درسهایی از مدرسه طبیعت، حیوانات مدرسه طبیعت
این روزها نسبتهای ناروا به مدارس طبیعت کم نیست؛ برخی از سرِ ناآگاهی و برخی شاید از سرِ ستیز بی مورد. از جمله اینکه مدارس طبیعت با فراهم کردن حیوانات و بخصوص سگ میخواهند کودکان به حیوان بیش از انسان تعلق خاطر داشته باشند.
اینکه زندگی ما در همه این هزارهها با حیوانات مختلف طوری عجین بوده که هیچ ابزار کار، ظرف و یا هردستکار دیگری از انسان را نمییابیم که بر آن نقش حیوانی نباشد موضوعی است بر همگان آشکار. زندگی واقعی و دنیای خیال و اندیشه انسان، اعتقادات، شعر و ادب، فلسفه و هنرش آکنده از رابطه با حیوان است.
و اگر قرار است میراث طبیعی این کره حفظ شود مردمان میباید از کودکی با آنها الفت و مهر داشته باشند تا مثلاً شاگرد دبستانی گمان نکند که تخم مرغ محصول کارخانه است یا مرغ را فقط در هیات مرغ بریان نشناسد، انچنان که امروز بسیارند فرزندان محروم از تجربه طبیعت ما که چنین میپندارند. حتی در مورد حیوان فداکار و مهربانی چون سگ که مدارس طبیعت بیش از همه بخاطرش آماج تهمت قرار گرفته، باید پرسید که امروز کدام مأمور تجسس مواد مخدر یا امدادگر سوانح و بلایای طبیعی است که این حیوان را به عنوان مددکار ضروری خود نداشته باشد؟ کدام مرزبان، کدام چوبان، کدام نگهبان، کدام ساکن یک منطقه پرت افتاده زندگی و کارش بدون این موجود میسر است؟ امروز یکی از بهترین راههای تخفیف یا درمان اوتیسم لمس و انس با این حیوان است و موارد نیاز ما به آن هر روز گستره تازه یی مییابد.
در عین حال نه وجود سگ و نه هیچ حیوان بخصوص دیگری جزو ضروریات مدرسه طبیعت نیست همچنانکه بسیاری از مدارس فاقد آناند. وجود یا عدم وجودش به حساسیت اجتماعی آن جامعه باز میگردد. هیچ حساسیتی به وجود هیچ گونه خاص حیوان در مدرسه طبیعت نیست.
اما کودکان میباید با همه حیوانات از کرم خاکی تا حشرات و حیوانات کوچک و بزرگ اهلی همدم باشند و انها را بشناسند و لمس کنند، اگر قرار است در برزگسالی محافظ و مدافع انها باشند و رابطه انسان و طبیعت از جنس عشق و مراقبت باشد.
اعتقاد به «میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است» از خواندن کتاب و بودن در کلاس حاصل نمیشود. این نگاه به طبیعت از حضور مستمر در آن و انس با باشندگانش است که در نهاد کودک پرورده میشود. این چیزی است که غفلت از آن برای روح و روان ما و طبیعت و محیط زیست فاجعه آفریده و هر روز که به آن نپردازیم بر وخامت آن افزودهایم.
«و بدانیم که اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت و اگر خنج نبود لطمه میخورد به قانون درخت»