ریشه های آموزش خواندن به خردسالان از کجا سرچشمه می گیرد؟
دهه ۱۹۶۰ میلادی در امریکا زمانی بود که شخصی به نام گلن دومن Glenn Doman از یک راه متفاوت به آنچه به گفته خود او کشف بزرگ در آموزش خواندن با کودکان زیر سه سال بود، دست یافت. در این سالها او و همکارش کارل دیله کاتو Carl Delacato نهادی را به نام The Institutes for The Achievement of Human Potential (IAHP) که ترجمه فارسی آن «نهادهایی برای دستیابی به توانایی بالقوه انسانی» میشود راه انداخت.
راه متفاوت او چنین بود که در آغاز کار ادعا کرد که میتواند با کاربرد ادبیات و مواد ادبی، کودکی که جراحت مغزی داشت بهبود ببخشد. در ابتدا کار او یک تجربه ساده بود، اما کم کم با تبلیغاتی که در این باره انجام داد، کودکان دیگر مانند کودکان کم توان ذهنی، یا کودکان روان پریش را به فهرست درمان کنندگان از راه ادبیات یا آموزش خواندن افزود. گلن دومن براین باور بود که انسان با انگیزش رشد میکند و رسیدن به تواناییهای بالقوه در نهاد او همه انگیزشی است و اصولاً بر این باور بود که کل داستان تکامل جانداران بر پایه انگیزشهایی بوده که در وجود آنها رخ داده است. در بخش دیگری از این گفتارها خواهیم گفت که این ایده در جایی که کارکردهای موثرتری داشته است، از او نبوده و در حقیقت گلن دومن با تعمیم و گسترش کارتهای انگیزشی – دیداری نوزادان و نوپایان بخشی از ایدههای خود را پروریده است.
از نگاه گلن دومن، در مورد کودکی که روی تخت بیمارستان خوابیده و جراحت مغزی داشت، نیز باید انگیزشهای مناسب به کار میرفت تا او واکنش نشان دهد. این انگیزشها این بار رفتارهایی حرکتی و گاه نگرشی بود. رفتارهای حرکتی مانند به جنبش درآوردن سر و ماهیچهها و شکم و روشهای تنفسی برای جذب اکسیژن حداکثری به مغز و در کنار آن روشهای دیداری که روی اعصاب ناحیه چشم متمرکز است، مانند جلب توجه کودک به کارتهایی که روی آن نویسههای بزرگ چاپ شده بود و تکرار این رفتارهای انگیزشی همگی میتوانست سبب بهبود کودک شود. از نگاه او هر آنچه که کودک به آن واکنش نشان دهد و قوی کردن تدریجی انگیزشها در نهایت سبب میشود که کودک چه تندرست و چه کم توان یا بیمار میتواند در روندی آهسته به چیزهایی برسد که ما پیش از این تصورش را نداشتیم. یکی از آن چیزها که کم کم برای گلن دومن جالب شد، خواندن با کودکان خردسال بود. ایده خواندن با کودکان خردسال را هم گلن دومن از نظریه پردازان و دانشمندان برجسته روان شناسی رشد که روی محرکها یا انگیزشهای مغزی و چشمی کار میکردند به عاریت گرفته است.
در دهه ۷۰ میلادی با توجه به این که در امریکا هر ایده ایای میتواند بالقوه ارزش اقتصادی داشته باشد، محرکی برای خود گلن دومن شد تا به ارزشهای اقتصادی ایدهاش پی ببرد و در حقیقت باید گفت که تواناییهای بالقوه انسانی را ابتدا با گره زدن این ایده با کار اقتصادی در وجود خودش پیدا کرد.در این سالها او کتابی تألیف کرد به نام «چگونه به خردسالان آموزش دهیم تا بخوانند!» How to teach baby to read. این کتاب در حقیقت تئوریزه کردن کاری بود که گلن دومن در پی آن بود. نثر انگلیسی کتاب ساده است و نه برای قانع کردن پژوهشگران و کارشناسان که برای قانع کردن خانوادهها به جادوی آموزش خواندن نوشته شده است. در پیش گفتار او به روشنی اشاره میکند که کار را با درمان کودکانی که جراحت سخت مغزی داشتند شروع کردند اما نتیجه کار را نمیدانستند. از نگاه او نتیجه کار چیزی مانند معجزه بود و از آن پس به تواناییهای بالقوه انسانی پی برد و یکی از این تواناییهای بالقوه آموزش خواندن به خردسالان است. فصلهای کتاب او در امتداد همین موضوع است و با این پرسش شروع میشود که چرا کودکان خردسال نمیتوانند بخوانند.
او همه چیز را از موضوع چاپ نویسه یا حروف در ابعاد کوچک و در ابعاد بزرگ شروع میکند و از خود و مخاطبان میپرسد اگر ما در برابر کودک خردسال نویسههای کوچک را بگیریم، طبیعی است که دستگاه مغزی او واکنش نشان نمیدهد همان گونه که کودکان خردسال نمیتوانند سخنان آهسته و زیرلبی بزرگسالان را تشخیص دهند، همان طور هم نمیتوانند پرینت در ابعاد کوچک را بشناسند. اما وقتی که ما فلش کارتها یا نماکارت هایی مناسب با دستگاه بینایی نوزادان و خردسالان تهیه کردیم آن وقت از واکنشهای آنها شگفت زده میشویم. این نظریه درست همان چیزی بود که پیش از گلن دومن کارشناسان و نظریه پردازان رشد مغزی نوزاد و نوپا به اشاره کرده بودند.
از این پس بود که او چند نهاد درمانی برای کودکانی که مغزشان آسیب دیده یا کم توان بودند، بنیاد گذاشت و در کنار آن موسسه اقتصادی با موضوع آموزش خواندن با کودکان خردسال را نیز راه انداخت. بستههای آموزشی گلن دومن از جریان آموزش زبان به آموزش ریاضی هم کشیده شد و بدین ترتیب در جهان این موضوع به یک جریان تبدیل شد و متاسفانه از اوائل دهه ۱۳۸۰ این جریان به ایران هم کشیده شد، با مختصات نسخه وطنی که بی هنری و بی ارزشی به مخاطب یا مشتری یکی از ویژگیهای مشترک همه آنها است و در این باره در آینده بیش تر خواهیم گفت.
اما واکنش آکادمیک به ادعاهای گلن دومن چه بود؟ ادعاهای او چه به سبب درمان کودکان با جراحتهای مغزی و کودکان کم توان یا روان پریش و چه در زمینه آموزش خواندن با خردسالان به واکنش سخت محافل دانشگاهی و پژوهشی امریکا روبه رو شد. کار به جایی کشید که آکادمی امریکایی مراقبتهای پزشکی کودکان American Academy of Pediatrics چندین نوبت به درمانگران این نهاد اخطار داد. چکیده محتوای این هشدار و اخطار چنین است که درمانگران این نهاد با روشهای از کار افتاده در درمان آسیبهای مغزی کودکان، روند رشد مغزی کودکان را بیش از اندازه ساده میانگارند. همچنین در این هشدار به هزینههای گزاف مالی که از خانوادهها گرفته میشود اعتراض شده است. برای نمونه در یک مورد برای پنج روز درمان در کلینک های این مرکز چیزی نزدیک به ۵ هزار دلار باید از سوی خانواده کودک پرداخت شود و نتایج بهبودی آن هم برای نهادهای آکادمیک روشن نیست.
در گفتار بعد به نقد شیوه آموزشی او که برپایه محرکها یا انگیزشهای دیداری به عنوان نخستین افزار آموزش خواندن به کودک است، و بررسی نمونههای وطنی اشاره خواهد شد. همچنین کسانی که میخواهند با دیدگاههای انتقادی گلن دومن در درمان کودکان با جراحتهای مغزی یا دیدگاههای تک خطی او درباره تکامل جانداران آشنا شوند، میتوانند مقاله Psychomotor Patterning: A Critical Look نوشته استیون نولا را بخوانند.
بخش اول: آموزش زبان فارسی به خردسالان، تجارت یا جسارت؟
منابع:
Glenn and Janet Doman,How to teach your baby to read, Square one Publisher, NY, 2006
http://en.wikipedia.org/wiki/The_Institutes_for_the_Achievement_of_Human