دوستی و دوستیابی در کودکان و راههای آموزش آن (بخش سوم)
پیش از مطالعه این مقاله، دو بخش نخست آن را در سایت آموزک بخوانید:
- دوستی و دوستیابی در کودکان و راههای آموزش آن (بخش نخست)
- دوستی و دوستیابی در کودکان و راههای آموزش آن (بخش دوم)
عوامل موثر بر دوستیابی کودکان:
خانواده
مطالعات مختلف نشان داده است کودکانی که رابطهی خوب و سازنده و وابستگیهای درست با والدین خود دارند، روابط دوستانهی بهتری دارند. از بدو تولد تا دو سالگی، زمان وابستگی شدید فرزند به والدین است. هر چقدر این وابستگی بیشتر باشد و والدین نیز نیاز عاطفی فرزندشان را در این دوره بیشتر برآورده کنند، رابطهی بهتر و درستتری بین والدین و کودک ایجاد میشود. پژوهشهایی که در آن کودکان از بدو تولد مورد ردیابی قرار گرفته اند نشان میدهد ، کودکانی که در دوران نوزادی وابستگیهای ایمن و کامل را تجربه کرده اند، در سن 10 سالگی بیشتر دوستی صمیمی دارند. همچنین مطالعات دیگری گزارش کرده اند که دوستی بین کودکان پیشدبستانی که با والدین خود به طور امن و کامل وابستگی داشتهاند، بهتر،همراهتر، پاسخگوتر،شادتر از دوستیهایی است که در آن یک کودک در نوزادی و شیرخوارگی ارتباط کاملی با والدین خود نداشته است. همهی این پژوهشها یک جمله را تایید میکنند و آن این که « کودکانی که در سالهای ابتدایی زندگی خود همیشه روی کمک به والدینشان حساب میکردند، کودکانی هستند که روابط دوستانه بهتری با همسالان خود دارند».
البته این واقعیات میتواند نشاندهندهی اثر یک عامل دیگر نیز باشد؛ «عامل ژنتیک». برخی پژوهشگران بر این باورند که والدین حامی، بیشترین رابطهی عاطفی را با فرزندان خود برقرار میکنند و از طرفی والدینی که مسئولیت پذیری کمتری دارند، توانایی برقراری یک رابطهی عمیق و امن را با فرزندان خود ندارند. بنابراین احتمال زیادی وجود دارد که توفیقِ فرزندانِ والدینِ حامی در دوستیابی به علت ارث بردن ویژگی حمایتگری و مسئولیت پذیری است، که هر دو از مزایایی است که فرد را در دوستیابی و ادامه دادن دوستیها یاری میکند. بنابراین در تحلیل رفتار کودکان در زمینههای مختلف مانند موفقیت در درس، برقراری ارتباط با دیگران، دوستیابی و...، باید به زمینههای خانوادگی و ارثی آنها نیز توجه کرد. اما با این حال، بررسیهای فراوانی تایید میکند که هرچه رابطهی والدین با فرزندشان دوستانهتر و بدون پرخاش و قضاوتهای نادرست و ترس باشد، کودکشان در دوستیابی توانمندتر است. چرا که کودک در چنین خانوادهای یاد گرفته است اعتماد کند، راست بگوید و علاقهی خود را به راحتی ابراز نماید. بنابراین والدین بهتر است قبل از شروع آموزشهای لازم به فرزندشان از طریق کتابها و وسایل ارتباط جمعی، فضایی را در خانه برایش فراهم آورند که او نیازی به بروز رفتارهای زننده از قبیل پرخاشگری، پنهان کاری و شانه خالی کردن از مسئولیت و... را نداشته باشد. برای مثال طبیعی است که در خانوادهای که والدین همواره کودک را به خاطر کارها و رفتارهایش سرزنش میکنند و در مقابل کوچک ترین خطا و سهلانگاریش، با او به شکلی شدید و اغراقآمیز برخورد میکنند، کودک برای فرار از روبرو شدن با رفتار بد والدین خود، به پنهان کاری و دروغ گفتن روی میآورد و رفته رفته به آن عادت میکند. پس از آن در همهی مناسبات اجتماعی از جمله دوستی با همسالان، این ویژگی دروغگویی در او باقی میماند و در نتیجه دوستیابی مناسبی نخواهد داشت. یادمان باشد که رفتار کودک در اجتماع، انعکاس رفتار والدین با او است.
مطالعات نشان میدهد کودکانی که در خانواده فرصت صحبت کردن دربارهی احساساتشان و اظهار نظر دربارهی موضوعات مختلف را دارند، از لحاظ اجتماعی، شایستگی بیشتری را برای ادامهی زندگی خود پیدا میکنند. گفتگوهای خانوادگی به کودک این اجازه را میدهد که دربارهی حالات روانی خود از قبیل ترس، غم، شادی و... صحبت کند. این اتفاق باعث میشود که در آینده درک بهتری نسبت به خواستههای دیگران داشته باشد و حرف دیگران را به راحتی بفهمد و تجزیه و تحلیل کند. آنها درمییابند که نظرات مختلفی وجود دارد و هر فردی میتواند احساسات ویژهی خود را در یک موقعیت ثابت و مشترک داشته باشد. کودک با بیان احساسات خود در واقع در حال کشف درون خود است. در ابتدای زندگی، کودک نمیداند که چه احساسی دارد. برای مثال حالت غم یا ترس چیست؟ این حالات را حس میکند ولی نمیتواند آن ها را توضیح دهد و یا عنوان درستشان را بیان کند. بنابراین گفتگوهای خانوادگی دربارهی شرایط روحی و روانی اعضای خانواده به کودک کمک میکند که احساسات مختلف خود را بشناسد و برایشان رسمیت قائل شود.
داشتن قدرت تجزیه و تحلیل خود، باعث میشود کودک بهتر بتواند دیگران را درک کند. کودکی که با احساسات انسانی و انواع و ویژگیهای آن آشنا شده است، تلاش میکند این احساسات را در دیگران درک کند و به آنها برای داشتن چنین حالاتی مثلا غم یا شگفت زدگی و یا بیتفاوتی حق بدهد و به جای قضاوت کردن دوستان خود، سعی کند علت بروز آن احساسات را در آنها، کشف کند.
در سایت آموزک بخوانید: آموزش مهارت دوست یابی به کودکان
برخی مطالعات نشان داده اند که کودکانی که خواهر و برادر دارند، مهارتهای دوستیابی بیشتری دارند. چرا که از کودکی باید احساسات خواهر و برادر خود را تفسیر کنند و با تحمل و درک متقابل با آن ها تعامل نمایند. این اتفاق باعث میشود در آینده نیز توانایی درک و تجزیه و تحلیل احساسات دیگران را داشته باشند و در ارتباطات خود با دوستانشان، بهتر آنها را درک میکنند و واکنشهای نادرستی مثل سرزنش، کنجکاوی بی مورد و... در قبال کارها و صحبتهای دوستان خود ندارند.
با این وجود، آموزش باید سر جای خودش باشد. به نظر میرسد که وقتی بزرگسالان و خواهر و برادرهای بزرگتر برای آموزش کودکان تلاش میکنند، آنها مهارتهای اجتماعی را بهتر و دقیقتر میآموزند و در رفتار نشان میدهند. بنابراین آموزش به کودک باید هماهنگ صورت بگیرد و همهی اعضای خانواده خود را در این باره سهیم بدانند. این آموزشها علاوه بر کتاب و منابع علمی، به یادگیری عملی و تمرین با اعضای خانواده نیاز دارد.
کتاب کودک درباره شناخت احساسات
معلمان
معلمان میتوانند با صمیمی کردن محیط کلاس به دانشآموزانی که در دوستیابی ناتوان هستند، کمک کنند. پژوهشگران 5 روشی که از طریق آن میتوان به دانشآموزان در دوستیابی کمک کرد را به معلمان پیشنهاد میکنند. این روشها عبارتند از:
• تایید کردن دانش آموز
معلم میتواند با تایید دانشآموزی که اعتمادبهنفس ندارد و فرصت دادن به او برای بروز و ظهور، به اعتمادبه نفس او در جهت پیوستن به گروههای دوستی در کلاس کمک کند. معلم باید طوری رفتار کند که دانش آموز متقاعد شود که خود معلم و دیگر دانش آموزان از اینکه در کنار او هستند، احساس خوشایندی دارند. برای این کار معلم میتواند در مقابل دیگران کارهایی مثل گپ زدن صمیمی و خندیدن را با کودک فاقد اعتمادبه نفس انجام دهد. با این کارها، دانشآموزی که در دوستیابی ناتوان است ، احساس میکند که مانند همه است و وجودش برای بقیه مهم است.
کتاب کودک درباره اعتماد به نفس و خودباوری
• دادن مسئولیت
مسئولیت دادن به کودکان، باعث میشود که آنها از پیلهی انزوای خود بیرون بیایند و خود را در جریان فعالیتهای کلاس و مدرسه قرار دهند. کودکی که اعتمادبهنفس کافی ندارد، معمولا از انجام داوطلبانهی مسئولیت سر باز میزند و فرصتهای انجام کارها را در مدرسه به دیگران میسپارد. ممکن است این اشتباه پیش بیاید که این کودکان تنبل و یا بیمسئولیت هستند. در حالی که اینطور نیست. بلکه آنها فقط از این که در معرض دید و قضاوت دیگران قرار بگیرند، احساس ناخوشایندی دارند. مسئولیت دادن به این کودکان باعث میشود با از بین رفتن ترس آنها از رویارویی با دیگران، دیوارهای نامرئی که بین خود و دیگران کشیده است برداشته و با آنها راحتتر دوست شود.
• فعالیتهای جمعی
معلمان میتوانند دانشآموزی را که توان دوستیابی پایینی دارد، وارد فعالیتهای کلاسی نماید به گونهای که در این فعالیتها نیاز به تعامل با دیگران پیدا کند. برای مثال از او بخواهد که از همکلاسیهایی که در اطرافش نشستهاند، سوال کند که در زندگی خود از چه چیزی لذت میبرند؟ یا نظرش را دربارهی چند همکلاسی خود با صدای بلند بگوید. با این کارها، ترس او در مواجهه با دیگران به تدریج کم میشود.
• قرار دادن کودکان در یک گروه با داشتن راهبردی درست
معلم باید دانشآموزان و علایق و گرایشات آنها را دقیق بشناسد. سپس دانشآموزان با علایق مشترک را در یک گروه قرار دهد. با این کار گروههای دوستی بهتر شکل میگیرد. ولی اگر بر اساس مهارتهای تحصیلی دانشآموزان گروهبندی شوند، این گروهها ناپایدار خواهند بود. چرا که ممکن است دو نفر درسشان خوب باشد ولی حرف مشترکی دربارهی بقیهی ابعاد زندگی با هم نداشته باشند.
در سایت آموزک بخوانید: ۲۰ اصل روانشناسی آموزشی در کلاس درس
• ایجاد تعلق به کلاس و گروههای کلاسی
معلم میتواند با تعریف کردن برنامههایی، برای کلاس خود هدف ایجاد کند و از همهی دانشآموزان بخواهد تا در راستای تحقق این هدف فعالیت کنند. با این کار دانشآموزان کلاس را از آن خود میدانند و تلاش میکنند در رقابت با دانش آموزان سایر کلاسها، سطح کلاس خود را ارتقا دهند. این حمیّت باعث میشود که فعالیتهای همهی دانشآموزان هدفمند شود و دانشآموزانی که در حالت عادی تمایل چندانی برای شرکت در فعالیتهای جمعی و گروهی ندارند، مشتاق به انجام کارهای جمعی مرتبط با درس شوند. این افراد مجبورند برای هم جهت بودن فعالیت هایشان همواره با سایر دانش آموزان کلاس همراه و هماهنگ باشند. بنابراین در راستای این فعالیتها، اعتمادبهنفس مناسب برای دوستیابی و همکاری با دیگران را پیدا میکنند و توانایی دوستیابی آنها ارتقا مییابد.