اینجا، دست مدیر را باز میگذارد تا اولویتهای مدرسه را خود به همراه کارمندانش که همان معلمها باشند تعیین کنند. مثلاً در مدرسه ای تصمیم میگیرند که روی مشاور اجتماعی و یا روانکاو بودجه بگذارند و در مدرسهٔ دیگری روی معلم تاتر. حال آنکه به فرض مدرسه ای دیگر میتواند اولویت را دراین بگذارد که کلاسهایی با شاگردانی اندک داشته باشند که وقت معلم بهتر به تک تک شاگردان برسد ویا اینکه به یک کلاس نسبتاً بزرگ (۳۰ نفره) دو معلم بدهند. به عنوان مثال مدرسه ای که من کار میکنم روی معلم زبان مادری برای شاگردان دو زبانه بودجهٔ بیشتری گذاشته است.
دیدگاههای متفاوتی نسبت به مفهوم « دانش » وجود دارد. مثلاً این که دانش غیر از دانستن یک سری فاکتها مشمول حال کارهای عملی مثل خیاطی، آشپزی، نقاشی، موسیقی، نجاری و ورزش و شنا نیز هست. این رشتهها هم برای دخترها و هم برای پسرها اجباری است البته بعضی رشتهها مثل شنا و آشپزی معمولاً دوره ای یک ساله دارند و بعضی از رشتهها مانند نقاشی و ورزش همیشگی است.
همین دید متفاوت نسبت به دانش باعث میشود که همهٔ رشتهها در جامعه ی سوئد ارج و قرب خود را داشته باشد و مدارس سعی دارند که جوانها را جامعه پذیر کنند چون این جامعه نیاز به همه نوع شغل و همه نوع سلیقه دارد. مدرسه ای برای همه، شعاری است قدیمی که از طرف وزارت آموزش اینجا راهنمای مدارس بوده است. به این معنا که نیازهای شاگردان باید برآورده شود و هیچ مدرسه ای اجازه ندارد که از پذیرفتن شاگردان با نمرههای پایین سرپیچی کند.
از آنجا که در سوئد هر شهروند مالیات زیادی میپردازد دولت میتواند خدمات نسبتاً جامعی به مردم ارائه کند. یکی از اینها غذای رایگان است که در همه مهد کودکها، دبستانها و دبیرستانها توزیع میشود.
روحی: ارتباط بین خانه و مدرسه و یا اولیاء و مربیان چگونه است؟
- آزیتا روحی: والدین هر ترم حد اقل یک بار به مدرسه دعوت میشوند. گاه برای اینکه با بقیهٔ اولیاء آشنا شوند و گاهی برای آنکه اطلاعاتی در بارهٔ کلاس و برنامههای آتی بگیرند.
ضمناً هر ترم معلم کلاس باید بطور حضوری گزارش رشد تک تک شاگردان را به پدر و مادر آنها بدهد. این دیدارها حدود یک ساعت برای هر شاگرد زمان میبرد.
روحی: آیا مدرسه ای که شما تدریس میکنید، کودکان و نوجوانان مهاجر هم دارد؟
- آزیتا روحی: بله این مدرسه نزدیک به ۹۰ در صد دانش آموزانی که دارد ریشههایشان از کشورها و قارههای دیگر است.
روحی: بیشتر از چه ملیتهایی هستند، برای چه به سوئد مهاجرت کردهاند و آیا شما اطلاع دارید که معمولاً چگونه خود را به سوئد میرسانند؟
- آزیتا روحی: یک اصطلاحی بین معلمهای قدیمی مدرسه ـ یعنی آنهایی که حدوداً سی سالی است که آنجا کار کردهاند ـ رایج است که میگوید این مدرسه آیینهٔ نا آرامیهای بخشی از دنیا است. عده ای از بچهها نوههای کسانی هستند که در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی – حدود ۵۰ تا ۶۰ سال پیش- از کشور یوگسلاوی سابق به خاطر بیکاری در کشور خود و امکانات اشتغال در سوئد به اینجا مهاجرت کردهاند.
دهه ۷۰ بعد از قدرت گرفتن پینوشه در شیلی عده زیادی از شیلیاییها به کشورهای مختلف دنیا از جمله سوئد مهاجرت کردند. خلاصه مطلب اینکه این مدرسه غیر از دانش آموزان سوئدی پذیرای دانش آموزانی در حال حاضر از ۲۸ کشور جهان از جمله عراق، السالوادر، بولیوی، کلمبیا، آرژانتین، اوگاندا، صربستان، بُسنی، مکدونی، مجارستان، رومانی، سومالی و فنلاند و ... بوده است.
مهاجران از طریق راههای قانونی و یا غیر قانونی، گاهی زمینی گاهی دریایی و یا هوایی به شکلهای مختلفی که میتواند کاملاً امن و یا پر مخاطره باشد از کشورهای خود خارج میشوند و خود را به نقاط امن از جمله سوئد میرسانند.
روحی: آیا با مشکل فرهنگی (اختلاف فرهنگی ای که ایجاد مشکل ارتباطی کند) مواجه میشوید. در صورت مثبت بودن پاسخ ممکن است کمی درباره آن بفرمائید.
- آزیتا روحی: اگر منظورتان مشکل فرهنگی بین بچههای تازه وارد و جامعهٔ میزبان است جواب مثبت است. فلسفه مدرسه در این جا این است که مدرسه محیط بازی است که بخشی از کل جامعه را تشکیل میدهد و غیر از اینکه آدم توی مدرسه حساب و هندسه میخواند باید با ساختار محلی و شهر خود نیز آشنایی داشته باشد.
برای مثال اغلب مدارس برای شروع درس جغرافی با موقعیت شهر خود به شکلهای مختلف تاریخی و اجتماعی آشنا میشوند. معلمهای ورزش خیلی وقتها باشگاههای ورزشی محلی را به مدرسه دعوت میکنند و همچنین بچهها را به دیدن آنها میبرند. معلمها بچهها را به کتابخانهٔ محل و مراکز فرهنگی هنری اطراف مدرسه، پیک نیکهایی در طبیعت اطراف مدرسه (که در استان ما معمولاً جنگل است) میبرند. باز بودن مدرسه خود را در شکل معماری ساختمان آن هم نشان میدهد.
مثلاً دور حیاط مدرسه گاهی نردههایی کوتاه است و گاه بوتههایی که نشان میدهد حیاط مدرسه تا کجا گسترش دارد. میخواهم بگویم که مدارس سوئد، نه مثل زمانی که من بچه بودم و در ایران به مدرسه میرفتم، در و دیوار دارد و نه بابای مدرسه ویا نگهبانی دارد که آمد و رفت ها را کنترل کند. وقتی شاگرد جدیدی از کشورهای دیگر داریم معمولاً با آنها یک دوری در مدرسه میزنیم و مرزهای مدرسه را که خیلی هم واضح نیستند نشانشان میدهیم. بارها تعجب والدین مهاجر را دیدهام که می گویند آخر اینطوری که نمیشود. پس چه کسی مراقب است تا بچهها بیرون نروند!
مرزهای اینجا برای خود سوئدیها جا افتاده است که به فرزندانشان انتقال دادهاند و احتیاج به دیوار و حصار بلند ندارد. این سیستم جدید برای اکثر بچههای تازه وارد زود جا میافتد ولی برای عدهٔ معدودی هم به یک بازی بی معنی موش و گریه تبدیل میشود که تمام ذهن و فعالیت شاگرد را به خود مشغول میکند تا ببیند که تا چه حد میتواند فراسوی مرزهای تعیین شدهٔ اجتماعی برود.
یک مثال برایتان می گویم: یکی از همکارانم از مادر یکی از دانش آموزانش میخواهد به رفتار فرزندش توجه بیشتری کند و رفتارهای بد او را گوشزد کند. مادر در جواب میگوید این موضوع تقصیر شماست که اینقدر به بچهها رو میدهید. وقتی بچه «معلم» را «تو» خطاب کند و نه خانمی و نه آقایی آخر اسم او اضافه کند، معلوم است که عاقبت بهتری هم نمیشود پیش بینی کرد...
منظور اینکه برای این گروه ازخانواده ها غیر قابل تصور است که کودک با وجود «تو» خطاب کردن معلم (یا مدیر و یا پزشک) بتواند حد و حدود روابط اجتماعی را حفظ کند.
روحی: آیا مهاجر بودن شما و تعلقتان به یک فرهنگ خاص، هیچگاه کمکی به موقعیت شغلی شما در خصوص بچههای مهاجر داشته است. واضح تر بگویم آیا مهاجر بودن شما برایتان مزیتی بر سایر همکاران سوئدیتان داشته است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ واکنش معمول شما چیست؟
- آزیتا روحی: مهاجر بودن یا نبودن به خودی خود شاید چندان عامل مهمی برای درک بچههای تازه وارد نباشد. مهمترین مسئله شاید این باشد که کارکنان مدارس اعم از مدیر، معلم و آشپز مدرسه بتوانند خود را جای دیگری بگذارند و به تجربیات شخصی خود مثل کودک بودن، ناوارد بودن، غرور داشتن و خجالتی بودن و... دسترسی لازم را داشته باشند. مثلاً این که به یاد داشته باشند که فراگیری زبانِ فرضاً آلمانی برای خودشان مشکل بوده و نیاز به زمان داشتهاند. خوشبختانه مدیر مدرسه ما همیشه آگاهانه سعی میکند که خودش را جای دیگران بگذارد و فکر کند اگر او جای آنها بود چه واکنشی نشان میداد و معمولاً این روش سوء تفاهمها و اختلافها را کاهش میدهد.
روحی: آیا هیچگاه پیش آمده که همکاران سوئدیتان خواسته یا ناخواسته نسبت به شما به دلیل مهاجر بودنتان پیش داوری داشته باشند؟
- آزیتا روحی: دید سوئدیها در طبقه بندی کردن مهاجران متفاوت است. برای عده ای از آنها کافیست که آدم تطبیق رفتاری و گفتاری آنچه که در اینجا معمول است را داشته باشد تا سوئدی محسوب بشود. برای بعضی دیگر فرد همیشه مهاجر باقی میماند حتی اگر نسل چندم مهاجرت باشد. سوئدیها آدمهای با ملاحظه ای هستند و اگر هم پیش داوری داشته باشند به وضوح نشان نمیدهند.
روحی: با توجه به تجربه ای که در این سالها داشتهاید، آیا هیچگاه با یک باور جا افتاده بین معلمین و مسئولین مدرسه در خصوص فرهنگ یک ملت مشخص، مواجه شدهاید؟ منظورم را با یک مثال بهتر میرسانم. مثلاً اینکه بگویند فلانیها خیلی عصبی هستند، و یا بچههای .... با هوش یا کودن هستند؟
- آزیتا روحی: بله مثلاً راجع به روسها میگویند که مثل آدم آهنی بیش از حد درس خوانند و تمرینهای ریاضی را میبلعند. راجع به بُسنیها و ایرانیها می گویند که خیلی سعی میکنند که با جامعه میزبان کنار بیایند و خوب هم موفق میشوند.
روحی: در زیر چند پرسش است. در صورت تمایل لطفاً به هر کدام که مایل بودید، پاسخ دهید:
آیا رابطه ای با فرهنگ و جامعه ایرانی دارید؟
- آزیتا روحی: بله من خبرها، و همینطور بعضی از برنامههای تلویزیونی و سینمای ایران را دنبال میکنم. اینجا هم غیر از فامیل با دوست و آشنای ایرانی رفت و آمد دارم.
آیا برای دیدن اقوام به ایران سفر میکنید؟ آیا هیچگاه بین خود و آنها احساس فاصله فرهنگی میکنید؟ با این مسئله چگونه کنار می آئید؟
- آزیتا روحی: سفر به ایران را دوست دارم و هر وقت فرصتی باشد با اشتیاق به ایران سفر میکنم. فکر میکنم همه جا فاصله فرهنگی باشد حالا یک کم کمتر یا بیشتر. گاهی فاصلهها را مکان تعیین میکند و گاهی هم زمان. مثلاً اینکه متعلق به چه نسلی باشیم. وقتی بچه بودم و به مسافرت میرفتیم، دیدن جاهای جدید برایم جالب ولی کمی هم نگران کننده بود و همیشه از برگشتن به تهران خوشحال میشدم.
یکدست بودن شهرستانها باعث میشد خودم را غیر خودی احساس کنم ولی درتهران که هر همسایه ای از یک جای ایران میآمد و هر کدام غذاها را به سبک خود میپختند، و یا یکی روسری داشت یکی نداشت و الزامی نبود که آدمها مثل هم باشند و اختلاف فرهنگی، بخشی از زندگی روز مره بود احساس میکردم از آزادی بیشتری برخوردارم.
این سالهای اخیر به خاطر سفر (گردشگری) و مهاجرت درخیلی از جاهای دنیا اختلاف فرهنگی بیش از پیش شایع و قابل لمس است. شاید به خاطر همین چیزها باشد که حساسیتم نسبت به اختلافات فرهنگی بسیار نا چیز است و موضوعی نیست که به آن فکرکنم.
اوقات فراغت خود را چگونه میگذرانید
- آزیتا روحی: در طول سال تحصیلی ساعات کار طولانی و فشرده است و وقت زیادی برایم باقی نمیماند. ولی در ایام تعطیلات کریسمس یا تابستان سعی میکنم که دیداری از خواهرهایم و خانوادههایشان داشته باشم.
روحی: از لطفتان در همکاری برای انجام این مصاحبه بسیار سپاسگزاری میکنم. خسته نباشید. خواهش میکنم اگر مطلبی خاص برای گفتن دارید بفرمائید.
- آزیتا روحی: شاید فقط لازم باشد بگویم معرفی موقعیت آموزشی و مهاجران در سوئد که مسائل مهمی هستند و گفتنی در حول و حوش آن فراوان است کار آسانی نیست. در اینجا با نزدیک تر شدن به انتخابات پارلمانی، هر حزبی سعی دارد با اعلام برنامههایی برای تغییر دادن مناسبتهای اجتماعی از جمله مسائل آموزشی و مهاجرت رأی مردم را از آن خود کند. این را از آن جهت گفتم تا بیشتر مشخص شود که روی هر کدام از این مسائل کلی بحث و گفتگوست و عمیق شدن در این مباحث در یک مصاحبه نمیگنجد.
به هر حال امیدوارم که توانسته باشم تا حدی پاسخ گوی پرسشهای شما باشم. با تشکر از شما.
این گفت و گو نخست در وبلاگ زهره روحی در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۳۸۹ منتشر و برای باز انتشار به سایت انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.