مفهوم فلسفه در برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان
در این مطلب به بررسی برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان در مدارس خواهیم پرداخت.
تحقیقات وسیعی در زمینة موضوعات و مسائل علم و دین صورت میگیرد. شاید یکی از کاربردهای این تحقیقات و دستاوردها ارائة آنها به عموم مردم و افرادی باشد که گرفتار این نوع مسائلاند و از کمبود این نوع اطلاعات رنج میبرند. مثلاً نسلهای جدید بهدلیل قدرت یافتن پیکرة علم و پذیرفتن بیچون و چرای دستاوردهای معرفتی آن، به شدت خود را گرفتار انتخابی میان دو طرز فکر یا پارادایم بزرگ علم و دین میبینند. پوزیتیویسم و علمگرایی هم تنشهایی بین این دو بهوجود آورده است. به ظاهر تعارضی بین این دو وجود دارد و دانشآموختگان، خود را ناگزیر میبینند که از بین این دو یکی را انتخاب کنند، درحالیکه نتایج جدید تحقیقات در زمینة علم و دین، این تعارض را نفی میکند و آنها را به نحوی مکمل هم میداند. بیاطلاعی نسلهای جدید از این نتایج، آنها را به انتخابی غیر لازم وا میدارد و این ضربهای بسیار شدید به پیکر فرهنگ و اجتماع هر کشوری است که گرفتار آن است. لذا باید دستاوردهای علم و دین هرچه سریعتر به زبان نسل جدید ترجمه و ارائه شود تا به آنها که از مسائل مربوط به علم و دین در رنجاند، امکان انتخاب درست را بدهد.
از آنجا که مسائل علم و دین از دوران نوجوانی برای افراد مطرح میشود، لذا بهتر است از همان ایام برای آنها راه حلهایی هم مطرح شود. این نقش را کتابهایی مانند کتابهای برنامة فبک [۱] میتواند ایفا کند. همچنین از آنجا که موضوع علم و دین، موضوعی بین رشتهای است و به احتمال زیاد بخشی از مطالب آن برای خوانندگان آشنا با علم و بخشی دیگر برای خوانندگان آشنا با دین جدید و ناشناخته است، لذا حقایق و معارف بهدست آمده از مباحث آن میتواند بغرنج باشد. برای انتقال این مطالب میتوان از راههای جدید و مؤثری استفاده کرد. یکی از این راهها استفاده از روش فلسفه برای کودکان و نوجوانان است؛ بنابراین، در قدم اول باید این کتابها شناخته شوند.
برنامة فلسفه برای کودکان و نوجوانان با نشان دادن پایان نیافتگی علم و با ایجاد روحیة کندوکاو و تحقیق در تمام زمینههای معرفتی علوم انسانی، آن را احیا میکند. این برنامه کودکان را وادار به تحقیقکند و از کودکی حل مسئله و تحقیق علمی را به آنها یاد میدهد. آنها یاد میگیرند که دیدگاههای اثباتگرایانه در علم چه ضعفهایی دارد و اینکه آنچه در علم ارائه میشود، ممکن است فرضیهای بیش نباشد و بهزودی کنار گذاشته شود و این آغازی برای گفتگوی علم و دین است، اما فلسفه در اینجا به معنایی دیگر است. معنای دیگری از فلسفه به نظامها و اطلاعات فلسفی مورد اکتشاف پیشینیان محدود نمیشود. در اینجا کودکان تاریخ فلسفه را یاد نمیگیرند، بلکه نحوة فیلسوفانه فکرکردن یا نحوة تفکر فیلسوفانه را یاد میگیرند. حال باید دید این فلسفه چه ویژگیهایی دارد.
عبارت «فلسفه برای کودکان و نوجوانان»[۱]، در اولین برخورد، ما را به این فکر میاندازد که فلسفه را با همة پیچیدگیهایش ـ که حتی بزرگسالان از فهمش ناامید میشوند ـ چگونه میتوان به کودکان و نوجوانان آموزش داد و درحالیکه فلاسفه، خود از فهم آرای همکارانشان در مکاتب دیگر احساس عجز میکنند، این دانش چگونه ممکن است برای کودکان و نوجوانان درخور فهم باشد؟ حتی دانشجویان همین رشته ـ رشتهای که اینگونه تخصصی شده است ـ نیز غالباً با بیعلاقگی؛ بههمینترتیب دروس خود را دنبال میکنند و دانشآموزان رشتة علومانسانی نیز علاقة چندانی به درس فلسفه نشان نمیدهند. پس در کنار هم قرارگرفتن دو کلمه «فلسفه» و «کودکان» چگونه توجیهشدنی است؟
پرسش دیگری که ممکن است طرح شود، از این تفکر عمومی ریشه میگیرد که فلسفه بیشتر به بحثهایی اطلاق میشود که فایدة چندانی برای کسی ندارد، تنها خود فلاسفه از مباحث آن لذت میبرند و مردم عادی به محض گرفتارشدن در کلاف درهمپیچیدة مباحث فلسفی، احساس سردرگمی و ابهام میکنند و این حاصلی جز رنجی فرساینده برای آنان ندارد؛ و از همین رو عموم مردم از آن گریزانند. مثلاً آنها در صورت مواجهه با گفتگو یا میزگرد فلسفی در شبکههای تلویزیونی فوراً، کانال تلویزیون خود را تغییر میدهند تا حتی لحظهای این مباحث، چشم و گوش آنها را آزار ندهد. پس پرسش این است که آیا لازم است این بحثهای خستهکننده و آزاردهنده را به کودکان معصوم انتقال داد تا ذهن و مغز آنها را هم دچار پیچ و تابهای فلسفی شود و سلامت روان آنان را زایل کند؟
روانشناسان نیز پیشنهاد میکنند کودکان با امور طبیعی و واقعی آشنا شوند. چرا ما دوباره میکوشیم آنان را از اوان زندگی از طبیعت و امور طبیعی دور کنیم و با دستهای از مفاهیم مجرد و انتزاعی غیرلازم آشنا سازیم که نه تنها به دردشان نمیخورد، بلکه سلامت روانشان را هم به خطر میاندازد؟ آیا نباید به جای آموختن فلسفه، آنها را آزاد بگذاریم تا با تجربیات واقعی زندگی آشنا شوند؟
اعتراض دیگری هم از طرف فلاسفه مطرح میشود، ایشان به چند دلیل معتقدند فلسفه و مفاهیم بسیار پچیدة فلسفی نباید به کودکان آموزش داده شود، زیرا بیشتر آنان فکر میکنند این علم ناب نباید به دست نااهلان بیفتد. ازطرفی، گروهی معتقدند شأن فلسفه اجازه نمیدهد تا به زبان عموم مردم ترجمه. بهعبارت دیگر فلاسفه نمیخواهند شأن مباحث بسیار مشکل و والای آنان تا سطح عمومی پایین بیاید. یکی از دلایلشان هم این است که فلسفه در این صورت، معنای اصلی خود را از دست میدهد و به امری سطحی تبدیل میشود.
با اینحال، اجرای برنامة «فلسفه برای کودکان و نوجوانان» عملاً نتیجهای غیر منتظره داشته. گزارشهای مختلفی که این برنامه یا برنامهای شبیه آن را اجرا کردهاند، حاکی آن است که کودکان به اجرای این برنامه علاقه دارند و معمولاً بهقدری از آن لذّت میبرند که اتمام کلاس برایشان ناگوار جلوه میکند. آنان در کلاس چنان احساس راحتی میکنند که گویی در خانه هستند. علیرغم پیچیدگیهای بحثهای فلسفی، علاقة شدید کودکان و نوجوانان به این برنامه، موجب میشود که نه تنها از آن فرار نکنند، استقبال خوبی هم از آن بکنند. آنان حتی در بیرون از کلاس با دوستان و خانوادة خود مباحث کلاس را مطرح و دربارة آن بحثکنند.
بنابراین، باید دید که برنامة «فلسفه برایکودکان» فلسفه را چگونه عرضه میدارد که آنرا بهراحتی برای کودکان درخور فهم و جذاب میسازد. آیا در اینجا ماهیت بحثهای فلسفی چیزی متفاوت است؟ اگر روانشناسان بزرگی مانند پیاژه معتقد بودند که نباید کودکان را به بحثهای انتزاعی واداشت و یا اینکه کودکان علاقهای به این مباحث ندارند، پس این برنامه چگونه است آنها را درگیر این مباحث کند؟ برای جواب دادن به این سؤالها ابتدا باید دید «برنامة فلسفه برای کودکان و نوجوانان» چیست و منظور از فلسفه در این برنامه چیست؟
برنامة فلسفه برای کودکان و نوجوانان
برنامة فلسفه برای کودکان و نوجوانان برنامهای درسی مربوط به دوران قبل از دانشگاه است و اولین هدف آن اصلاح وضعیت تفکر در مدارس و وارد کردن عنصر اندیشه به درون نظام آموزشی است. در مرحلة بعد بارآوردن شهروندانی معقول، «خود ـ منتقد» و حساس در برابر محیط مدّ نظر قرار میگیرد. این برنامه سعی میکند استدلال، داوری و تمییز را از دوران کودکی به افراد یاد دهد، بهطوری که کودکان از همان ابتدا قادر باشند تا حد امکان، خودشان برای خودشان فکر کنند و برای خودشان تصمیم بگیرند.
این برنامه برای رسیدن به این اهداف، آموزشِ دورانِ کودکی را فرصتی مغتنم میشمارد و مسئولیت سنگین تربیت را به آموزش و پرورش رسمی بازمیگرداند. آموزش و پرورش دیگر نباید به انتقال اطلاعات نسلهای گذشته در قالب علوم بسنده کند، بلکه باید به دانشآموزان بیاموزد تا خودشان برای حل مسائل خودشان فکر کنند. فقط تقویت حافظة کوتاهمدت نوجوانان با شیوههای آموزشی و آزمونی کهنه نمیتواند آیندة کودکان را در این جامعة مدرن تکثرگرا تضمین کند. آنها باید یاد بگیرند از میان این تکثرات، بهترینها را انتخاب کنند.
از اینرو، مؤسس این برنامه طرحی برای آموزش در مدارس از دوران ابتدایی تا دبیرستان آماده کرده است. این طرح آموزشی شامل کتابها و برنامههای خاصی برای هدایت کلاسهای درسی است. هر کتاب درسی که داستانهایی دربارة اکتشاف کودکان در زمینههای مختلف است، یک کتاب راهنما هم برای معلم دارد. معلمان بعد از تعلیم دیدن در مراکز ویژة تربیت معلم، آمادگی لازم را برای اجرای این طرح در کلاسها بهدست میآورند. در اینجا نقش معلم به کلی با سیستم آموزشی رایج متفاوت است و معلم دیگر نقش حاکم مطلق در کلاس را ندارد.
شکل کلاسها نیز به کلی با توجه به هدف این برنامه تغییر میکند و بهصورت حلقة کندوکاو[۱] یا جمع تحقیق درمیآید که در آن کودکان در پی کشف حقایق مناسب با خودشان، همیشه در حال کندوکاو مشترک هستند.
یکی از اهداف اصلی برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان ، تقویت تفکر انتقادی، تفکر خلاق و تفکر مراقبتی/مسئولانه[۲] از ابتدای دوران کودکی است. متناظراً داوری خوب، ابداعات خلاق و توجه مسئولانه به محیط و اطرافیان، از ویژگیهایی است که این برنامه درپی تقویت آنها در افراد است. درنهایت، تربیت شهروندان خردمند، خودآگاه، دقیق، مسئولیتپذیر اخلاقی، اجتماعی، محقق، انتقادی، خود ـ منتقد و... در این برنامه پیگیری میشود.
برنامه فلسفه برای کودکان و نوجوانان با تغییرات بنیادی در ساختار کتابهای درسی، نقش معلم و شکل کلاسهای درسی، تفکر خلاق و تفکر انتقادی و نیز نوع دیگری از تفکر را که مؤسس این برنامه آن را مراقبتی یا مسئولانه میخواند، در دانش آموزان تقویت میکند تا آنها قادر به کشف و صورتبندی مسائل و مشکلات خود و محیط خویش باشند و تا جایی که ممکن است خودشان آنها را حل کنند و نیز قدرت استدلال، تمییز و داوری بهتری داشته باشند.
نویسنده: سعید ناجی
مقاله کامل را از بخش پیوست دریافت کنید.