آموزش هنر به کودکان، بخش چهارم - نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران

کودکان از نقاشی کردن چیزهایی که به آن‌ها دل‌بسته شده‌اند یا دوست‌شان دارند، لذت می‌برند. کودکان کم و بیش می‌توانند اسباب بازی‌هایی‌شان را به‌خوبی نقاشی کنند زیرا آن‌ها را خوب می‌شناسند. آن‌ها این توانایی دارند که درباره اسباب‌بازی‌شان فکر کنند و بخش‌های گوناگون آن را بشناسند. آوردن یک اسباب‌بازی از خانه با هدف نقاشی آن، فرصت‌هایی را برای بحث و گفت‌وگو فراهم می‌سازد.

هنگامی که کودکان می‌خواهند نقاشی بکشند، آموزگاران باید درباره‌ی موضوع نقاشی با آن‌ها گفت‌وگو کنند. آن‌جا که کودک احساس می‌کند کارش خوب پیش نرفته، او را به راه‌کارهای تازه راهنمایی کند. پیشنهاد آموزگاران باید در نگاه کودک تغییر پدید آورد نه در نقاشی او.

اما این پرسش پیش می‌آید که آیا ما حق داریم دیدگاه‌مان را به کودکان تحمیل کنیم؟  

نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران را با هم می‌خوانیم:

  • مربی خردسالان پنج ساله:

برخی از خردسالان نوآموزم، پیش‌تر به مهد کودک رفته‌اند و برخی دیگر از خانه به این‌جا آمده‌اند. اگر کودکی از من بپرسد: «آیا می‌توانی این را برای من نقاشی کنی؟» کاری می‌کنم تا کودک خودش به نتیجه برسد و درباره‌ی کشیدن نقاشی با من گفت‌وگو کند. این هفته می‌خواهیم در مورد شکل میوه‌ها و سبزی‌ها گفت‌وگو کنیم. نمونه‌هایی از آن‌ها را به کلاس آورده‌ام. خردسالان می‌توانند میوه‌ها را بردارند و لمس کنند، آن‌ها را ببینند و بو کنند. تکلیف امروز آن‌ها این است که این شکل‌ها را با هم بسنجند و مقایسه کنند. برای نمونه سیب شبیه توپ فوتبال است. من میوه‌ها و سبزی‌هایی را میان کودکان پخش کردم و درباره‌ی رشد یک سیب گفت‌وگو کردیم. در پایان به کودکان اجازه دادم با استفاده از خمیر مدل سازی (الگو) شکل‌های گوناگون میوه‌ها را بسازند. 

آموزش هنر به کودکان، بخش چهارم - نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران

آموزش هنر به کودکان، بخش چهارم - نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران

  • آموزگار نوآموزان هفت و هشت ساله:

«من نمی‌توانم نقاشی بکشم» زمانی شنیده می‌شود که کودک تلاش می‌کند تا یک نقاشی از واقعیت بکشد برای نمونه نقاشی یک جانور. واکنش من در این هنگام بیش‌تر با همدردی و دلسوزی همراه است. هنگامی که سیزده ساله بودم چون نمی‌توانستم تکالیف هنری را انجام دهم از کلاس اخراج می‌شدم. آن زمان خود را فردی شکست خورده و بی‌چاره حس می‌کردم. کمک من در کلاس به کودکان، به این معنا نیست که برای بچه‌ها نقاشی کنم، بلکه از آن‌ها می‌خواهم که اندکی صبر کنند و بیاندیشند  و سپس بگویند که مشکل کار کجاست. آیا مشکل در کاری است که از انجام آن ناتوان هستند  یا این که نمی‌دانند چگونه باید کار را آغاز کنند؟ از کودکان می‌خواهم چشم‌های‌شان را ببندند و بکوشند شکل، اندازه و طرح را ببینند. شاید از آن‌ها در مورد احساس - نرمی، زبری و یا تیزی – بپرسم  و اینکه چگونه می‌خواهند آن را نقاشی کنند. از کودکان دیگر هم می‌پرسم.  کودکان  اجازه  دارند از کتاب‌ها هم کمک بگیرند اما نه برای کپی کردن.

  • مربی کودکان شش ساله:

هنگامی که به کودکان نشان می‌دهی چگونه باید نقاشی کنند، تنها اتفاقی که رخ می‌دهد، تکرار یک کلیشه است. اگر برای آن‌ها از روی کتاب کپی کنی، به راستی آن‌ها را اسیر کرده‌ای و هیچ کاری برای پیشرفت و بالندگی آن‌ها انجام نداده‌ای. مانند یک فرمول، کودکان فقط از روی آن تکرار و تکرار می‌کنند. از این رو ما زمان فراوانی را به دیدن و مقایسه کردن، سپری می‌کنیم.

  • آموزگار نوآموزان هشت ساله:

ما در کلاس یک بازی انجام می‌دهیم. همه به یک چیز نگاه می‌کنیم تا دریابیم توانایی دیدن چه تعداد از ویژگی‌های گوناگون را در آن داریم. سپس آن‌ها را با یک‌دیگر می‌سنجیم.

  • آموزگار نوآموزان نه ساله:

هنگامی که کودکان به شکل و فرم چیزهای گوناگون نگاه می‌کنند، می‌کوشم از راه ساختن الگوهایی با کاغذ سیاه، کار را برای آن‌ها ساده‌تر کنم. کار آسانی نیست ولی تفکر و دقت کودکان را به شکل و فرم  برمی‌انگیزد.

  • آموزگار نوآموزان نه ساله:

از کودکان می‌خواهم به دوچرخه‌ای که به پنجره کلاس تکیه داده شده، خوب نگاه کنند. هنگامی که آن‌ها در کلاس به دوچرخه نگاه می‌کنند، آن را تخت و هموار و دو بعدی می‌بینند. کودکان می‌توانند آن را نقاشی کنند و اعتماد به نفس‌شان را تقویت کنند چون اکنون بیش‌تر می‌دانند. به سخن دیگر، آن‌ها دانش خود را افزایش می‌دهند و درمی‌یابند که بسیار بیش‌تر از آن چه که فکر می‌کردند می‌توانند انجام داده‌اند.

آموزش هنر به کودکان، بخش چهارم - نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران

آموزش هنر به کودکان، بخش چهارم - نمونه‌هایی از تجربه‌های آموزگاران

ادامه دارد...

دیگر تصاویر
نویسنده
Submitted by editor74 on ش., 04/10/2021 - 10:01