آموزش خواندن به نوزادان و خردسالان، ضرورت یا انحراف؟
ارنست شاختل، روان شناس آلمانی (۱۹۰۳-۱۹۷۵) که یکی از غولهای برجسته در زمینه مطالعات رشد کودک به ویژه در دوره نوزادی و خردسالی است، براین باور است که بزرگسالان میخواهند خیلی زود کودکان را اجتماعی یا در چارچوب قواعد و قراردادها جای دهند. کودکان خردسال به طور ذاتی گرایش دارند که هر چیزی را کشف کنند نه این که آن را در چارچوب تعریفهای بزرگسالانه پذیرا شوند.
اما آنها هرچه بزرگتر میشوند متأثر از آموزشهای قراردادی بزرگسالانه مجبور به ترک دنیای کشف و وارد شدن به دنیای قراردادها میشوند. آن مادر یا پدری که با افتخار دست کودکش را بالا میگیرد و میگوید کودک من در دوسالگی توانایی خواندن پیدا کرده است، نمیداند که دوره کشف را در زندگی او کوتاه کرده است و به سرعت او را به دوره قراردادها سوق داده است. این کودک ممکن است بتواند طوطی وار چیزی را بخواند، اما در کنار آن بسیاری چیزهای دیگر که کشف و لذت تجربه بربنیاد مناسبات ذاتی دوره خردسالی است، از دست میدهد. اگر به پژوهشهای روان شناسی رشد در یک صد ساله گذشته نگاهی بیاندازیم، متوجه میشویم که جریان آموزش خواندن به کودکان دوساله یا سه ساله هیچ جایی در نظریههای آنها ندارد.
اگرچه روان شناسان و حتا زبان شناسان برجسته ایای مانند نعام چامسکی درباره آموزش زبان به کودک در دوره خردسالی اندیشه ورزی کرده و سخنها گفتهاند، اما همه آنها در چارچوب آموزش زبان گفتار بوده است نه آموزش خواندن. همان گونه که در جستار پیشین اشاره شد، جریانی که از آن آموزش خواندن یا نظریههایی مانند نظریه گلن دومن جوشید، برپایه نظریههای برنامه انگیزش نوزادان و نوپایان infant stimulation program استوار بود یا به سخن دیگر از این نظریه سو برداشت کردند. در نظریه و برنامه انگیزش نوزادان و نوپایان، کسانی مانند رنه اشپیتز René Spitz روان تحلیل گر اتریشی – امریکایی که روی مطالعات روان تحلیل گرانه نوزادان و خردسالان متمرکز بودند متوجه شدند که کودکانی که در بیمارستان بستری یا در پرورشگاهها نگه داری میشوند چون در کنش و واکنش اجتماعی نیستند یا به طور درست و مطلوب نگه داری نمیشوند، با شتاب دچار پریشانی در رشد میشوند.
رنه اشپیتز نام این روند را محرومیت در چارچوب بیمارستان hospitalism گذاشت. همزمان که او و گروهی از روان تحلیل گران روی کودکان محروم از فضای غنی از محبت و کنش و واکنش کار میکردند، روشهایی برای تحریک یا برانگیختن این خردسالان نیز درست کردند. این روشها که با اندامهای گوناگون کودک مانند دستها و پاها و به ویژه مغز درگیر میشوند، میکوشند انگیزههایی برای رشد کودک ایجاد کنند. در زمینه برانگیختن بینایی - مغزی خردسالان این گروه از روان تحلیل گران نماکارت هایی درست کردند که برپایه الگوهای شناختی نوزاد و خردسال به کنتراستهای سیاه وسفید و خطوط تفکیک پذیر راست یا خمیده تکیه داشت. همراه و همزمان با درمان این کودکان، این نماکارت ها برای درمان و توان یابی کودکان آسبب دیده مغزی یا کودکان درگیر پریشانیهای شناختی و روانی و برانگیختن کودکان آسیب دیده مغزی و چشمی به کار گرفته شد.
همان گونه که در این تصویرها دیده میشود این نماکارت ها بیش تر با دو کنتراست سفید و سیاه درست میشود و بعد از آن رنگ قرمز هم به سبب درک نوزادان و نوپایان و کودکان آسیب دیده مغزی به آن افزوده شد.
این نماکارت ها همان برنامه ایای بود که در چارچوب غنی سازی دیداری فضای زیست کودک انجام میگرفت و امروزه میبینیم که اتاق برخی از نوزادن و نوپایان و خردسالان پر از تصویرهای انگیزشی کوچک و بزرگ است. طبیعی است برای کودکی که آسیبهای بینایی و مغزی دارد، یا دچار کم توانی ذهنی است، با این نماکارت ها، انگیزشهای شناختی را ایجاد کنیم. اما طبیعی نیست اگر این نماکارت ها را به عنوان فرایند خواندن به خردسالان جا بزنیم.
کاری که گلن دومن و همکارانش کردند و همچنان بازماندگان او سرگرم انجامش هستند. کاترین آن کویل Kathleen Ann Quill در کتابش «آموزش به کودکان درخودمانده» به زبانی گزنده میگوید: والدین چه میخواهند؟ هزاران خانواده وقت و پولشان را با دنبال کردن روشهای دومن از دست دادند. از نظر حرفه ایای آنها چیزی از روشهای درمانی شبه علمی دومن نیاموختند، اما بسیاری چیزها از راهبرد بازاریابی گلن دومن آموختند! در این باره میتوانید مقاله THE DOMAN-DELACATO PATTERNING TREATMENT FOR BRAIN DAMAGE را که درباره الگوها و روش درمانی گلن دومن در مورد کودکان آسبب دیده مغزی و به زبان انگلیسی است بخوانید.
پس شگفت آور نیست اگر گلن دومن و همکارش از درون برنامه ایای که رنه اشپیتز و دیگران با کارکرد درست و بامعنا برای کمک به انگیزشهای دیداری کودک ساختند، برنامه خواندن به خردسالان زیر دوسال و دوسال به بالا را کشف کردند. در حقیقت نطفه انحراف برای آموزش خواندن به کودک از جایی آغاز شد که به جای این تصویرهای انگیزشی که روی رشد شبکیه و هماهنگی و دید خردسالان و کودکان آسیب دیده مغزی کار میکردند، نویسههای الف بیآیی و گامهای بالاتر خواندن مانند واژه – بینی و جملهها جایگزین شد. اگر گلن دومن در کار درمان کودکان آسیب دیده مغزی اندکی درست گفته باشد که اهل دانش همه بر الگوهای درمانی او بدبین هستند، در زمینه آموزش خواندن با خردسالان باید گفت که در جایی دست انداخته بود که اثبات پذیری آن چندان دشوار نیست.
آن چه گلن دومن نام آن را خواندن با نوزادان و خردسالان گذاشته است به هیچ وجه و برپایه هیچ یک از تعریفهایی که از خواندن داریم، معنای علمی خواندن را نمیدهد. اگرچه همواره در نمونههای فرنگی و در نمونههای وطنی ادعا شده است با نمایش پیوسته این نماکارت ها روند آموزش خواندن به کودک برای چند سال به پیش کشیده شده است، باید گفت که درگیر شدن والدین با این گونه از آموزش خواندن هیچ سودی برای کودکشان ندارد، جز این که روند رشد او را پریشان میکند.
کودکی که باید در این دوره برای اش کتاب خواند و کتاب خواند، اکنون باید خود خواننده شود. خوانندهٔ نویسهها و واژگانی که درکی از آن ندارد. در موضوع بیداری زبانی در کودکان دو ساله به بالا در جستارهای دیگر خواهیم گفت، هنگامی کودک میتواند به خواندن برسد، که میان خودش و زبان فاصله بیاندازد و بفهمد که زبان افزار ارتباط من با دیگری است، زبان افزار اندیشه ورزی است. هنگامی که کودک دوساله و نیمه یا سه ساله پیاپی درباره یک موضوع که توجه اش را جلب کرده است، پرسش میکند، او آگاهی پیدا کرده است که از راه زبان میتواند به کشف برسد و ذات روابط و چیزها را بشکافد. کمی بعد در چهارسالگی او به بخشی دیگر از بیداری زبانی میرسد و آن هنگامی است که میفهمد که هر زبانی برپایه یک ساختار دستوری شکل گرفته است.
و در این هنگام روی ساخت واژه متمرکز میشود و درمی یابد که هر واژه ایای از آمیخت واژکها و واکها ساخته میشود. برای نمونه او روزی کشف میکند که ماما و بابا (ما-ما و با- با) واژگانی هستند که از دو واژک پیاپی ساخته شدهاند. این هنگام زمانی است که کودک کم کم آمادگی پیدا کرده است که معنا و کاربرد خواندن را کشف کند. زیرا کنش خواندن، بیش از هرچیزی کنش کشف معنا است. هر چیزی خوانده میشود تا معنای آن کشف شود. و برای این که معنای هر واژه ایای و سپس جمله ایای کشف شود، باید کنش رمزگشایی یا Decoding از سوی کودک فهمیده شود. آیا کودک دوساله و آن چنان که برخی از نمونههای وطنی آموزش خواندن با کودکان از شش ماهگی ادعا کردهاند، به ظرفیتهای شناختی زبانی خواندن رسیده است که برای او نماکارت انگیزشی اما از نوع انحرافی و بی مایه منتشر کردهایم و نام آن را آموزش خواندن با خردسالان میگذاریم؟
منابع:
- کربن، ویلیام، نظریه های رشد، مفاهیم و کاربردها، ترجمه، غلامرضاخوی نژاد و علیرضا رجایی، انتشارات رشد، تهران، 1390، ص 422و423
- René Spitz
- The Institutes for the Achievement of Human Potential