هراس از تخیل

چرا بسیاری از پدران و مادران هوشمند، ارزش قصه‌ها را نادیده می‌گیرند و کودکانشان را از فواید قصه‌ها محروم می‌سازند؟ برخی والدین ادعا می‌کنند که قصه تصویر حقیقی و واقعی زندگی را بیان نمی‌کند؛ بنابراین برای سلامت اخلاقی کودک زیانبار است. در حالی که آن‌ها نمی‌دانند حقیقت در زندگی کودکان با زندگی بزرگسالان متفاوت است. بعضی از پدران و مادران می‌ترسند با تعریف قصه‌های تخیلی برای کودکان خود، در حقیقت به آن‌ها دروغ بگویند. یا نگرانی آنها به این دلیل است کودکشان از آن‌ها بپرسد که «آيا قصه راست است؟»

تالکین درباره این پرسش که «آياقصه راست است؟» معتقد است: «به اين سئوال نبايد با عجله پاسخ داد.» اومی گوید وقتی کودکان این سئوال را می‌پرسند منظورشان این است که آن را می‌پسندند و می‌خواهند بدانند که آیا امروز هم همان طور است؟ پاسخ این است: بدون شک امروزه اژدهایی وجود ندارد. کودکان می‌خواهند فقط همین پاسخ را بشنوند. وی اضافه می‌کند که برای کودک مسئله بسیار مهم‌تر این است که بپرسد: «آيا اين خوب است؟ آيا آن بد است؟» یعنی برای کودک مهم‌تر این است که جنبه‌های درست و نادرست مسائل را درک کند.

بنابراین والدین در پاسخ به این پرسش کودک که قصه حقیقت را بیان می‌کند، باید با توجه به نگرانی‌های کودک به او پاسخ داد. برای کودک اطمینان به اینکه قصه‌ها نه در حال حاضر، بلکه در سرزمین بسیار دور پریان روی می‌دهند، کم و بیش برای همیشه کفایت می‌کند. پدران و مادرانی که به خاطر تجربه دوران کودکی‌شان به اهمیت قصه آگاه‌اند، مشکلی برای پاسخ به پرسش فرزندشان ندارند؛ اما برای برخی از والدین که قصه‌ها را سراسردروغ می‌پندارند، بهتر است قصه ای برای فرزندشان نگویند، زیرا در شرایطی نیستند که قصه را به گونه ای تعریف کنند که زندگی کودک را پربار سازد.

بعضی از پدران و مادران نگران‌اند که فرزندانشان چنان غرق تخیلات شوند و تحت تاثیر قصه قرار بگیرند که به جادوگری ایمان بیاورند و نتوانند بیاموزند چگونه باید با واقعیت کنار آیند. حقیقت این است که گاهی همه انسان‌ها خود را از دنیای واقعی جدا می‌سازند و بیشتر وقت خود را در سرزمین خیال می‌گذرانند. از این رو این گفته درست نیست که تخیل تسلط بر واقعیت را غیر ممکن می‌سازد. اما کسانی که کاملاً در رویاهای خویش زندگی می‌کنند، افکار آن‌ها مختل شده و مدام پیرامون چند مسئله محدود و کلیشه ای دور می‌زنند. این انسان‌ها فاقد یک زندگی سرشار از خیال و رویا هستند؛ آن‌ها بیشتر در یک امید واهی پراضطراب یا جذاب اسیر می‌شوند و نمی‌توانند از آن‌ها رهایی یابند.

ثابت شده که کودک می‌تواند زندگی خیالی سرشار از رویاهای متنوع و جذاب را از قصه کسب کند. در واقع قصه مانع آن می‌شود که تخیل کودک در محدوده چند مسئله ناچیز و کلیشه ای پایدار بماند، یا گرفتار رویاهایی شود که پیرامون ترس‌ها، آرزوها و گرایش‌های بی اهمیت دور می‌زند. باید در نظر داشت که افکار کودک، خیال پروری های او هستند. هر گاه کودکی تلاش کند، خود و دیگران را بفهمد یا تصور کند پیامدهای عملش چه می‌تواند باشد، پیرامون این مسائل خیال پروری می‌کند. بدین ترتیب کودکان با فکر بازی می‌کنند. حتی هنگامی که آنها به طور مشخصی درباره اطلاعات واقعی سئوال می‌کنند با خیال پروری این کار را انجام می‌دهند. اگر والدین کودکان را مجبور کنند که خیال پروری نکنند و از تفکرشان فقط به عنوان ابزار اصلی برای فهمیدن احساسات خویش و درک دنیا استفاده کنند، باعث سردرگمی فرزندشان می‌شوند و عرصه بر او تنگ می‌گردد. 

مخالفت والدین در این رابطه به این دلیل است که بزرگسالان چون پدیده‌ها را به روش عینی و براساس دانش یک فرد بزرگسال ارزیابی می‌کنند یعنی کودک را با معیار بزرگسالان درک می‌کنند در حالی که کودک و بزرگسال هر کدام دارای بینش متفاوتی می‌باشند و کودکان تلاش می‌کنند که دنیا را براساس فهم خویش درک کند و واقعیت را درخیالشان به گونه ای که خود مشاهده می‌کنند بسازند و اگر والدین مانع این کار در کودکان شوند به نوعی باعث سرخوردگی و یاس و ناامیدی آن‌ها می‌شوند. کودکان می‌دانند قدرت در دست کیست و برای اجتناب از تنبیه و گرفتاری‌ها و حفظ آرامش خویش خواهند گفت که با والدین خود موافق هستند. از این رو مجبور می‌شوند به تنهایی با مسائل خویش روبه رو شوند. کودکی دورانی است که این تخیلات باید پرورش یابد. 

والدین نیز باید کودکان خود را تشویق کنند که تخیلات خویش را توسعه دهند؛ باید به آن‌ها اجازه دهید هر چه می‌خواهند نقاشی کنند، یا آن‌ها را تشویق کنید که خود، داستان بسازند. اما اگر کودک از این گونه تخیلات یعنی قصه‌ها محروم شود، نمی‌تواند خود، قصه و داستان پدید آورد تا به او کمک کند با دشواری‌های زندگی به مقابله برخیزد و با آن‌ها کنار بیاید. قصه به کودک کمک می‌کند که چگونه عواطفش مثل ترس، خشم، اضطراب، خجالت و... را بروز دهد، به او نشان می‌دهد که چگونه باید آن را هدایت کند و چگونه آن را مهار سازد. قصه این موضوع را به طور ضمنی و خیال پروری در اختیار کودک قرار می‌دهد، به نحوی که کودک می‌تواند به میل خویش از آن برداشت کند و با کمک تصویرهایی که مسئله را برای کودک آسان می‌سازد، راه حل واقعی را درک کند. 

پدران و مادران معتقدند که اگر فرزندشان آن‌ها را به عنوان نامادری، ساحره یا غول ببیند، فقط پیامد داستان‌هایی است که برای او تعریف شده است و هیچ گونه ربطی به رفتار آن‌ها ندارد که گاهی در کودک همان تاثیر را می‌گذارد. این پدران و مادران امیدوارند فرزندشان با چنین چهره‌هایی آگاه نشود، تا پدر و مادر خویش را این گونه تصور کند. اشتباه این پدران و مادران، با نادیده گرفتن واقعیت و پافشاری در ناآگاهی خویش این است که عقیده دارند قصه مقصر است که فرزندشان آن‌ها را چنین چهره ای تصور می‌کند، در حالی که در حقیقت عکس آن درست است؛ با وجود اینکه قصه به همه افکار مضطرب و هولناک کودک تجسم و محتوا می‌بخشد، کودکان فقط و فقط به این دلیل به قصه عشق می‌ورزند که همواره پایان خوشی دارد و خود نمی‌توانند آن را پیش بینی و تصور کنند.

در نتیجه داستان و قصه نقش بسیار مهمی در تکوین شخصیت کودک دارد. از طریق قصه‌ها و داستان‌های خوب، کودک به بسیاری از ارزش‌های اخلاقی پی می‌برد. پایداری، شجاعت، نوعدوستی، امیدواری، آزادگی، جوانمردی، طرفداری از حق و حقیقت و استقامت در مقابل زور و ستم، ارزش‌هایی هستند که هسته مرکزی بسیاری از قصه‌ها و داستان‌ها را تشکیل می‌دهند. پرورش حس زیبایی شناسی در کودک، متوجه ساختن کودک به دنیایی که اطرافش را فرا گرفته، پرورش عادات مفید در کودک، تشویق حس استقلال طلبی و خلاقیت کودک، هدف‌های اصلی قصه‌ها برای کودکان است. 

  منابع:
    
•چگونه کودکان و نوجوانان خود را به مطالعه علاقه مند کنیم/ ماشاءالله کاربخش راوری

•کودکان به قصه نیاز دارند/ برونو بتلهایم/ ترجمه کمال بهروزکیا

•قصه گویی، اهمیت و راه و رسم آن/مصطفی رحماندوست

•قصه گویی در خانه و خانواده/ آنا پلوسکی/ ترجمه مصطفی رحماندوست

 

نویسنده: اعظم بزارپور - کارشناس روانشناسی بالینی

Submitted by Anonymous (تایید نشده) on ی., 04/26/2015 - 11:21