این قارقار است، یا غارغار است؟ - بخش دوم

نظام آوایی زبان فارسی و جایگاه غارغار

هر زبانی برای خودش یک نظام آوایی دارد. هر زبان آموزی نیازمند است که این نظام آوایی را بیاموزد و بداند چه زمانی چه واک یا واجی را به کار ببرد. در حقیقت نظام آوایی زبان، بخشی دیگر از کلیت موضوع زبان آموزی است که همراستا با نظام نوشتاری زبان عمل می‌کند. به گفته لاری. ‌ام. هایمن «یک زبان آموز مجبور است بر تولید و دریافت صداهای زبان مورد نظر خود تسلط یابد و نیز بیاموزد که چه موقع این صداها را بکار بگیرد. »[1] در حقیقت نظام آوایی زبان همان واج شناسی است که البته در نظام آموزشی عقب مانده ایران هیچ جایگاهی ندارد؛ یعنی در هیچ یک از بخش‌های نظام آموزش و پرورش ایران و در زمینه زبان آموزی کودکان، هیچ بخشی به موضوع بیداری آوایی و بیداری واجی اختصاص داده نشده و به طور کلی وقتی که با کارشناسان رسمی آموزش و پرورش و دست اندرکاران آن در این زمینه گفت و گو می‌شود انگار که درباره پدیده‌ای مریخی سخن می‌گوییم. شاید طرح این نکته جالب باشد که بیش از 90 درصد آموزگاران و مربیان مهد و پیش دبستان در ایران از این نکته آگاه نیستند که برای کودکان، زمان پدیداری واج‌ها در نظام آوایی هر زبانی در یک دوره خاص رخ می‌دهد، زیرا برخی واج‌ها از جنبه آواشناسی تولیدی به علت‌های فیزیکی دیرتر یا سخت تر از دیگر واج‌ها بر زبان کودکان رانده می‌شوند. در این مورد «هایمن» می‌گوید: این امکان وجود دارد که چون تولید بعضی از صداها مستلزم تلاش ماهیچه‌ای بیش تری از دیگر صداهاست، بنابراین وقوع‌شان در زبان‌ها به فراوانی دیده نمی‌شود، و نیز این گونه صداها در مرحله زبان آموزی، دیرتر از صداهایی که نیازمند تلاش ماهیچه‌ای کم تری هستند، فراگرفته می‌شوند. »[2] به همین دلیل روشن است که در بیش از چهار دهه گذشته، نظام زبان آموزی رسمی که متولی آن آموزش و پرورش است نتوانسته است موضوع غارغار و قارقار را بگشاید. شاید برای کسانی که با این مقوله‌های زبان شناسی کم تر آشنا هستند، اولین پرسش این باشد، که خب، اگر گشود چه می‌شود، چه گره‌ای از کار کودک زبان آموز فارسی گشوده می‌شود؟ گشودن این روزن نشان خواهد داد که آموزش نظام آوایی زبان یا واج شناسی و بیداری واجی که بخش بنیادی از آموزش برای خواندن و بعدها برای نوشتن است، کم کم جای خود را در این میانه باز خواهد کرد.

این قارقار است، یا غارغار است؟

جایگاه رانشی واک «ق» در زبان فارسی  

آیا واک « ق » در زبان فارسی جایگاه رانشی دارد؟ اگر بحث زبان فارسی معیار با لهجه یا اکنست تهرانی باشد، باید گفت نه. اما همان گونه که در بخش نخست این جستار گفته شد، زبان فارسی تنها ساخته تهرانیان و مرکزنشین‌ها نیست. این واک از گروه واک هایی است که هم در عربی و هم در ترکی و مغولی به فراوانی به کار می رود و در زبان فارسی با گویش تهرانی، همان واک (غ) به شمار می رود. این واک جای سخن بسیار از خود گذاشته است، زیرا رانش گاه آن میان زبان شناسان زبان فارسی یک سان دیده نشده است. گروهی آن را از گروه واک هایی دیده‌اند که رانش گاه آن زبان کوچک یا بادامک ( ملازی) و نرم کام است و گروهی آن را پس کامی  دانسته اند.

برای کسانی که می خواهند جای درست رانش این واک را در گویش تهرانی بدانند، نخست بهتر است واک «خ» را بر زبان برانند، و سپس واک «غ» یا «ق» را و به آسانی پی می برند که واک «ق» در همان جای واک «غ» است، یعنی پس از واک «خ» و هم چنین در رانش آن تارآواها گویا (واکدار) می شوند در حالی که در زبان عرب، واک «ق» در جایی پس تر از پس کام و در نرم کام و بادامک یا کمی پایین تر شکل می گیرد و از گروه واک های خاموش (بیواک) نیز هست.

پرویز ناتل خانلری با توجه به گستره بزرگ کاربری زبان فارسی از فرارودان تا مرکز ایران، براین باور است که واک «ق» از گروه واک های فارسی دری است و نه «غ»، با این همه او براین باور است که واک «غ» در بسیاری از جاهای کرمان و استان فارس همچنان کاربرد گسترده دارد که با رانش (ق) هم تفاوت بسیار دارد.[3]

این واک در ترکی و مغولی نیز بسیار شنیده می شوند، در واژه هایی مانند قاشق، قره قروت، قره قویونلو، قاچاق، چیرگی این واک دیده می شود.

درحالی که در زبان عربی چنین واژه هایی دیده نمی شود و بیش تر برپایه و برگرفته از ثلاثی مجرد یا سه گانه های تنها ساخته  می شوند، مانند قاسم، قسمت. کنش های پیوسته ی زبانی میان زبان فارسی و عربی سبب شده است که بسیاری از واژه هایی که ریشه آن ها فارسی است، در زبان عربی از (ک) به (ق) برگشته شود. برای نمونه قهرمان، قند، و قباد واژه هایی فارسی هستند که در بنیاد خود کهرمان، کند و کواد بوده اند؛ که البته استاد برجسته آواشناس ایرانی دکتر میرشمس الدین ادیب سلطانی براین باور است که این گونه از «ق»‌ها بازمانده همان «ک» کهن اوستایی است.[4]

دکتر ادیب سلطانی براین باور است که به طور کلی در زبان مغولی آلتایی «ق» بسیار رایج تر از ترکی است و برای نمونه ییلاق، قشلاق، شلاق، قورچی، قاچ، قورمه، آقا، قاتق، قاتی، قاطی، قالتاق، قیماق، قشنگ، قاشق و...[5] مردم ترک زبان آذری در ایران نیز بسیاری از واژه های فارسی را که در عربی دگرروی شده بار دیگر به گونه ای بر زبان می رانند که به ریشه آن نزدیک تر است، برای نمونه قند را با رانش میان همان (ق) و (گ) بر زبان می رانند. در یک نگاه کوتاه و بررسی واژه های ترکی که به زبان فارسی هم راه یافته اند، می توان گفت که این واک در زبان ترکی بسیار چیره است در این زبان به ماهی (بالیق)، به ظرف (قاب) که یک شکل آن بشقاب شده است، به پیر (قوجا) به کلاغ (قارقا) و به ترشیدن یا گندیدن و قارچ بستن (قیژقیرماق) می گویند که به ویژه در واژه ی پایانی چیرگی این واک که سه بار آمده، به خوبی آشکار است. اگرچه در برخی از گویش ها (قیژقیرماخ) هم گفته می شود.[6]

این قارقار است، یا غارغار است؟

جایگاه رانشی واک «غ» در زبان فارسی

این واک از گروه واک های همخوان یا به شکل درست تر، هم‌آ‌وای بسته (صامت انسدادی) است که رانش گاه آن نرم کام و بادامک در بخش پایانی گلو و دهان است. هنگام رانش این واک، تنه ی زبان به بالا می رود و راه نرم کام را می بندد. این واک مانند همه ی واک های بسته از گروه واک های آنی و کشش ناپذیر است. این واک با گویش تهرانی به این گونه بر زبان رانده می شود و در مناطق دیگر این سرزمین چگونگی رانش آن می تواند ناهم سان با گویش تهرانی باشد.

هنگامی که کودکان فارسی زبان به رانش واک «غ» می‌پردازند، آن‌ها نمی‌گویند، باق، بلکه می‌گویند باغ، نمی‌گویند، کلاق، بلکه می‌گویند، کلاغ، نمی‌گویند قار، بلکه می‌گویند، غار، نمی‌گویند مقز، بلکه می‌گویند، مغز. به همین دلیل وقتی هم غارغار می‌کنند، خیلی روشن غار می‌زنند نه قار.

این قارقار است، یا غارغار است؟

اما اگر از فارسی معیار گذشتیم و به لهجه‌ها، گویش‌های دیگر زبان فارسی و فراتر از آن زبان‌های دیگر ایرانی یا حتا زبان ترکی رسیدیم که از شاخه زبان‌های ایرانی نیست، کلاق و کلاغ می‌تواند از دو جایگاه رانشی متفاوت رانده شود، پس غارغار و قارقار هر دو معتبر هستند. این نکته به ویژه برای کودکان عرب زبان جنوب ایران نیز مصداق دارد که رانش واک «ق» و «غ» آن‌ها با هم تفاوت دارد. به همین دلیل مردم خورستان به طور کلی که فارسی را با لهجه خاص خود بر زبان می‌رانند چه عرب باشند چه فارس، و چه بختیاری واک «ق» را پر رنگ یا پر حجم تلفظ می‌کنند

نتیجه گیری:

چرا در فارسی نوشتن غارغار برتر از قارقار است؟

این موضوع به دانشی باز می‌گردد که باز به سبب فضای بی‌حال و کسالت بار پژوهش‌های زبان‌آموزی در نهادهای دانشگاهی و آموزش و پرورش ایران به آن پرداخته نشده است. در حقیقت نوشتن غارغار بر قارقار برتری دارد، زیرا با دانشی به نام ارتوگرافی و عمق ارتوگرافیک یا چیدمان نوشته‌ای و نویسه‌ای در ارتباط است.

عمق ارتوگرافیک Orthographic depth چیست و چه ارتباطی می‌تواند با غارغار داشته باشد؟ برای این که بدانیم، عمق ارتوگرافیک چیست، باید بدانیم که خود ارتوگرافی Orthography چیست. ارتوگرافی شیوه نوشتار به یک زبان است. برای مثال ارتوگرافی انگلیسی با ارتوگرافی فارسی متفاوت است؛ یعنی شیوه نوشتار آن‌ها متفاوت است. به این پدیده در عربی قواعد کتابت هم می‌گویند. در فارسی گاهی به آن رسم الخط یا دبیره هم گفته می‌شود، اما این‌ها هیچ کدام تعریف جامع و روشنی از ارتوگرافی نیست.

اما اگر بخواهیم این مفهوم را خیلی درست به زبان فارسی ترجمه کنیم، ارتو+ گرافی یعنی نوشتن درست. ارتو Ortho به معنای درست و شایسته از لاتینی و یونانی وارد زبان‌هایی مانند فرانسه و انگلیسی شده است. گرافی یا گرافیا هم که ریشه یونانی دارد، به معنی نوشتن و نگاشتن یا نقش کردن است. پس ارتوگرافی یعنی دانش درست نویسی که می‌شود آن را از جنبه علمی و دانشی نویسه شناسی نام نهاد، یعنی دانشی که بر روی نوشتار متمرکز است؛ بنابراین این پدیده فقط رسم الخط نیست که چیزی فراتر از رسم الخط معنا می‌دهد. در ارتوگرافی روی قواعد نوشتار به یک زبان، که از چیدمان الفبای آن و گونه‌های نویسه‌های الفبایی، رابطه میان واک و نویسه یا آن چه به زبان می‌آوریم و آن چه می‌نویسیم، تا شیوه‌هایی مانند جدانویسی نویسه‌ها یا چسبان بودن آن، موقعیت هسته واژه و نقش‌های پیوندی به هسته واژه، نشانه گذاری‌های میان نوشتار، واریته‌ها یا گونه‌هایی که می‌توان یک زبان را نوشت پژوهش و گفت و گو می‌شود.

برخی زبان‌ها هستند که رابطه میان آن چه در زبان گفتار رانده و شنیده می‌شود، با آن چه نوشته می‌شود، بسیار ناروشن، پر از استثناها و نویسه‌های خاموشی است، که در واژه هستند اما بر زبان رانده نمی‌شود. از جمله این زبان‌ها، فرانسه و انگلیسی دو زبانی هستند که عمق ارتوگرفیک آن‌ها بسیار تیره است و از جمله زبان‌هایی‌اند که رابطه میان گفتار و نوشتار بسیار سرگیجه آور است. برخی زبان‌ها مانند ایتالیایی یا فنلاندی هستند که عمق ارتوگرافیک اندکی دارند و از گروه زبان‌های با خط روشن شناخته می‌شوند. در این زبان‌ها، رابطه میان واک و نویسه یک به یک و برابر است، هرچه که به زبان می‌آید، از جنبه واجی، یک برابرنهاد روشن نویسه‌ای دارد. اما جایگاه زبان فارسی کجاست؟ زبان فارسی هم نه به شدت انگلیسی و فرانسه که از گروه زبان‌هایی با عمق ارتوگرافیک زیاد است. به همین دلیل است که برای بیش از یک سده گروهی از نخبگان آشنا و ناآشنای ایرانی به زبان آموزی فارسی فریاد دگرگونی خط فارسی را سردادند و برخی از آن‌ها خط‌هایی ساختند که به خیال خودشان عمق ارتوگرافیک نداشت؛ اما این‌ها نمی‌دانستند خط بخشی از فرهنگ و میراث فرهنگی یک جامعه است و عوض کردن آن همان بلایی را بر سرزبان فارسی می‌آورد که دگرگونی خط در ترکیه آورد. یعنی جدایی از زیست فرهنگی ترکیه سبب شد که در جاهای بسیاری ترکان ترکیه‌ای خط خود را به شکلی ناگوار همساز به نظام آوایی واقعی زبان خود کنند. پس اگر می‌خواهیم عمق ارتوگرافیک خط فارسی کم‌تر شود، جاهایی که ممکن است باید نظام برابری واک و نویسه را رعایت کنیم؛ و یکی از جاها همین نوشتن نام آواها است. در نظام آوایی زبان فارسی معیار «غ» کاربرد دارد و به کار می‌رود پس باید برابر با نویسه آن باشد. اگر به جای غارغار، قارقار کنیم، عمق ارتوگرافیک زبان خود را ژرف تر کرده‌ایم و سایه‌ای تاریک تر بر سر این زبان و خط آن کشیده‌ایم. به همین دلیل و برپایه دانش ارتوگرافی، اگر کودک با زبان فارسی معیار، بگوید، غارغار، و در کتاب‌های درسی یا در کتاب‌های داستانی نوشته شود، قارقار، این پدیده در چارچوب عمق ارتوگرافیک یعنی ناروشن کردن رابطه میان واک و نویسه. کودک فارسی با زبان معیار نمی‌تواند قارقار کند و او غارغار می‌کند؛ و این همه گفته شد، تا روشن شود که اگر در کتابی یا جایی با نام‌آوای «غارغار» یا «غورغور» یا «غوغولی غوغو» روبه رو شدید بدانید که شاید، شاید آن شخص که این گونه نوشته است، ممکن است اندکی بیش‌تر درباره تاریخ آموزش و پرورش ایران و سوادآموزی پایه کار کرده باشد، از آن‌ها که در مرکز تدوین کتاب‌های درسی آموزش و پرورش نشسته‌اند و حرکت‌شان و هدف‌شان برگشت است، برگشت از امروز به سوی شیوه آموزش قاجاری- مکتب خانه‌ای است، همین!


[1] - لاری. ام . هایمن، نظام آوایی زبان، یدالله ثمره، انتشارات الهدی، 1383، ص 9

[2] - همان 10

[3] ناتل خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، جلد اول، نشر نو، تهران، 1365، برگ 52 و 53

[4] ادیب سلطانی، میرشمس الدین، درآمدی بر چگوگی شیوه خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1354، ص 189

[5] ادیب سلطانی، میرشمس الدین، درآمدی بر چگوگی شیوه خط فارسی، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1354، ص 186

[6]http://fa.wikipedia.org/wiki/الفباي ترکي - آذربايجاني

این قارقار است، یا غارغار است؟ - بخش اول

دیگر تصاویر
Submitted by editor74 on د., 09/21/2020 - 07:00