آموزش هنر به کودکان، بخش پنجم - مراحل نقاشی در کودکان
ما دوست داریم پیشرفت کودکان را در نقاشی کردن ببینیم. دوست داریم کودکان حرکتی روبه جلو و منظم داشته باشند و مراحل را پیاپی پشت سر بگذارند؛ اما در واقعیت این پیشرفت و رشد، یکنواخت و منظم نیست. نمیتوانیم قطعی بگوییم که شماری از نقاشیها، وابسته به گروه سنی ویژهای است. هر چند با دانش نسبی از زبان تصویری کودکان، شاید بتوان حدود انتظارها را تا اندازهای تعیین کرد. در مورد مرحلههای بالندگی تصویری کودکان از مرحلهی خط خطی از راه نمادها و شکلها تا واقع گرایی بصری تحیقیقات بسیاری انجام شده است.
کودکان ممکن است در آموختن هنر، گاهی قانون شکنی کنند و چیزی بیافرینند که آمیختهای از مراحل متفاوت باشد. تصویر (1) آمیختهای است از نماد و واقعیت بصری که کودکی پنج ساله آن را نقاشی کرده است.
تصویر 1- نقاشی «دبستان من» - کودکی پنج ساله
این نقاشی در سرشتش نمایانگر نقاشی کودک پنج ساله است مگر نقاشی ساختمان دبستان که بسیار هوشمندانه ترسیم شده و قابل تامل است. آشکار است که کودک به دقت پنجره و دودکشها را نگاه کرده و سپس آنها را نقاشی کرده است. پنجرهها تنها در گوشهها جاسازی و نقاشی نشدهاند (نگاه
کنید به تصویر2) بلکه در نبش و ضلع دیگر ساختمان ترسیم شده است درست آن چنان که در واقعیت دیده میشوند. به راستی چه چیز سبب میشود تا کودک این روشها را در هم میآمیزد؟
یکی از روشهای سودمند برای تفسیر این دو سلیقه نقاشی، اندیشیدن به این موضوع است که کودکان چگونه تجربههایشان را بازتولید میکنند. در واقع کودکی که در کنار مدرسه زندگی میکند، ساختمان مدرسه را از زاویه دید خودش نقاشی کرده است. او دودکش و پنجرهها را شمرده و سپس کوشش کرده مدرسه را از نمای بیرونی آن ببیند. بیگمان او نکوشیده است تا خودش را مانند تصویر منعکس شده در یک آینه تمام قد، به تصویر بکشد و سپس بخواهد شناخت و دانش در مورد خودش را از راه آفرینش یک نماد به بزرگی مدرسه، بازگو کند. او تصویر خودش را بزرگ ترسیم کرده است زیرا در این دوره از رشد، خود را مهمترین بخش نقاشی میداند.
تصویر2 - نقاشی کلیشهای از خانه - کودک شش ساله
تصویر 3 – چهرهای مانند خانه – کودک پنج ساله
کودک خردسال دو تا چهارساله، با خط خطی نقاشی میکند. کارکرد چنین نقاشیهای فرآیند غان و غون کردن نوزاد تا حرف زدن اوست. هنگامی که کودک کاغذ و مداد شمعی در دست میگیرد، کم و بیش در نوبتهای نخست، خطهای تصادفی ترسیم میکند اما پس از چندی او میتواند مهارتاش را به اندازه کافی گسترش دهد تا خطهایی ساختارمند و آگاهانه ترسیم کند.
کودکان دوست دارند خط خطی و آن را تکرار کنند. گاهی در این خط خطیهای بیهدف، کودک دوست دارد تصویر کشتی، انسان، خانه و یا خودش را پیدا کند. اگر از کودکان بپرسند که چه چیزی کشیدهاند، آنان بیشتر به محتوای نقاشی اشاره میکنند حتی اگر آن محتوا وجود نداشته باشد. پدر و مادرها همیشه از کودکان میپرسند که چه چیزی نقاشی کردهاند برای همین است که کودکان مهارت کافی برای پاسخ گفتن را به دست آوردهاند، حتی اگر لازم باشد پاسخ را خودشان بسازند.
نخستین شکل در خط خطیهای کودک که میتوان باز شناخت و کودک آنها را آگاهانه ترسیم میکند، شکلهای دایره و بیضی است. در واقع این شکلها پیشتر از «من»، «مامان من» و «بابای من» پدید میآیند. همانطور که در تصویر 4 میبینیم، گاهی کودک پیش دبستانی گرایش دارد حالتی را نیز به چهرهای که نقاشی میکند، بیافزاید. در نقاشی کودکان تقریبا همیشه مهمترین نمادها، بزرگ ترینها هستند که کودک بیشتر خودش را در آنها نشان میدهد. هیچ مفهومی از پرسپکتیو و فضاسازی در این نقاشیها وجود ندارد. کم و بیش هنگامی که کودک خردسال نقاشی میکند، چند لحظه اول، خط خطی میکند و سپس با تمرکز نقاشی میکند. با آن که کودکان خردسال توان ترسیم نمادها را دارند، همچنان از خط خطی کردن لذت میبرند.
تصویر4- خط خطی - کودک سه ساله
تصویر 5 - بابا، پیتر مامان - کودک سه ساله
ابزارهای نقاشی برای این گروه سنی تازه و ناآشناست و همان اندازه که نقاشی با این ابزارها مهم است، بازی با آنها نیز اهمیت ویژهای دارد. هنگامی که کودکان به مدرسه میروند، همچنان دوست دارند با خط خطی نقاشی بکشند.( تصویر 4).
در نقاشیهای نمادین با موضوع انسان، رمز (کد) شناسه ویژهای به کار گرفته میشود و کم و بیش ناچاریم نقاشیها را چنین تفسیر کنیم که آنها یک واژه هستند. نمادهایی که برای ترسیم انسان به کار می رود بیش تر شبیه نوزاد قورباغه است. آنها بدون گردن، گاهی بدون بدن، دست و انگشتان پا و دست هستند. آشکار نیست چنین نقاشیهایی چه معنایی دارند و کوشش برای یافتن تفسیر و معنا درچنین نقاشیهایی گمراهکننده است. میتوان گفت که نقاشیهای کودکان بازتاب اندیشهی آنان درباره خودشان است.
تصویر 6- تپهها و خط خطیها- کودک پنج ساله
کودکان آگاهی کافی از گردن خود ندارند و اندازهی سرشان را در مقایسه با دیگر اعضای بدن، بزرگ احساس میکنند. آنها نمیتوانند شانههایشان را ببینند. نقاشیهای کودکان بازتاب احساس آنان به خودشان است و نباید مانند چیزهای واقعی باشند.
کودکان بر پایه تجربههای خود نقاشی میکشند. تصویر عنکبوت (تصویر7) نشانگر موجودی است که از یک عنکبوت واقعی بزرگتر است و با پاهای بیشمارش حرکت میکند. مادر سلامتی اس را باز یافته و با لیوانی چای حضور دارد. همه چیز مانند صحنه یک نمایش بازگو میشود.
تصویر7 - مامان ازعنکبوت میترسد – کودک پنج ساله
تصویر 8 نقاشی یک مرغ سیاه است با شکمی بزرگ که شادمان و خشنود به نظر میرسد. این نقاشی مانند نقاشی عنکبوت است. هیچ کوششی برای ترسیم جانداران برپایه شکل واقعی آنها انجام نگرفته. تصویرهایی که ما میبینیم بر پایه دانش تجربی کودکان نقاشی شده است.
تصویر 8 - مرغ سیاه – کودک شش ساله
کودکان شش تا نه ساله، میکوشند شکلها را منظمتر ترسیم کنند. میتوان به نقاشی حلقهی پایکوبی اشاره کرد ( تصویر 11) که بر پایه شکلهای سه گوش ترسیم شدهاند. هم چنین میتوان نمونههایی را یافت که نشانگر این است که فعالیتها و درسهای دیگر دبستان، چگونه بر روی هنر و نقاشیهای کودکان تاثیر میگذارند. بیشتر کودکان میان نشانههای نوشتاری و نقاشی کردن تفاوت و تمایز نمیگذارند. (تصویر 9).
تصویر9 - نقاشی کودک پنج ساله
پرتوایکس، ویژگی دیگری است که کودکان در نقاشیهای خود به کار میبرند و برای نمونه (تصویر 10) میتوانیم درون گاراژ خانه را نیز در نقاشی ببینیم. در این نقاشی کوشش نشده تا خودرو پنهان شود. هدف چنین نقاشیهایی از سوی کودک این است که آنچه میدانم، در آنجا وجود دارد و از رو درون گاراژ خانه را نیز میبینیم. الگوها و طرحهایی که وجود دارد از راه تجربههای کار با مسئلههای ریاضی و تمرین نوشتن، به دست آمده است. هنگامی که کودک میپندارد ریاضی و نقاشی با یکدیگر تناسب دارند، پس این دو، یکی میشود و به خدمت کودک در میآید.
تصویر10- خانه «پرتو ایکس» – کودک پنج ساله
آگاهی از فضا، بیشتر در ذهن کودکان خردسال، چیزی درهم برهم و آشفته به نظر میرسد. برای نمونه، نقاشیهایی که کودک گرداگرد کاغذ را نقاشی میکند. ( تصویر11). همچنان که در این نقاشی میبینیم آشکار نیست که سقف و کف اتاق کجاست. به یاد داشته باشیم که آموزش پرسپکتیو (ژرفنمایی) به کودکان کاری منطقی نیست زیرا درک آنها از فضا مانند درک بزرگسالان نیست. ترسیم حلقه پایکوبی در نقاشی، بیانگر روشی است که کودک میکوشد، موضوع و مشکلات خود را در ترسیم فضای سه بعدی از میان بردارد.
تصویر11- حلقهی پایکوبی- کودک شش ساله
هشت تا دوازده سالگی دورهی چیرگی و تسلط است. کودک در این دوره با دلبستگی بیشتری به ریزهکاریها توجه دارد و میتوان این دوره را مرحلهای از واقعگرایی بصری نامید. برای نمونه کودک در این دوره برای ترسیم آدمهایی که به پهلو و نیمرخ ایستادهاند، میکوشد تا آنها را چنان ترسیم کند که تنها یک دست آنها نمایان است. در واقع دست دیگر هر یک از آنها، پشت بدن انسان دیگر پنهان است. در این دوره به ویژه پسرها به نقاشی کشتیهای فضایی، بالگردها، پرتاب راکت و صحنهی جنگ میپردازند. هیچ نکتهای از چشم آنها دور نمیماند. کودکان در این دوره دربارهی چگونگی و سازمانبندی طرحهای خود بیشتر از پیش میاندیشند، حتی هنگامی که میخواهند شکلهای خود را روی کاغذ بیاورند. برای برخی از نقاشیها میتوان یک داستان دور و دراز تعریف کرد: برخاستن هواپیمای جنگنده، جنگ با دشمن، شلیک و تیراندازی، انفجار و غرق شدن که در درون یک نقاشی رخ میدهد.
تصویر12- پایگاه فضایی ( شاتل فضایی) - کودک هشت ساله
نیرومندترین انگیزه کودکان برای پرداختن بیشتر به ریزهکاریها، فراهم کردن امکانات از سوی آموزگار است. کودکان بزرگتر و یا دبستانیها، گرایش فراوان به یادگیری و گسترش مشاهدات دقیق بر پایه ریزهکاریها دارند. گویی آنها جهانی نو در پیش رو دارند، جایی که کنجکاوی آنها را نقاشی برانگیخته کرده است و با کشف و نوآوری همراه میکند.
دورههایی که کودک از مرحلهی خط خطی کردن تا نمادها، شکلها و واقع گراییهای بصری، میگذراند، همه تجربههای با ارزشی هستند. شناخت این دورهها، سبب میشود تا بتوانیم فعالیتهایی هماهنگ با تواناییهای کودکان برنامه ریزی کنیم. با چنین شناخت و دانشی، هرگز کودکان را وادار به نقاشی تصویرهایی نمیکنیم که هنوز آمادگی و مهارت ترسیم آنها را نیافتهاند. کودکان باید با ریتم و آهنگ خودشان رشد کنند.
رنگ آبی در بالای نقاشی و رنگ سبز در پایین آن، نشانگر آسمان و چمن است. کودک کم کم آماده میشود آنها را به گونهای دیگر و متفاوت نقاشی کند. کودک چهرهی انسان را با رنگهای آبی، سبز و بنفش رنگ آمیزی میکند تا آن که به دورهای برسد که رنگ پوست برای او به اندازه کافی مهم شود و کاری متفاوت انجام دهد. هنگامی که میکوشیم توجه کودکان را به آسمان یا به سایه روشن رنگ پوست متمرکز کنیم، گام موثری را در جهت تشویق و ترغیب کودکان برداشته ایم، بدون آنکه از آنها بخواهیم خط افق را ترسیم کنند یا رنگ پوست را صورتی رنگ آمیزی کنند. کودکان باید خوب نگاه کنند و دربارهی آنچه میبینند بپرسند و جستوجو کنند. آن چه باید مهم باشد جستوجوی آنهاست، نه جست وجوی ما!
همه دورههایی که از آنها سخن گفتیم، میتواند انتظاراتمان از کودکان را تعیین کند. اما هیچ یک از آنها نشانگر این نیست که کودکان باید چه بیافرینند و چه نقاشی کنند. اگر کودکان را بیش از اندازه مهار و موضوع نقاشیهایشان را تعیین کنیم، متاسفانه دو موضوعِ ماهیت آموزش هنر و آگاهیهای کودکان را به خوبی درنیافتهایم. کودکان با اندک توانایی بیان و نیروی خود نقاشی میکنند. اما اگر با نگاه باریکبینانه کودک را تشویق کنیم تا با اعتمادبهنفس نقاشی کند، با ایدههای غافلگیرانهاش، ما را شگفتزده خواهد کرد.